۰

آيات رحمانى يا إلقائات شيطانى ؟!

ایت الله میر سید محمد یثربی
کد خبر: ۱۶۶۶۵
۰۹:۰۵ - ۱۵ فروردين ۱۳۸۹

رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در معرض وسوسه‏هاى شيطانى !

     سخن در مورد آيات و رواياتى بود كه اهل سنّت به آنها تمسّك جسته و طبق آن عصمت مطلق پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را نفى و عدالت تمامى صحابه را ثابت مى‏كنند . يكى ديگر از آيات مورد استناد آنان ، آيه پنجاه و دو سوره حج مى‏باشد .

     خداوند متعال مى‏فرمايد :

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»[1] .

ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هرگاه آرزو مى‏كرد شيطان القائاتى در آن مى‏كرد امّا خداوند القائات شيطان را از ميان مى‏برد سپس آيات خود را استحكام مى‏بخشيد و خداوند عليم و حكيم است .

     در نگاه نخست از آيه شريف دو تفسير به ذهن خطور مى‏كند :

     1 . روش شيطان چنين بود كه دائما در راه پيشرفت اهداف اسلام و پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مانع تراشى مى‏كرد ، ولى با اين حال ، خداوند تمام دسيسه‏هاى شيطان را نقش برآب مى‏نمود ؛ زيرا اراده خداوند متعال بالاتر مى‏باشد .

     2 . بنابر آنچه اهل سنّت و اكثر مفسّرين آنها ادّعا مى‏كنند ؛ هرگاه پيامبران عليهم‏السلام مى‏خواستند آيات وحى را بر مردم بخوانند ، شيطان در تلاوت و قرائت پيامبران عليهم‏السلامتصرّف مى‏كرد ، گويا شيطان زبان پيامبران عليهم‏السلام را به‏گونه‏اى ديگر به حركت در مى‏آورد . در نتيجه پيامبران عليهم‏السلام سخنى غير از وحى الهى بر مردم مى‏خواندند . امّا خداوند متعال آنان عليهم‏السلام را به اشتباه خود آگاه مى‏نمود و آن اشتباه نسخ و زائل مى‏شد .

تأمّلى در آيات نخست سوره نجم

     جهت روشن شدن ادّعاى اهل سنّت ، لازم است آيات سوره نجم را مورد بررسى و دقّت قرار دهيم ، طبق سخن مفسّرين ، اين سوره از جمله سوره‏هاى مكّى است[2] . آهنگ سوره‏هاى مكّى با مدنى كاملاً متفاوت مى‏باشد ، زيرا سوره‏هاى مكّى داراى سجع و قافيه بيشترى مى‏باشد . در سوره نجم ابتدا خداوند متعال به ستاره‏اى هنگام پنهان شدن آن ، سوگند ياد مى‏كند كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم گمراه و منحرف نمى‏شوند و هر آنچه بيان مى‏كنند طبق وحى الهى مى‏باشد . در ادامه ، داستان معراج را بيان مى‏نمايد كه براساس روايات شيعى ، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در معراج ، جايگاه و مقام اميرالمؤمنين  عليه‏السلام را مشاهده نمودند . خداوند در اين سوره چنين مى‏فرمايد كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به مقام قاب قوسين رسيدند و ما ايشان صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را جهت تماشاى آيات كبرى به مهمانى ويژه‏اى دعوت نموديم ؛ مهمانى ويژه‏اى كه هيچ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و ملك مقرّبى به آن مفتخر نبود .

     امّا اينكه آن مهمانى چگونه و كجا بود و آيات كبرى كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مشاهده نمودند چه بود را بايد در جاى ديگر توضيح داد . امّا اميرالمؤمنين  عليه‏السلام در سخنى فرمودند :

« واللّه‏ ما لللّه‏ آية هي أكبر منّي »[3] .

سوگند به خدا هيچ آيه‏اى نزد خداوند بالاتر از من نيست .

     در ادامه آيات ، قدرت مطلقه خداوند متعال در بردن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به معراج و ارائه آيات كبرى به ايشان بيان مى‏شود. سخن به اينجا مى‏رسد :

«أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى»[4] .

(اى مشركان) آيا لات و عزا را ديده‏ايد ؟ * و منات آن بت سومى ديگر را ؟

     يعنى اينكه ما پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را به معراج برديم و آيات كبرى را به او نشان داديم ، امّا شما چه مى‏بينيد ؟ چه كسى را به عنوان خداى خود بر مى‏گزينيد ؟ مشركان لات ، عزّى و منات را به عنوان شافعان پرستش مى‏كردند . اين سه بت ، مهم‏ترين بت‏هايى بودند كه مشركان در مكّه مى‏پرستيدند[5] . آنان بت‏هاى خود را مذكر مى‏دانستند در حالى كه ادّعا مى‏كردند لشكر خدا (همان ملائكه) مؤنث مى‏باشد .

