به گزارش «شیعه نیوز»، حجت الاسلام و المسلمین جلال الدین صغیر از علمای حوزه علمیه نجف اشرف در پایگاه شخصی خود به پرسشی در مورد انتقال حوزه علمیه از نجف اشرف به قم مقدس پاسخ داد. ترجمه متن این پرسش و پاسخ بدین شرح است:
پرسش: آیا روایتی در مورد انتقال حوزه از نجف اشرف به قم مقدس پیش از ظهور امام زمان(ع) وجود دارد؟ و آیا این اتفاق افتاده است یا خیر؟
پاسخ: بله روایتی هست که صاحب بحارالانوار آن را درباره تاریخ قم از حسن بن محمد بن حسن قمی به اسناد وی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود:
«ستخلو كوفة من المؤمنين ويأزر عنها العلم كما تأزر الحية في جحرها، ثم يظهر العلم ببلدة يقال لها قم، وتصير معدنا للعلم والفضل حتى لا يبقى في الأرض مستضعف في الدين حتى المخدرات في الحجال، وذلك عند قرب ظهور قائمنا، فيجعل الله قم وأهله قائمين مقام الحجة، ولولا ذلك لساخت الأرض بأهلها ولم يبق في الأرض حجة، فيفيض العلم منه إلى سائر البلاد في المشرق والمغرب، فيتم حجة الله على الخلق حتى لا يبقى أحد على الأرض لم يبلغ إليه الدين والعلم، ثم يظهر القائم عليه السلام ويسير سببا لنقمة الله وسخطه على العباد، لان الله لا ينتقم من العباد إلا بعد إنكارهم حجة»[1]
ترجمه: «کوفه زمانی از مؤمنان خالی می شود و علم نیز در آن پنهان می شود همان گونه که مار در لانه خود فرو می رود و پس از آن علم در شهری به نام قم ظهور می کند و آن شهر معدن علم و دانش می شود تا جایی که هیچ کس در زمین از لحاظ دینی مستضعف نمی ماند حتی دختران پرده نشین. و این اتفاق هنگام نزدیک شدن ظهور قائم ما رخ می دهد و خداوند قم و اهلش را جانشینان حجت قرار می دهد و اگر این گونه نبود زمین اهل خود را فرو می برد و حجتی در زمین باقی نمی ماند. و علم در آن زمان از قم به سایر سرزمین ها در مشرق و مغرب سرازیر می شود و حجت خداوند بر بندگان تمام می شود تا جایی که پیام دین و دانش به تمام اهل زمین می رسد و پس از آن قائم علیه السلام ظهور می کند و باعث نزول عذاب خداوند بر بندگان می شود، زیرا خداوند بندگان را عذاب نمی کند مگر اینکه حجت را بر آنها تمام کرده باشد».
کلمه یازر که در این روایت آمده به نظر ما در نسخه اصلی به صورت یارز بوده که نقطه آن جابجا شده و به معنای انقباض و پنهان شدن است؛ همان گونه که دست انسان بسته می شود و درون خود را پنهان می کند و در این صورت است که این کلمه با سیاق روایت سازگاری دارد و البته این روایت با روایت مشایخ کلینی در کتاب کافی سازگاری ندارد که در آنجا کلینی از امام صادق(ع) روایت کرده که:
روایت دوم:
«كيف أنت إذا وقعت البطشة بين المسجدين، فيأرز العلم كما تأرز الحية في جحرها، واختلفت الشيعة وسمى بعضه بعضا كذابين، وتفل بعضهم في وجوه بعض؟ قلت: جعلت فداك ما عند ذلك من خير، فقال لي: الخير كله عند ذلك، ثلاثا»[2].
ترجمه: «هنگامی که آن فتنه میان دو مسجد واقع شود علم پنهان می شود همان گونه که مار در لانه اش پنهان می شود و شیعیان با هم درگیر می شوند و همدیگر را دروغگوخطاب می کنند و برخی بر صورت برخی دیگر آب دهان می اندازند. روای می گوید گفتم: فدایت شوم این اتفاق چه خیری دارد، سه بار فرمود: تمام خیر در آن زمان است».
