به گزارش «شیعه نیوز»، فرمان سوژه، ما را به مسیری میکشاند که به قول قدیمیها دیر یا زود دارد، اما قطعاً سوخت و سوز ندارد، دربارهشان زیاد شنیدهایم، افرادی که چه بخواهیم چه نخواهیم روزی از زیر دستشان رد خواهیم شد و آخرین ملاقات را قبل از ورود به ایستگاه آخر با آنها خواهیم داشت.
قطعه اول بهشت محمدی سنندج را که رد میکنی کمی بالاتر از مسجد به درب آهنی طوسی رنگ خواهی رسید، از درب که رد میشوی گرما و هیاهوی تلخ و نفسگیر بیرون جایش را به سرما و سکوت میدهد، سرمایی که آرام آرام از پاهایت، بالا میرود و به نفسهایت میرسد.
بوی صدر، حوضچههای سنگی شستوشو، جنازه و ... بوی تند پراکنده در هوا، نفسکشیدن در این محوطه را برایم تلخ و نفسگیر کرده است.
تقتق دستگاه تهویه سکوت غسالخانه را به هم زده است، سنگهای خاکستری کف و دیوارها به هم پیوند میخورد و فضای دور و نزدیک به هم میآمیزد.
اینجا جایی است که نقطه آخرش، اول و اولش، آخر است. آنجا که نهایت غم و شادی به یک نقطه میرسد و همدیگر را در آغوش می گیرد و بعد از آن دیگر هیچ....
یک کمد آهنی، یک طاقه نایلون، یک حوضچه با گودی 15 سانتی متر شبیه به وان، یک میز کمی بزرگتر از قد انسان کل وسایل غسالخانه بانوان آرامستان بهشت محمدی شهر سنندج را تشکیل داده است.
حوضچهای که همین چند لحظه پیش قبل از اینکه جواز ورودمان به غسالخانه صادر شود، مردهای را برای رفتن به خانه ابدی در آن غسل دادهاند، کفن پنج تکهای روی میز آماده شده است تا بر تن مسافر دیار باقی پوشانده شود.
خانم نصرالهی دستکشهای پلاستیکی را از دستانش بیرون میکشد، عرق مانده بر پیشانی را با گوشه آستینش پاک میکند...
آرامشی که در چهره مهربانش وجود دارد کمی قلبم را آرام کرده است، سؤالاتی را که با دیدن و قرار گرفتن در محیط غسالخانه از ذهنم پریده بود دوباره در مغزم ریکاوری میکنم، در چهره مهربانش که به صورتم لبخند میزند میخ شدهام راستش را بخواهید دیدن این همه آرامش خاطر برایم کمی دور از تصور است.
لبخند لحظهای از پهنه صورت خانم نصرالهی محو نمی شود، با این موضوع که سوژه یک گزارش رسانهای شود مخالف است و میگوید تا به امروز در مقابل دوربین هیچ رسانهای قرار نگرفته و با هیچ خبرنگاری مصاحبه نکرده است.
خانم نصرالهی خواست با مهربانی توپ را در میدان دیگر همکارش بیندازد، نمیتوانستم به این آسانی میدان را خالی کنم، قسمت مهم و دیدن غسالخانه را انجام داده بودم و باید کار را تمام میکردم، بالاخره اصرارهایمان نتیجه میدهد و این رضایت نسبی آغازی میشود بر آشنایی مخاطبین خبرگزاری فارس با تلخی و شیرینهای زندگی و شغل یک زن غسال در غسالخانه بهشت محمدی سنندج.
49 بهار از زندگیاش می گذرد، 49 سالی که 9 بهارش را در غسالخانه بهشت محمدی در کنار مردهها به زمستان گره زده است، 9 سالی که به قول خودش سرشار از لحظههای تلخ اما آمیخته با معرفت و خودسازی بوده است.
قبل از اینکه وارد این حرفه شود، پرستار خانگی بوده، 12 سال از روزهای زندگیاش را در خدمت به بیماران زمینگیر، صعبالعلاج و ... گذرانده است. پرستاری را شغلی ارزشمند و آمیخته با حس علاقه، عشق و مهربانی میداند و میگوید که در طول سالهای کار در حرفه پرستاری تا حدی که در توان داشته است برای هیچ کدام از بیمارانش کم نگذاشته است.
فارس: چه شد که حرفه مردهشوری را انتخاب کردید، آیا از قبل با این حرفه آشنا بودید؟
در دوران بچگی وقتی مردهها را برای غسل دادن به مسجد میبردند پدربزرگ و مادربزرگم غسلشان میدادند. پدربزرگ و مادربزرگ غسال مسجد حسامی محله آغازمان سنندج بودند، از همان دوران بچگی وقتی فردی در محله فوت میشد و در مسجد غسل میدادند با وجود اینکه سن و سال کمی داشتم بازیهای کودکانه را رها میکردم و وارد غسالخانه میشدم بزرگترها بیرونم میکردند، اما فایده نداشت از در بیرونم میکردند یواشکی از پنجره داخل میشدم و با علاقه خاصی مراحل غسل تا کفن میت نگاه میکردم.
