رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم در معرض وسوسههاى شيطانى !
سخن در مورد آيات و رواياتى بود كه اهل سنّت به آنها تمسّك جسته و طبق آن عصمت مطلق پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را نفى و عدالت تمامى صحابه را ثابت مىكنند . يكى ديگر از آيات مورد استناد آنان ، آيه پنجاه و دو سوره حج مىباشد .
خداوند متعال مىفرمايد :
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»[1] .
ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هرگاه آرزو مىكرد شيطان القائاتى در آن مىكرد امّا خداوند القائات شيطان را از ميان مىبرد سپس آيات خود را استحكام مىبخشيد و خداوند عليم و حكيم است .
در نگاه نخست از آيه شريف دو تفسير به ذهن خطور مىكند :
1 . روش شيطان چنين بود كه دائما در راه پيشرفت اهداف اسلام و پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم مانع تراشى مىكرد ، ولى با اين حال ، خداوند تمام دسيسههاى شيطان را نقش برآب مىنمود ؛ زيرا اراده خداوند متعال بالاتر مىباشد .
2 . بنابر آنچه اهل سنّت و اكثر مفسّرين آنها ادّعا مىكنند ؛ هرگاه پيامبران عليهمالسلام مىخواستند آيات وحى را بر مردم بخوانند ، شيطان در تلاوت و قرائت پيامبران عليهمالسلامتصرّف مىكرد ، گويا شيطان زبان پيامبران عليهمالسلام را بهگونهاى ديگر به حركت در مىآورد . در نتيجه پيامبران عليهمالسلام سخنى غير از وحى الهى بر مردم مىخواندند . امّا خداوند متعال آنان عليهمالسلام را به اشتباه خود آگاه مىنمود و آن اشتباه نسخ و زائل مىشد .
تأمّلى در آيات نخست سوره نجم
جهت روشن شدن ادّعاى اهل سنّت ، لازم است آيات سوره نجم را مورد بررسى و دقّت قرار دهيم ، طبق سخن مفسّرين ، اين سوره از جمله سورههاى مكّى است[2] . آهنگ سورههاى مكّى با مدنى كاملاً متفاوت مىباشد ، زيرا سورههاى مكّى داراى سجع و قافيه بيشترى مىباشد . در سوره نجم ابتدا خداوند متعال به ستارهاى هنگام پنهان شدن آن ، سوگند ياد مىكند كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم گمراه و منحرف نمىشوند و هر آنچه بيان مىكنند طبق وحى الهى مىباشد . در ادامه ، داستان معراج را بيان مىنمايد كه براساس روايات شيعى ، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در معراج ، جايگاه و مقام اميرالمؤمنين عليهالسلام را مشاهده نمودند . خداوند در اين سوره چنين مىفرمايد كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به مقام قاب قوسين رسيدند و ما ايشان صلىاللهعليهوآلهوسلم را جهت تماشاى آيات كبرى به مهمانى ويژهاى دعوت نموديم ؛ مهمانى ويژهاى كه هيچ پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم و ملك مقرّبى به آن مفتخر نبود .
امّا اينكه آن مهمانى چگونه و كجا بود و آيات كبرى كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم مشاهده نمودند چه بود را بايد در جاى ديگر توضيح داد . امّا اميرالمؤمنين عليهالسلام در سخنى فرمودند :
« واللّه ما لللّه آية هي أكبر منّي »[3] .
سوگند به خدا هيچ آيهاى نزد خداوند بالاتر از من نيست .
در ادامه آيات ، قدرت مطلقه خداوند متعال در بردن پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به معراج و ارائه آيات كبرى به ايشان بيان مىشود. سخن به اينجا مىرسد :
«أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى»[4] .
(اى مشركان) آيا لات و عزا را ديدهايد ؟ * و منات آن بت سومى ديگر را ؟
يعنى اينكه ما پيامبر خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم را به معراج برديم و آيات كبرى را به او نشان داديم ، امّا شما چه مىبينيد ؟ چه كسى را به عنوان خداى خود بر مىگزينيد ؟ مشركان لات ، عزّى و منات را به عنوان شافعان پرستش مىكردند . اين سه بت ، مهمترين بتهايى بودند كه مشركان در مكّه مىپرستيدند[5] . آنان بتهاى خود را مذكر مىدانستند در حالى كه ادّعا مىكردند لشكر خدا (همان ملائكه) مؤنث مىباشد .
