به گزارش «شیعه نیوز»، هر بار با انتشار خبری از تجاوز به کودکان زخمی جدید بر افکار عمومی ملتهب کشور می نشیند. زخمی که کمتر درمان شده و در سال های اخیر اگرچه باعث افزایش آگاهی های سازمان نیافته و خانوادگی شده اما تاثیر چندانی بر برنامه ریزی های فرهنگی و آموزشی برای پیشگیری از رخداد چنین فجایعی نداشته است. اخبار تلخی که بر نگرانی ها همچنان می افزاید و کاهش اعتماد عمومی را هر روز دامن می زند.
شفقنا برای بررسی چرایی این رخدادها با دکتر صادق پیوسته، مدرس پژوهشگر مسائل اجتماعی و مدرس جامعه شناسی در دانشگاه گفتگو کرده است که در پی می آید:
اخبار سالهای اخیر در مورد تجاوز و به ویژه تجاوز به کودکان به طرز قابل ملاحظهای افزایش یافته است. آیا این افزایش اخبار را می توان دلیلی بر افزایش میزان تجاوزات دانست؟
دکتر پیوسته: خیر! افزایش اخبار در یک پدیده الزاما به معنای تشدید آن پدیده نیست و در این مورد خاص هم افزایش اخبار تجاوز به کودکان به معنای افزایش تعداد تجاوزها نیست. در رسانهها به علل و دلایل مختلفی ممکن است خبری منتشر شود یا انتشار خبر در موضوعی، افزایش یا کاهش یابد. رسانهها جامعه را بازنمایی میکنند اما آینه تمام نمای جامعه نیستند. بنا به تأثیر دگرگونی عوامل و ساختارهای مختلف، ممکن است خبری بیشتر منتشر شود. البته میگویم "ممکن است” یعنی احتمال هم دارد که بازنمایی رسانهای به واقعیت نزدیک باشد یعنی افراد بیشتری که پیگیر یک پدیده هستند و آن را بررسی میکنند و میپژوهند، تأیید کنند که بله، این پدیده واقعا بیشتر شده است. پس باید در هر مورد، بهطور ویژه نظر داد و حکم کلی نمیتوان صادر کرد اما در مورد بحث تجاوز به کودکان، به نظر من لااقل نمیتوانیم از افزایش تعداد تجاوزها مطمئن باشیم چرا که برای این ادعا هیچ گاه آمار و اطلاعات روشنی ارائه نشده است.
با این حال، حتی اگر آمارهای منظمی هم وجود داشت که نشان میداد تعداد تجاوز به کودکان بر اساس تعداد شکایت تجاوزشدگان بیشتر شده است، میتوانستیم تفسیری متفاوت داشته باشیم. در این مورد هم ممکن است آمار با خود پدیده متفاوت باشد و باید دید که آیا آمار و واقعیت تناسب دارند یا خیر. چنین چیزی در برخی وضعیتهای اجتماعی ممکن است. زمانی شرم از یک پدیده، ناآگاهی از یک پدیده و مانند اینها باعث میشود پدیده در آمارها ثبت نشود اما کمکم یا بهناگاه این عوامل شرم یا ناآگاهی کنار میرود و پدیده در آمارها، رؤیتپذیر میشود یا تشدید آن پدیده را میبینیم بنابراین نباید بپنداریم که رخداد اجتماعی تازهای را دریافتهایم. در بحثهای مرتبط با روش تحقیق اجتماعی، بر این موارد بسیار تأکید میشود چرا که نباید با دگرگونی مبادی جمعآوری داده، پژوهشگر در تحلیل خود به خطا بیفتد. در زندگی روزمره هم وقتی ما در معرض نفوذ رسانهها هستیم باید به این موارد توجه داشته باشیم. بگذارید با چند مثال، موضوع را روشنتر کنم. زمانی در برخی کشورها قبایلی در کنار شهرها ساکن شدند و به آنها قومیت میگفتند. بگذریم از اینکه در