شیعه نیوز:در گذشته میپرسیدند: «با وجود عقل، چه نیازی به دین وجود دارد»، حال این یک گام فراتر است، و پرسیده میشود: «با وجود عقلی که او به ما داده، پس خودش چکاره است و چه میکند»؟!
الف – دقت کنیم که برخی تا خُرده علمی حاصل میکنند، سریع با آن به جنگ خداوند سبحان میروند و میگویند: «قانون این را کشف کردیم، پس خدایی نیست»! – برخی تا اندک توجهی به عقل شریف میکنند، یا به اراده و عمل انسان توجهی میکنند، ابتدا سریعاً با آن به جنگ خدا میروند میگویند: «چون انسان عقل، علم، اراده و عمل دارد، پس خدایی نیست» یا اگر هست، بیکار است!
اینان چنان سخیف استدلال میکنند که گویی، اذعان و ایمان به وجود خالق علیم و حکیم، مستلزم این است که اولاً هیچ علمی بر نظام خلقت حاکم نباشد؛ ثانیاً انسان نیز از موهبت عقل و علم برخوردار نگردد؛ و ثالثاً اختیار و اراده نیز سلب گردد و یک جبری بر عالم حاکم گردد!
ب – در واقع، اگر دقت نمایید، این دسته از مردمان، به جای آن که از آیات (نشانهها)، پی به صاحب نشانه ببرند و او را بیشتر بشناسند و باور نمایند، با همان آیات، به جنگ خالق و صاحبش میروند!
میگویند: چون ما کشف کردیم زمین جاذبه دارد، پس خدایی نیست – چون سیارات در مداری معین، به دور خورشید میچرخد، پس خدایی نیست – چون انسان از نطفه و در رحم زن به وجود میآید، پس خدایی نیست – چون قوانین فیزیک، شیمی و ریاضیات و هندسه، در خلقت و نظامش وجود دارد، پس خدایی نیست – چون ما عقل داریم، پس خدایی نیست و …، یا اگر هست، فقط خلق کرده و دیگر کارهای نیست (؟!) و حال آن که تمامی اینها، خود دلایل محکمی بر وجود و ربوبیت خداوند متعال میباشد.
خدا و فعل خدا:
به گزارش شفقنا سایت پاسخگویی به شبهات در ادامه مینویسد:حال برخی، به طور کلی وجود خداوند سبحان را انکار میکنند، اما برخی دیگر، وجودش را انکار نمیکنند، بلکه "فعل” او را زیر سؤال میبرند، مثل این که میگویند: «آیا فلان موضوع در خلقت یا شریعت، با عدل خدا منافات ندارد» و یا مثل این سؤال که پرسیده شده: «ما چنین و چنانیم، پس او چکاره است»؟!
بنابراین، در خداشناسی و ایمان به او، به ویژه در این زمان که امواج تبلیغاتی و شبههپراکنی و نظریهپردازی در رد، انکار و بیشتر از آن در دشمنی با او، بیش از هر زمان دیگری فرافکنی میشود، باید بسیار آگاه، هوشیار و بصیر باشیم. گاهی دانسته یا ندانسته، با اختیار یا بدون اختیار، در ذهن یا در قلب و یا عمل (گفتار)، به جنگ او میرویم؛ گاهی شدت دشمنی به حدی میشود که وجودش را انکار نمیکنند، اما علیه او، علم و حکمت، قدرت و ربوبیتش صف کشی میکنند [مانند ابلیس لعین و جنودش از جنّ و انس].
فراماسونها [شیطانپرستها]، همچون رئیسشان ابلیس لعین، منکر وجود خدا نیستند، بلکه میگویند: «هست، اما باید با او جنگید و غالب شد»!
اندیشه مشرکین یهود:
خداوند متعال، نه تنها به بشر، عقل، اختیار و اراده داده است، بلکه روح، جسم، اعضا و جوارح نیز داده است. دنیای علم، هنوز در پیچیدگیهای مغز انسان مانده است و هر روز به کشف جدید و حیرتآوری میرسد، و آدمی به پشتوانهی همین "مغز ناشناخته” و سایر اعضا، به کشف علوم "هوا – فضا” نیز میپردازد؛ حال آیا باید بگوید: «عجب خالقی و عجب خلقتی»؟! یا بگوید: «حال که اینها را داده، پس خودش چه میکند»؟!
مشرکین نفوذی به قوم یهود، که به شدت خداپرست شده بودند و انکار خدا برایشان مقبول نبود، همین منطق بدلی و همین تاکتیک شیطانی را به کار بردند و گفتند: «بله، خدا و خالقی هست، اما چون خلق کرده، قانونی گذاشته، توانی داده، پس خودش نه تنها کنارهگیری کرده و کاری نمیکند، بلکه اساسا نمیتواند کاری بکند! (وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ – و یهودیان گفتند: دست خدا بسته است / المائده، ۶۴)».
هم چنین، این گمان که «من هر کاری بخواهم، خودم تلاش میکنم و به آن میرسم، همه از علم، توان و هنر خودم هست»، یک گمان و اندیشهی قارونی و باطل است. کدام "من”، کدام "خودم”؟! فرمود: اگر همه جمع شوید و تمامی امکانات خود را نیز به کار گیرید، حتی نمیتوانید یک مگس خلق کنید و اگر آن مگس چیزی از شما برباید، نمیتواند بازپس گیرید (ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ).