به هر جهت اهل سنّت مىگويند زمانى كه پيك وحى اين آيه را تلاوت نمود شيطان دست به كار شد و بر زبان مبارك پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم چنين القاء نمود :
« تلك الغرانيق العلى وإنّ شفاعتهنّ لترتجى »[6] .
اين سه (لات ، عزّى و منات) مرغان بلند پروازى هستند كه به شفاعت آنها اميد مىرود .
مشركان مكّه عقايدى مانند مادّيين نداشتند و منكر مبدأ و معاد نبودند، بلكه خداى واحد را قبول داشتند امّا بتها را به عنوان واسطه و شفيع ميان خود و خداى خود مىدانستند .
غرانيق جمع غرنوق يا غرنيق مىباشد . غرانيق مرغان آبى رنگى هستند كه داراى گردنهاى كشيده و بلندى مىباشند ، و در هنگام پرواز اوج زيادى مىگيرند به طورى كه تنها روى ابرها پرواز مىكنند يعنى بالاتر از آنها ديگر پرندهاى پرواز نمىكند . ويژگى ديگر آنها اين است كه به صورت دسته جمعى و گروهى پرواز مىكنند لذا اگر يكى از آنان از گروه جدا شده و گم شود از صداى بال و پر ديگر پرندگان راه را مىيابد و به آنان ملحق مىشود . آنها هنگام خوابيدن سر خود را لابهلاى پرهاى خود پنهان مىكنند در اين ميان تنها فرمانده آنان است كه مكشوف الرّأس استراحت مىكند تا اگر خطرى متوجّه گروه شد ، ديگران را مطلّع نمايد[7] .
به گمان اهل سنّت شيطان كلماتى ، بر زبان پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم جارى نمود و بتهاى مشركين را به اين مرغان تشبيه كرد ؛ گويا شفاعت تنها به دست بتها مىباشد و همچنين كسى حقّ ندارد به واسطه بلند پروازى بر آنان پيشى بگيرد .
اهل سنّت و شأن نزول سوره نجم
در كتاب اسباب النزول ، واحدى در ذيل آيه شريف دو روايت ذكر مىكند كه دراينجا به نقل آن دو مىپردازيم .
روايت اول
« قال المفسّرون : لمّا رأى رسول اللّه[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] تولّى قومه عنه وشقّ عليه ما رأى من مباعدتهم عمّا جاءهم به ، تمنّى في نفسه أن يأتيه من اللّه تعالى ما يقارب به بينه وبين قومه ، وذلك لحرصه على إيمانهم ، فجلس ذات يوم في ناد من أندية قريش كثير أهله ، وأحبّ يومئذ أن لا يأتيه من اللّه تعالى شيء ينفر عنه ، وتمنّى ذلك ، فأنزل اللّه تعالى سورة « والنّجم إذا هوى » فقرأها رسول اللّه [صلىاللهعليهوآلهوسلم] حتّى بلّغ أفرأيتم اللاّت والعزّى ومناة الثّالثة الاُخرى، ألقى الشيطان على لسانه لما كان يحدّث به نفسه وتمنّاه ، تلك
الغرانيق العلى وإنّ شفاعتهنّ لترتجى ، فلمّا سمعت قريش ذلك فرحوا ، ومضى رسول اللّه[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] في قرائته ، فقرأ السّورة كلّها ، وسجد في آخر السّورة فسجد المسلمون بسجوده وسجد جميع من في المسجد من المشركين ، فلم يبق في المسجد مؤمن ولا كافر إلاّ سجد إلاّ الوليد بن المغيرة وأبا أحيحة سعيد بن العاص ، فإنّهما أخذا حفنة من البطحاء ورفعاها إلى جبهتهما وسجدا علهيما ، لأنّهما كان شيخين كبيرين فلم يستطيعا السجود ، وتفرّقت قريش وقد سرّهم ما سمعوا وقالوا : قد ذكر محمّد[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] آلهتنا بأحسن الذّكر ، وقالوا : قد عرفنا أنّ اللّه يحيى ويميت ويخلق ويرزق لكن آلهتنا هذه تشفع لنا عنده ، فإن جعل لها محمّدا[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] نصيبا فنحن معه ، فلمّا أمسى رسول اللّه[ صلىاللهعليهوآلهوسلم]أتاه جبرئيل عليهالسلام فقال : ماذا صنعت ؟ تلوت على النّاس ما لم آتك به عن اللّه سبحانه وتعالى ، وقلت ما لم أقل لك ، فحزن رسول اللّه[صلىاللهعليهوآلهوسلم] حزنا شديدا وخاف من اللّه خوفا كبيرا ، فأنزل اللّه تعالى هذه الآية »[8] .