کشور ما به تبارهای مختلف ایرانی قومیت میگویند و این اشتباه و بیدقتی در واژگان دانش اجتماعی و سیاسی ما هم هست. به هر حال، در میان قومیتهای اشاره شده، رجوع به دادسراها افزایش یافت. رسانهها خبر از افزایش درگیری در این قومیتها دادند. بعدها معلوم شد که اصلا درگیریها افزایش نیافته است بلکه این افراد قبلا به دلیل دوری از شهر، به دادسراها رجوع نمیکردند. مشابه همین اتفاق در مورد مراجعات پزشکی هم اتفاق میافتد. وقتی خانههای بهداشت و درمانگاهها افزایش مییابند، مراجعه مردم به پزشک هم افزایش مییابد اما نباید این افزایش را با افزایش در میزان بیماریهای مردم اشتباه گرفت. دسترسی بهتر سبب شده است که مردم بسیاری از مواردی را که قبلا از آنها چشم پوشی میکردند، جدی بگیرند. به همین ترتیب است که وقتی که بیمهها بهتر میشوند یا حق ویزیت پزشکان کاهش مییابد، مراجعات درمانی مردم هم افزایش مییابد. در موردی دیگر، زاد و ولد حاشیههانشینان شهرهای اروپای جنوبی در یک دوره کاهش یافت و همه، مشکل را کمبود فضای مسکونی میدانستند. میگفتند آنان این قدر زاد و ولد کردهاند که دیگر جا نیست و اکنون تصمیم گرفتهاند از این کار دست بردارند. پژوهشگری متوجه شد که دلیل این امر، آگاهی تدریجی ساکنان حاشیهها به اهمیت سرانه سطح مسکونی با شعار یک اتاق برای هر نفر بوده است. پژوهشهای بعدی یعنی مصاحبههای عمیق با ساکنان، نکته جالبتری را نشان داد. در پاسخ به این پرسش که از چه زمانی شما فهمیدید این موضوع مهم است، یک جمله بارها تکرار شده بود: از وقتی به ما گفتند! آنها در کلاسهای حقوق شهروندی و در اثر استفاده بیشتر از رسانهها، فهمیده بودند که در هم لولیدن تعداد زیاد افراد در یک خانه و تنشهای معمول میان آنها، شکلی طبیعی زندگی و سرنوشت محتومشان نیست. بنابراین، مسأله اصلا کمبود جا و فضای مسکونی نبود. شعار هر اتاق برای یک نفر و آگاهی افراد، باعث شده بود که اظهار کمبود جا به صورت یک مشکل به رسانهها راه یابد. فضای مسکونی آنان کمتر نشده بود اما آگاهی آنان به این موضوع، بیشتر شده بود.
با این شرایط افزایش اخبار تجاوز به کودکان را چگونه باید ارزیابی کرد و به چه عواملی نسبت داد؟
دکتر پیوسته: در مورد افزایش اخبار سالهای اخیر تجاوز به کودکان در ایران، جدا از اینکه ببینیم واقعا آمار این تجاوزها افزایش یا کاهش داشته است، عوامل مختلفی را باید در نظر گرفت. چند عامل را من خیلی مهم میبینم و شاید موضوعات دیگری هم باشد که من ندیده باشم. یک عامل این است که رسانههای رسمی در ایران دچار خودسانسوری شدید بودهاند. ما نهتنها به دلایل ایدئولوژیک، امنیتی و حتی عرفی، سانسور گستردهای داریم، پدیدهای هم در رسانههای رسمی بهویژه حکومتی ایران وجود دارد که شاید بتوان آن را مارپیچ سانسور نامید. در این رسانهها، ساختار سازمانی، عمودی و چندسطحی است. همچنین، نهادهای نظارتی هم چندگانهاند. دستورها هم مبهم هستند یعنی گفته میشود که چند اصل کلی الف و ب و ج را رعایت کنید. مدیر یک بخش وقتی این