     به هر جهت اهل سنّت مى‏گويند زمانى كه پيك وحى اين آيه را تلاوت نمود شيطان دست به كار شد و بر زبان مبارك پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم چنين القاء نمود :

« تلك الغرانيق العلى وإنّ شفاعتهنّ لترتجى »[6] .

اين سه (لات ، عزّى و منات) مرغان بلند پروازى هستند كه به شفاعت آنها اميد مى‏رود .

     مشركان مكّه عقايدى مانند مادّيين نداشتند و منكر مبدأ و معاد نبودند، بلكه خداى واحد را قبول داشتند امّا بت‏ها را به عنوان واسطه و شفيع ميان خود و خداى خود مى‏دانستند .

     غرانيق جمع غرنوق يا غرنيق مى‏باشد . غرانيق مرغان آبى رنگى هستند كه داراى گردن‏هاى كشيده و بلندى مى‏باشند ، و در هنگام پرواز اوج زيادى مى‏گيرند به طورى كه تنها روى ابرها پرواز مى‏كنند يعنى بالاتر از آنها ديگر پرنده‏اى پرواز نمى‏كند . ويژگى ديگر آنها اين است كه به صورت دسته جمعى و گروهى پرواز مى‏كنند لذا اگر يكى از آنان از گروه جدا شده و گم شود از صداى بال و پر ديگر پرندگان راه را مى‏يابد و به آنان ملحق مى‏شود . آنها هنگام خوابيدن سر خود را لابه‏لاى پرهاى خود پنهان مى‏كنند در اين ميان تنها فرمانده آنان است كه مكشوف الرّأس استراحت مى‏كند تا اگر خطرى متوجّه گروه شد ، ديگران را مطلّع نمايد[7] .

    به گمان اهل سنّت شيطان كلماتى ، بر زبان پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم جارى نمود و بت‏هاى مشركين را به اين مرغان تشبيه كرد ؛ گويا شفاعت تنها به دست بت‏ها مى‏باشد و همچنين كسى حقّ ندارد به واسطه بلند پروازى بر آنان پيشى بگيرد .

اهل سنّت و شأن نزول سوره نجم

     در كتاب اسباب النزول ، واحدى در ذيل آيه شريف دو روايت ذكر مى‏كند كه دراينجا به نقل آن دو مى‏پردازيم .

     روايت اول

     « قال المفسّرون : لمّا رأى رسول اللّه‏[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] تولّى قومه عنه وشقّ عليه ما رأى من مباعدتهم عمّا جاءهم به ، تمنّى في نفسه أن يأتيه من اللّه‏ تعالى ما يقارب به بينه وبين قومه ، وذلك لحرصه على إيمانهم ، فجلس ذات يوم في ناد من أندية قريش كثير أهله ، وأحبّ يومئذ أن لا يأتيه من اللّه‏ تعالى شيء ينفر عنه ، وتمنّى ذلك ، فأنزل اللّه‏ تعالى سورة « والنّجم إذا هوى » فقرأها رسول اللّه ‏[صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] حتّى بلّغ أفرأيتم اللاّت والعزّى ومناة الثّالثة الاُخرى، ألقى الشيطان على لسانه لما كان يحدّث به نفسه وتمنّاه ، تلك
الغرانيق العلى وإنّ شفاعتهنّ لترتجى ، فلمّا سمعت قريش ذلك فرحوا ، ومضى رسول اللّه‏[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] في قرائته ، فقرأ السّورة كلّها ، وسجد في آخر السّورة فسجد المسلمون بسجوده وسجد جميع من في المسجد من المشركين ، فلم يبق في المسجد مؤمن ولا كافر إلاّ سجد إلاّ الوليد بن المغيرة وأبا أحيحة سعيد بن العاص ، فإنّهما أخذا حفنة من البطحاء ورفعاها إلى جبهتهما وسجدا علهيما ، لأنّهما كان شيخين كبيرين فلم يستطيعا السجود ، وتفرّقت قريش وقد سرّهم ما سمعوا وقالوا : قد ذكر محمّد[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] آلهتنا بأحسن الذّكر ، وقالوا : قد عرفنا أنّ اللّه‏ يحيى ويميت ويخلق ويرزق لكن آلهتنا هذه تشفع لنا عنده ، فإن جعل لها محمّدا[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] نصيبا فنحن معه ، فلمّا أمسى رسول اللّه‏[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم]أتاه جبرئيل عليه‏السلام فقال : ماذا صنعت ؟ تلوت على النّاس ما لم آتك به عن اللّه‏ سبحانه وتعالى ، وقلت ما لم أقل لك ، فحزن رسول اللّه‏[صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] حزنا شديدا وخاف من اللّه‏ خوفا كبيرا ، فأنزل اللّه‏ تعالى هذه الآية »[8] .