این روایت نیز فقط اشاره به پنهان شدن و منزوی شدن علم دارد و هیچ اشاره ای به انتقال آن ندارد و پنهان شدن علم نیز بر اساس این روایت به خاطر ظلم و فتنه ای است که میان دو مسجد رخ می دهد و ظاهرا مراد از دو مسجد نیز مسجد سهله و مسجد کوفه است، زیرا منطقه کوفه تنها منطقه ای علمی است که مورد توجه اهل بیت(ع) بود و در این صورت باز هم میان مفردات دو روایت نوعی همخوانی و سازگاری وجود دارد، زیرا هر دو روایت به پنهان شدن علم از کوفه تصریح دارند و البته در روایت دوم مشخص نشده که هنگام پنهان شدن علم، اهل علم به کجا می روند و فقط به پدیده پنهان شدن علم بدون اشاره به جزئیات آن تصریح کرده است و بنابراین روایت اول گویا از این مسئله رمزگشایی می کند و از این رو می توانیم بگوییم که روایت اول با وجود اینکه خبر واحد است، اما روایت دوم که از ابان بن تغلب است آن را تقویت می کند به گونه ای که می توان گفت روایت اول مکمل روایت ابن تغلب است و از آن رمزگشایی می کند.
روایت سوم:
در این زمینه روایت دیگری نیز هست که شیخ نعمانی از طریق دیگری از ابان بن تغلب نقل کرده که با روایت کافی اختلاف الفاظ دارد. این روایت می فرماید:
« كيف أنتم إذا وقعت السبطة بين المسجدين، فيأرز العلم فيها كما تأرز الحية في جحرها، واختلفت الشيعة بينهم، وسمى بعضهم بعضا كذابين، ويتفل بعضهم في وجوه بعض؟ فقلت: ما عند ذلك من خير؟ قال: الخير كله عند ذلك - يقوله ثلاثا ويريد قرب الفرج»[3].
در اینجا روشن است که لفظ این روایت با روایت ابان در کافی متفاوت است و واژه بطشة به واژه سبطة تبدیل شده و در پایان روایت هم تفسیر آن از راوی با مروی عنه بیان شده که مراد از تمام خیر همان فرج است و شاید بعید باشد که بخواهیم بگوییم در تبدیل کلمه بطشة در روایت گذشته به کلمه سبطة تصحیف صورت گرفته است، زیرا می بینیم نعمانی کلمه سبطة را در روایت دیگری که باز هم از ابان بن تغلب اما از طریق دیگر نقل شده تفسیر می کند.
روایت چهارم:
در این روایت آمده است: «يأتي على الناس زمان يصيبهم فيها سبطة يأرز العلم فيها كما تأرز الحية في جحرها، فبينما هم كذلك إذ طلع عليهم نجم، قلت: فما السبطة؟
قال: الفترة.
قلت: فكيف نصنع فيما بين ذلك؟
فقال: كونوا على ما أنتم عليه حتى يطلع الله لكم نجمكم»[4].
و در اینجا است که مراد از واژه سبطة روشن می شود، اما باز هم در این روایت معلوم نشده که علم در کجا پنهان می شود و پس از آن در کجا ظهور می کند؟
این توضیح نیز بسیار مهم است که هنگامی که حادثه پنهان شدن علم اتفاق می افتد، تکلیف چیست؟ البته پنهان شدن علم مربوط به علما و امثال آنها است، اما قاعده ای نیز وجود دارد که ناظر به تولیدات عالم است و در اینجا کسی که علم ندارد با کسی که علم دارد مرتبط می شود و از این رو ابان در روایت از امام صادق(ع) سئوال می کند در صورتی که عالم نباشد یا غایب باشد با ارتباط با او دشوار باشد، تکلیف چیست و پاسخ امام چیزی است که در پایان روایت آمده است.