دستور را میگیرد، برای رعایت احتیاط، نکاتی را هم خود بر آنها میافزاید و به مدیر واحد میدهد، او هم همینطور و داستان به جایی میرسد که خبرنگار یا نویسنده، در تنشی درونی برای رعایت انواع خط قرمزها قرار میگیرد و به دلیل ناآگاهی از خواست روشن بالاترین سطوح ساختاری و محدودیت زمان برای اندیشیدن، تلاش میکند حداکثر احتیاط را رعایت کند. در این مارپیچ، سانسور به اوج خود میرسد و معمولا از سران سازمانها و بنگاههای خبری و مقامهای سیاسی و امنیتی میشنویم که منظور ما حذف این یا آن خبر نبود. بله. آنان فکر میکنند مقصر نیستند و تولیدکننده خبر مقصر است در حالی که مقصر اصلی خود آنان هستند که این مارپیچ سانسور را با همان دستور اولیه ایجاد کردهاند. به عبارت دقیقتر و به زبان تخصصی تئوری رسانهها، ما دروازهبانی خبر نداریم بلکه خبر را همواره به عنوان امکان تزریق سم یا همچون محصولی مشکوک به ویروس، پایش میکنیم و چنین نگاهی، باعث برپایی این مارپیچ سانسور شده است. در چنین مارپیچی، تجاوز به کودکان، تا جای ممکن، خبر پنداشته نمیشود و چیزی مثل سیاهنمایی جامعه اسلامی، لکه ننگی بر دامان ملت، توطئه بیگانگان ضد نظام ما، موردی استثنایی ناشی از جنگ روانی و بیارتباط با قاطبه مردم و مواردی از این دست دیده میشود. میبینیم که هنوز و امروز هم وقتی خبری اینچنینی منتشر میشود، افشاکننده به صورتهای مختلف، تنبیه و تهدید میشود. اما به هر حال در سالهای اخیر، رسانههای نو با قابلیت ایجاد شبکههای اجتماعی و کانال پدید آمدهاند که تحت کنترل رسمی نیز نیستند اما کاربران فراوان دارند مثل فیسبوک، توییتر، اینستاگرام و تلگرام. همین موضوع باعث افزایش فزاینده آهنگ و پژواک اخباری شده است که قبلا پنهان و ناگفته میماندند. برای نمونه، خبر تجاوز به کودکان نسبت به زمانی که این رسانهها نبودند، پرتعداد شده داشت. رسانههای رسمی هم به تدریج مجبور شدهاند که با این موضوع کنار بیایند. شاید بتوان گفت که کبک سر از برف بیرون آورده است.
عامل دوم در افزایش اخبار تجاوز به کودکان فارغ از تعداد واقعی تجاوزها، نقش توسعه محصولات فناوری و ابزارهای نوین ارتباطی مثل تلفنهای همراه برای سندیت بخشیدن به ادعاها بوده است. پیش از این، هر کس چنین ادعایی مطرح میکرد، لازم بود بنا به ساختار حقوقی موجود، شاهدهایی داشته باشد. امروز، بسیاری از موارد تجاوز با فیلمها، عکسها و صداهای ضبطشده افشا شدهاند. به این ترتیب، ابزاری که تا پیش از این تا این حد در دسترس نبود، اینک در ثبت لحظات به کار آسیبدیدگان یا خانوادههای آنان آمده است و گرچه باز هم بهخودیخود ممکن است سند و شاهدی در دادگاه نبوده نباشد اما راه را برای تحقیقات و بررسیها باز کرده است. بهویژه برای کودکان که معمولا سخن آنان باورپذیری اجتماعی کمتری از افراد بالغ دارد، سندهای صوتی و تصویری، کمک بزرگی است. همچنین، برای افرادی که شرم و حیای بیشتری دارند و نمیتوانند مقابل متجاوزان بیشرم از حق فرزند خود دفاع کنند، این سندها موهبت بزرگی است.
