آیتالله صدر از لحاظ اخلاقی مرد بسیار خلیقی بود. طوریکه این را باید به شما بگویم که من در تمامی مدت عمرم، آدم صاحب اخلاق کریمهای مثل آقای صدر ندیدم. یعنی تا الآن من ندیدم کسی را که تا این اندازه به مسائل اخلاقی مقید باشد. اخلاق ایشان چنان بود که حتی بچهها تحت تأثیر قرار میگرفتند و در کنار ایشان یک جور احساس امنیت اخلاقی داشتند ... تمام فامیلهای متنفِّذ این مملکت نسبت به شخص آقای صدر یک جور علاقهی خاص داشتند. حتی آنها که خیلی هم صبغهی دینی نداشتند، شخصاً به ایشان علاقمند بودند ... آن زمان که آقای حائری آقای صدر را انتخاب کردند برای ادارهی حوزهی بعد از خودشان، آقای بروجردی
آیتالله العظمی صدر و فدائیان اسلام (1)
• برخی نشریات داخل کشور چند وقتی است که مطلبی را در بارهی آیتالله العظمی صدر مطرح کردهاند و ظاهرا بر جا انداختن آن نیز اصرار دارند. به هر حال معروف است که در میان مراجع وقت، مرحوم آیتالله العظمی صدر با فدائیان اسلام رابطهی گرمتری داشتهاند. یعنی در همان زمانی که مثلا مرحوم آیتالله العظمی بروجردی با فدائیان اسلام رابطهی سردی داشتند، رابطهی مرحوم آیتالله العظمی صدر با اینها گرمتر بوده است. تا اینجای مسئله ظاهرا درست است. البته حضرتعالی دقیقتر میدانید و اگر ما اشتباه میکنیم، لطفاً تصحیح بفرمایید. مسئلهای که دوستان مطرح کردهاند و روی آن اصرار نیز دارند این است که اساساً ترورهایی که توسط فدائیان اسلام صورت گرفت، با مجوز مرحوم آیتالله العظمی صدر بوده است. در این رابطه به طور خاص بر ترور مرحوم دکتر حسین فاطمی تکیه میکنند و این مورد را از جناب آقای محمد مهدی عبدخدایی نقل میکنند. این آقا از بازماندگان فدائیان اسلام است و ضارب مرحوم دکتر حسین فاطمی، که البته در زمان ترور تنها پانزده سال داشت. آقای عبدخدایی نقل کرده است که مأموریت و آلت ترور مرحوم فاطمی توسط مرحوم سید عبدالحسین واحدی به ایشان داده شده و وقتی از وی در خصوص مجوز شرعی ترور سؤال کرده، پاسخ شنیده است که ما محوزهایمان را از آیتالله صدر میگیریم. آقای عبدخدایی همچنین نقل کرده است که بعد از انجام عملیات ناموفق ترور و بازداشت و انتقال وی به زندان، پدر ایشان مرحوم آیتالله شیخ عبدالحسین تبریزی از مشهد به آیتالله العظمی صدر نامه نوشته و اعتراض کردند، که این چه کاری است که شما جوانان مردم را تشویق میکنید که بروند سران رژیم را ترور کنند؟! اگر این کارها خوب است، چرا مجوز نمیدهید فرزندانتان بروند این کارها را انجام دهند؟! طبیعتاً پذیرفتن چنین نسبتی در بارهی آیتالله العظمی صدر، برای ما که با اندیشه و اخلاق دستپروردهی ایشان یعنی امام موسی صدر آشنایی داریم، خیلی سنگین است. امام موسی صدر به مناسبتی در لبنان اظهار داشتند که اسلام با ترور به شدت مخالف است، حتی اگر ترور ابن زیاد باشد! و جناب مسلم با امتناع از ترور ابن زیاد مسئولیتهای زیادی را به جان خرید، که یکی از آنها کشته شدن امام حسین (ع) بود! خُب، امام موسی صدر به گواه همگان، در اندیشه و اخلاق، به شدت از پدر متأثر بود. مگر میشود میان این پدر و پسر بزرگوار چنین فاصلهای باشد؟ خدمت شما رسیدیم تا مسئله را با شما در میان بگذاریم و نظر حضرتعالی را جویا شویم. به هر حال «اهل البیت ادری بما فی البیت» ...
استاد: اجازه بدهید که من در بارهی این مسئله، یک مقداری اساسیتر صحبت بکنم.
• حتماً؛ بفرمایید:
استاد: آیتالله صدر از لحاظ اخلاقی مرد بسیار خلیقی بود. طوریکه این را باید به شما بگویم که من در تمامی مدت عمرم، آدم صاحب اخلاق کریمهای مثل آقای صدر ندیدم. یعنی تا الآن من ندیدم کسی را که تا این اندازه به مسائل اخلاقی مقید باشد. اخلاق ایشان چنان بود که حتی بچهها تحت تأثیر قرار میگرفتند و در کنار ایشان یک جور احساس امنیت اخلاقی داشتند ...
• بله.
استاد: آقای صدر به جهت اخلاقی و روحی وضعیتی داشتند که من به نظرم نمیآید که اساساً ممکن باشد که ایشان گِرد چنین کارهایی بخواهند بگردند. البته، فدائیان اسلام آن موقعی که شما اشاره کردید نسبت به آقای بروجردی گرایش مثبتی نداشتند، نسبت به آقای صدر یک جور احساس پدر [فرزند]ی داشتند. یادم هست که یک زمانی بود که یک سری مشکلاتی در حوزهی علمیهی قم پدید آمده بود؛ به این معنی که بعضیها نسبت به نظم و نظام حوزه در زمان آقای بروجردی انتقاد داشتند. این انتقادها، یک بخشی از آنها، توسط فدائیان اسلام بیان میشد. این قضایا منجر به این شد که فدائیان اسلام برپایی یک مجلس سخنرانی را اعلان کردند. آیتالله بروجردی نسبت به این مسئله حساس شدند و در مجلس درسشان که من شخصاً حضور داشتم، نسبت به فدائیان اسلام نظر نامساعدی را ابراز کردند. ایشان گفتند: اینها چه میگویند؟ اینها با من مخالفت میکنند؟ مخالفت با من، مخالفت با امام زمان (ع) است. این منجر به این شد که در همان روزی که عصرش قرار بود مراسم سخنرانی اینها [فدائیان اسلام] پا بگیرد، برخی طلبههای علاقمند به آیتالله بروجردی مجهز شدند که جلوی این کار را بگیرند. به خاطر دارم که در داخل مدرسهی فیضیه یک زد و خورد خیلی نامساعدی صورت گرفت، که شایستهی یک مدرسهی علمیه نبود و عدهای به جان یکدیگر افتادند. به هر حال اگر مسئلهای هم باشد، به وسیلهی گفتگو باید حل شود؛ نه از راه خشونت و زد و خورد. یک طلبهای را دیدم که الآن نمیدانم زنده هست یا نه. از این طرف مدرسه به آن طرف میدوید، یک صداهای عجیب و غریبی در میآورد و میگفت ما برای قتل آمدهایم! ما برای قتل آمدهایم ...