روایت پنجم:
در اینجا روایت دیگری نیز وجود دارد که نعمانی به طریق دیگری از ابان از امام صادق(ع) نقل کرده است که:
«عن أبي عبد الله (عليه السلام)، أنه قال:يا أبان، يصيب العالم سبطة يأرز العلم بين المسجدين كما تأرز الحية في جحرها. قلت: فما السبطة؟
قال: دون الفترة، فبينما هم كذلك إذ طلع لهم نجمهم. فقلت: جعلت فداك، فكيف نصنع؟ وكيف يكون ما بين ذلك؟
فقال لي: ما أنتم عليه حتى يأتيكم الله بصاحبها».[5]
در این روایت می بینیم که از لحاظ لفظ میان مفاد روایات جمع شده است، زیرا باز در آن سخن از مسجدین به میان آمده و با اینکه از واژه سبطة استفاده کرده تاکید کرده که معنای آن زمانی کمتر از فترة است که منظور از آن مدت کوتاه است پس تعارضی وجود ندارد و به جای نجم از کلمه صاحب استفاده شده که همان معنا را می رساند و شاید اختلاف لفظ هم از جانب راوی باشد نه از جانب معصوم.
بنابراین روایتی که شیخ صدوق رحمه الله با اختلاف سیاق با عموم روایات ابان در این زمینه نقل کرده است تنها می ماند، زیرا شیخ به اسناد خود از ابان نقل کرده که:
روایت ششم:
«يأتي على الناس زمان يصيبهم فيه سبطة يأرز العلم فيها بين المسجدين كما تأرز الحية في جحرها، يعني بين مكة والمدينة، فبينما هم كذلك إذ أطلع الله عز وجل لهم نجمهم، قال: قلت: وما السبطة؟ قال: الفترة والغيبة لإمامكم، قال: قلت: فكيف نصنع فيما بين ذلك؟ فقال: كونوا على ما أنتم عليه حتى يطلع الله لكم نجمكم»[6].
در این روایت مسجدین مطابق با تعریف عامه تعریف شده و تناسبی با سیاق عموم روایات علامات ظهور ندارد، زیرا این روایات در چنین اموری بر جوامع موالی و شیعه تمرکز دارد و علمی که امام (ع) از آن سخن می گوید علم اهل بیت(ع) است و تخصیص آن به فاصله مکه تا مدینه تناسبی با سیاق عموم روایات ظهور ندارد زیرا این مناطق محل سکونت مخالفان اهل بیت است در حالی که روایت اشاره می کند که زمان این اتفاق اندک زمانی پیش از ظهور است و واقعیت های موجود کمکی به این روایت نمی کند زیرا لازمه اش این است که اهل حجاز در مکه و مدینه را مهد علم بدانیم که روایت به پنهان شدن علم از این منطقه اشاره کند، اما وضع در این منطقه به گونه ای است که جهت گیری آنها ضد اهل بیت(ع) گرچه من بر این باورم که عبارتی که در روایت شیخ صدوق در این زمینه آمده است ارتباط با نص معصوم(ع) ندارد، بلکه از اضافات نسخه نویسان و شارحان است که در جریان نسخه برداری اضافه شده است.
نکته دیگر در مورد این نص این است که در تعریف فترة اضافاتی وجود دارد که در الفاظ روایت مورد نظر ما وجود ندارد (در عبارت والغیبة لإمامکم) پس عبارت روایت نیز روح نص را مضطرب می کند، زیرا فترة به معنای مدت کوتاه و غیر طولانی است در حالی که سخن گفتن در مورد غیبت عکس آن است و فترة دیگر معنایی ندارد و من معتقدم که این عبارت نیز از اضافات نسخه برداران و شارحان است که ارتباطی با نص ندارد.