عامل سوم در افزایش اخبار تجاوز به کودکان فارغ از تعداد واقعی تجاوزها، کاهش بُعد خانوار است. وقتی خانوادهها در چند دهه پیش، ۵ تا ۱۰ فرزند داشتند و کمکم به سطح ۳ فرزند رسیدند و اینک با خانوادههایی عمدتا با ۱ یا ۲ فرزند روبهرو هستیم، مسایل فرزندان اهمیتی بهمراتب بیشتر برای خانوادهها یافته است. خانوادهها سرمایه عاطفی، مالی و زمانی خود را بیش از هر چیز بر فرزندانشان میگذارند. آنان نهتنها امور فرزند خود، بلکه دوستان وی را نیز دنبال میکنند. دیگر مانند گذشته بیشتر وقت خانوادهها مصروف خویشاوندان درجه یک، دو و سه نیست و وقت باقیمانده، در میان مشکلات مختلف فرزندان متعدد، پراکنده و بیثمر نمیشود بلکه امکان تمرکز فراهم است آن هم بر یک فرزند یا دو فرزندی که تنها حاصل عمر پدر و مادر شدهاند. وابستگی فرزندان به پدر و مادر نیز به مراتب بیشتر است و پرده ضخیم احترام به سبک قدیم، با توری درددلهای خصوصی جایگزین شده است. همچنین، خانوادهها از روانپزشکان، رواندرمانگران، روانکاوان و مشاوران بهره میبرند. هر سال بر درک جدی خانوادهها از مشکلات روانی افزوده میشود و بسیاری از دردهای نگفته به پدر و مادر را، کودکان به درمانگران و مشاوران میگویند و پدر و مادرها هم بیشتر پیگیری میکنند. بنابراین میتوان گفت هنجارهای فرزندآوری و فرزندپروری دگرگون شده است و همین مورد برخورد خانوادهها با تجاوز به فرزندشان را هم تغییر داده است.
عامل چهارم در افزایش اخبار تجاوز به کودکان فارغ از تعداد واقعی تجاوزها که شاید تا حد زیادی به عوامل پیشین مرتبط باشد، شکستن قبح اجتماعی شکایت از تجاوز به دلیل دگرگونی گفتمان تجاوز است. در واقع، نشستن سوژه حقدار به جای سوژه آبروریخته در گفتمان تجاوز، گزارههای جدی در سخن گفتن از تجاوز را دگرگون کرده است. کافی است نگاهی به داستانهای گذشته داشته باشید تا این تفاوت عمده یادآوری شود. برای مثال، در کتاب مدیر مدرسه از جلال آل احمد، پدری که از تجاوز به کودکش شکایت دارد، تا حد ممکن تحقیر میشود و گفته میشود که او سند آبروریزی را با خود به این سو و آنسو میکشد. همچنین، اتفاق افتاده است که گروهی برای تحقیر گروهی دیگر، از تجاوز استفاده کرده باشند. تجاوز، امری بود برای تحقیر دیگری همراه با شوکران خاموشی چرا که تحقیرشده از پیگیری حق خود نیز محروم میشد و ستمدیده، خاموش نیز میشد. اگر آنکه مورد تجاوز واقع شده است، بیآبرو نیز پنداشته شود، سخن نیز نمیتواند بگوید و حداکثر چیزی که جامعه به او میدهد حس همزمان خوارداشتن و ترحم است که اغلب همان نیز نیست و تمسخر جای آن را میگیرد. خوشبختانه این مورد به تدریج در جامعه ما در حال دگرگون شدن است. این دگرگونی به ویژه تحت تأثیر عوامل پیشگفته، در سالهای اخیر بسیار شتابنده بوده است. امروز بسیاری از افرادی که مورد تجاوز واقع شدهاند، مانند کسانی که ضرب و شتم شدهاند یا اموال آنان دزدی شده است، شکایت میکنند و خجالتی از این بابت ندارند. بهراستی این اخلاق ستمدوستانه اجتماعی که تجاوزشده را به آبروریخته فرو میکاست، در حال رخت بربستن از ایران است و جامعه در حال رشد در نگاه به پدیده تجاوز است. جایگزین شدن گفتمان تجاوز به مثابه نوعی دزدی و حقکشی با گفتمان تجاوز به مثابه نوعی بیآبروسازی، باعث میشود که آسیبدیدگان به سخن آیند و بدون ترس، از حال خویش بگویند و همین از حال گفتن، آیندهی ما را با گذشته متفاوت خواهد ساخت. تمام تفاوت همین جا است. سخن گفتن تجاوزشدگان، تنها به سود آنان و به زیان تجاوزگران نیست بلکه گامی است برای تعالی جامعه.
با این وضعیت آیا نمی توان به جرات از افزایش تجاوز به کودکان در کشور صحبت کرد. اما اخبار هر روزه در این خصوص نگرانی های زیادی را در جامعه ایجاد کرده است.