• بله.
استاد: به هر حال، میخواهم این را خدمتتان عرض کنم که تا آن اندازهای که من با روحیات آقای صدر آشنایی داشتم، به نظرم نمیآید که ایشان هرگز سراغ چنین کارهایی رفته باشند. البته این را بایستی قبول بکنید که من با آن حداثت سنی که آن زمان داشتم، نمیتوانستم نسبت به همهی مرافق روحی آقای صدر اشراف داشته باشم. اما آن اندازهای که میتوانستم ایشان را بفهمم، به نظر من اصلاً امکان نداشت که ایشان گرد مسئلهی ترور کسی بگردد. خصوصاً اگر آن طرف مسلمان نیز بوده باشد. [این آقا] هر کس بوده است، به هر حال مسلمان بوده است و اهل همین مملکت. آنطوری که در ذهن من هست، نمیتوانم بر خود هموار کنم که آقای صدر اجازهی انجام چنین کاری را به کسی داده باشد. خصوصاً به یک بچه [که قدرت تشخیص ندارد]. مگر تمام تشخیص یک بچه چقدر میتواند باشد؟ ما واقعاً خودمان فکر کنیم: یعنی یک مرجع تقلید هفتاد و چند ساله بیاید دستور دهد، اجازه دهد یا اسلحه بدهد، که یک بچه ده پانزده ساله برود آدم بکشد؟! ...
• یعنی نه به صورت اجازهی کلی و نه به صورت اجازهی جزئی، هیچ کدام از این دو حالت را حضرتعالی تأیید نمیکنید که ممکن است مرحوم آیتالله العظمی صدر به فدائیان اسلام اجازهی ترور داده باشند؟
استاد: دقیقاً. هیچکدام این دو حالت را من تأیید نمیکنم. اما از آن طرف؛ اگر آقای صدر دارای چنین تفکری بود، قطعاً بوسیلهی آقا موسی به من منتقل میشد. یعنی من که از نزدیکان ایشان بودم، قطعاً اطلاع پیدا میکردم.
• درست است. خود امام صدر آن زمان نسبت به عملیات ترور چه دیدگاهی داشتند؟
استاد: آقای آقا موسی صدر یک روحیهی لطیف و یک تفکر انسانی خاصی داشت که اصلاً به نظر من بسیار بسیار بیگانه بود با اینگونه ابواب ...
• بله.
استاد: البته [باز تأکید میکنم] که این نفی من هیچ سندی ندارد. ولی مجموعهی آن آشنایی که با روحیات آقای صدر داشتم، مانع از آن است که انتساب چنین اقداماتی را به ایشان بپذیرم ...
• مرحوم آیتالله آقای آقا رضا صدر نسبت به عملیات ترور چه دیدگاهی داشتند؟
استاد: همین را میخواهم بگویم. این تنها آقای آقا موسی صدر نبود که من را به این راه میبَرَد که چنین دستور یا اجازهای از سوی آیتالله صدر صادر نشده است. آقای آقا رضا صدر، یعنی فرزند بزرگ آیتالله صدر هم، از این ابواب بسیار بسیار دور مینمود. میخواهم بگویم اگر چنین مسئلهی حادی مطرح بود، باید لااقل در خانوادهی ایشان به اندازهی یک سر سوزنی انتشار پیدا میکرد. آخر این مسئله، مسئلهی کوچکی نبود ...
• که درز پیدا نکند یا روی آن حساسیتی نباشد. یعنی لااقل طی این پنجاه شصت سال فرزندان و دامادهای آیتالله العظمی صدر حتماً باید اطلاع پیدا میکردند ...
استاد: دقیقا! باید اطلاع پیدا میکردیم. ولو به مقدار کمی؛ لااقل در این حد که مثلاً آیا این کار مورد قبول هست یا نیست! ولو به همین میزان. البته حالا ممکن است گفته شود که این مسئله سِکرِت و محرمانه بوده است. خُب بله؛ همینطور است، البته اگر بوده باشد. اما در عین حال [این هم] نمیشود که این همه سال، حتی در خانهی آیتالله صدر و از همسر و فرزندان ایشان، مخفی مانده باشد ...
• آن هم از این فرزندان باهوش و بزرگوار ...
استاد: بله. این است که من، با اینکه هیچ سند رسمی کتبی و شفاهی در دست ندارم، اما اصلا هیچ جور نمیتوانم امکان صدور چنین دستور یا اجازهای را از آیتالله صدر مُتِصَوِّر باشم ...
• یعنی حضرتعالی با توجه به شناختی که از روحیه و شخصیت آیتالله العظمی صدر دارید، و با توجه به جمیع اطلاعات و قرائن و شواهدی که از فرزندان و خانوادهی ایشان سراغ دارید، نمیتوانید زیر بار قبول چنین ادعایی بروید ...
استاد: همینطور است. به نظر من چنین مسئلهای اصلاً نمیتواند صحت داشته باشد. اگر بود، بایستی که بالأخره یک گوشهای درز میکرد به ما؛ و چنین اتفاقی هرگز نیفتاد. بنابراین من این ادعاها را نمیتوانم بپذیرم. خصوصاً با آن لطافت روحی که آقای صدر داشت و با آن خُلق و خوی واقعاً پیغمبری که در این مرد بود. من الآن لازم نمیدانم که در پاسخ به این سؤال خاص، یک مسائل دیگر را در بارهی خُلقیات آقای صدر مطرح بکنم ...
وصلت با خانوادهی صدر
• حاجآقا اگر شما نگویید، دیگران نیز معلوم نیست فرصتی پیدا شود تا این مسائل را بگویند. به هر حال این مسائل باید بیان و در تاریخ ثبت شود ...
استاد: بله ...