علاقه به غسالی در همان سن کودکی در من شکل گرفت و در بزرگسالی هم این علاقه فروکش نکرد، عمهام که فوت شد تقریباً نوجوان بودم در مراسم غسلش در کنار مادربزرگم در غسالخانه مسجد حضور داشتم و به نوعی شاید اولین دوره آموزشی در این حرفه را آن زمان طی کردم.
البته غسالهایی همچون پدربزرگ و مادر بزرگم این حرفه را نه به عنوان شغل برای کسب درآمد، بلکه تنها با نگاه رضای خدا و بدون کسب هیچ منفعتی انجام میدادند.
فارس: این علاقه دوران کودکی چه شد که به بار نشست؟
سالها به عنوان پرستار از سالمندان و افراد مریض در خانهها پرستاری میکردم، خیلی پیش میآمد که بعد از فوت بیمارانم خودم در هنگام غسل کردنشان در غسالخانه حضور داشتم، همین آمدن گاه و بیگاه همراه مریضهایی که فوت میشدند موجب شد که تا حدود زیادی با نحوه غسل و کفن مردگان را زیر دست خانم گلباغی از همکاران بازنشسته همین واحد بیاموزم.
تا اینکه 9 سال قبل لطف خدا شامل حالم شد و با پیشنهاد دوستان به عنوان یک حرفه در این عرصه خدمت کنم.
فارس: با وجود اینکه 9 سال این کار را به عنوان شغل انتخاب کردهاید، پشیمان نیستید؟
این حرفه را نه از سر اجبار بلکه با یک علاقه قلبی انتخاب کردهام و هیچ وقت حتی حس پشیمانی از این انتخاب به من دست نداده است، امیدوارم بتوانم در عرصه خدمت همواره سربلند باشم.
به نظر من کار کردن در اینجا دل میخواهد و باید لطف خدا شامل حالت شده باشد تا بتوانی همه جور مردهای را تماشا، تحمل کنی و سرت را پایین بیندازی و کارت را انجام بدهی!
فارس: اجسادی هم کالبدشکافی میشوند که شاید نیاز به آموزشهای خاصی برای شستن و کفن دارد، آیا آموزش دیدهاید؟
بله. هر چند تا حدود زیادی با روند کار آشنا بودم، اما زمانی که در این غسالخانه کارم را آغاز کردم مرحوم آقا حبیبالله احمدی به صورت کامل نحوه غسل اجساد عادی و کالبدشکافی شده را به من آموزش داد.
فارس: آیا خانواده و اطرافیانتان با این انتخاب شما مشکلی نداشتند؟
نه! برخلاف آنچه اغلب تصور میشود همسر و دخترانم و حتی خانواده همسرم با کار من مشکلی ندارد و میگویند کاری که تو انجام میدهی بسیار مقدس است، البته گاهی برخی از فامیلهایمان میگویند «تو را چه به شغل مردهشویی!»
فارس: اولین روز هر کاری برای انسانها شاید سخت باشد و آنهم مردهشویی، از نخستین روز کاریتان در این غسالخانه برای مخاطبان این رسانه بگویید...
تا قبل از اینکه به عنوان غسال به صورت رسمی در غسالخانه این آرامستان کارم را شروع کنم، تجربه غسل میت را داشتم، اما اغلب این افراد را کسانی تشکیل میدادند که خود زمانی پرستار آنها بودم و یا شاید به نوعی از بستگان، اما سختترین تجربه در این حرفه مربوط به نخستین روزی است که در اینجا کارم را شروع کردم.
اولین روز کاریام در اینجا با آوردن میتی همراه شد که به صورت کامل بدنش سوخته بود، غسل این میت در نخستین روز کاری آن هم در خلوت و تنهایی حس تلخی را در وجودم ایجاد کرد که با گذشت 9 سال از آن روز هنوز از خاطرم محو نشده است.
فارس: مباحثی در مورد زنده شدن مرده زیر دست غسال مطرح میشود، آیا چنین مباحثی واقعیت دارد و یا برای شما پیش آمده است؟
زنده شدن اموات یکی از سؤالهای داغی است که همواره از سوی افراد مختلف که به نوعی ما را میشناسند و یا بعد از معرفی شغلمان از ما میپرسند، اما در طول این 9 سال و حتی قبل از آن مبنی بر زنده شدن یک مرده در زمان غسل دادن برای من و یا همکارانم در اینجا اتفاق نیفتاده است.