مفسّرين گفتهاند : زمانى كه رسول خدا[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] قوم خود را روى گردان يافتند و دورى قوم از آنچه كه براى آنها آورده
موجب نگرانى ايشان شد ، رسول خدا[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] به خاطر اينكه بر ايمان آوردن آنها حريص بودند ، آرزو مىكردند كه از جانب
خداوند متعال آيهاى نازل شود كه بتوانند با آن بين قوم خود و ايمان رفاقت و دوستى بر قرار نمايد . پس روزى در ميان گروهى از قوم خود كه تعداد آنها زياد بود نشسته بودند . ايشان دوست داشتند در اين روز ، مطلبى نازل نشود كه موجب نارضايتى و ناراحتى قومشان شود ، در اين هنگام خداوند متعال سوره « والنجم إذا هوى » را نازل نمود ، پس رسول خدا[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] شروع به تلاوت آن نمودند تا به اين آيه رسيدند (اى مشركان آيا لات و عزّا را ديديد ؟ و منات آن بت سوّمى
ديگر را ؟) در اين هنگام شيطان آنچه را كه پيامبر[ صلىاللهعليهوآلهوسلم]
دوست داشت و در دل تمنّا مىنمود بر زبان پيامبر[صلىاللهعليهوآلهوسلم] القا نمود و پيامبر[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] فرمودند : اين سه مرغان بلند پروازى هستند كه به شفاعت آنان اميد مىرود . پس قريش از شنيدن
اين سخن شادمان شدند ، و پيامبر[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] به تلاوت خود ادامه دادند و سوره را كامل خواندند و در آخر سوره ، سجده
نمودند . به دنبال ايشان همه مسلمانان نيز سجده نمودند حتّى همه مشركين كه در مسجد حاضر بودند به سجده افتادند و هيچ مؤمن و كافرى در مسجد نبود مگر اينكه سجده نمود به غير از وليد بن مغيره و ابا احيحة سعيد بن العاص ، كه آنها نيز مقدارى از خاك زمين را برداشته و تا پيشانى خود بالا آورده و بر آن سجده نمودند ، زيرا آنان به دليل پيرى قدرت سجده
نداشتند . بعد از آن قريش متفرّق شدند و از آنچه كه شنيده بودند ، ابراز رضايت مىكردند و به يكديگر مىگفتند : محمّد[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] از خدايان ما به بهترين وجه ، ياد كرد و در ادامه گفتند : ما نيز مىدانيم كه خداوند متعال زنده مىكند و مىميراند هم اوست كه انسان را خلق نموده و به او روزى مىدهد ولى خدايان ما نزد او شفاعت مىكنند و اگر
محمّد[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] براى خدايان ما نصيبى قائل شود ما نيز با او همراهى مىكنيم. پس چون شب شد جبرئيل نزد پيامبر[صلىاللهعليهوآله] آمد و گفت : چه كردى ؟! سخنى را براى مردم تلاوت نمودى كه از جانب خداوند سبحان نازل نشده بود و سخنى را گفتى كه من نگفته بودم. پس رسولخدا[ صلىاللهعليهوآلهوسلم]دچار ناراحتى شديد شدند و از خداوند متعال به شدّت ترسان شدند ، در اين
هنگام اين آيه از جانب خداوند متعال نازل گرديد .
روايت دوم
« عن سعيد ابن جبير ، قال : قرأ رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم «أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى»فألقى الشّيطان على لسانه تلك الغرانيق العلى وشفاعتهنّ ترتجى ، ففرح بذلك المشركون وقالوا : قد ذكر آلهتنا ، فجاء جبرئيل عليهالسلام إلى رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم وقال : أعرض علىّ كلام اللّه ، فلمّا عرض عليه فقال : أمّا هذا فلم آتك به ، هذا من الشّيطان ، فأنزل اللّه تعالى هذه الآية»[9] .