• حضرتعالی چند سال از نزدیک با آیتالله العظمی صدر محشور بودید؟ آیتالله العظمی صدر پس از وصلت حضرتعالی با خانوادهی ایشان، چند سال در قید حیات بودند؟
استاد: من فکر میکنم که حدود پنج شش سال، در زمان حیات آقای صدر، از نزدیک با ایشان محشور بودم. البته یک مقدار هم بیش از سایر دامادهای آقای صدر به ایشان نزدیک بودم. علتش هم این بود که ایشان کسالت داشتند و سفرهایی را برای معالجه لازم بود که انجام دهند. از جمله چند سفر پزشکی به تهران آمدند و در بیمارستان بستری شدند. خُب، طبیعتاً باید کسی از خانواده همراه ایشان میبود. آقازادهها، خُب اینطور نبود که همیشه در دسترس باشند یا بتوانند حضور داشته باشند. همچنین در تابستانها که آقای صدر به روستاهای کرمجگان یا فردو در اطراف قم میرفتند ...
• روستای فردو ظاهراً در بالای روستای خاوه واقع شده است؟
استاد: بله؛ در بالای خاوِه است. ببینید! وقتی از قم به طرف کوهستانهای منطقهی کَهَک میروید، از کهک به بالا، یعنی به طرف کوهستانها، سه قسمت میشود. یک قسمت به وشنوه میرود؛ یک قسمت به خاوه و فردو؛ یک قسمت نیز به کرمجگان. وشنوه و فردو خیلی قریبالمنطقه هستند. یعنی یک جوری هست که خیلی به هم نزدیک میشوند؛ گو اینکه یک رشته کوه بین آنها فاصله انداخته است، اما به هر حال خیلی نزدیک هم هستند. به این معنی که کرمجگان دورتر است از فردو تا وشنوه ...
• بله. ظاهرا کرمجگان و بیدهند نیز در کنار هم هستند ...
استاد: بله. بیدهند و کرمجگان نزدیک هم هستند و فاصله دارند با فردو و وشنوه.
• پس شما تابستانها را نیز در فردو یا کرمجگان همراه آیتالله العظمی صدر بودید؟
استاد: بله. اصلاً تابستانها بیشتر من همراه ایشان بودم. برای اینکه خانوادهی ایشان برایشان مشکل بود که بیایند و در آنجا حضور داشته باشند. این بود که یک وضع کوچکی برای زندگی ایشان در ییلاق فراهم میشد و من هم در خدمت ایشان بودم. البته آقازادههای ایشان هم میآمدند و میرفتند.
• یک سفری را مرحوم آیتالله سید محمد علی موحد ابطحی نقل کردند که آیتالله العظمی صدر همراه خانواده و فرزندانشان در حدود سال 1325 شمسی به اصفهان داشتند. ظاهرا مرحوم آیتالله سلطانی نیز در این سفر حاضر بودند. آیا حضرتعالی این سفر را به یاد دارید؟
استاد: نخیر. سفر آقای صدر به اصفهان را من به یاد ندارم. اصلا به یاد ندارم ...
• احتمالاً این سفر قبل از وصلت حضرتعالی با خانوادهی صدر انجام گرفته است ...
استاد: قطعاً همینطور است. ازدواج من در حدود سال 1328 شمسی صورت گرفت. به هر حال من اصلا این مسئله را به خاطر نمیآورم. آقای ابطحی نظراتش در این مورد قطعاً از من دقیقتر است. خداوند انشاءالله ایشان را رحمت کند.
• حضرتعالی در درس آیتالله العظمی صدر هم شرکت میکردید؟
استاد: بله. آقای صدر صبحها درسی داشتند که اوایل آفتاب - به اصطلاح آقایان علما - برپا میشد. عدهای از فضلا در این درس شرکت میکردند و بنده هم خُب، اجازه داشتم و در آن شرکت میکردم.
دوران کسالت و خانهنشینی آیتالله العظمی صدر
• این درس در مدرسهی فیضیه تشکیل میشد یا در منزل؟
استاد: نه، این درس در منزل ایشان تشکیل میشد. این مطالبی که من میگویم، به ایامی مربوط است که آقای صدر به علت آن کسالت قلبی و ریوی که داشتند، بسیار برایشان مشکل بود که بتوانند از منزل بیرون بیایند. آن ایام من خیلی کم دیدم که ایشان حتی برای اقامهی نماز جماعت به مرافق آستانه و به بیرون بیایند. البته بوده است یک مدتی، اما در اثر همین کسالت، خیلی کم بوده است. در نتیجه درس ایشان، تا آن اندازهای که من به خاطر میآورم، در خانه و در همان اتاق بیرونی ایشان برپا میشد. وقتی آقایان فضلا میآمدند و جمع میشدند، آقای صدر از اتاق مجاور به اتاق بیرونی میآمدند. نمیدانم که شما آیا دیدهاید منزل آقای صدر را؟
• بله.
استاد: بله. اگر یادتان باشد، دو تا اتاق کنار هم بود که یک ضلع مشترک داشت و توسط یک در به هم ارتباط پیدا میکردند. یکی از این اتاقها در منطقهی بیرونی آقای صدر قرار میگرفت و آن یکی در منطقهی اندرونی ایشان. آقای صدر صبح که از اتاق مجاور به اتاق بیرونی میآمدند تا سر جای خود بنشینند و درس بدهند، با اینکه مسافت مجموعاً شاید ده دوازده قدم بیشتر نبود، مدتی را باید به سختی تنفس میکردند تا آرام بگیرند و بتوانند درس را شروع کنند. من در این درس صبحگاه ایشان حضور داشتم و این حضور تا آخرین روزهای زندگی ایشان ادامه یافت.
• این درس آیتالله العظمی صدر فقه بود یا اصول؟
استاد: نخیر؛ فقه بود ...
آیتالله صدوقی و آیتالله العظمی صدر
• این مقطعی که میفرمایید، مرحوم آیتالله صدوقی هنوز در قم بودند؟
استاد: بله. آقای صدوقی قبل از اینکه آقای بروجردی به قم بیایند، به آقای صدر خیلی نزدیک بودند. این نزدیکی تا آنجا بود که حتی شهریهای که آقای صدر میدادند، به وسیلهی آقای صدوقی بود که پرداخت میشد. آقای صدوقی همچنین به خانوادهی آقای صدر خیلی نزدیک بود. به طوریکه آقازادههای آقای صدر در تابستانها که حوزه و درسها تعطیل بود، به باغ استیجاری آقای صدوقی میرفتند. یک جایی را آقای صدوقی اجاره کرده بود در فاصلهی میان قم و اصفهان، که عباسآباد نام داشت. این منطقه یک منطقهی زراعی بود که ایشان برای زراعت یک باغچهای را در آن از آستانه اجاره کرده بود. در عین حال جایی هم بود برای تفریح و این نوع کارها. این آقازادهها هم، آقایان آقا موسی و آقا رضا، به آنجا میرفتند ... بله؛ ظاهراً ما حرفها را همه داریم توی هم میزنیم ...
