به گزارش «شیعه نیوز»، همزمان با سالگرد حمله داعش به شهر عمدتاً مسلماننشین ماراوی در فیلیپین، کمیته بینالمللی صلیب سرخ به شرح مصائبی پرداخت که بر مردم این شهر میگذرد.
درگیریها در شهر ماراوی از تاریخ دوم خرداد ماه ۱۳۹۷ در استان «لانائو دل سو» در جنوب فیلیپین آغاز شد. آنچه که اغلب ساکنان درگیریهای مختصر میان نیروهای دولتی و عناصر داعش در لانائو می پنداشتند تبدیل به یک مخاصمه شهری ویرانگر شد که پنج ماه به طول انجامید. در این مدت بیش از ۳۰۰ هزار نفر از خانه هایشان گریختند و در آوارگی سر کردند.
در حالی که بعضی از خانواده ها شروع به بازسازی زندگی خود کردهاند، در حدود ۲۳۰ هزار نفر از جمله ساکنان منطقه اصلی متأثر از مخاصمه تا این تاریخ آواره مانده اند. دیگران نیز هنوز عزیزانشان را نیافته اند و هیچ خبری از سرنوشت آنان ندارند.
این افراد داستانهایی از سرنوشت، کشمکش، درد و رنج و امید، و البته تاب آوری حیرت آور قربانیان مخاصمه ماراوی را بیان می کنند.
کمیته بینالمللی صلیب سرخ به حمایت از آنهایی که از مبارزات گریختند، و به کار بیشتر از طریق رسیدگی به کمبودهای واکنش کلی زودهنگام برای بازیابی اوضاع، در هماهنگی با مقامات و دیگر سازمانهای امدادی متعهد میمانیم.
دایان از ساگوئیران می گوید: شوهر من و من نمیدانستیم به کجا باید برویم، یا از کجا درخواست کمک کنیم. ما فقط حرکت مردم را که از شهر ماراوی بیرون میرفتند دنبال کردیم. یک سال پس از مخاصمه، هنوز نمیدانیم که چه پیش رویمان خواهد بود. من سنگینی این موضوع را احساس میکنم و اعتراف میکنم که زمانهایی وجود دارند که احساس میکنم باید تسلیم شوم. اما، به خاطر کودکانم، تلاش میکنم قوی بمانم.
جلیل از شهر ماراوی می گوید: ما به همراه ۵۰ نفر دیگر در خانه ای که فقط ۱۰ متر از خانه مان فاصله داشت پنهان شدیم. پدر و مادرم که می دانستند جایی نمیتوانند بروند، تصمیم گرفتند به خانه برگردند. این آخرین باری بود که آنها را دیدم. هر زمان که گزارشی از اجساد می رسد، سریع خودم را به کاپین (محل برگزاری مراسم ترحیم) میرسانم. انگار شما به دنبال چیزی که از دست داده اید میگردید و نمیتوانید آن را پیدا کنید. این قسمت دردناک موضوع است.
جهارا از شهر ماراوی می گوید: من در دانشگاه ماراوی استان میندانائو انگلیسی درس میدهم. برگزاری کلاسها کار بسیار مشکلی بود چرا که بعضی اوقات باید باوجود صدای بلند انفجار داد میزدیم. بعضی اوقات صدای انفجار به آنقدر بلند بود که دانشجویان را شوکه میکرد. ما مجبور می شدیم کارمان را متوقف کنیم چرا که چیزی که گفته میشد را درک نمیکردند. زمان پرچالشی برای من بود گرچه که خوشحالم توانستیم یک ترم را به پایان برسانیم.
سهیلا از شهر ماراوی نیز در شرح این جنایات روایت می کند: من میتوانستم از مغازه مان همه هیاهوی بیرون را ببینم. با دیدن اینکه مردم به دنبال مکانی امن فرار میکنند در حالی که از آنچه اطرافشان اتفاق میافتد حیرت زده اند احساساتی شدم. شوهرم و من با امید به آنکه مبارزات به زودی پایان میپذیرد شهر را ترک نکردیم. برای روزها و با آذوقه اندک داخل شهر گیر افتادیم. ما باید غذا و آبی را که داشتیم جیره بندی میکردیم و خودمان را به یک وعده غذا در روز محدود کردیم. حالا که فرصتی برای بازگشت به خانه پیدا کرده ایم، میخواهیم از نو آغاز کنیم.
جلانیه از ساگوئیاران نیز شرح می دهد که همسر من فرحانه در بحبوحه مبارزات فرزند کوچکمان را بدنیا آورد. هنگامی که او نوزاد را بدنیا آورد، ما هیچ حمایتی نداشتیم. ما حتی نمیتوانستیم هیچگونه کمکی از بستگانمان بگیریم چراکه برای آنها آسان نیست که پیش ما بیایند. یک ماهی از زمان دریافت اقلام امدادی میگذرد. اوضاع کماکان دشوار است چراکه ما هیچ منبع درآمد دیگری نداریم.
محمد از شهر ماراوی می گوید: آنها شروع به خارج کردن بیماران و کارکنان از مرکز درمانی کردند. اما به عنوان یک پرستار اتاق اورژانس به ما دستور داده شده بود که بیمارستان را ترک نکنیم. ما افرادی بودیم که باید زخمیان را میدیدیم. این کار برای من ترسناک بود اما من را از فعال نگهداشتن مرکز در میان مبارزات بازنداشت. خیلی غم انگیز است که شهرتان، شهر زیبای شما، تبدیل به تلی از خاک شود.
عبدالله از شهر ماراوی نیز در خصوص این جنایات می گوید: من راننده کمیته بین المللی صلیب سرخ هستم. شهر ماراوی موطن من است. در ۳ روز اول مبارزات، خانواده من به ترک خانه رضایت ندادند. اما هنگامی که مشخص شد که مخاصمات ادامه خواهند داشت، آنها در نهایت تصمیم گرفتند که در یک مرکز امن در نزدیکی پناه بگیرند. باوجود تمامی نگرانیهای من برای امنیت خانوادهام و موقعیت آنها. من به جابجایی صدها خانواده از شهر در حین این بحران کمک کردم. اکنون، خانواده من به خانه بازگشته اند. من واقعاً شکرگزارم که اتفاق بدی برای آنها نیفتاد.