سعيد بن جبير مىگويد : رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم تلاوت نمودند : (اى مشركان آيا لات و عزّى را ديديد ؟ و منات آن بت سومى ديگر را ؟) پس شيطان بر زبان ايشان القاء نمود : اين سه مرغان بلند پروازى هستند كه به شفاعت آنان اميد مىرود . پس مشركان از اين مطلب شادمان شدند و گفتند : او از خدايان ما ياد نمود . پس جبرئيل عليهالسلام نزد رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم آمد و گفت : كلام خدا را بر من بخوان ؛ پس زمانى كه كلام خدا را بازگو نمود ، جبرئيل گفت : اين جمله آخر را من براى تو نياورده بودم ، اين جمله از شيطان است ، پس خداوند متعال اين آيه را نازل نمود .
همچنين اين روايت در ديگر كتب معروف اهل سنّت يافت مىشود ـ البته با مقدارى تفاوت يا ذكر مقدارى از روايت ـ بعضى از اين كتب عبارتند از: صحيح مسلم[10] ، مسند احمد[11] ، الدرّ المنثور[12] ، تاريخ طبرى[13] ، الكامل في التاريخ[14] ، تاريخ طبرانى[15] ، مجمع الزوائد[16] ، سنن الكبرى[17] و در كتاب صحيح بخارى[18] ، تنها ماجراى سجده مشركين با پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نقل شده است .
نقدى بر ادّعاى اهل سنّت
پس از روشن شدن ماجرا به نقل كتب اهل سنّت ، به مرحله بررسى و راستى آزمايى چنين نقلهايى مىرسيم . در اين مورد بايد گفت كه اين احاديث به طور كلّى جعلى و ساختگى مىباشد . و اگر انسان اندك اطّلاعى از حديث و حديثشناسى داشته باشد ، به طور قطع و يقين به جعلى بودن اين احاديث اذعان و اعتراف مىنمايد . مسلّما اين احاديث از اسرائيليّات مىباشد و دستان مرموزى جهت رسيدن به اهداف شيطانى اين احاديث را جعل كردهاند . اشكال اساسى اين احاديث مطلبى است كه در جلسات گذشته به طور مفصّل مورد بحث و بررسى قرار گرفت و آن اينكه اهل سنّت براى اثبات ادّعاى خود يعنى عدالت تمامى صحابه ، ناچار شدند عصمت مطلق پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را نفى نموده و قائل شوند كه عصمت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم منحصر و محدود به تلقّى و ابلاغ وحى مىباشد ، امّا در امور جارى زندگى به اجتهادات شخصى خويش مراجعه مىنمايند .
امّا نكته اساسى همين است كه اگر اهل سنّت عصمت را حتّى به همين صورت محدود نيز پذيرفته باشند ، جايى براى مطرح نمودن اينگونه احاديث نمىماند ؛ زيرا اگر شيطان بتواند در قرائت و تلاوت وحى تصرّف نمايد ، عصمت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم حتّى در مورد ابلاغ وحى الهى هم منتفى مىشود ، زيرا در صورت معصوم بودن پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم جايى براى نفوذ شيطان باقى نمىماند . اين دوگانگى در سخنان ، از ديد علماى متأخّر اهل سنّت مخفى نمانده است، لذا در صدد رفع اشكال برآمده و ادّعا مىكنند اينگونه احاديث در كتب معتبر يافت نمىشود . در پاسخ به آنان ، بيان مىكنيم ، اگر مسند احمد ، تاريخ طبرى ، سنن بيهقى و ... ديگر كتب مذكور[19] مورد اعتماد و پذيرش نباشد ، پس ديگر چه كتابهايى به عنوان كتب معتبر اهل سنّت يافت مىشود ؟ مگر صحيح بخارى را قرآن ثانى نمىناميد ؟ گرچه بخارى در كتابش تنها سجده مشركين همراه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را نقل مىنمايد ، امّا اين سجده تنها در همين مورد تاريخى نقل شده است ، حال مگر مىتوان قسمتى از روايت را پذيرفت ولى قسمتى از آن را مردود دانست ؟[20]
اين بحث همان بحثى است كه با نام آيات شيطانى معروف شده است. شايد نام سلمان رشدى و كتاب آيات شيطانى او ساليان طولانى است كه به گوش ما رسيده است ، امّا اطّلاعات ما از جوانب آن كافى نباشد . بحثى كه سلمان رشدى دنبال مىكند همان مباحثى است كه از كتاب تاريخ طبرى و ديگر كتب اهل سنّت استفاده نموده است و اين موجب شرمسارى است كه كسى بتواند از منابع تاريخى و روايى مسلمانان عليه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم و مسلمانان به بدگويى و اهانت بپردازد !!