• الکلام یجر الکلام ...
استاد: بله (با خنده)، الکلام یجر الکلام. به هر حال پس از این فاصلهی زمانی دور و دراز نسبت به آن زمان، من شاید خیلی ذهنیت روشنی دیگر از اتفاقات آن دوران نداشته باشم ...
امام موسی صدر و فدائیان اسلام
• در بارهی خصوصیات اخلاقی مرحوم آیت الله العظمی صدر سخن میفرمودید ...
استاد: بله؛ به هر حال تردید ندارم که آقای صدر، چنین دستور یا اجازهای را که آقایان ادعا کردهاند، ندادند. خیلی خیلی به نظرم دور میآید و اصلا احتمال این مسأله برای ایشان بسیار بسیار دور از ذهن است.
• ببخشید حاجآقا؛ امام صدر خودشان نسبت به فدائیان اسلام چه موضعی داشتند؟ آیا ایشان خودشان جزو رفقای فدائیان اسلام محسوب میشدند؟ این سؤال را از این جهت مطرح کردم که یک روز شخصاً از مرحوم آیتالله سید رضا صدر شنیدم که فرمودند، در میان فرزندان پدرم، آن کس که با فدائیان اسلام رفیق بود، من بودم. آقا موسی «مصدقی» بود ...
استاد: بله؛ خُب اینجور بود و این حرف درست است. آقا موسی خیلی علاقمند به مصدق بود. از همان اوائل که مصدق مطرح شد در عالم سیاست ایران، آقا موسی خیلی به ایشان و اصلا به این گروه ملیون علاقمند بود. منتها آقای آقا رضا، خیلی به این ملیون تمکین روحی نداشت. من هم نمیدانم چرا [آقا رضا] چنین بود. ولی در عین حال، من هیچ گونه برخوردی یا ردی از سوی آقا موسی نسبت به فدائیان اسلام ندیدم. یعنی اینها [دو برادر]، منهای مسائل سیاسی، رابطهی دوستانه داشتند با فدائیان اسلام. دقت میکنید که من چه میخواهم بگویم؟
• بله.
استاد: تا آن اندازهای که ذهن من یاری میکند، آقایان آقا موسی و آقا رضا با فدائیان اسلام روابط دوستانه داشتند. نه رابطهی سیاسی. به همین جهت هم این آقایان نسبت به آقازادههای آقای صدر احترام داشتند ...
• بله.
آیتالله العظمی صدر و فدائیان اسلام (2)
استاد: به هر حال در مورد آن مسئلهی اصلی که مورد سؤال شما هست، به نظر من و تا آنجایی که ذهنم یاری میکند، اصلاً نمیتوانم تأیید کنم ادعای آقایان را که چنین وضعی پیش آمده باشد؛ یا آنکه مثلاً کسی این قدرت را داشته باشد که به آقای صدر نامهای آنچنان بنویسد. اصلا آقای صدر از نظر اخلاقی مخاطب خود را مقهور میکرد که به ایشان احترام بگذارد ...
• بله.
استاد: آقای صدر صاحب قدرت نبود. اما یک جور برخوردی با مخاطب خود داشت که اصلاً طرف اجازه نمیداد به خودش که یک سر سوزن به ایشان جسارت کند. خدا انشاءالله همهی این آقایان را رحمت کند. به هر حال انتساب این نوع مسائل به آقای صدر، بسیار انتساب سختی هست. بخصوص وقتی آدم به ذهنش بیاید آن خُلق و خویی را که این مرد داشت، و بخصوص آن مسائلی را که پس از تشریففرمایی آقای بروجردی به قم در هفت هشت سال آخر زندگی آقای صدر پیش آمد؛ که آقای بروجردی ادارهی حوزه را در اختیار گرفتند و آقای صدر هم تمام مرافق ادارهی حوزه را به ایشان سپردند. آقای صدر در آن شرایط، به طور کلی اصلا مداخلات سیاسی در امور مملکت نداشت ...
رابطهی آیات عظام صدر و بروجردی (1)
• و به طریق اولی کاری نیز نمیکردند که در مقابل آیتالله العظمی بروجردی قرار بگیرند. آیا منظور شما همین است؟
استاد: منظور من این هست و این نیست. مرحوم آقای صدر در چند سال آخر زندگیشان، از حتی ادارهی حوزه خودشان را کنار کشیدند و همهی مسائل را به آقای بروجردی سپردند. منتها یک پیشآمدهایی شد که آقای آقا رضا نسبت به روش بیت آقای بروجردی در قبال آقای صدر و خانوادهی ایشان منتقد شدند. این مسئله موجب شد که کسانی این انتقادها را به بیت آیتالله بروجردی برسانند ...
• و سعایت بکنند، خواسته یا ناخواسته ...
استاد: بله. حالا سعایت یا هرچه بود. به هر حال یک چنین حالتهایی پیش آمد. اما خود آقای صدر، من به هیچ وجه کدورتی در ایشان نسبت به آقای بروجردی احساس نکردم ...
• یعنی این مسائل هیچ وقت نوع نگاه ایشان به آقای بروجردی را متأثر نکرد؟ ...
استاد: بله. من فکر میکنم که آقای صدر نظرشان نسبت به روش آقای آقا رضا در قبال آقای بروجردی مساعد نبود. یعنی اعتقاد ایشان این نبود که آقای آقا رضا، مثلا یک نوع درشتیهایی را در بعضی موقعیتها، ولو به طور خصوصی، نسبت به آقای بروجردی روا بدارد.
• درست است. حاجآقا اجازه بدهید یک سؤالی را از خدمتتان مطرح کنیم. اساساً اصل آمدن آیتالله العظمی بروجردی به قم، آیا مرحوم آیتالله العظمی صدر به انجام آن راغب و مشوق بودند؟ یا اینکه در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفتند؟
استاد: بله. من فکر میکنم که این دومی بود؛ البته بدون اینکه آن قسمت را تأیید کنم که آقای صدر نسبت به آمدن ایشان راغب نبوده است. نخیر؛ من فکر میکنم که آقای صدر نسبت به آمدن ایشان نظر مثبت و منفی نداشتند ...