دکتر پیوسته: فارغ از اینکه در واقعیت چه اتفاقی بیفتد، بنا به عوامل گفتهشده، انتظار داریم اخبار تجاوز در سالهای اخیر بیشتر شده باشد و پس از این، حداقل در کوتاهمدت، بیش از این هم بشود. اگر پس از آشکار شدن واقعیتهای موجود، سیاستها و اقدامات متناسبی اجرا گردد، ممکن است در میانمدت و بلندمدت، شاهد کاهش تجاوز به کودکان باشیم. من آمار روند تجاوز به کودکان در ایران را جایی نیافتهام. میدانید که مانند اغلب حوزههای دیگر، هیچ ارگانی در مورد آسیبهای اجتماعی در ایران وجود ندارد که بهطور پیوسته آمار رسمی و در دسترس عموم منتشر کند و در نتیجه انواع سخنانی که در این مورد هست، مثل همین مصاحبه حاضر، دقت چندانی ندارند. پیش از هر چیز، باید آماری مناسب و جزئی و طولی از این موارد موجود باشد و پژوهشهایی معطوف به آنها صورت گرفته باشد تا بتوان دقیق سخن گفت. برای توضیح وخامت وضعیت آمار و اطلاعات اجتماعی، اشاره کنم که من دومین گزارش وضعیت اجتماعی ایران را تهیه کردهام. این گزارش عمدتا به همبستگی اجتماعی و نابرابری از سال ۸۸ تا ۹۶ میپردازد. بنابراین موضوع تجاوز در آن وجود ندارد. موضوعاتی هم که آنجا وجود دارد، کمتر به روند آماری دادههای متناوب و اطلاعات همه این سالها اشاره دارند. گرچه بهترین متخصصان این حوزه در این مجموعه مقاله نوشتهاند، بعید است این مجموعه و موارد مانند آن، درکی روشن و زمانمند و مناسب حال پژوهشگری به خواننده بدهند. در مورد آمار تجاوز به کودکان هم وضع بهتر از این نیست. بنابراین نبود اطلاعات و آمار مناسب و دردسترس را هم باید نوعی مشکل دانست. البته بر مشکل آمار و اطلاعات تنها برای بحث حاضر تأکید نمیکنم زیرا این مشکل تقریبا در تمام موضوعات اجتماعی وجود دارد.
سرانجام در نگریستن به پدیده تجاوز به کودکان و دگرگونیهای آن، میتوانیم به گزارشهای مرتبط با اخلاق و رفتار جنسی در ایران و نقل تجربه زیسته افراد در سفرنامهها و آثار مختلف دیگر بنگریم. اگر به سدههای گذشته برگردیم و به گزارشی مانند کتاب ویلم فلور یا سفرنامه اروپاییها یا اشعار برخی شاعران ایرانی بنگریم، میبینیم کمتر مردی بوده است که در کودکی و پیش از بلوغ با این مورد آشنا نشده باشد یعنی همواره این موضوع در بخشی از افراد وجود داشته و اخبار آن به شکلی غیررسمی در گردش بوده است. برخی شهرها، برخی محلات و برخی افراد به این موضوع معروف بودهاند و حتی در دورههایی و برای گروههایی، تجاوز به کودکان و نوجوانان به مثابه امری عادی (گرچه نکوهیده) درآمده بوده است. بنابراین، این گونه نیست که امروز چیز عجیبی ناگهان مکشوف شده باشد. تنها تجاوز نیست که چنین افزایشی را در اخبارش میبینیم بلکه رفتارهای جنسی و شهوانی پیش از بلوغ، تجاوز خانگی و بسیاری موارد دیگر هم مشمول همین وضعیت هستند. اگر بخواهم سخنم را خلاصه کنم میتوانم بگویم من آمار دقیقی از فراز و فرود تعداد تجاوز به کودکان نیافتهام پس نمیتوانم بگویم در واقع چه رخ داده است اما به دلیل عواملی اجتماعی، فزاینده بودن اخبار تجاوز را (فارغ از تعداد واقعی آن) میتوانم توضیح دهم، عواملی همچون: گسترش رسانههای نو و شکستن مارپیچ پنهانکاری، کاهش تعداد فرزندان و دگرگونی هنجارهای فرزندآوری و فرزندپروری، پیدایش ابزارهای ارتباطی نوین و مستندسازی رویدادها و سرانجام، دگرگونی گفتمان افشای تجاوز.