مفسّرين گفته‏اند : زمانى كه رسول خدا[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] قوم خود را روى گردان يافتند و دورى قوم از آنچه كه براى آنها آورده
موجب نگرانى ايشان شد ، رسول خدا[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] به خاطر اينكه بر ايمان آوردن آنها حريص بودند ، آرزو مى‏كردند كه از جانب
خداوند متعال آيه‏اى نازل شود كه بتوانند با آن بين قوم خود و ايمان رفاقت و دوستى بر قرار نمايد . پس روزى در ميان گروهى از قوم خود كه تعداد آنها زياد بود نشسته بودند . ايشان دوست داشتند در اين روز ، مطلبى نازل نشود كه موجب نارضايتى و ناراحتى قومشان شود ، در اين هنگام خداوند متعال سوره « والنجم إذا هوى » را نازل نمود ، پس رسول خدا[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] شروع به تلاوت آن نمودند تا به اين آيه رسيدند (اى مشركان آيا لات و عزّا را ديديد ؟ و منات آن بت سوّمى
ديگر را ؟) در اين هنگام شيطان آنچه را كه پيامبر[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم]
دوست داشت و در دل تمنّا مى‏نمود بر زبان پيامبر[صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] القا نمود و پيامبر[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] فرمودند : اين سه مرغان بلند پروازى هستند كه به شفاعت آنان اميد مى‏رود . پس قريش از شنيدن
اين سخن شادمان شدند ، و پيامبر[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] به تلاوت خود ادامه دادند و سوره را كامل خواندند و در آخر سوره ، سجده
نمودند . به دنبال ايشان همه مسلمانان نيز سجده نمودند حتّى همه مشركين كه در مسجد حاضر بودند به سجده افتادند و هيچ مؤمن و كافرى در مسجد نبود مگر اينكه سجده نمود به غير از وليد بن مغيره و ابا احيحة سعيد بن العاص ، كه آنها نيز مقدارى از خاك زمين را برداشته و تا پيشانى خود بالا آورده و بر آن سجده نمودند ، زيرا آنان به دليل پيرى قدرت سجده
نداشتند . بعد از آن قريش متفرّق شدند و از آنچه كه شنيده بودند ، ابراز رضايت مى‏كردند و به يكديگر مى‏گفتند : محمّد[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] از خدايان ما به بهترين وجه ، ياد كرد و در ادامه گفتند : ما نيز مى‏دانيم كه خداوند متعال زنده مى‏كند و مى‏ميراند هم اوست كه انسان را خلق نموده و به او روزى مى‏دهد ولى خدايان ما نزد او شفاعت مى‏كنند و اگر
محمّد[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] براى خدايان ما نصيبى قائل شود ما نيز با او همراهى مى‏كنيم. پس چون شب شد جبرئيل نزد پيامبر[صلى‏الله‏عليه‏و‏آله] آمد و گفت : چه كردى ؟! سخنى را براى مردم تلاوت نمودى كه از جانب خداوند سبحان نازل نشده بود و سخنى را گفتى كه من نگفته بودم. پس رسول‏خدا[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم]دچار ناراحتى شديد شدند و از خداوند متعال به شدّت ترسان شدند ، در اين
هنگام اين آيه از جانب خداوند متعال نازل گرديد .

     روايت دوم

« عن سعيد ابن جبير ، قال : قرأ رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم «أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى»فألقى الشّيطان على لسانه تلك الغرانيق العلى وشفاعتهنّ ترتجى ، ففرح بذلك المشركون وقالوا : قد ذكر آلهتنا ، فجاء جبرئيل عليه‏السلام إلى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وقال : أعرض علىّ كلام اللّه‏ ، فلمّا عرض عليه فقال : أمّا هذا فلم آتك به ، هذا من الشّيطان ، فأنزل اللّه‏ تعالى هذه الآية»[9] .