هيچ كدام از مورّخين ، محدّثين و يا فقهاى شيعه اين احاديث را نقل ننمودهاند و اين سخنان تنها در كتب اهل سنّت يافت مىشود . تنها كتاب مجمع البيان[21] و بحار الأنوار[22] ، اين احاديث را ذكر نمودهاند و البتّه اين دو كتاب هم ياد آورى مىكنند كه اين احاديث را از منابع عامّه نقل مىنمايند و به هيچ وجه ملتزم به درستى اين نقلها نشدهاند .
نقد سيّد مرتضى قدسسره و فخررازى
دقّت در مضمون شرم آور اين احاديث و توهينى كه در آن نسبت به مقام نبوّت شده ، لزوم نقد جدّى آن را براى تمام دانشمندان آشكار مىسازد . به همين دليل علماى هر دو مذهب تشيّع و تسنّن در مقام پاسخ برآمدهاند . هر چند در تأليفات اوّليه اهل سنّت اين احاديث مورد پذيرش قرار گرفته است ، امّا علماى شيعه از آغاز با توجّه به مبناى مستحكم عصمت با اينگونه مطالب به مخالفت برخاستهاند . يكى از مهمترين افرادى كه از اهل سنّت در مقام نقد و بررسى اين احاديث قدم به ميدان گذاشتهاند ، فخر رازى مىباشد ؛ امّا با دقّت و بررسى بيشتر به اين نتيجه مىرسيم كه او استدلال خود را از سيّد مرتضى قدسسره فرا گرفته است و گويا اهل سنّت در مقام علمى هم به علماى شيعه نيازمند مىباشند . آنچه كه فخررازى[23] در كتاب تفسير خود نقل مىنمايد ، عينا همان سخنانى است كه سيّد مرتضى قدسسره[24] در كتاب تنزيه الأنبياء نقل مىنمايد و با توجّه به اينكه سيّد مرتضى قدسسره صد و هفتاد سال زودتر از فخررازى از دنيا رفته است ، نتيجه مىگيريم كه فخررازى كتاب سيّد مرتضى قدسسره را مطالعه و از مطالب آن كتاب استفاده نموده
است . به هر جهت سيّد مرتضى قدسسره و به دنبال او فخررازى دو اشكال اساسى نسبت به روايت مذكور مطرح مىكنند .
اشكال اوّل[25]
طبق ادّعاى اهل سنّت ، خداوند متعال بر پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم وحى نازل مىكند امّا شيطان در وحى الهى تصرّف مىنمايد و سخنان ديگرى بر زبان پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم القاء مىنمايد و چون پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم از اين اتّفاق و سرزنش جبرئيل عليهالسلام ، دچار ناراحتى و حزن فراوانى شدند ، خداوند متعال جهت رفع آزردگى ايشان ، آيه مبارك سوره حج را نازل مىنمايد . سخنى در صدر بحث مطرح نموديم كه كاربرد اساسى آن در اينجا مىباشد و آن اينكه سوره نجم قطعا از سورههاى مكّى مىباشد . شاهد ما بر اين مطلب سخنى است كه تاريخ طبرى[26] و طبقات ابن سعد[27] بيان مىكنند :
در سالهاى اوليّه ، مسلمانان در تنگناى شديدى قرار داشتند . تا آنكه به دستور پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به حبشه مهاجرت نمودند . در ميان آنان جعفر بن ابى طالب و عثمان بن عفّان همراه با خانوادهشان حضور داشتند . درست در اين زمان بود كه خبر افسانه غرانيق در ميان مردم شايع شد . اين خبر به مهاجرين حبشه رسيد و سى و دو نفر از آنان از اين خبر خوشحال شدند ، زيرا متوجّه شدند كه گويا مشركان با پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم از درِ رفاقت وارد شدهاند و همگى زير يك سقف ، به درگاه الهى سجده نمودهاند . به همين دليل بود كه حبشه را ترك نموده و به مكّه بازگشتند ؛ امّا زمانى كه به دروازه شهر رسيدند ، متوجّه شدند كه اوضاع دوباره دگرگون گشته است . لذا عدّهاى از آنان مخفيانه وارد شهر مكّه شده و عدّهاى نيز با مذاكره بامشركين اجازه ورود به مكّه را گرفتند[28] .