• یعنی برایشان علیالسویه بود ...
استاد: نمیدانم که برایشان علیالسویه بود یا نبود. اما به هر حال آمدن آقای بروجردی به قم، بیشتر به وسیلهی همان فضلای قم، خصوصاً [به تعبیر آن زمان] آقای حاجآقا روحالله خمینی و اشخاصی از این قبیل، صورت گرفت و از ایشان دعوت شد. اما وقتی ایشان تشریف آوردند به قم، آقای صدر از همهی همگنان خود بیشتر قدوم ایشان را محترم شمرد و همهی آن چیزهایی را که برای ادارهی یک حوزهی آن زمانی لازم بود، در اختیار ایشان گذاشت. چون میدانید که آقای صدر، به وسیلهی آقای حائری، به عنوان وصی ایشان معرفی شد. آقای صدر در واقع با توجه به این وصیت آقای حائری، ادارهی حوزه را باید به عهده میگرفتند و همینطور هم شد. البته در کنار ایشان، دو نفر دیگر هم از علما، یعنی آیتالله حجت کوهکمری و آیتالله آقا سید محمد تقی خوانساری، با ایشان در این راه همکاری کردند. این سه نفر که مراجع ثلاث به ایشان گفته میشد، با هم حوزه را اداره میکردند. بعد از اینکه آقای بروجردی آمدند به قم، آن چیزهایی را که بقای یک مرجع نیازمند آن بود، مثل جای نماز و محل رفت و آمد و مورد احترام قرار گرفتن و امثال اینها، همهی اینها بوسیلهی آقای صدر و بیش از دیگران، در اختیار آقای بروجردی قرار گرفت.
انتخاب آیتالله العظمی صدر توسط آیت الله العظمی حائری
• ببخشید حاجآقا! مرحوم آیتالله العظمی حائری، چرا مستقیماً از خود آیتالله العظمی بروجردی دعوت نکردند تا از بروجرد به قم تشریف بیاورند و زمام حوزه را در دست بگیرند؟ به هر حال آن زمان که آقای صدر در مشهد بودند، آقای بروجردی نیز در بروجرد بودند. خُب، ایشان میتوانستند به جای اینکه از آقای صدر دعوت کنند که شما لطفاً تشریف بیاورید و بعد از من حوزه را اداره کنید، همان وقت از آقای بروجردی دعوت کنند. حتماً ایشان یک نظری روی آقای صدر داشتند که این بزرگوار را ترجیح دادند؟
استاد: همینطور است. اولا آقای صدر، یک شخصیت محترمی در جامعهی متنفِّذ آن روز ایران داشتند، که اگر من هم جای آقای حائری بودم، برای ادارهی حوزه بعد از خودم، آقای صدر را انتخاب می کردم ...
• یعنی آقای صدر قبل از اینکه مرجع شوند، به هر حال این شخصیت و این موقعیت و این ظهور و بروز را داشتند ...
استاد: بله؛ بله. البته الآن چون زمان گذشته است، شاید توصیف وضعیت آن روزها خیلی راحت نباشد. من میخواهم این را عرض کنم که تمام فامیلهای متنفِّذ این مملکت نسبت به شخص آقای صدر یک جور علاقهی خاص داشتند. حتی آنها که خیلی هم صبغهی دینی نداشتند، شخصاً به ایشان علاقمند بودند ...
• لابد به خاطر شخصیت ایشان ...
استاد: هم شخصیت ایشان، هم اخلاق ایشان ...
• بیتیَّت ایشان هم قاعدتا خیلی مؤثر بود ...
استاد: بله، البته که مؤثر بود. خُب اینها یک خانوادهی خیلی عریق و خیلی ریشهدار بودند. چندین نسل پدران اینها، چه در ایران، اصفهان و چه عراق و شهرهای آنجا، از بزرگان دین و خلاصه به هم مربوط بودند. در هر صورت، در آن زمان که آقای حائری آقای صدر را انتخاب کردند برای ادارهی حوزهی بعد از خودشان، آقای بروجردی چندان به عنوان یک مرجع اداره کنندهی حوزه مطرح نبودند. در حالیکه آقای صدر در آن زمان، یعنی همان دورانی که از مشهد به قم آمدند، حضور مؤثر در حوزه داشت.
• بله.
رابطهی آیات عظام صدر و بروجردی (2)
استاد: به هر حال آمدن آقای بروجردی به قم، تا آن اندازه که ذهن من یاری میکند، با دعوت آقای صدر صورت نگرفت؛ بلکه بعد از اینکه این کار صورت گرفت، با موافقت ایشان همراه شد. خُب، خصوصیات اخلاقی ایشان نیز اقتضا میکرد تا همان روشی را اتخاذ کند، که اتخاذ کردند. منتها خیلی باعث تأسف بود که آقای آقا رضا، که خُب از نظر اخلاقی یک مقداری تند بود و گاهی اوقات زود از کوره در میرفت، انتقادهای تندشان موجب شد تا رابطهی این دو مرجع یک مقداری از هم جدا شود و مقداری دور از هم قرار بگیرند. والا کسانی که بیشتر از ما عمر داشتند و از ما واردتر بودند، اعتقادشان این بود که اگر آقای آقا رضا این تندیها و این انتقادها را به آقای بروجردی نداشتند و موقعیت به دست ساعیان نمیدادند، شاید نزدیکی این دو نفر خیلی بیشتر میتوانست در ادارهی حوزهی علمیهی قم مؤثر باشد.
موقعیت علمی آیتالله العظمی صدر
• حاجآقا اگر اجازه دهید، میخواهم در مورد علمیت آقای صدر نیز سؤالی را مطرح کنم. مرحوم آیتالله العظمی صدر نسبت به اقرانشان، یعنی آیات عظام حجت و خوانساری، به جهت علمیت چه موقعیتی داشتند؟
استاد: آنچه که معروف بود در زمان آقای صدر، این بود که آن دو نفر قسیم ایشان، یعنی آقای آقا سید محمد تقی خوانساری و آقای حجت، از نظر علمی بر ایشان ترجیح داده میشدند ...
• حتی آقای خوانساری؟ ...
استاد: بله. منتها آقای صدر یک جامعیتی داشت، که شاید آنها نداشتند. مثلا ایشان در ادبیات عرب و همچنین در تاریخ اسلام اطلاعات بسیار وسیعی داشتند که آن آقایان نداشتند. آن آقایان در واقع تحصیلات و مطالعاتشان عمدتاً منحصر به همان فقه و اصول متعارف حوزوی بود ...