سعيد بن جبير مى‏گويد : رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم تلاوت نمودند : (اى مشركان آيا لات و عزّى را ديديد ؟ و منات آن بت سومى ديگر را ؟) پس شيطان بر زبان ايشان القاء نمود : اين سه مرغان بلند پروازى هستند كه به شفاعت آنان اميد مى‏رود . پس مشركان از اين مطلب شادمان شدند و گفتند : او از خدايان ما ياد نمود . پس جبرئيل  عليه‏السلام نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم آمد و گفت : كلام خدا را بر من بخوان ؛ پس زمانى كه كلام خدا را بازگو نمود ، جبرئيل گفت : اين جمله آخر را من براى تو نياورده بودم ، اين جمله از شيطان است ، پس خداوند متعال اين آيه را نازل نمود .

     همچنين اين روايت در ديگر كتب معروف اهل سنّت يافت مى‏شود ـ البته با مقدارى تفاوت يا ذكر مقدارى از روايت ـ بعضى از اين كتب عبارتند از: صحيح مسلم[10] ، مسند احمد[11] ، الدرّ المنثور[12] ، تاريخ طبرى[13] ، الكامل في التاريخ[14] ، تاريخ طبرانى[15] ، مجمع الزوائد[16] ، سنن الكبرى[17] و در كتاب صحيح بخارى[18] ، تنها ماجراى سجده مشركين با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نقل شده است .

نقدى بر ادّعاى اهل سنّت

     پس از روشن شدن ماجرا به نقل كتب اهل سنّت ، به مرحله بررسى و راستى آزمايى چنين نقل‏هايى مى‏رسيم . در اين مورد بايد گفت كه اين احاديث به طور كلّى جعلى و ساختگى مى‏باشد . و اگر انسان اندك اطّلاعى از حديث و حديث‏شناسى داشته باشد ، به طور قطع و يقين به جعلى بودن اين احاديث اذعان و اعتراف مى‏نمايد . مسلّما اين احاديث از اسرائيليّات مى‏باشد و دستان مرموزى جهت رسيدن به اهداف شيطانى اين احاديث را جعل كرده‏اند . اشكال اساسى اين احاديث مطلبى است كه در جلسات گذشته به طور مفصّل مورد بحث و بررسى قرار گرفت و آن اينكه اهل سنّت براى اثبات ادّعاى خود يعنى عدالت تمامى صحابه ، ناچار شدند عصمت مطلق پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را نفى نموده و قائل شوند كه عصمت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم منحصر و محدود به تلقّى و ابلاغ وحى مى‏باشد ، امّا در امور جارى زندگى به اجتهادات شخصى خويش مراجعه مى‏نمايند .

     امّا نكته اساسى همين است كه اگر اهل سنّت عصمت را حتّى به همين صورت محدود نيز پذيرفته باشند ، جايى براى مطرح نمودن اين‏گونه احاديث نمى‏ماند ؛ زيرا اگر شيطان بتواند در قرائت و تلاوت وحى تصرّف نمايد ، عصمت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم حتّى در مورد ابلاغ وحى الهى هم منتفى مى‏شود ، زيرا در صورت معصوم بودن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم جايى براى نفوذ شيطان باقى نمى‏ماند . اين دوگانگى در سخنان ، از ديد علماى متأخّر اهل سنّت مخفى نمانده است، لذا در صدد رفع اشكال برآمده و ادّعا مى‏كنند اين‏گونه احاديث در كتب معتبر يافت نمى‏شود . در پاسخ به آنان ، بيان مى‏كنيم ، اگر مسند احمد ، تاريخ طبرى ، سنن بيهقى و ... ديگر كتب مذكور[19] مورد اعتماد و پذيرش نباشد ، پس ديگر چه كتاب‏هايى به عنوان كتب معتبر اهل سنّت يافت مى‏شود ؟ مگر صحيح بخارى را قرآن ثانى نمى‏ناميد ؟ گرچه بخارى در كتابش تنها سجده مشركين همراه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را نقل مى‏نمايد ، امّا اين سجده تنها در همين مورد تاريخى نقل شده است ، حال مگر مى‏توان قسمتى از روايت را پذيرفت ولى قسمتى از آن را مردود دانست ؟[20]