جمع میان روایات
در هر صورت می توان میان این روایات جمع نمود بدین صورت که بگوییم ظلم شدیدی در منطقه کوفه اتفاق می افتد و منجر به کاهش و تضعیف حضور علمی در این منطقه می شود و این تضعیف نیز طبق عادت با قتل و کشتار و بازداشت و زندانی کردن علما یا مهاجرت اجباری و آواره ساختن آنها اتفاق می افتد به گونه ای که امکان فعالیت علمی در منطقه از بین می رود و این معنی در صورتی است که لفظ روایت "بطشة" باشد نه "سبطة". اما اگر لفظ سبطة را معتبر بدانیم، روایات به این معنا است که علم به صورت کلی پنهان نمی شود بلکه در حضور و ظهور اجتماعی آن خللی ایجاد می شود به گونه ای که در این خلل، اکثر مصادیق حضور علم تعطیل می شود و به انزوا کشیده می شود.
همچنین در تمام روایاتی که گفتیم انزوای علم در دوره ای نزدیک به ظهور شریف اتفاق می افتد به گونه ای که این انزوای علم را نشانه ظهور می شمارند اما همانند سایر روایات در این زمینه محدوده ای زمانی برای آن معلوم نشده است و فقط به ذکر حادثه در نزدیکی زمان ظهور بسنده کرده است.
این حادثه رخ داده یا نه؟
روشن است که کوفه در طول تاریخ در معرض ظلم های زیادی قرار گرفته است، اما این ظلم ها همزمان با مرکزیت علمی و ممتاز کوفه نبوده است به جز در نیمه قرن گذشته و پس از آن و اگر ما این حضور و درخشش علمی کوفه را به ظلم و ستم ثلث اخیر قرن گذشته در دوره نظام بعثی صدام مقید کنیم می بینیم که نوعی همزمانی میان دوره مرکزیت و درخشش علمی نجف اشرف (کوفه) و میان ظلم و ستم نظام بعثی وجود دارد و در این دوره بود که قشر زیادی از حوزه علمیه از زمان 1969 تا 1970 میلادی به بهانه عدم تمدید مجوز اقامت آنها در عراق از این کشور اخراج شدند و پس از آن هم حوزه علمیه عربی و لبنانی به بهانه های مختلف مورد پیگرد و تبعید قرار گرفت و پس از آن در دهه هفتاد و هشتاد قرن گذشته اکثر علما و اساتید حوزه علمیه کشته شده یا آواره و تبعید شدند تا زمان دهه نود که کار به کشتار مراجع عظام نیز کشیده شد و تمام اینها باعث تضعیف حضور علمی و انزوای حوزه نجف شد و حوزه به صورت خودکار به مرکز دوم شیعه اهل بیت علیهم السلام یعنی شهر مقدس قم منتقل شد؛ شهری که شاهد حضور فعال نجات یافتگان حوزه نجف شد و حوزه علمیه قم به برکت فضا و بستر مناسبی که ایجاد شد باعث توسعه کمی و کیفی حوزه شد و از این رو می بینیم که این واقعیت موجود به روایات موجود در این زمینه نزدیک است.
ذکر این نکته لازم است که سقوط صدام جنایتکار در سال 2003 و بهبود نسبی وضعیت علمی نجف اشرف با بازگشت اساتید و طلاب از قم مقدس به نجف اشرف باعث شد فضای جدیدی در عراق ایجاد شود و شاید همین بهبود اوضاع به ما کمک کند که راز استفاده از واژه سبطة یا فترة در روایات را بفهمیم، زیرا انزوای علمی در کوفه یا نجف موقت بود و اکنون به برکت تلاش و مجاهدت علما و حوزه های علمیه این رونق دوباره در حال بازگشت به حوزه نجف اشرف است.
[1]. بحارالانوار، ج57، ص213.
[2]. کافی، ج1، ص340؛ غیبة النعمانی، ص63، ذیل ب10، ح7.
[3]. غیبة النعمانی، ص162 ـ 163، ذیل باب 10 ح7.
[4]. غیبة النعمانی، ص162، ذیل باب 10، ح6.
[5]. غیبة النعمانی، ص163، ذیل باب 10، ح8.
[6]. کمال الدین و تمام النعمة، ص377، باب 33، ح41.