بنابر اين سوره نجم در مكّه نازل شده است و هيچ كس هم قائل نشده كه سوره نجم در غير مكّه نازل شده باشد . از طرفى ماجراى بازگشت مهاجرين از حبشه در پنجمين سال اظهار نبوّت مىباشد و در همان سال سوره نجم نازل شد[29] و سوره مبارك حجّ هم قطعا از سورههاى مدنى مىباشد[30] اگر سوره حج در سال اوّل هجرى نازل شده باشد ، فاصله نزول سوره نجم و سوره حج ، حدود شش سال مىشود . طبق ادّعاى اهل سنّت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم از اين ماجرا ناراحت شدند و خداوند جهت رفع آزردگى ايشان صلىاللهعليهوآلهوسلم سوره حج را نازل نمود ، يعنى خداوند سبحان پس از شش سال از اندوه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم سوره حج را نازل مىكند[31] آيا اين استدلال مضحك نيست ؟! آيا به سخريّه گرفتن خداوند متعال و پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نمىباشد ؟!
اشكال دوّم
سيّد مرتضى قدسسره در ادامه آياتى را نقل مىنمايد كه طبق اين آيات به اثبات مىرسد كه آيه سوره حج هيچ ارتباطى به ماجراى سوره نجم ندارد ، ضمن اينكه ساحت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم اجلّ و اكرم از آن است كه شيطان رجيم بتواند در ايشان تصرف نموده و حضرت صلىاللهعليهوآلهوسلم را تحت تأثير قرار دهد . آيات مورد استناد سيد مرتضى قدسسره ، از اين قرار است :
1 . «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً»[32] .
و كافران گفتند : چرا قرآن يكجا بر او نازل نمىشود ؟ اين به خاطر آن است كه قلب تو را به وسيله آن محكم داريم ، و آن را به تدريج بر تو خوانديم .
دل و قلبى كه به دست خداوند متعال تحكيم و تثبيت شده است ، چگونه شيطان مىتواند در آن نفوذ نموده و در زبان او هنگام قرائت تصرّف نمايد ؟!
2 . «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ»[33] .
اگر او سخن دروغ بر ما مىبست * ما او را با قدرت مىگرفتيم * سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم .
(لو) در اين آيه شريف امتناعيّه نام دارد . به اين معنى كه متعلَّق آن هرگز قابل تحقّق نمىباشد[34] و هرگز در خارج موجود نمىشود . يعنى اينكه او هرگز سخن دروغى نگفته و بر فرض هم كه چنين مىشد ما رگ گردن او را مىزديم . حال مگر مىشود كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم سخنى به دروغ بگويند و بتهاى مشركان را مورد مدح و ثناء قرار دهند ولى خداوند متعال جهت رفع آزردگى ايشان ، سورهاى ديگر نازل نمايد ؟!
3 . «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»[35] .
و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مىشود ، كسانى كه اميد لقاى ما را ندارند مىگويند : قرآنى غير از اين بياور ، و يا آن را تبديل كن (و آيات نكوهش بتها را بردار) بگو : من حق ندارم كه آن را از پيش خود تغيير دهم ، فقط از چيزى كه بر من وحى مىشود پيروى مىكنم ، من اگر معصيت پروردگارم را كنم از مجازات روز بزرگ مىترسم .
اين آيه شريف به دليل روشنى آن نيازى به توضيح ندارد زيرا پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم صريحا مىفرمايند : هيچ تغييرى نه كم و نه زياد در وحى الهى نمىتوانم ايجاد نمايم .
4 . «وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ * وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ»[36] .
در طريق ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار دارى ، و هنگامى كه بر مىخيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گوى * به هنگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح .
طبق صريح آيه شريف رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم به خاطر مصلحتهاى شخصى اجازه هيچگونه تغيير و تبديلى در آيات الهى ندارند و تنها بايد طبق دستور پروردگار خويش عمل نمايند . همچنين امكان تصرف شيطان در نبىّ اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم طبق آيه شريف به كلّى منتفى مىباشد ، زيرا كسى كه مورد حفاظت خداوند متعال قرار دارد ، هيچ راه نفوذى براى ورود شيطان باقى نمىماند .