    اين بحث همان بحثى است كه با نام آيات شيطانى معروف شده است. شايد نام سلمان رشدى و كتاب آيات شيطانى او ساليان طولانى است كه به گوش ما رسيده است ، امّا اطّلاعات ما از جوانب آن كافى نباشد . بحثى كه سلمان رشدى دنبال مى‏كند همان مباحثى است كه از كتاب تاريخ طبرى و ديگر كتب اهل سنّت استفاده نموده است و اين موجب شرمسارى است كه كسى بتواند از منابع تاريخى و روايى مسلمانان عليه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و مسلمانان به بدگويى و اهانت بپردازد !!
هيچ كدام از مورّخين ، محدّثين و يا فقهاى شيعه اين احاديث را نقل ننموده‏اند و اين سخنان تنها در كتب اهل سنّت يافت مى‏شود . تنها كتاب مجمع البيان[21] و بحار الأنوار[22] ، اين احاديث را ذكر نموده‏اند و البتّه اين دو كتاب هم ياد آورى مى‏كنند كه اين احاديث را از منابع عامّه نقل مى‏نمايند و به هيچ وجه ملتزم به درستى اين نقل‏ها نشده‏اند .

نقد سيّد مرتضى قدس‏سره و فخررازى

     دقّت در مضمون شرم آور اين احاديث و توهينى كه در آن نسبت به مقام نبوّت شده ، لزوم نقد جدّى آن را براى تمام دانشمندان آشكار مى‏سازد . به همين دليل علماى هر دو مذهب تشيّع و تسنّن در مقام پاسخ برآمده‏اند . هر چند در تأليفات اوّليه اهل سنّت اين احاديث مورد پذيرش قرار گرفته است ، امّا علماى شيعه از آغاز با توجّه به مبناى مستحكم عصمت با اين‏گونه مطالب به مخالفت برخاسته‏اند . يكى از مهم‏ترين افرادى كه از اهل سنّت در مقام نقد و بررسى اين احاديث قدم به ميدان گذاشته‏اند ، فخر رازى مى‏باشد ؛ امّا با دقّت و بررسى بيشتر به اين نتيجه مى‏رسيم كه او استدلال خود را از سيّد مرتضى قدس‏سره فرا گرفته است و گويا اهل سنّت در مقام علمى هم به علماى شيعه نيازمند مى‏باشند . آنچه كه فخررازى[23] در كتاب تفسير خود نقل مى‏نمايد ، عينا همان سخنانى است كه سيّد مرتضى قدس‏سره[24] در كتاب تنزيه الأنبياء نقل مى‏نمايد و با توجّه به اينكه سيّد مرتضى قدس‏سره صد و هفتاد سال زودتر از فخررازى از دنيا رفته است ، نتيجه مى‏گيريم كه فخررازى كتاب سيّد مرتضى قدس‏سره را مطالعه و از مطالب آن كتاب استفاده نموده
است . به هر جهت سيّد مرتضى قدس‏سره و به دنبال او فخررازى دو اشكال اساسى نسبت به روايت مذكور مطرح مى‏كنند .

     اشكال اوّل[25]

    طبق ادّعاى اهل سنّت ، خداوند متعال بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وحى نازل مى‏كند امّا شيطان در وحى الهى تصرّف مى‏نمايد و سخنان ديگرى بر زبان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم القاء مى‏نمايد و چون پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از اين اتّفاق و سرزنش جبرئيل عليه‏السلام ، دچار ناراحتى و حزن فراوانى شدند ، خداوند متعال جهت رفع آزردگى ايشان ، آيه مبارك سوره حج را نازل مى‏نمايد . سخنى در صدر بحث مطرح نموديم كه كاربرد اساسى آن در اينجا مى‏باشد و آن اينكه سوره نجم قطعا از سوره‏هاى مكّى مى‏باشد . شاهد ما بر اين مطلب سخنى است كه تاريخ طبرى[26] و طبقات ابن سعد[27] بيان مى‏كنند :

    در سال‏هاى اوليّه ، مسلمانان در تنگناى شديدى قرار داشتند . تا آنكه به دستور پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به حبشه مهاجرت نمودند . در ميان آنان جعفر بن ابى طالب و عثمان بن عفّان همراه با خانواده‏شان حضور داشتند . درست در اين زمان بود كه خبر افسانه غرانيق در ميان مردم شايع شد . اين خبر به مهاجرين حبشه رسيد و سى و دو نفر از آنان از اين خبر خوشحال شدند ، زيرا متوجّه شدند كه گويا مشركان با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از درِ رفاقت وارد شده‏اند و همگى زير يك سقف ، به درگاه الهى سجده نموده‏اند . به همين دليل بود كه حبشه را ترك نموده و به مكّه بازگشتند ؛ امّا زمانى كه به دروازه شهر رسيدند ، متوجّه شدند كه اوضاع دوباره دگرگون گشته است . لذا عدّه‏اى از آنان مخفيانه وارد شهر مكّه شده و عدّه‏اى نيز با مذاكره بامشركين اجازه ورود به مكّه را گرفتند[28] .

