به گزارش «شیعه نیوز»، در آستانه میلاد حضرت محمد (ص) قرار داریم. این روز بزرگ در ماه ربیعالاول
قرار گرفته است، یعنی روزی که پیامبر حدود ۱۴۰۰ سال پیش در آن دیده به
جهان گشود.
اولین بار در آگوست ۱۹۹۸ به مرقد حضرت محمد(ص) رفتم. آن زمان تازه دوره دبیرستان را در سامرز واقع در ایالت کانکتیکات تمام کرده بودم. من و برادرم سفری زمینی از جده، که تابستان در آنجا کار میکرد، به سوی مدینه در پیش گرفته بودیم تا به مزار پیامبر (ص) ادای احترام کنیم.
آن روز احتمالاً ظاهر مضحکی داشتم. شلوار جین JNCO الفانتین پوشیده بودم و کولهپشتیای با آرم Pearl Jam بر دوش داشتم. فکر کنم کلاه بیسبال بزرگی از تولیدات اسنوبورد هم بر سر داشتم، و فقط امیدوارم زنجیرهای کیفپولم همراهم نبوده باشد.
آن زمان در مسیر اسلام نبودم، اما همراه با ازدحام جمعیت دهها هزار نفری زائران از شبستان به سمت مرقد حضرت محمد (ص) حرکت میکردم. من چیزی شبیه به کافر یا شاید کاتولیک بودم. ۱۸ سالم بود و تصمیمی نداشتم که چه مسیری در زندگی آن انرژی و گرمایی را به من میبخشد که حس میکردم دینم فاقد آن است، و اینکه کدام راه آن آزادیای را به من میدهد که معتفد بودم مذهبم منکر آن است.
اما آن تابستان در مدینه حضور یافتم چون فکر میکردم باید یک فرصت دیگر به اسلام بدهم. انتظار لحظهای پرمعنا را نداشتم، چرا که اسلام معنای چندانی برایم نداشت. اما من آنجا بودم، در برابر آرامگاه پیامبر، درحالیکه شور و هیجان بر من مستولی شدهبود.
در کلاسهای روز یکشنبه داستان زندگی حضرت محمد(ص) را حفظ کرده بودم، وقایع آن دوران، تاریخها و شجرهنامهها را در ذهن جای داده بودم، طوری که انگار برای امتحان آماده میشوم. اما این حجم از اطلاعات خیلی زیاد، بیروح و انتزاعی بود.
من در مدینه دریافتم که در واقع تمام داستانهای او را باور داشتهام. اینکه با دستان خود معدود دوستان و پیروانش را به خاک سپرده است؛ اینکه دو انگشتش را کنار هم قرار داد و قول داد که او و کسی که از یتیمان مراقبت کند در آخرت همینقدر به هم نزدیک خواهند بود؛ اینکه طوری نیازمندان را دوست داشت که خدا او را دوست میداشت.
صادقانه بگویم، در مقابل مرقد وی، درحالیکه زائران از هر طرف مرا هل میدادند، او را گم کردم. آخر به نظر من او از دنیا نرفته است؛ او حضوری زنده در زندگی من است!
ارتباط من با او با شرایط ناراحتکننده تولدم آغاز شد: ناهنجاری رودهای داشتم. از آنجایی که کودکی مریض بودم بیشتر وقتم را در داخل خانه میگذراندم و کتابهایی را میخواندم که والدینم مرا تشویق به خواندنشان میکردند، کتابهایی که بسیاری از آنها درباره حضرت محمد (ص) بودند.
او مانند من فردی بیگانه بود. وی از ۶ سالگی در جامعهای مردسالار و قبیلهای یتیم شد. محمد(ص) میتوانست با خشم و غضب و خشونت به این شرایط واکنش نشان دهد. اما در عوض نمونه کاملی از شفقت شد.