• در بحثهای مدیریتی نیز ظاهراً آقای صدر رحجان داشتند ...
استاد: یقیناً اینطور بود. شاید آنها خودشان هم قبول داشتن این مسئله را ...
• آیتالله سید موسی شبیری زنجانی در خاطرات خود آوردهاند که بعضی جلسات هفتگی آیات ثلاث در منزل ابوی ایشان تشکیل میشد و ایشان به یاد دارند که آقای صدر معمولا متکلم وحده بودند ...
اصحاب آیتالله العظمی صدر
استاد: بله، همینطور بود. البته میدانید که پدر آقای شبیری، آقای آقا سید احمد زنجانی، از علمای بسیار عزیز حوزهی علمیه قم بودند، که من میشناختم. چند نفر از این آقایان علمای درجهی دوم حوزهی قم بودند، من جمله آقای زنجانی، که نسبت به آقای صدر خیلی اظهار ارادت میکردند. مثلا آقای زنجانی از کسانی بود که هر روز عصرها میآمدند به بیرونی منزل آقای صدر. محل گَعدِهی این آقایان به قول خودشان، آنجا بود ...
• و بعد فرزندان همین آقایان این رویه را ادامه دادند ...
استاد: حالا ... نخیر ...
• به هر حال زمانی که مرحوم آقای حاجآقا رضا صدر در قید حیات بودند، من دیده بودم که آیاتالله شبیری زنجانی، سید مهدی روحانی و احمدی میانجی، بعد از ظهرها در منزل ایشان اجتماع میکردند ...
استاد: شما آخِر مسائل را جدا نمیکنید از هم ...
• این از ناشیگری حقیر است؛ شما ببخشید ...
استاد: حالا؛ عرض میکنم الآن. این مطالبی که من الآن میگویم، تا زمانی بود که آقای بروجردی هنوز به قم نیامده بود. موقعی که آیتالله بروجردی آمدند، این علمای درجهی دوم که گفتم عصرها میآمدند، به هر دلیلی که من واقعاً نمیدانم دلیلش دقیقاً چه بود، رفت و آمد خود را با بیرونی آقای صدر خیلی کم کردند ...
• حتی آیتالله سید احمد زنجانی؟ ...
استاد: حتی آقای زنجانی. آقای آقا رضا صدر همیشه میگفتند که از ارادتمندان پدرم، تنها آقای آقا میرزا مصطفی، یعنی پدر من، ارادتش به پدر من باقی مانده است، بعد از اینکه آقای بروجردی آمدند. خُب البته این تعبیر، خیلی تعبیر درستی نبود. منتها خُب، ایشان میکرد. در حالیکه درستتر این بود که گفته شود: رابطهی این آقایان با ایشان کم شد یا مثلا فلان کس رابطهاش را تا آخر حفظ کرد. بله، پدر من نسبت به آقای صدر، از نجف در واقع علاقمند بود. اصلاً خانوادهی ما با خانوادهی آقای صدر مربوط بودند و به همین جهت هم این ازدواج صورت گرفت.
• بله.
استاد: به هر حال، اینکه من اشاره کردم اگر آقای آقا رضا صدر این تندی و تیزیها را نداشت، شاید که وضع این دو بزرگوار بهتر از این میبود که شد، شاید یک جهتش همین بود که این انتقادهای تند آقای آقا رضا موجب شد که شاید یک اشارتی به این آقایان شده باشد که خیلی، به اصطلاح، به خانوادهی آقای صدر نزدیک نشوند؛ یعنی یک مقداری کم کنند روابطشان را ...
• یا مثلا ادامه یافتن این نزدیکی، ممکن است آنها را نیز ناخواسته در موضع اتهام قرار دهد ...
استاد: مثلا. بله، ممکن است چنین چیزی هم بوده باشد. لابد، بوده است چنین چیزهایی.
موقعیت علمی آیتالله العظمی صدر (2)
• در بارهی این بحث علمیت، شما فرمودید که نگاه غالب حوزه آقای حجت را ترجیح میداد بر آقای صدر. یادم هست که مرحوم آیتالله آقای سلطانی نیز همین مطلب را فرمودند و بعد البته اضافه کردند که خودشان این دیدگاه را قبول نداشتند. ایشان گفتند که آیات عظام صدر، حجت و خوانساری را همردیف میدانستند. آیا به یاد دارید که آقایان حاجآقا موسی و حاجآقا رضا نیز در این خصوص نظری را ابراز کرده باشند؟
استاد: نمیدانم. نه، این را نمیدانم. اما این مطلبی را که به شما عرض کردم، شهرت عامهی موجود در حوزه را گفتم. من خودم فکر نمیکنم که بتوانم بین این آقایان ثلاث، رجحانی از نظر علمی تشخیص بدهم. آنچه خیلی روشن بود، این بود که ایشان در یک دسته از مطالعات اسلامی، بر آنها مقدم بود، بلا تردید. ولی در آنچه که به عنوان مطالعات خاص حوزوی از قبیل فقه و اصول و رجال و درایه و اینها مطرح بود، آنچه که مشهور بین فضلای حوزه بود، این بود که آن آقایان بر آقای صدر ترجیح داشتند. اما من خودم در این خصوص نظری ندارم و نمیتوانم قضاوت کنم که چگونه بود.
آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و حوزهی علمیهی قم
• آیتالله شبیری زنجانی در خاطرات خود آوردهاند که در دوران ریاست آیات ثلاث، مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی که ابتدا اجازه داده بودند مقلدین ایشان وجوهات خود را برای ادارهی حوزهی علمیهی قم به آیتالله العظمی صدر بدهند، از یک مقطعی به بعد اجازهی خود را پس گرفتند. حتی بعداً نیز که آیتالله العظمی بروجردی به قم آمدند، دیگر این اجازه را ندادند. طبیعتاً این مسئله باعث شد که ادارهی حوزهی علمیهی قم بر آیت الله العظمی صدر بسیار سخت شود. آیا حضرتعالی این مسئله را شنیدهاید؟ و اساساً ...
استاد: بله. چنین چیزی بوده است. البته ...