    بنابر اين سوره نجم در مكّه نازل شده است و هيچ كس هم قائل نشده كه سوره نجم در غير مكّه نازل شده باشد . از طرفى ماجراى بازگشت مهاجرين از حبشه در پنجمين سال اظهار نبوّت مى‏باشد و در همان سال سوره نجم نازل شد[29] و سوره مبارك حجّ هم قطعا از سوره‏هاى مدنى مى‏باشد[30] اگر سوره حج در سال اوّل هجرى نازل شده باشد ، فاصله نزول سوره نجم و سوره حج ، حدود شش سال مى‏شود . طبق ادّعاى اهل سنّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از اين ماجرا ناراحت شدند و خداوند جهت رفع آزردگى ايشان صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم سوره حج را نازل نمود ، يعنى خداوند سبحان پس از شش سال از اندوه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم سوره حج را نازل مى‏كند[31] آيا اين استدلال مضحك نيست ؟! آيا به سخريّه گرفتن خداوند متعال و پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نمى‏باشد ؟!

     اشكال دوّم

     سيّد مرتضى قدس‏سره در ادامه آياتى را نقل مى‏نمايد كه طبق اين آيات به اثبات مى‏رسد كه آيه سوره حج هيچ ارتباطى به ماجراى سوره نجم ندارد ، ضمن اينكه ساحت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اجلّ و اكرم از آن است كه شيطان رجيم بتواند در ايشان تصرف نموده و حضرت  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را تحت تأثير قرار دهد . آيات مورد استناد سيد مرتضى قدس‏سره ، از اين قرار است :

1 . «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً»[32] .

و كافران گفتند : چرا قرآن يكجا بر او نازل نمى‏شود ؟ اين به خاطر آن است كه قلب تو را به وسيله آن محكم داريم ، و آن را به تدريج بر تو خوانديم .

     دل و قلبى كه به دست خداوند متعال تحكيم و تثبيت شده است ، چگونه شيطان مى‏تواند در آن نفوذ نموده و در زبان او هنگام قرائت تصرّف نمايد ؟!

2 . «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ»[33] .

اگر او سخن دروغ بر ما مى‏بست * ما او را با قدرت مى‏گرفتيم * سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم .

     (لو) در اين آيه شريف امتناعيّه نام دارد . به اين معنى كه متعلَّق آن هرگز قابل تحقّق نمى‏باشد[34] و هرگز در خارج موجود نمى‏شود . يعنى اينكه او هرگز سخن دروغى نگفته و بر فرض هم كه چنين مى‏شد ما رگ گردن او را مى‏زديم . حال مگر مى‏شود كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم سخنى به دروغ بگويند و بت‏هاى مشركان را مورد مدح و ثناء قرار دهند ولى خداوند متعال جهت رفع آزردگى ايشان ، سوره‏اى ديگر نازل نمايد ؟!

3 . «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»[35] .

و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود ، كسانى كه اميد لقاى ما را ندارند مى‏گويند : قرآنى غير از اين بياور ، و يا آن را تبديل كن (و آيات نكوهش بت‏ها را بردار) بگو : من حق ندارم كه آن را از پيش خود تغيير دهم ، فقط از چيزى كه بر من وحى مى‏شود پيروى مى‏كنم ، من اگر معصيت پروردگارم را كنم از مجازات روز بزرگ مى‏ترسم .

     اين آيه شريف به دليل روشنى آن نيازى به توضيح ندارد زيرا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم صريحا مى‏فرمايند : هيچ تغييرى نه كم و نه زياد در وحى الهى نمى‏توانم ايجاد نمايم .

4 . «وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ * وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ»[36] .

در طريق ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار دارى ، و هنگامى كه بر مى‏خيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گوى * به هنگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح .

     طبق صريح آيه شريف رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به خاطر مصلحت‏هاى شخصى اجازه هيچ‏گونه تغيير و تبديلى در آيات الهى ندارند و تنها بايد طبق دستور پروردگار خويش عمل نمايند . همچنين امكان تصرف شيطان در نبىّ اكرم  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم طبق آيه شريف به كلّى منتفى مى‏باشد ، زيرا كسى كه مورد حفاظت خداوند متعال قرار دارد ، هيچ راه نفوذى براى ورود شيطان باقى نمى‏ماند .