چه علل جامعهشناختی و حقوقی سببساز افزایش تجاوز به کودکان میشود؟
دکتر پیوسته: به این پرسش در جامعهشناسی انحرافات و حقوق باید پاسخ داد که تخصص من نیست اما به چند نکتهی مرتبط اشاره میکنم:
از نگاه تحلیل فضای جریانهای رسانهای، فضای رسانههای جدید در جوامع امروز یکی از علل انحرافات است. مثلا ممکن است افراد در فضای اینترنت، مواردی را ببینند و یا فیلم، بازی یا انیمیشن انحرافآمیزی را ببینند و به انجام دادن آن تهییج شوند. بهطور کلی، رسانهها ممکن است برای گروههایی از افراد، علتی برای انحراف شوند همان گونه که در تحریک به کنشهای تروریستی هم چنین اثری را این سالها آشکارا دیدهایم. همچنین، فریب دادن افراد و بهویژه کودکان و نوجوانان در این فضا سادهتر نیز است. همچنین، اخباری که از ناکامی پیگیریکنندگان پروندههای تجاوز منتشر میشود ممکن است افراد منحرف را به این کار جسور کند. فارغ از اینکه اخبار موجود در فضای رسانهای سالهای اخیر درست بودهاند یا خیر، مواردی از تجاوز به ویژه یک مورد بسیار عجیب داشتیم که حداقل دو سال در میان اخبار داغ بود و اسنادی شگفتانگیز از آن منتشر شد و سرانجام با تبرئه متهم ماجرا بسته شد. موضوع این است که چنین خبری قطع نظر از محتوای پرونده، تا زمانی که در افکار عمومی پاسخ مناسب نیافته باشد، از نظر اجتماعی به آسودگی خیال متجاوزان به کودکان و نوجوانان میانجامد و راه را برای پیدایش گروههای منحرف باز میکند.
ناآگاهی عمومی نیز ممکن است بسترساز پیدایش چنین مواردی باشد. برای مثال، کمتر وقتی است که از آسیبهای اجتماعی مرتبط با مسایل جنسی، اثری هنری، ادبی و یا تحقیقی در ایران پدید آید و انواع مخالفتها و محدودیتها در خصوص آن صورت نگیرد. فیلمهایی که در این مورد هستند، معمولا سانسور یا توقیف میشوند و یا با مشکلات متنوع برای مجوزگرفتن مواجه هستند. برای نمونه به هیس دخترها فریاد نمیزنند و هیس پسرها فریاد نمیزنند میتوان اشاره کرد. مورد دیگر در این زمینه، سند ۲۰۳۰ است که گذشته از ضعف و قوت آن، اجرانشده درگیر توفانی از مخالفتها شد اما کمتر کسی اشاره کرد که این سند، برای پوشاندن چه ضعفی فراهم شده است و جایگاه آن در جهان امروز کجاست؟ اگر به آن عمل نکنیم، راهحل جایگزین ما چیست؟ اکنون آموزش و پرورش در صدد است که برنامه جایگزینی برای آموزش اخلاقی و از جمله جنسی پیاده کند اما این موارد در کشور ما اغلب با ضعفهای فراوان تدوین میشوند و اجرای آنها نیز اما و اگرهای خود را دارد. پیش از این، معاونت پرورشی در آموزش و پرورش را داشتهایم که کارنامه آن ناگفته پیداست.