• سؤال من این است که اساساً چرا مرحوم آقا سید ابوالحسن چنین کاری کردند؟
استاد: من این قسمت را نمیدانم. اما این قسمت را که آقای صدر از نظر ادارهی مالی حوزه به مشکل افتادند، این را میتوانم تأیید کنم. البته این را نیز نمیدانم که منشأش آیا جلوگیری از پرداخت وجوهات به ایشان بود توسط آقای حاج سید ابوالحسن، یا دلیل دیگری داشت. به هر حال بعد از اینکه آقای بروجردی به قم آمدند، چون شخصیت علمی ایشان یک شخصیت مُتِفَوِّقی بود نسبت به همه، مردمی که اهل پرداخت وجوهات بودند. مرجع مسلَّم فائق را در کنار خود میدیدند. بنابراین دیگر دلیل نداشت که وجوهات را بیاورند و به مراجع درجهی دو بدهند. یعنی [عقل حکم میکرد] به همان آقایی [وجوهات را بدهند]، که قطعاً میدانستند که پرداخت وجوهات به او، از آنها رفع تکلیف شرعی میکند. آنچه در ذهن من بود، همیشه این بود. یعنی مشکل مالی آقای صدر، از این ناحیه بود. البته به همین جهت، آقایان دیگر [از آیات ثلاث] نیز همین مشکل را داشتند.
• درست است. اما سؤال ما در خصوص مشکل مالی آیتالله العظمی صدر در ادارهی حوزهی علمیهی قم است. بعد از آمدن آیتالله العظمی بروجردی، آیات ثلاث دیگر حوزهی قم را اداره نمیکردند که بخواهند در آن مسیر با مشکل مالی مواجه شوند. بنابراین منشأ آن مشکل مالی که ادارهی حوزهی علمیهی قم را برای آیتالله العظمی صدر بغایت دشوار ساخته بود، قاعدتاً باید همان اقدام آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی بوده باشد ...
استاد: بله. البته اینجا نیز تنها این نبود که آقای آقا سید ابوالحسن جلوی پرداخت وجوهات را به آقای صدر گرفته باشد ...
• همینطور است. آنطوریکه آیتالله شبیری زنجانی در خاطرات خود نقل کردهاند، مرحوم آقا سید ابوالحسن حتی در زمان زعامت آیتالله العظمی بروجردی نیز اجازه نداده بودند تا مقلدین ایشان وجوهات خود را جهت ادارهی حوزهی علمیهی قم به آن بزرگوار پرداخت کنند. و این به رغم آن بود که مرحوم آقا سید ابوالحسن، احتیاطات خود را به آقای بروجردی ارجاع میدادند.
استاد: بله. یک حرفی در آن زمان [مطرح] شده بود [با این مضمون] که مرجع بلامنازع زمان، یعنی آقای آقا سید ابوالحسن اصفهانی، برای ادارهی به اصطلاح منطقهی مذهبی، یعنی اعم از قم و نجف و غیرُ ذلک، ناچار است به اینکه دستور بدهد که وجوهات در پیش ایشان مجتمع بشود. این [مطلب] را من کم و بیش در ذهنم یک چیزهایی به خاطر دارم. البته جزئیات آن را دیگر خیلی به یاد ندارم. اما اینجور به نظرم میآید که آن زمان، یعنی در اواخر دوران آقای آقا سید ابوالحسن، این حرف مطرح شد ...
• که مثلا نجف اصل است و قم فرع ...
استاد: بله. حالا اصل و فرعش [بماند]. البته این همیشه در عقیدهی نجفیها بود. یعنی نجفیها همیشه حوزهی نجف را درجهی یک میدانستند و حوزهی قم را درجهی دو. این قطعاً بود همیشه. منتها این حرف یک حرف جدیدی بود و آن زمان حتی سر و صدا هم به پا کرد که چه دلیلی دارد که وجوهات را بفرستند پیش [شخص] مرجع تقلید؟ خُب، مرجع تقلید ممکن است به کسانی اجازهی اخذ وجوهات بدهد. به هر حال، آن زمان گفته شد که مرجعیت باید مبسوطالید باشد و وجوهات نیز باید تا آنجا که ممکن است، به نجف فرستاده شود. [بقایای] این حرف [هنوز] در گوشههایی [از] ذهن من هست. اما جزئیات را دیگر خیلی به یاد ندارم. منتها همانطور که گفتم، آن زمان آقایان دیگر هم همین مشکل مالی را داشتند.
• بله.
استاد: به هر حال شاید هم این حرف درست باشد که [سبب مشکل مالی آیات ثلاث این بود که] آقای آقا سید ابوالحسن منع کرده بودند که وجوهات به دیگری داده شود و [گفته بودند که وجوهات] مستقیماً به نجف فرستاده شود و یا به نمایندگان منصوص ایشان در بلاد داده شود. من آن زمان خیلی به این مسائل جزئی حوزه وارد نبودم و طبیعتاً سنم هم اقتضا نمیکرد.
آیتالله العظمی صدر و فلسفه و عرفان
• میدانیم که شما را خسته کردهایم. آیا اجازه میدهید که باز سؤالی را مطرح کنیم؟
استاد: بله. بفرمایید. خواهش میکنم ...
• معروف است که در حوزههای علمیهی قم و نجف، برخی علما نسبت به فلسفه و عرفان نظر مساعدی نداشتند. مثلا در مشهد مرحوم آیتالله میرزا مهدی اصفهانی مشهور است که نسبت به فلسفه و عرفان موضع داشتند و اصلا مکتب تفکیک را در این راستا تأسیس کردند. یا مثلا در قم گفته میشود که مرحوم آیتالله العظمی بروجردی حتی برای مرحوم علامهی طباطبایی پیغام فرستاده بودند که درس فلسفه را تعطیل کنند. به هر حال یک چنین بحثهایی بود. آیا شما یادتان میآید که مرحوم آیتالله العظمی صدر نسبت به فلسفه و عرفان موضع منفی اتخاذ کرده باشند؟
استاد: نخیر. تا آنجایی که من میدانم و سنم اقتضا میکند، آقای صدر نظر منفی نسبت به مسائل فلسفه و عرفان نداشت. بله، آقای بروجردی نسبت به این مسئله حساس بود. یادم هست که آن زمان آقای خمینی، که آن موقع حاجآقا روحالله خوانده میشدند، درس عمدهاش درس معقول بود. حالا نمیدانم چه شد که به ایشان گفته شد، یا شاید هم خودشان احساس کردند، که آقای بروجردی موافق با این درس و بحث نیست ...
• یعنی بعد از آمدن آقای بروجردی به قم بود که ایشان تدریس فلسفه را قطع کردند؟
استاد: بله ...
• یعنی تا زمان آمدن آقای بروجردی ایشان فلسفه را تدریس میکردند؟
استاد: بله. اصلا درس رسمی آقای حاجآقا روحالله درس معقول بود.