5 . «سَنُقْرِؤُكَ فَلاَ تَنسَى * إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى»[37] .

ما به زودى (قرآن را) بر تو قرائت مى‏كنيم و هرگز فراموش نخواهى كرد * مگر آنچه را خدا بخواهد ، كه او آشكار و پنهان را مى‏داند .

     نكته‏اى در اينجا قابل ذكر است و آن اينكه افرادى كه در سوره نجم مرتكب جعل و تحريف شده و اين روايات را براى آن ساختند به اين نكته دقّت نكردند كه در صدر سوره نجم خداوند متعال نقشه آنان را نقش بر آب نموده است . با مطالعه پنج آيه اوّل اين سوره ، روشن مى‏شود كه هرگز انحراف و گمراهى به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم راه ندارد و ايشان صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم غير از وحى هرگز سخنى به زبان نمى‏آوردند .

     از سوى ديگر ، پيامبرى كه خداوند متعال ايشان را به خُلق عظيم[38] توصيف مى‏نمايد و ايشان صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را از نسبت شاعر[39] و ديوانه[40] بودن مبرّى اعلام مى‏كند و حتّى ايشان را از سنگ‏دلى[41] دور مى‏داند ، چگونه مى‏شود كه مدّاح و ثناگوى بت‏ها شود ؟ مگر اين پيامبر همان كسى نيست كه در سوره اخلاص و كافرون ، بالاترين مفاهيم توحيدى را بيان مى‏كنند ؟ آيا قابل تصوّر است كه ايشان  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بت‏ها را مدح كنند ؟

اهداف جاعلين احاديث

     با توجّه به مجموع مطالبى كه بيان شد ، جعلى بودن اين‏گونه روايات قطعى و خدشه‏ناپذير مى‏باشد و به نظر مى‏رسد پيدايش اين طرز تفكّر به سده نخست دوران حكومت بنى اميّه باز گردد . روشن است كه تمام تلاش بنى‏اميّه ، بر اين مطلب استوار بود كه مقام و منزلت خاصّ نبى اكرم  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را تا جايى كه مقدور مى‏باشد پايين آورند . زيرا آنان از اين كار دو بهره مهم مى‏برند .

     1 . آنها بدين وسيله پوششى بر انحرافات و اشتباهات گذشتگان و آيندگان خود مى‏افكندند و در مقام توجيه ، چنين مى‏گفتند كه حتّى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم هم اشتباه مى‏كند ؛ پس اگر اشتباهى از ما سر زد به ديده اغماض گرفته و بر ما ايراد نگيريد .

     2 . چه مانعى دارد كه هر انسان خطا كار و منحرف و ستم پيشه‏اى حاكم و زمام دار امور جامعه شود و بر مردم حكومت نمايد ، زيرا پيامبر هم دچار اشتباهات مى‏شد ، در عين حال زمام مسلمانان را به عهده گرفته بود . بدين وسيله بود كه توانستند حكومت افرادى مانند معاويه را مقبول و صحيح جلوه دهند[42] .

    با توجّه به تمام سخنان گذشته ، سرّ اين مطلب روشن مى‏شود كه اگر اهل سنّت مخصوصا طبرى اين اكاذيب را نقل نمى‏كردند ، فردى مانند سلمان رشدى نيز به خود اجازه مطرح نمودن اين‏گونه سخنان را نمى‏داد .

« والسّلام عليكم ورحمة اللّه‏ وبركاته »

خودآزمايى

  1   در نگاه نخست چه تفسيرى از آيه پنجاه و دو سوره حج به ذهن خطور مى‏كند ؟

  2   آيات نخست سوره نجم در مورد رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم چه بيان مى‏كند ؟

  3   اهل سنّت در مورد شأن نزول سوره نجم چه نظرى دارند ؟

  4   مهم‏ترين بت‏هاى مشركين را نام برده و بيان كنيد مشركان در رابطه با بت‏ها چه نظرى دارند ؟

  5   سلمان رشدى با استناد به چه منابعى به رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم افترا مى‏زند ؟

  6   غرانيق چه پرندگانى و با چه ويژگى هايى مى‏باشند ؟

  7   از منظر تاريخى ، ادّعاى اهل سنّت در مورد شأن نزول سوره نجم را نقد نماييد .

  8   براساس آيات قرآن ، ادّعاى اهل سنّت در مورد شأن نزول سوره نجم را نقد نماييد .