هنگامی که او برای اولین بار اعلام نبوت کرد حتی عموی خودش نیز او را مسخره کرد، اما او هرگز کسی را مسخره نکرد. پیروانش مورد ناسزا و ضرب و شتم قرار گرفتند و کشته شدند، اما وی متقابلاً به کسی ضربهای نزد. در عوض از شهری به شهر دیگر رفت تا پناهگاهی برای پیروانش پیدا کند. سیزده سال پس از مأموریت الهی خود، مجبور شد از شهر آباء و اجدادیش یعنی مکه بگریزد و به مدینه هجرت نماید؛ اما تعقیبکنندگانش او را به حال خود رها نکردند. زمان زیادی از یافتن پناهگاهی امن نگذشته بود که مجبور به جنگ شد تا از دینش، جامعهاش و خودش دفاع کند.
لیکن او خود را وقف ساختن جامعهای کرد که حقوق از دسترفته خود و پیروانش را به آنها بازگرداند. مسلمانان قدیمی مکه و تازه مسلمانان مدینه با هم ملاقات کردند، و حضرت محمد (ص) آنها را در کنار هم قرار داد تا به شکوفایی مدینه کمک کنند. این کار سختی بود و سوءتعبیرهای بزرگی از آن شد: بسیاری از منتقدین تعجب میکنند که چگونه رهبری که در پی سیاست است میتواند همچنان نمونهای مذهبی باشد.
هنگامی که تروریستها در سال ۲۰۰۱ به نیویورک و واشنگتن حمله کردند، من وحشتزده شدم، ترسیدم و سردرگم شدم. محمدی که من به او احترام میگذاشتم هیچ شباهتی به محمدی که آنها ادعا میکردند نداشت. به نظر آنها محمد(ص) در درجه اول یک فاتح، در درجه دوم یک سیاستمدار و فرماندهای نظامی، و در نهایت و در کماهمیتترین حالت فردی دیندار بود. این سوءتعبیری بزرگ و ناراحتکننده از زندگی وی، و انحراف پیامی است که در حقیقت به مردم رساند. هنگامی که او هیچ راه چاره دیگری نداشت، وقتی نمیتوانست کسی را برای محافظت از جامعهاش پیدا کند، تنها و تنها آن زمان دست به سلاح میبرد تا از دینش دفاع نماید.
سیاستهایی که به کار میبست نیز آموزنده بودند. او در یکی از نخستین سخنرانیهای خود در مدینه متعهد شد که جامعه مسلمانان از جامعه یهودیان آن شهر در برابر دشمنان دفاع خواهد کرد، و مدینه را ملتی با دو مذهب اعلام نمود؛ این یعنی رفتاری عمیق و منشی نوین با تکیه بر جمعگرایی، تعدد حذبی و تحمل عقاید!
این درسی بود که من از او گرفتم: برای احترام به یکدیگر لازم نیست حتماً در همه زمینهها با هم موافق باشیم. و لزومی ندارد در زندگی هم کند و کاو کرده و یکدیگر را زیر نظر داشته باشیم.
اکنون در سالروز تولد حضرت محمد (ص)، ما آمریکاییها باید برای مطالعه زندگی وی تلاش کنیم: او به وعظ و سخنرانی میپرداخت و تلاش میکرد سیاست تحمل عقاید را رواج دهد، چیزی که امروزه افراد آن را رعایت نمیکنند. مسلمانان باید برای بررسی مجدد زندگی وی نیز تلاش کنند. حضرت محمد (ص) «رحمت» نامیده میشود. همچنین از او با عنوان «حبیبالله» یعنی دوست و محبوب خدا یاد میگردد. اگر جامعه امروز ما با این کلمات سنخیتی ندارد، باید عمیقاً در خود نگریسته و بپرسیم چرا؟!
محمد (ص) بیش از دو دهه پیش در مدینه برای من رحمتی گشت تا راه خود را بازیابم. این روزها همه ما میتوانیم رحمت او را دریابیم.