چند پرسش:
ذهن را عادت دهیم که به محض مواجه با پرسش، چند پرسش استفهامی دیگر در مقابلش بیاورد، چرا که بسیاری از پاسخ در همین پرسشهاست. مثل این که خداوند متعال میپرسد: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ – آیا از هیچ خلق شدهاند، یا خودشان (خود و دیگران را) خلق نمودهاند؟ / الطور، ۳۵». پاسخ در درون پرسش است. حال از خود بپرسیم:
۱- وقتی اذعان داریم که خداوند متعال خلق کرده، به انسان عقل، شعور و اختیار و اراده در برخی امور داده، پس دیگر پرسش از «پس، خدا چه میکند؟»، چه جایگاهی دارد؟!
۲- آیا خداوند خالق، یکبار خلق کرده و یا دم به دم، خلق مینماید؟ آیا حتی روح، بدن، مغز، اعضا، جوارح، اعصاب، عقل، شعور و …، دم به دم خلق و تازه میشوند، یا یکبار انسانی را خلق نموده و به او عقل داده و رهایش نموده است؟!
هر نفس نو میشود دنیا و ما بیخبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نو نو میرسد مستمری مینماید در جسد (مولوی)
۳- آیا خداوند خالق، فقط خلق میکند و یا حفظ و ربوبیت هم مینماید؟ آیا رها کردن مخلوق، پس از خلقت، با علم و حکمت منافات ندارد؟!
هر کاری که بخواهیم، میتوانیم!
این یک شعار دروغین است! ما کجا میتوانیم که چون عقل و یا اعضا داریم، هر کاری که میخواهیم را انجام دهیم؟! بشری که نه قادر (اندازهگذار) است، نه خالق (پدیدآورنده)، نه مالک (در اختیار گیرنده و مسلط) و نه ربّ (صاحب اختیار و تربیت کنندهی امور) میباشد، کِی، کجا و چگونه میتواند که هر کاری که دلش خواست را انجام دهد؟! ما (بشر) فقط برخی از کارها را میتوانیم انجام دهیم، آن هم در چارچوب نظام حاکم بر خلقت که خود آن را وضع ننمودهایم و با "حول و قوهی الهی” – (لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ إِلا بِاللَّهِ العَلیِ العَظیم).
میل و علاقهی بشر، به هیچ چیزی، مانند و به شدت تعلق روح به بدن و میل به تداوم زندگی در دنیا نیست، پس اگر میتوانست هر کاری را که دلش میخواهد انجام دهد، کاری میکرد که نمیرد.
«الَّذِینَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (آلعمران، ۱۶۸
ترجمه: همان کسانى (منافقانی) که [خود در خانه به هنگام جنگ، در خانه] نشستند و در باره دوستان (شهید) خود گفتند: «اگر از ما پیروى مىکردند کشته نمىشدند.» بگو: «اگر راست مىگویید مرگ را از خودتان دور کنید»!
بشری که با تمام ادعاهایش، نه تنها از فردایش، بلکه از یک لحظهی دیگر خود نیز خبر ندارد که بخواهد بر آن مسلط شود – اگر دقیقهای تنفسش قطع شود میمیرد – یک جرعه آب، او را خفه میکند و اگر دنیا مال او باشد، ورود یک پشه به بینیاش و حرکت تا مغزش او را مانند نمرود میکشد – با اندک مشکلی فغانش بلند میشود و با اندک گشایشی کبر و غرور (فریب) او را میگیرد و بخل میورزد و …؛ کجا میتواند هر کاری را که دلش خواست انجام دهد و به هر کجا که میلش بود برسد؟!
نتیجه:
پس خداوند متعال، به انسان "عقل نظری” داده، تا بتواند او و حقایق عالم هستی را بشناسد – "عقل معاش” داده، تا بتواند امور زندگی را تدبیر نماید – او را با گشودن کتاب خلقت پیش رویش، و مسخر (رام) کردن کائنات برای قابلیت شناخت عملیاش، و نیز با گشودن کتاب "وحی”، تعلیم داده، چرا که عقل به نور علم میبیند – "قلب” داده، تا با آن فهم کند و بالتبع "حبّ و بغض” تولا و تبرا (دوری و نزدیکی) داشته باشد – بایدها و نبایدهایش (احکام) را برایش تبیین و ابلاغ نموده، تا برای رسیدن به هر کدام، مجبور به هزاران سال مطالعه و تحقیق علمی و آن هم ناقص نباشد – هم به روحش سمع و بصر داده، و هم به جسمش چشم و گوش داده، تا دانش و بینش او، مانند حیوان و یا حتی کمتر و پستتر از آن نباشد …، و البته باز خود اوست که همچنان خلق، ربوبیت و هدایت مینماید.
این خداوند متعال است که عالم هستی را خلق و ربوبیت میکند – بندگان مؤمنش را از ظلمات به نور میبرد – بندگان مؤمنش، تلاشگر و مجاهدش را به راههای خود هدایت میکند – به همگان الهام میکند – میمیراند و زنده میکند – رازق تمامی مخلوقاتش میباشد …، و بازگشت به سوی اوست، که این نیز در اختیار و توان بشر نیست، بلکه او باز میگرداند. مگر میشود کارهای رب العالمین را شمرد؟!