فارس: شنیده بودم، مردهها هم مانند زندهها باهم فرق میکنند. از خانم نصرالهی میپرسم که جسد آدمهای خوب و خوشنام با آدمهای بدنام گناهکار تفاوتی دارد؟
مرده، مرده است، وقتی جسد روی این سنگ قرار میگیرد فقیر باشی یا ثروتمند، تحصیلکرده یا بیسواد، پایین شهری یا بالا شهری، زشت یا زیبا، پیر یا جوان به اینجا که میرسد هیچ تفاوتی با هم ندارند، تنها تفاوت که جنازهها در زمان غسل با هم دارند، به لحاظ وزنشان است، چراکه آنچه به عنوان جسم یک انسان در اختیار غسال قرار میگیرد به عقیده من یک جسم خاکی و فانی است.
فارس: اتفاق افتاده که خواب مردهای را که غسلش دادهاید، ببینید؟
نه! تا به حال خواب هیچ یک از اجسادی را که در طول این سال غسل دادهام ندیدهام ولی همواره سعی کردهام برایشان دعا کنم.
فارس: آیا شده در این محیط احساس ترس بکنید؟
پیش آمده حتی جنازهای را که سالمند بوده، به تنهایی غسل دهم اما هیچ وقت احساس ترس و وحشت نکردهام، اینجا جایی است که قطعاً روزی قسمت همه ما خواهد شد، حتی خود من سعی کردهام از این حرفه و ساعاتی که در اینجا هستم با فکر کردن به دنیای آخرت بهترین استفاده را ببرم، مرده هیچ ترسی ندارد، براساس سنت پیامبر هر انسانی باید تا هفت میت را غسل دهد، هستند افراد زیادی که همراه میت به اینجا میآیند و میگویند خودمان در غسل، مادر، خواهر و ... میخواهیم حضور و کمک کنیم، اما بیشتر آنها در همان دقایق اولیه طاقت نمیآورند و جرأت ادامه کار را ندارند.
ترس از مرده برای من که 9 سال است به صورت یک حرفه و قبل از آن هم در موقعیتهای مختلف مردگان را غسل دادهام بیمعنی است مرده ترسی ندارد! باید از بعضی زندهها ترسید، مردهها دستشان از دنیا کوتاه است.
فارس: آیا از مردن ترس دارید؟
ترس از مردن برای افرادی که بخشی از ساعتهای زندگیشان را به واسطه شغل و حرفهای که دارند با مردهها سپری میکند بیش از سایر افراد جامعه است، غسال در هر لحظه که مرده را غسل می دهد و کفن میپوشاند به این موضوع که روزی خودش در جای مرده و کسی او را غسل میدهد فکر میکند.
همین فکر به مرگ موجب شده عقیده به دنیای آخرت و روز حساب همیشه در جمع خانوادگی و دوستانم میگویم انسان باید در این دنیا مواظب اعمال و رفتارش باشد دنیا اینقدر ارزش ندارد که انسان قیامتش را پای آن ببازد.
فعالیت در این حرفه مقدس مرا به مرحلهای رسانده که حتی اگر بخواهیم کار خطایی انجام دهم به فکر میتهایی میافتم که نه خود و نه اطرافیانشان شاید هیچ وقت تصور کوچشان را آنقدر زود هنگام نداشته، اما مرگ بدون خبر به آنها امان نداده و کتاب زندگیشان بسته شده است میافتم حتی از فکر کردن به گناه هم پشیمان میشوم.
فارس: شده در مورد جنازههایی که تطهیر میکنید با دیگران صحبت کنید؟
مردهها را پشت درب بهشت محمدی جا میگذارم و به خانه میروم. توی خانه و در زندگی دغدغههای دیگر دارم که دوست دارم لحظههای زندگیام را به جای غرق شدن در اتفاقات محیط کار به آنها اختصاص دهم، ما محرم جنازههایی هستیم و هیچ وقت به خود اجازه ندادهام که سری یا موضوعی که از یک مرده مشاهده کردهام را حتی پیش شریک زندگی خود تعریف کنم.
بارها میت تصادفی داشتهایم که در مورد نحوه مصدومیتهایی که بر بدنشان بوده از ما سؤال شده است، نخستین و و آخرین جواب من به این سوالات این بوده که در زمان غسل میت ماکس میزنم و مرده را اصلاً نمیبینم چون معتقدم هر سری که در جنازه وجود دارد باید برای همیشه بین من و میت باقی بماند.
فارس: نحوه برخورد مردم چگونه است؟
مردم همیشه برخورد خوبی با من داشتهاند و هیچگاه موردی پیش نیامده که موجب رنجش من شود.
فارس: آیا اتفاق افتاده که خانواده امواتی که غسل دادهاید با شما برخورد تندی داشته باشند؟
خانوادههایی که به نوعی مخاطبین ما قرار میگیرند عزیزانش را از دست میدهند و ناراحت هستند، گاهی برخوردهای تندی با ما میشود، اما معتقد هستیم، باید خانوادههای داغدار را درک و تحمل کار را داشته باشیم.
