به گزارش «شیعه نیوز»، با آنکه شاید
هیچ فرد یا گروهی در افغانستان از آثار مخرب جنگ و خشونت چهار دههای افغانستان در
امان نمانده باشد، اقلیتهای مذهبی و نژادی در چنین شرایطی آسیب پذیرتر بودهاند.
در تازهترین گزارش سازمان ملل درباره تلفات غیرنظامیان افغانستان
در نیمه اول امسال (میلادی)، عامل شهید شدن
۵۲ درصد غیرنظامیان در اثر "حملات
انتحاری و پیچیده" گروه موسوم به دولت اسلامی یا داعش خوانده شده است. بیشتر
میزان تلفات در کابل و ننگرهار رخ داده است.
در یک سال گذشته، بیبیسی فارسی حدود ۱۵ حمله انتحاری مرگبار را پوشش داد که داعش
مسئولیت آنرا به عهده گرفت. در ۹
مورد از این مجموعه، مراکز مذهبی و فرهنگی شیعیان به ویژه مردم هزاره هدف قرار
گرفت. تازهترین مورد آن هدفگیری یک مرکز آموزشی در منطقه شیعهنشین کابل بود که ۳۶ شهید بر جا گذاشت.
سوال اینجاست که با توجه با آمار ارائه شده، چرا هزارهها
و شیعیان افغانستان "بیشتر" هدف حمله انتحاری گروه داعش قرار گرفتهاند؟
عاملان این نوع حملات خونین به دنبال چی هستند؟ دولت افغانستان چه طور با این
تهدید برخورد میکند؟
هزارههای افغانستان در یک نگاه
قوم هزاره یکی از چهار قوم پرجمعیت افغانستان خوانده میشود.
اکثر مردم هزاره در این کشور پیروان مذهب جعفری هستند، مذهبی را که قانون اساسی
افغانستان در ۲۰۰۴ به رسمیت شناخت.
پس از سقوط طالبان و تشکیل دولت کنونی، نقش هزارهها در
عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان گسترش یافته است، اما شماری از مردم
هزاره به این باور هستند که از زمان تشکیل حکومت وحدت ملی، آنها هیچ گاهی تا این
حد از دولت "بیرون انداخته نشدهاند".
ادامه جنگ در افغانستان با وجود کمکهای بیپیشینه
خارجی، مانع اصلی توسعه در این کشور عنوان شده، جنگی که ظاهرا کور است و قوم و
مذهب و نژاد را نمیشناسد.
اما، در سه سال گذشته، غرب کابل که اغلب جمعیت آن هزاره
و شیعهنشین هستند، به طور هدفمند و مکرر شاهد وقوع حملات انتحاری مرگباری بوده
است. مسئولیت همه این حملات را داعش بر عهده گرفت.
چهارشنبه گذشته (۲۴ مرداد/اسد)، به یک مرکز آموزشی در منطقه شیعهنشین کابل حمله انتحاری
شد و دستکم ۳۶ غیرنظامی شهید شدند. اکثر شهید شدگان دانشآموزانی بودند که برای کنکور
سراسری آمادگی میگرفتند.
ظهور داعش در افغانستان
گروه موسوم به دولت اسلامی یا داعش تأسیس "شعبه
خراسان" خود را که نامی قدیمی برای افغانستان و مناطق اطراف است، در
ژانویه/جنوری ۲۰۱۵
اعلام کرد. این نخستینباری بود که داعش رسما در خارج از جهان عرب گسترش پیدا کرد.
داعش مرگبارترین حملات خود را در پایتخت کابل انجام
داده است. اکثر این حملات اقلیت مسلمان شیعه را هدف قرار داد.
این گروه مسئولیت برخی از حملات در دیگر بخشهای
کشور را نیز به عهده گرفته است از جمله حمله به تلویزیون خصوصی شمشاد در کابل، هدفگیری
دفتر خیریه حمایت از کودکان در ولایت شرقی جلال آباد و دو انفجار در منطقه
"شش درک" کابل که ۹ خبرنگار نیز در میان ۲۶ شهید این حوادث بود.
مقامهای پیشین و برحال امنیتی افغانستان همواره گفتهاند
که در عقب حملات به شیعیان کابل شبکه حقانی قرار دارد، شاخه عملیاتی و تندرو
طالبان که گفته میشود شیعیان را "مسلمان نمیدانند".