امام خمینی و خانوادهی صدر
• من اینطور شنیدم که مرحوم آقای حاجآقا رضا در درس فلسفهی ایشان شرکت میکردند. آیا آقای حاجآقا موسی هم در این درس شرکت داشتند؟
استاد: کم و بیش، شاید. من چون خودم ذوق فلسفی نداشتم، دنبال این مسائل نبودم. ولی به هر حال حضور این آقازادهها در درس آقای حاجآقا روحالله، زیاد نبود.
• هم آقای حاجآقا رضا و هم آقای حاجآقا موسی؟
استاد: بله. هر دوی اینها. آقای حاجآقا رضا که قطعاً ...
• بله ...
استاد: حضور رسمی در درس ایشان، من به خاطر نمیآورم که آقای حاجآقا رضا شرکت کرده باشند. آقا موسی هم [حضورش] خیلی کم بود؛ زیاد نبود ...
• در معقول؟
استاد: بله. زیاد نبود ...
• البته در فقه و اصول هم آقای حاجآقا موسی عمدتاً شاگرد مرحوم آقای داماد بودند. زمان زیادی شاگرد آقای خمینی نبودند ...
استاد: بله؛ همینطور است.
• رابطهی مرحوم امام خمینی با خود مرحوم آیتالله العظمی صدر چطور بود؟ این رابطهی گرمی را که اشاره فرمودید برخی فضلای آن روزگار حوزهی قم از قبیل آیتالله سید احمد زنجانی یا مرحوم آقاجون شما با آیتالله العظمی صدر داشتند، آیا امام خمینی هم داشتند؟ به هر حال امام خمینی آن روزگار جزو فضلا بودند و آقای صدر رئیس حوزه...
استاد: نه. آن فضلایی که گفتم رابطهی گرمی با آقای صدر داشتند و عصرها عموماً در منزل ایشان جمع میشدند، آقای حاجاقا روحالله جزو آنها نبود. ایشان در آن مقطع اصلاً جزو این طبقه از فضلا نبود؛ یک طبقه پایینتر بود. یعنی آقای حاجآقا روحالله در طبقهی آقای آقا سید احمد خوانساری نبود. یک طبقه پایینتر بود ...
• البته به جهت سنی طبیعی هم هست که اینطور بوده باشد. برای اینکه آن زمانی که مرحوم آیتالله العظمی سید احمد خوانساری در نجف از شاگردان فعال حوزهی درس خارج مرحوم آقای حاجآقا ضیاء عراقی بودند، حضرت امام هنوز در اراک خدمت مرحوم آیتالله العظمی حائری دروس سطح را میخواندند.
استاد: بله. همینطور است. آقای حاجآقا روحالله [در زمان آیات ثلاث] یک طلبهی خوشنام و خوشبرخوردی بودند، با گرایش به مسائل عرفانی و اخلاقی؛ طوری که حتی هفتهای یک روز در مدرسهی فیضیه درس اخلاق میگفتند ...
• ببخشید حاجآقا؛ آقای حاجآقا موسی را به یاد دارید که در درسهای اخلاق حضرت امام شرکت کرده باشند؟
استاد: من ندیدم. البته من آن موقع با آقای حاجآقا موسی و اینها هنوز خیلی آشنا نبودم؛ یعنی نزدیک نبودم. ولی من خودم میرفتم به درس اخلاق ایشان و حتی هنوز یادم هست که ایشان چه آیهای را در اول درس خود مطرح میکردند. خیلی هم مؤثر صحبت میکردند؛ خیلی ...
آیتالله العظمی صدر و فدائیان اسلام (3)
• شما در صحبتتان اشاره فرمودید که فدائیان اسلام یک نگاه پدرگونه به آیتالله العظمی صدر داشتند. ریشهی این نگاه پدرگونه از کجا نشأت میگرفت؟ آیا از خصوصات اخلاقی و رفتاری آیتالله العظمی صدر نشأت میگرفت که اشاره فرمودید که انسانی بزرگوار و خلیق بودند؟ یا از این مسئله که آیتالله العظمی صدر نگاهی نیز به جوانان داشتند و فدائیان اسلام را جوانانی با اخلاص یافته بودند که میخواستند از تندروی آنان ممانعت به عمل آورند؟ به نظر حضرتعالی کدام درست است؟
استاد: البته من پاسخ خیلی دقیقی به این سؤال شما نمیتوانم بدهم. ولی به نظرم اینطور میرسد که شق اول را باید در نظر بگیریم. آقایان فدائیان اسلام احتیاج داشتند به اینکه خودشان را به یکی از مراجع و علما نزدیک کنند. این نزدیکی نسبت به آقای صدر بیشتر میسر شد. سببش هم خُلق و خوی آقای صدر بود که اصولاً نسبت به طلبهها و نسبت به کسانی که [ضعیف و گرفتار بودند]، یک جور پدرانه رفتار میکردند. طوری که حتی اگر از نظر مادی نمیتوانستند آنها را کمک کنند، اما از نظر اخلاقی آنها را زیر چتر خودش میگرفت. من اینجور به نظرم میآید که آقای صدر به این دلیل بود که نسبت به فدائیان اسلام اظهار مرحمت داشت. اینها هم، بخصوص آن موقع که نظر آقای بروجردی نسبت به فدائیان اسلام نامساعد شد، گرایششان به آقای صدر بیشتر شد. یعنی جوری شد که خُب، خیلی خودشان را در حمایت آقای صدر حس میکردند. بدون اینکه من تأیید بکنم که، آن تند و تیزیهایی که فدائیان اسلام داشتند، در ذهن آقای صدر تأیید میشد.
• آیا به یاد دارید که احیاناً آیتالله العظمی صدر نسبت به آن تندی و تیزیهای فدائیان اسلام موضعی گرفته باشند یا ...
استاد: نخیر. من موضعگیری هم [از جانب ایشان] نسبت به این مسائل ندیدم. ولی عرض کردم که من بر اساس مجموع آنچه از خُلق و خوی آقای صدر سراغ دارم، ایشان را از اینکه وارد در صحنههای خشن بشود، دور میبینم. اگر فدائیان اسلام نسبت به آقای صدر یک جور تمکین و احساسی داشتند، صرفاً به خاطر این بود که آقای صدر نه تنها نسبت به آنها، بلکه نسبت به هر کس دیگری که به نوعی احتیاج به کمک و محبت داشت، نظر مرحمت داشت. این بود و نه چیز دیگر. البته تا آنجایی که من به نظرم میآید.