همچنین، امکانپذیر نبودن ارضای نیازهای جنسی، به روشی هنجارمند، ممکن است به انواع تجاوز از جمله تجاوز به کودکان منجر شود. از نگاه تئوری هدف/وسیله، که در اینجا بهتر است بگوییم میل/شیوه، اگر گروهی در جامعه میلی داشته باشند که از طریق شیوههای درست از نظر اجتماعی برآورده نشود، آنان ممکن است دست به ساختن شیوههای نو بزنند و برخی شیوهها هم، شیوههای انحرافی هستند. در ایران امروز، برآوردن امیال جنسی به شکل قانونی تنها در قالب ازدواج نهادینه شده است و راه ازدواج نیز با توجه به عرف فعلی جامعه ما و انتظارات افراد و خانوادهها، به ویژه برای فقرا، مجرمان سابقهدار، افراد دارای مشکلات جسمی و روانی و برخی گروههای دیگر دشوار است. افزایش تعداد منحرفان جنسی، به ویژه در گروههای محروم از ازدواج مناسب، بسیار محتمل است. برخی از این منحرفان هم کودکآزاران جنسی هستند. ما نه مانند جامعه الگوی صدر اسلام، صیغه را داریم که امروز شدنی هم نیست چون تنها برای رفع نیاز مردان و تبعیضآمیز است و نه مانند الگوی جوامع دیگر، نجیبخانهها و آزادی جنسی را داریم که آن هم با مبانی حکومت اسلامی نمیخواند.
آیا این دست رفتارها بیشتر جنبه شخصی و شخصیتی دارد و به صورت فردی و خانوادگی باید با آن مواجه شد یا جنبه اجتماعی دارند و برخورد نهادی و عمومی را میطلبند؟
دکتر پیوسته: این پرسش را باید با بررسی دادههای مستند و کافی پاسخ داد و با توجه به آمار و اطلاعات ناقص موجود که شرح آن رفت، من نمیتوانم پاسخ روشنی بدهم. با این حال، توضیح میدهم که چه اطلاعاتی نیاز است. ما باید آماری طولی یعنی متناوب و شرحی دقیق یعنی موردپژوهانه از این رفتارها داشته باشیم. اگر موارد به کلی با هم متفاوت باشند و در گروههای مختلف اجتماعی و به شیوههای متفاوت پراکنده باشند، راه برخورد با آنها شخصی و محدود به توصیه به فرد و خانواده او و درمان و اصلاح تربیتی است. البته در هر حال، توصیههای شخصی و خانوادگی که کار روانشناسان است، ضروری است. حتی اگر مشکلی اجتماعی در میان باشد، دلیل نمیشود که از پیجویی مشکلات شخصی و تلاش برای بهبود آن چشم بپوشیم. مثلا اگر پدوفیلی یا میل جنسی به کودک در یک گروه اجتماعی افزایش یابد، ضمن اجرای اقدامات لازم برای اصلاح ریشههای پیدایش آن گروه، لازم است روانشناسان برای درمان افراد پدوفیل اقدام کنند.
با این حال، گاهی لازم میشود که نهادهای عمومی و نیز حکومتی برای بهبود وضعیت یا آسیب اجتماعی وارد عمل شوند. وقتی چنین کاری لازم میشود که ببینیم در یک گروه اجتماعی، این انحراف بیشتر است یا در یک دوره، رشدی فزاینده از تجاوز به کودکان داریم یا ببینیم تنوع تجاوزها به شکل معناداری گسترش یافته است یا اینکه ابزارهای نو برای تجاوز پدید آمده است و یا برخی شیوهها دایم تکرار میشود. به هر حال، وقتی برخورد اجتماعی لازم میشود که پای مسأله اجتماعی در میان باشد و هدف ما، فراتر از درمان یا اصلاح و تربیت فرد باشد و بفهمیم افراد زیادی، تحت تأثیر یک فشار یا تحریک بیرونی قرار گرفتهاند.