5 . «سَنُقْرِؤُكَ فَلاَ تَنسَى * إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى»[37] .
ما به زودى (قرآن را) بر تو قرائت مىكنيم و هرگز فراموش نخواهى كرد * مگر آنچه را خدا بخواهد ، كه او آشكار و پنهان را مىداند .
نكتهاى در اينجا قابل ذكر است و آن اينكه افرادى كه در سوره نجم مرتكب جعل و تحريف شده و اين روايات را براى آن ساختند به اين نكته دقّت نكردند كه در صدر سوره نجم خداوند متعال نقشه آنان را نقش بر آب نموده است . با مطالعه پنج آيه اوّل اين سوره ، روشن مىشود كه هرگز انحراف و گمراهى به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم راه ندارد و ايشان صلىاللهعليهوآلهوسلم غير از وحى هرگز سخنى به زبان نمىآوردند .
از سوى ديگر ، پيامبرى كه خداوند متعال ايشان را به خُلق عظيم[38] توصيف مىنمايد و ايشان صلىاللهعليهوآلهوسلم را از نسبت شاعر[39] و ديوانه[40] بودن مبرّى اعلام مىكند و حتّى ايشان را از سنگدلى[41] دور مىداند ، چگونه مىشود كه مدّاح و ثناگوى بتها شود ؟ مگر اين پيامبر همان كسى نيست كه در سوره اخلاص و كافرون ، بالاترين مفاهيم توحيدى را بيان مىكنند ؟ آيا قابل تصوّر است كه ايشان صلىاللهعليهوآلهوسلم بتها را مدح كنند ؟
اهداف جاعلين احاديث
با توجّه به مجموع مطالبى كه بيان شد ، جعلى بودن اينگونه روايات قطعى و خدشهناپذير مىباشد و به نظر مىرسد پيدايش اين طرز تفكّر به سده نخست دوران حكومت بنى اميّه باز گردد . روشن است كه تمام تلاش بنىاميّه ، بر اين مطلب استوار بود كه مقام و منزلت خاصّ نبى اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم را تا جايى كه مقدور مىباشد پايين آورند . زيرا آنان از اين كار دو بهره مهم مىبرند .
1 . آنها بدين وسيله پوششى بر انحرافات و اشتباهات گذشتگان و آيندگان خود مىافكندند و در مقام توجيه ، چنين مىگفتند كه حتّى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم هم اشتباه مىكند ؛ پس اگر اشتباهى از ما سر زد به ديده اغماض گرفته و بر ما ايراد نگيريد .
2 . چه مانعى دارد كه هر انسان خطا كار و منحرف و ستم پيشهاى حاكم و زمام دار امور جامعه شود و بر مردم حكومت نمايد ، زيرا پيامبر هم دچار اشتباهات مىشد ، در عين حال زمام مسلمانان را به عهده گرفته بود . بدين وسيله بود كه توانستند حكومت افرادى مانند معاويه را مقبول و صحيح جلوه دهند[42] .
با توجّه به تمام سخنان گذشته ، سرّ اين مطلب روشن مىشود كه اگر اهل سنّت مخصوصا طبرى اين اكاذيب را نقل نمىكردند ، فردى مانند سلمان رشدى نيز به خود اجازه مطرح نمودن اينگونه سخنان را نمىداد .
« والسّلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته »
خودآزمايى
1 در نگاه نخست چه تفسيرى از آيه پنجاه و دو سوره حج به ذهن خطور مىكند ؟
2 آيات نخست سوره نجم در مورد رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم چه بيان مىكند ؟
3 اهل سنّت در مورد شأن نزول سوره نجم چه نظرى دارند ؟
4 مهمترين بتهاى مشركين را نام برده و بيان كنيد مشركان در رابطه با بتها چه نظرى دارند ؟
5 سلمان رشدى با استناد به چه منابعى به رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم افترا مىزند ؟
6 غرانيق چه پرندگانى و با چه ويژگى هايى مىباشند ؟
7 از منظر تاريخى ، ادّعاى اهل سنّت در مورد شأن نزول سوره نجم را نقد نماييد .
8 براساس آيات قرآن ، ادّعاى اهل سنّت در مورد شأن نزول سوره نجم را نقد نماييد .
9 علماى معاصر اهل سنّت چه توجيهى در مورد شأن نزول سوره نجم بيان مىكنند ؟ آيا توجيه آنان درست است ؟
10 بنى اميه از جعل احاديث در مورد مقام رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم چه اهدافى را دنبال مىكردند ؟
11 در مورد ماجراى غرانيق چه تفاوتى ميان علماى شيعه و سنّى ديده مىشود ؟
12 فخررازى نقد خود بر آيات شيطانى را از چه منبعى برگرفته است ؟
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ سوره حج ، آيه 52 .
[2] ـ تفسير الميزان، جلد 19 صفحه26 واز منابع اهل سنّت: الدرّ المنثور، جلد 6 صفحه 153.
[3] ـ كافى ، جلد 1 صفحه 207 .
[4] ـ سوره نجم ، آيه 19 و 20 .
[5] ـ مشركان سيصد و شصت بت به تعداد روزهاى سال داشتند و آنها را مىپرستيدند . (بحارالأنوار ، جلد 21 صفحه 110 و تاريخ الإسلام ، جلد 2 صفحه 549 .
[6] ـ از منابع اهلسنّت: فتح البارى، جلد 8 صفحه 333 ومجمع الزوائد، جلد 7 صفحه 115.
[7] ـ لسان العرب ، جلد 10 صفحه 286 و كتاب الحيوان ، جلد 5 صفحه 538 .
[8] ـ أسباب نزول الآيات ، صفحه 208 .
[9] ـ اسباب نزول الآيات ، صفحه 208 .
[10] ـ جلد 2 صفحه 88 .
[11] ـ جلد 1 صفحه 443 .
[12] ـ جلد 4 صفحه 368 .
[13] ـ جلد 2 صفحه 76 .
[14] ـ جلد 2 صفحه 77 .
[15] ـ جلد 12 صفحه 42 .
[16] ـ جلد 7 صفحه 115 .
[17] ـ جلد 2 صفحه 314 .
[18] ـ جلد 2 صفحه 32 ، جلد 4 صفحه 239 و جلد 6 صفحه 52 .
[19] ـ رجوع كنيد به صفحه 11 همين جزوه .
[20] ـ با توجّه به اينگونه سخنان است كه قصد داريم به حول و قوّه الهى با تورّق كتاب صحيح بخارى و ديگر كتب معتبر اهل سنّت تمام افترائات و سخنان بى دليل و غير منطقى را كه به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نسبت مىدهند را در كتاب مفصّلى مورد بحث و بررسى قرار دهيم .
[21] ـ جلد 7 صفحه 163 .
[22] ـ جلد 17 صفحه 57 .
[23] ـ وفات : سال 606 ه ق ، سير أعلام النبلاء ، جلد 21 صفحه 501 .
[24] ـ وفات سال 436 ه ق الكنى والألقاب ، جلد 2 صفحه 483 .
[25] ـ تنزيه الأنبياء ، صفحه 150 و تفسير فخررازى ، جلد 23 صفحه 50 .
[26] ـ الكامل في التاريخ طبرى ، جلد 2 صفحه 76 .
[27] ـ الطبقات الكبرى ، جلد 1 صفحه 205 .
[28] ـ سيره ابن هشام ، جلد 2 صفحه 3 .
[29] ـ الكامل في التاريخ ، جلد 2 صفحه 77 .
[30] ـ الميزان ، جلد 14 صفحه 337 و الدرّ المنثور ، جلد 4 صفحه 616 .
[31] ـ بنابر نظر علاّمه طباطبايى قدسسره سوره حج پس از هجرت به مدينه و قبل از غزوه بدر كه در سال دوم هجرى روى داد نازل شده است . الميزان ، جلد 14 صفحه 338
[32] ـ سوره فرقان ، آيه 32 .
[33] ـ سوره حاقّه ، آيات 46 و 45 و 44 .
[34] ـ مغني اللبيب ، جلد 1 صفحه 337 .
[35] ـ سوره يونس ، آيه 15 .
[36] ـ سوره طور ، آيات 49 و 48 .
[37] ـ سوره اعلى ، آيات 7 و 6 .
[38] ـ سوره قلم ، آيه 4 .
[39] ـ سوره الحاقه ، آيات 42 و 41 .
[40] ـ سوره طور ، آيه 29 .
[41] ـ سوره آل عمران ، آيه 159 .
[42] ـ براى اطّلاع بيشتر به بحث مرجئه به سخنرانى حضرت استاد دامظله كه در ظهر روز عاشورا ايراد شد مراجعه نماييد .