داعش چقدر در افغانستان موفق بوده
است؟
نعمتالله ابراهیمی، کارشناس امور افغانستان، منشا سیاسیسازی
مذهب در افغانستان را در ظهور گروهها و افرادی
در چهاردهه جنگ افغانستان میداند که آنها در این مدت، به تدریج جنگ، خشونت و
سیاست را با تفرقههای مذهبی یکسان دیدهاند.
او با بیان این که "اندیشه خشن فرقهای" با
داعش در منطقه ظهور نکرده است، افزود که با ظهور پدیدهای به نام داعش "حملات
هدفمند به یک قوم و مذهب خاص"، وسعت و ابعاد تازه یافت."به عبارت دیگر،
داعش برای این گونه افراد و گروهها محوریت فکری و سازمانی جدید ایجاد کرد."
به باور آقای ابراهیمی، آنچه به نام داعش در افغانستان
نام گرفت، مجموعهای از گروههای رادیکال در داخل افغانستان و پاکستان بودند.
"با آنکه این افراد با داعش مرکزی بیعت کردهاند ولی ارتباط تشکیلاتی این
افراد با رهبریت داعش در خاورمیانه همیشه میتواند مورد پرسش باشد."
چرا شیعیان؟
ناظران میگویند که داعش در افغانستان بیشتر از آنکه یک
سازمان منسجم باشد، یک شبکهای از افراد و گروههای رادیکال است و اهداف این حملات
به مقیاس گروههای شکلدهنده داعش و حامیان فکری مالی و سیاسی آنها میتواند گسترده
باشد.
از نعمتالله ابراهیمی پرسیدم که به باور او، عاملان
حملات انتحاری با هدف قرار دادن یک اقلیت مذهبی خاص به دنبال چه هستند؟ او مشخصا از
دو هدف نام برد:
هدف اول این شبکه ایدئولوژیک و
عقیدتی است. برخلاف آنچه عمدتا تصور میشود اندیشه
خشن فرقهای با داعش در منطقه ظهور نکرده است ولی داعش برای این گروهها محور جدید
فکری و سازمانی بوجود آورده است. بخشی از گروهها و افرادی که به داعش پیوستند
قبلا در بدنه طالبان فعال بودند. برای مثال، ملا قیوم ذاکر که توسط حملات هوایی بیسرنشین
شهید شد پیش از پیوستن به داعش از برجستهترین
فرماندهان نظامی طالبان بود و طالبان پیشینه همکاری طولانی با این نوع گروهها را
دارد. بخشهایی از طالبان بیشتر از دیگران میتوانند این گونه حملات را به نفع خود
ببینند.
هدف دوم این حملات، سیاسی و نظامی
است که میتواند گروههای خارج از آنچه به نام داعش خوانده میشود را نیز تأمین
کند. هدف قراردادن یک گروه مشخص مذهبی و قومی چون هزارهها میتواند به نفع همه
گروههایی باشد که نفع خودرا در بیثباتی نظام سیاسی پس از ۲۰۰۱ در افغانستان میبینند. این حملات ناتوانی
دولت در تامین امنیت را به نمایش میگذارد و میتواند بر بحران بی اعتمادی و تضعیف
مشروعیت نظام سیاسی کمک کند. گروههایی چون طالبان از اینگونه حملات میتواند
مستقیم نفع ببرد بدون اینکه هزینه سیاسی بدوش گرفتن چنین حملات را متقبل شوند.
مشخصا شبکه حقانی با روابط گسترده با شبکههای افراطی در پاکستان و خاورمیانه و
توانایی طرحریزی این گونه حملات بیشتر از همه میتوانند این حملات را در راستای
منافع خود ببینند.
دلیل دیگری که گاهی برای توضیح حملات داعش علیه شیعههای
افغانستان ارائه شده است، حضور جنگجویان شیعه این کشور در لشکر فاطمیون است که تحت
حمایت ایران در سوریه جنگیدند. اما در برابر آن شهروندان سنی افغانستان هم در
جبهات جنگ در کنار داعش حضور داشتهاند.
Image caption فعالیت شاخه خراسان گروه داعش در
افغانستان در کنار گروه طالبان، نگرانیها از افزایش ناامنی در این کشور را بیشتر
ساخته است. این دو گروه در افغانستان بارها با یکدیگر درگیر شدهاند.
دولت چه تدابیری گرفته است؟
ظاهرا حکومت افغانستان از حساسیت این موضوع آگاهی داشته
و پس از هر حمله انتحاری، در خبرنامهای گفته است که "تروریستان نمیتوانند
با این گونه اعمال جنایتکارانه خود در میان مردم افغانستان تفرقه مذهبی ایجاد
کنند."
پس از افزایش حملات به مساجد شیعیان در کابل و هرات،
حکومت افغانستان تدابیر امنیتی ویژه از جمله پوشش امنیتی شماری از مکانهای مذهبی
شیعه و کمک به دستههای خودجوش امنیتی را اتخاذ کرد. همچنین، ریاست امنیت ملی از
بازداشت "اعضای کلیدی داعش" که
"سازماندهندگان" حملات انتحاری کابل خوانده شدند، خبر داد.
منبعی که عضو یک کمیسیون ویژه برای حفاظت از این مراکز مذهبی
بود، به بیبیسی گفت: "ما طرح امنیتی را به شورای امنیت ملی ارائه کردیم که
در نتیجه قرار شد که به شماری از مساجد شیعیان در کابل و هرات سهمیه تعیین شود که
شامل پنج نفر محافظ به هر مسجد بود."
این منبع که نخواست نامی از او در گزارش ببرم، اذعان میکند
که اجرای این طرح سبب کاهش هدف قرار گرفتن مساجد شده است، اما به گفته او، تهدیدات
جدی امنیتی به شیعیان همچنان پابرجاست.
او تصریح کرد: "حکومت فقط به ۲۰ درصد از مساجد شیعه در کابل محافظان
امنیتی گماشته و باقی مراکز مذهبی در خطر قرار دارند. بر علاوه آن، حالا نه تنها
مراکز مذهبی با تهدید مواجهاند، بل به مراکز فرهنگی و آموزشی شیعیان نیز به طور
مکرر و هدفمند حمله میشود."
با این حال، با توجه به گستردگی جغرافیایی جنگ در
افغانستان، حکومت افغانستان شاید توان و ظرفیت رسیدگی به تمام تهدیدات امنیتی را
نداشته باشد و از همینرو، تلاش کرده است تا به تهدیدات در سراسر کشور "مقطعی
و یکسان" برخورد کند.
نیاز به یک استراتژی ملی؟
ناظران به این باورند که دولت افغانستان در مهار این
گونه تهدیدها تاکنون به گونهای "غیرموثر و واکنشی" عمل کرده است.
نعمتالله ابراهیمی میگوید جلوگیری از این نوع حملات
مستلزم یک استراتژی ملی است که علاوه بر فعالیتهای نظامی، به ابعاد اجتماعی،
فرهنگی و اطلاعاتی این گونه حملات رسیدگی کند.
این کارشناس افغانستان افزوده که تجربه کشورهای دیگر
نشان میدهد که دولتها میتوانند با استفاده از سیاستهای موثر استخباراتی، نظامی
و اجتماعی جلوی اینگونه حملات را بگیرد.
ناظران تاکید دارند که این گونه حملات در شهر کابل به
شکل مکرر بدون شبکه گسترده استخباراتی و پشتوانه تدارکاتی ممکن نیست.
به گفته آنها، تکرار اینگونه حوادث در قدم نخست نشاندهنده
"ناکامی استخباراتی دولت است."
واکنشها: نسلکشی شیعیان؟
سازمان عفو بینالملل، حمله دو روز پیش به دانشآموزان
در غرب کابل را "جنایت جنگی" دانست و افزود که افغانستان و به طور خاص
پایتخت آن "به هیچ وجه برای غیرنظامیان امن نیست."
شماری از کاربران شبکههای اجتماعی هدف قرار دادن
"مکرر و هدفمند" این گروه در کابل را "نسلکشی" خواندهاند.
دیوان کیفری بینالمللی که افغانستان از سال ۲۰۰۳ عضو آن است، نسلکشی را چنین تعریف
میکند: اگر قصد نابودی تمام یا بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی باشد،
جنایت نسلکشی نامیده شود.
عدهای هم از تقابل سنت و مدرنیته سخن میزنند. جواد
فاخری در فیسبوک خود نوشته است: "این بار هزارهها با شیوه جدید زندگی و با
عنوان شهروندی وارد میدان شدهاند؛ شیوهای که برتری را نه در سلاح و لُنگی و
کرسی، بلکه در مدنیت، فرهنگ و دانایی میدانند. دشمنی که پایههای قدرت و شوکتش بر
زندگی بدوی و سنتهای قبیلهای استوار است، از این شیوه میهراسد."