در میان خبرهای سالهای اخیر یعنی از سال ۹۱ تا کنون که من درباره تجاوز به کودکان و نوجوانان با جستوجو در اینترنت یافتهام و شرح آنها را خواندهام، پراکندگی جغرافیایی در کل ایران وجود دارد اما هشتاد درصد موارد در محلات فقیرنشین رخ داده است که اغلب نیز موارد خشن و منتهی به قتل و جرح بودهاند. در حالی که دیگر موارد تجاوز، چنین نبودهاند. همچنین، موارد موجود در مناطق یا گروههای مرفه هم ممکن است نمودی از مسألهای پنهان در مناطق محروم و نسبتا محروم باشند. برای مثال، مورد مدرسه مرزداران که در محله متوسط بهبالای تهران و آن هم در مدرسهای با شهریه گزاف و مناسب اقشار ثروتمند رخ داده است و ماجراهایی که پیرامون مشکلات پیگیری شکایت از فرد خطاکار گزارش شده است، پرسشهایی را پدید میآورد. برای مثال، به ما گوشزد میکند که ممکن است تعداد بیشتر و شدیدتری از این موارد احتمالا در محلات فقیرنشین پنهان مانده باشند و آسیبدیدگان به دلیل احساس بیقدرتی خاموش مانده باشند. همچنین، مورد دیگری که جلب توجه میکند، نوجوانی یا جوانی اغلب متجاوزان است یعنی فشار برآورده نشدن نیاز جنسی ممکن است عامل مهمی در این میان باشد و تولید انحرافات جنسی کودکآزارانه در این گروه از مردم بیشتر رخ دهد. البته با توجه به اینکه ارتباط تجاوز و جنایتهای دیگر مانند جرح و قتل نیز در این موارد زیاد بوده است، مسأله کانونی دیگری برای تحقیق اجتماعی پدید میآید. موضوع دردناکی هم که در این ماجراها جلب توجه میکند، روابط خانگی، همسایگی یا دوستانه متجاوزان با تجاوزشدگان در بیش از نیمی از موارد است که جا دارد تحقیق و بررسی بیشتر انجام شود و با حصول شناخت دقیقتر، رسیدن به راهحلهای مناسب اجتماع، ممکن گردد. از سوی دیگر، تقریبا در همه موارد، تجاوزشدگان از آموزشهای جنسی و حفاظت از خویش در مورد تهاجم جنسی بهدرستی محروم بودهاند بنابراین ضرورت دارد که این مورد به عنوان یک ضعف اجتماعی، جدی گرفته شود.
آیا با توجه به این اخبار می توان از شکلگیری نوعی انقلاب جنسی در جامعه سخن گفت و اگر چنین انقلابی در حال شکلگیری است جامعه را به چه سمت و سویی می کشاند؟
دکتر پیوسته: من چنین سخنی را نمیتوانم تأیید کنم. حتی اگر تجاوز به کودکان و نوجوانان افزایش یافته باشد، نمیتوان نام آن را انقلاب جنسی گذاشت. انقلاب معمولا پایههایی اندیشهای دارد یعنی اگر نه ایدئولوژی، لااقل نوعی از فرهنگ مقاومت و مخالفت را میتوان در آن یافت و انتهای مسیر پیگیری خواستههای یک جنبشی اجتماعی است و مواردی دیگر در انقلاب هست که با شواهد این موضوع همخوانی ندارد. در نهایت، ممکن است با نشانگان یک آسیب اجتماعی روبهرو باشیم.
راهکارهای برخورد با انواع تجاوز به کودکان چیست؟
دکتر پیوسته: چهار دسته راهکار یا چهار راه کلی میتوانم برای بهبود این وضعیت و کاهش این آسیب اجتماعی پیشنهاد کنم:
نخستین راه، کاهش محرومیتها و افزایش رفاه اجتماعی است که از طریق رفع احساس تبعیض اجتماعی، به کاهش انحرافات میانجامد و بهویژه در این مورد مؤثر است چرا که در جمعبندی ۲۰ حادثه اخیر که پیشتر اشاره کردم، محرومیت اجتماعی در متجاوزان پررنگ بود.
راه دوم، افزایش آگاهی عمومی است. این کار در دو سطح انجام میشود. یکی برای کل جامعه و بهویژه خانوادهها که باید بدانند چگونه کودکان خود را از قرار گرفتن در معرض تجاوز حفظ کنند و به آنان آموزش مناسب و کافی در زمینه مسایل جنسی بدهند و دیگری، برای کودکان که از طریق مدرسهها و رسانهها باید به شکلی نظام مند و استاندارد صورت گیرد و جدی گرفته شود. راه سوم، مستندسازی و تهیه آمار و اطلاعات شفاف و در دسترس از موارد تجاوز است تا امکان تحلیل و ارائه راه حل علمی پدید آید. راه چهارم و مهمترین راه نیز تدبیر راههای نهادینه و ساده برای رفع نیاز جنسی است چرا که شواهد نشان داده است روش فعلی، محدود و ناکافی بوده است.