  9   علماى معاصر اهل سنّت چه توجيهى در مورد شأن نزول سوره نجم بيان مى‏كنند ؟ آيا توجيه آنان درست است ؟

 10   بنى اميه از جعل احاديث در مورد مقام رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم چه اهدافى را دنبال مى‏كردند ؟

 11   در مورد ماجراى غرانيق چه تفاوتى ميان علماى شيعه و سنّى ديده مى‏شود ؟

 12   فخررازى نقد خود بر آيات شيطانى را از چه منبعى برگرفته است ؟

--------------------------------------------------------------------------------

[1] ـ سوره حج ، آيه 52 .

[2] ـ تفسير الميزان، جلد 19 صفحه26 واز منابع اهل سنّت: الدرّ المنثور، جلد 6 صفحه 153.

[3] ـ كافى ، جلد 1 صفحه 207 .

[4] ـ سوره نجم ، آيه 19 و 20 .

[5] ـ مشركان سيصد و شصت بت به تعداد روزهاى سال داشتند و آنها را مى‏پرستيدند . (بحارالأنوار ، جلد 21 صفحه 110 و تاريخ الإسلام ، جلد 2 صفحه 549 .

[6] ـ از منابع اهل‏سنّت: فتح البارى، جلد 8 صفحه 333 ومجمع الزوائد، جلد 7 صفحه 115.

[7] ـ لسان العرب ، جلد 10 صفحه 286 و كتاب الحيوان ، جلد 5 صفحه 538 .

[8] ـ أسباب نزول الآيات ، صفحه 208 .

[9] ـ اسباب نزول الآيات ، صفحه 208 .

[10] ـ جلد 2 صفحه 88 .

[11] ـ جلد 1 صفحه 443 .

[12] ـ جلد 4 صفحه 368 .

[13] ـ جلد 2 صفحه 76 .

[14] ـ جلد 2 صفحه 77 .

[15] ـ جلد 12 صفحه 42 .

[16] ـ جلد 7 صفحه 115 .

[17] ـ جلد 2 صفحه 314 .

[18] ـ جلد 2 صفحه 32 ، جلد 4 صفحه 239 و جلد 6 صفحه 52 .

[19] ـ رجوع كنيد به صفحه 11 همين جزوه .

[20] ـ با توجّه به اين‏گونه سخنان است كه قصد داريم به حول و قوّه الهى با تورّق كتاب صحيح بخارى و ديگر كتب معتبر اهل سنّت تمام افترائات و سخنان بى دليل و غير منطقى را كه به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نسبت مى‏دهند را در كتاب مفصّلى مورد بحث و بررسى قرار دهيم .

[21] ـ جلد 7 صفحه 163 .

[22] ـ جلد 17 صفحه 57 .

[23] ـ وفات : سال 606 ه ق ، سير أعلام النبلاء ، جلد 21 صفحه 501 .

[24] ـ وفات سال 436 ه ق الكنى والألقاب ، جلد 2 صفحه 483 .

[25] ـ تنزيه الأنبياء ، صفحه 150 و تفسير فخررازى ، جلد 23 صفحه 50 .

[26] ـ الكامل في التاريخ طبرى ، جلد 2 صفحه 76 .

[27] ـ الطبقات الكبرى ، جلد 1 صفحه 205 .

[28] ـ سيره ابن هشام ، جلد 2 صفحه 3 .

[29] ـ الكامل في التاريخ ، جلد 2 صفحه 77 .

[30] ـ الميزان ، جلد 14 صفحه 337 و الدرّ المنثور ، جلد 4 صفحه 616 .

[31] ـ بنابر نظر علاّمه طباطبايى قدس‏سره سوره حج پس از هجرت به مدينه و قبل از غزوه بدر كه در سال دوم هجرى روى داد نازل شده است . الميزان ، جلد 14 صفحه 338

[32] ـ سوره فرقان ، آيه 32 .

[33] ـ سوره حاقّه ، آيات 46 و 45 و 44 .

[34] ـ مغني اللبيب ، جلد 1 صفحه 337 .

[35] ـ سوره يونس ، آيه 15 .

[36] ـ سوره طور ، آيات 49 و 48 .

[37] ـ سوره اعلى ، آيات 7 و 6 .

[38] ـ سوره قلم ، آيه 4 .

[39] ـ سوره الحاقه ، آيات 42 و 41 .

[40] ـ سوره طور ، آيه 29 .

[41] ـ سوره آل عمران ، آيه 159 .

[42] ـ براى اطّلاع بيشتر به بحث مرجئه به سخنرانى حضرت استاد دام‏ظله كه در ظهر روز عاشورا ايراد شد مراجعه نماييد . 
 

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: