شیعه نیوز: به مناسبت سالروز شهادت امام جواد(ع) فرازهایی از کتاب «هدایتگران راه نور» اثر آیت الله العظمی «سید محمد تقی مدرسی» از مراجع معظم تقلید مقیم شهر کربلای معلا با موضوع "علت ازدواج امام جواد(ع) با دختر مامون و جود و بخشش حضرت" را از نظر می گذرانیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به کوشش: امیرمحسن سلطان احمدی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیت الله سید محمد تقی مدرسی در ابتدای این کتاب درباره مدت حیات امام جواد(ع) چنین مرقوم داشت: امام محمد الجواد(ع) از تمام ائمه(ع) کم سن و سال تر بود و آن حضرت در 10 رجب یا 10 رمضان سال 195 در مدینه منوره دیده به جهان گشودند و در آخرین روز ماه ذیقعده 220 هجری قمری چشم از جهان فرو بست؛ و با این حساب حضرت فقط 25 سال در این دنیا زیست.
وی درباره مدت امامت حضرت آورده است: دوران امامت امام جواد(ع) 17 سال بود که این دوران مصادف با حکومت دو طاغوت عباسی مامون و معتصم بود. هر چند حضرت در سن کودکی به امامت رسید و جوان ترین امامی است که در جوانی به شهادت رسیده است.
این مولف حوزوی در ادامه چنین مرقوم نموده است: از این رو زندگی و دوران امامت امام جواد(ع) از اهمیت خاصی برخوردار است؛ چرا که برخی از افراد ساده لوح پیشوایی امام جوانی را که در سن کم به امامت رسیده را شگفت آور می پنداشتند.
علت نامیدن امام جواد(ع) به کنیه ابوجعفر
آیت الله مدرسی در بخش دیگری از این کتاب گفت: به علت نامیدن حضرت به کنیه «ابوجعفر» اشاره و بیان کرد: امام جواد(ع) را با کنیه «ابوجعفر» می خواندند تا یادآور کنیه جدش امام باقر(ع) باشد و گرنه آن حضرت فرزنی به نام جعفر نداشت.
ایشان در ادامه آورده است: بین امام رضا(ع) و فرزندشان امام جواد(ع) در امور خاص و عام نامه هایی نگارش شده است که امام رضا(ع) به پسر خویش بسیار مباهات می کردند و هرگاه نامه ای از امام جواد(ع) به آن حضرت می رسید می فرمود:«ابوجعفر» نامه ای برایم نگاشته است و یا میخواست نامه ای به وی بنویسد، می فرمود: «من نامه ای به ابوجعفر نوشتم». لذا امام رضا(ع) هیچ گاه نمی فرماید: «پسرم» و حتی نام او را بر زبان هم نمی آورد. بلکه به خاطر بزرگداشت و احترام وی همواره کنیه حضرت جواد(ع) را یاد می کرد.
مشهورترین لقب امام
این مجتهد شیعی با برشمردن برخی از القاب حضرت جواد(ع) به مهمترین لقب حضرت اشاره و اظهار کرد: همچنین امام جواد(ع) القاب گوناگونی داشت که برخی از آنها عبارتند از: جواد، تقی، مرتضی، منتجب و قانع. اما از این میان تنها یک لقب بیش از القاب ذیگر از شهرت بیشتری برخوردار بوده و آن لقب «ابن الرضا» است.
ایشان سپس ادامه داد: از آنجایی که آوازه فضل و بزرگواری امام رضا(ع) در تمام آفاق پیچیده بود، مردم هم فرزندان او را به اسم مبارک حضرت می شناختند. به همین دلیل مردم امامان نهم، دهم و یازدهم را به «ابن الرضا» می شناختند.
آیت الله مدرسی در بخش دیگری از این کتاب به دوران امامت حضرت اشاره و آورده است: دوران امامت امام جواد(ع) با دوران خلافت دو تن از خلفای عباسی هم دوران بود. در دوران خلافت مامون، جواد الائمه(ع) در شرایطی آرام زندگی را سپری کرد. می دانیم که مامون درصدد برآمد تا خود را به علویها و سرور آنان امام رضا(ع) نزدیک کند؛ چرا که در این برهه حکومت عباسی با فشارهایی که از جانب توده های مردم اعمال می شد، روبرو بود.
علت ازدواج امام جواد(ع) با دختر مامون و شهادت حضرت توسط وی
این مجتهد شیعی در بخش دیگری از این کتاب به ازدواج حضرت با دختر مامون اشاره و بیان کرد: و بعد از شهادت امام رضا(ع) مامون عباسی امام جواد(ع) را به دامادی خود برگزید، و امام هم از این فرصت برای انجام رسالت خویش بهره برداری کرد. ممکن است بپرسیم چرا امام جواد(ع) قبول کرد که با دختر مامون ازدواج کند؟
آیت الله مدرسی در ادامه این قسمت با طرح این سوال که چرا حضرت این ازدواج را پذیرفت؟ آورده است: برای پی بردن به جواب این سوال باید به جنبش مکتبی ای که ائمه(ع) آن را رهبری می کردند و به مرحله ای که این جنبش در روزگار امام رضا(ع) و فرزندش امام جواد(ع) رسیده بود نگاهی بیفکنیم.
ایشان در ادامه چنین مرقوم نمود: در دوران خلافت مامون، جنبش مکتبی به نهضتی مبدل شده بود که می توانست خود را در حکومت وارد کند و با قرار گرفتن در زیر چتر حکومت از آن بهره برداری نماید وحتی حکومتی ایجاد کند که امروزه بدان حکومت ائتلافی گفته می شود. ائمه(ع) بدون آن که رسالت خود را به فراموشی بسپارند هرگونه حمایتی را از جانب حکومت می پذیرفتند، پیشوایان معصوم ما دست از حرکت خویش بر نمی داشتند به تعبیر دیگر آنان خلافت را نمی پذیرفتند و با آن همکاری نمی کردند.
ایشان ادامه داد: بنابراین گواه ما بر این ادعا موضع امام رضا(ع) در قبال مساله ولایت عهدی بود، که آن حضرت آن را به شرط عدم دخالت در امور حکومتی پذیرفت.
این مولف و محقق حوزوی افزود: اما حضرت جواد(ع) هنگامی که از دختر مامون خواستگاری کرد و او را به همسری خویش در آورد، داماد خلیفه شد و از این فرصت برای انجام رسالت خویش بهره برداری کرد. براستی داماد خلیفه شدن چه معنایی می توانست داشته باشد؟
آیت الله مدرسی در ادامه این بحث آورده است: که هر کس که قدم به کاخ حکومتی می گذارد ممکن است والی یک منطقه یا حکمران یک شهر و یا دست کم به مقام قاضی القضات دست یابد. لکن امام جواد(ع) در پی هیچ یک از این مشاغل نبود و تنها کاری که کرد دست همسرش را گرفت و به مدینه رفت و تا هنگام مرگ مامون در منطقه ای به نام رقه در مدینه ماند.
دو هدف مهم امام از این ازدواج
آیت الله مدرسی به دو هدف مهم امام از این ازدواج اشاره و چنین مرقوم داشت: اما در حقیقت امام جواد(ع) از این رهگذر به دو مقصد رسید؛ اول اینکه با پذیرفتن ازدواج با دختر مامون، وی را از اندیشه قتل خود منصرف کرد. و دوم اینکه دست دستگاه خلافت و ماموران آن را از رساندن هرگونه گزندی به رهبران و اعضای نهضت مکتبی شیعه با این ازدواج بست.
ایشان در ادامه به سرانجام شهادت حضرت توسط همسر امام اشاره و افزود: ولی بعد از مرگ مامون، عاقبت امام جواد(ع) بر اثر زهری که به دستور معتصم عباسی توسط همسر امام (دختر مامون) به او خورانده شد، در بغداد به شهادت رسید و در شهر کاظمین پیکر مطهرشان دفن شد.
جود و بخشش حضرت
آیت الله مدرسی در بخش دیگری از این کتاب به صفت جود و بخشش حضرت اشاره و آورده است: نهمین پیشوای ما را به خاطر دست بخشنده و آوازه اش در جود و کرم داشت، جواد می خواندند. در این باره داستانهای فراوانی آمده که نقل شده است: برنامه عملی آن حضرت نامه ای بود که از جانب پدر بزرگوارش از خراسان، برای او فرستاده شده بود. وی در آن هنگام 6 سال داشت و مضمون این نامه چنین بود:من به حقی که بر تو دارم از تو می خواهم که ورود و خروجت جز از در بزرگ نباشد. و چون سوار شدی باید طلا و نقره با تو باشد و هر کس که از تو چیزی درخواست کرد، به او ببخشی. هر که از عموهایت که از تو خواست به او نیکویی کنی و کمتر از 50 دینار به وی مده و چنانچه خواستی بیشتر از این مقدار به او بدهی اختیار با خودت است و هر که از عمه هایت از تو چیزی خواست کمتر از 25 دینار به او مده و بیش از این مربوط به خود توست. من می خواهم که خداوند تو را رفعت و بلندی دهد پس انفاق کن و از خدای عرش بیم مدار که فقیرت کند.
ایشان در ادامه چنین مرقوم داشت: روایت شده که پارچه های آن حضرت را که قیمتی هم بود می آوردند اما در بین راه آن را دزدیدند. کسی که این بار را می آورد این ماجرا را با نامه به اطلاع امام رساند و آن حضرت در پاسخ نامه او به خط خویش نوشت: جانها و اموال ما از مواهب گوارای خداست و عاریه هایی است که به دست ما به امانت سپرده است. پس تا وقتی که از آنها استفاده شود، موجب سرور و شادکامی است و آنچه از آنها گرفته شود اجر و پاداش در پی دارد. پس هر کس که بی تابی اش بر صبرش چیره شود، اجرش تباه می گردد و ما از این امر به خدا پناه می بریم.
این مولف حوزوی افزود: همچنین نقل است یکی از یاران امام که به آن حضرت بدهکار بود نزد وی آمد و عرض کرد: فدایت شوم مرا در مورد آن ده هزار درهم حلال کن که انفاقش کردم و امام هم به او فرمود: تو را حلال کردم.