برخوردهای نامناسبی هم با ما صورت گرفته، ولی باید تحمل کار را داشته باشیم و با صبوری با مردم برخورد کنیم، هرچند در برخی شرایط واقعاً سخت است، اما چاره چیست!
فارس: در ماه چند میت را در اینجا تطهیر میکنید؟
یک روز در میان اینجا کار میکنیم از 7 صبح تا 7 غروب به صورت میانگین ماهانه 30 تا 35 میت را همراه تنها همکارم غسل میدهیم. تا قبل از امسال سه همکار بودیم، یکی از همکارانم بازنشست شده است و الان دو نفر در این عرصه خدمت می کنیم.
فارس: میگویند غسال حقوق خوبی میگیرد، از حقوق و مزایایی دریافتیتان راضی هستید؟
حقوق و بیمه ما براساس قانون کار است نمیدانم از نظر مردم زیاد چند است اما واقعیت است که حقوق ما براساس قانون کار بوده و چیزی فراتر از آن نمیگیریم.
فارس: آیا اتفاق افتاده چیزی را به وصیت مرده در کفنش بگذارید؟
براساس وصیت اموات تسبیح کربلا، و حتی دستبند دعا و ... در کفن مرده قرار میگیرد، البته این موضوع بیشتر در مذهب تشیع وجود دارد، اما پیش آمده که لباس احرامی که میت در مکه با آب زمزم تبرک است را با وصیت خودش به عنوان کفن به تنش میپوشانیم.
فارس: در طول این 9 سال اتفاق افتاده که فردی از عزیزان خود را تطهیر کنید؟
زندگی انسان پر از امتحان الهی است، امتحاناتی که هر کدام سرشار از درسهایی است که باید به خاطر سپرد یکی از امتحانات سخت مرگ عزیزان است، تجربههای تلخی که همواره در ذهن انسان باقی میماند.
خواهرم در سن 40 سالگی بر اثر ایست قلبی فوت شد، هر کاری کردم نتوانستم خودم آن را بشورم، برادرم هم سه ماه پیش بر اثر ایست قلبی از دنیا رفت، اتفاقات تلخ و سنگین بود، شاید اگر اینجا نبودم تحمل این داغهای بزرگ عملاً برایم غیر ممکن بود، اما اینجا آنقدر جوانهایی را غسل دادهایم که گاهی غم از دست دادن عزیزانمان را برای عزیزان از دست رفته دیگران از یاد میبریم،کار در اینجا به ما آموختنیهایی را آموخته که امروز قدر این چند سبا زندگی را بهتر بدانیم.....
از در غسالخانه که بیرون میزنم هوا را با حرص در ریههایم میکشم، هنوز از شهر اموات خارج نشدهام، اما بیرون آمدن از سردآب غسالخانه زندگی دوباره را در کالبدم جاری میکند برای یک لحظه حس مردن و زنده شدن دوباره وجودم را سرشار از آرامش میکند با خود میاندیشم روزی میرسد که نه به عنوان خبرنگار و برای پیگیری یک سوژه خبری بلکه برای رهسپار شدن به دیار باقی شاید میهمان همین خانم نصرالهی شوم خوب میدانم این مسیری است که همه خواهیم پیمود از این رو خروج امروزم از این در شاید فرصت دوباره برای لبخند زدن به زندگی است..
به نزدیک درب مسجد که میرسم صدای موذن گوشهایم را پر از نوای رحمانی میکند، آمبولانس جنازه جدیدی را به شهر اموات آورده است، بازماندگان جنازه قبل که همزمان با ورود ما تطهیر شده بود عزیزشان را تسلیم خاک کرده و شیونکنان از درب شهر مردهها خارج میشوند.
همه میروند تا به روزمرگیهایشان برسند زندگی آن طرف دیوارهای شهر مردگان همچنان جریان دارد آنها میروند و عزیزشان که همین چند لحظه پیش جسم خاکیاش بر تخته سنگ غسالخانه خوابیده بود به سردی خاک میسپارند، شاید گذرشان فردا و پس فردا هم برای هدیه کردن فاتحهای به اینجا بخورد، اما خوب میدانیم که این آمدن و رفتن ها هم زیاد طول نخواهد کشید.
از درب شهر مردگان که خارج میشوم سرم را بار دیگر به سمت مسجد بر میگردانم، خانم نصرالهی را میبینم که به سمت مسجد در حال حرکت است با مهربانی دستی برایمان تکان میدهد و وارد مسجد میشود.
نصرالهیهای زیادی در استان و شهرهای ما وجود دارند که به معنای واقعی زندگی و به مرگ هم طعنه میزنند...