۱

خاطره‌ای از علامه‌ طباطبائی: شیخ شیعه چگونه با یک استدلال وهابی متعصب را منکوب کرد؟

مرحوم آیت‌الله حسینی طهرانی خاطره‌ی زیر را در کتاب «امام شناسی» (ج ۵، صص ۱۷۴-۱۷۷) از مرحوم علامه‌‌ی طباطبائی نقل کرده است.
کد خبر: ۱۶۱۶۶۸
۱۵:۴۱ - ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۷
به گزارش«شیعه نیوز»، مرحوم آیت‌الله حسینی طهرانی خاطره‌ی زیر را در کتاب «امام شناسی» (ج ۵، صص ۱۷۴-۱۷۷) از مرحوم علامه‌‌ی طباطبائی نقل کرده است: چندی‌ پیش‌، روزی‌ سرتیپ‌ قریب‌ که‌ به‌ نزد ما آمده‌ بود؛ بالمناسبه‌ قضیّه‌ای‌ را ذکر کرد، که‌ بسیار مُعجب‌ و سُرور آور است‌.

او گفت‌: در سالی‌ که‌ من‌ به‌ حجّ بیت‌ الله‌ الحرام‌ مشرّف‌ شدم‌، از طریق‌ شام‌، آن‌ هم‌ با کشیت‌ بود تا به‌ جدّه‌ رسیدیم‌؛ کشتی‌ بیش‌ از یک‌ هفته‌ بر روی‌ آب‌ بود؛ و در آنجا رفقا و دوستان‌ من‌ که‌ غالباً هم‌ طراز و رفیق‌ من‌ بودند؛ برای‌ یاد گرفتن‌ أعمال‌ و مناسک‌ حجّ، وقت‌ فارغ‌ و مکان‌ آرامی‌ را داشتند.

 شیخی‌ در کشتی‌ بود که‌ او هم‌ عازم‌ حجّ بود؛ تنها بود؛ و پیوسته‌ مراقب‌ و ساکت‌ و به‌ حال‌ خود مشغول‌. ما روزهای‌ اوّل‌ ساعتی‌ نزد او می‌رفتیم‌؛ و از مسائل‌ مورد نیاز می‌پرسیدیم‌؛ و در روزهای‌ بعد بیشتر، تا جائیکه‌ از او تقاضا کردیم‌ که‌: در نزد ما بیاید؛ و با ما هم‌ غذا شود؛ تا ما از وجود او بیشتر بهره‌مند گردیم‌؛ او هم‌ قبول‌ نمود؛ و نزد ما آمد؛ و در حقیقت‌ بر رفقای‌ همسفری‌ ما یک‌ نفر اضافه‌ شد. به‌ مدینۀ منورّه‌ رسیدیم‌؛ و دیگر هر جا می‌رفتیم‌، همه‌ با هم‌ بودیم‌؛ و شیخ‌ هم‌ با ما بود؛ و از وجود او بسیار بهره‌مند و خوشحال‌ بودیم‌؛ مردی‌ خلیق‌ و آرام‌ و متفکّر و صبور و دانشمند بود. یک‌ روز در معیّت‌ شیخ‌، همه‌ با هم‌ برای‌ دیدار کتابخانۀ معروف‌ مدینه‌ رفتیم‌؛ رئیس‌ و عالم‌ کتابخانه‌، پیرمردی‌ نابینا بود، که‌ شیخ‌ و عالم‌ و وهّابی‌ مذهب‌ بود. ما همگی‌ نشستیم‌؛ و آن‌ عالم‌ سُنّی‌، با ما از هر جا سخن‌ می‌گفت‌: و چون‌ فهمیده‌ بود که‌ ما ایرانی‌ و جعفری‌ مذهب‌ هستیم‌، از هر طرف‌ در ردّ شیعه‌، و توبیخ‌، و توهین‌، و اهانت‌ و نسبت‌ شرک‌، و یهودیّت‌، و مجوسیّت‌، خودداری‌ نمی‌کرد. از اصول‌ گرفته‌ تا فروع‌ همه‌ را به‌ باد انتقاد گرفته‌ و با عصبانیّت‌ روایت‌ می‌خواند، و توجیه‌ می‌کرد. و آیات‌ قرآن‌ می‌خواند، و معنی‌ می‌نمود، و همۀ مرا با آنها محکوم‌ نموده‌ و نتیجه‌ می‌گرفت‌، که‌ ما اصولاً مسلمان‌ نیستیم‌؛ و نماز نمی‌خوانیم‌، و روزه‌ نمی‌گیریم‌، و حجّ ما برای‌ تماشا و جهانگردی‌ است‌؛ نه‌ برای‌ عبادت‌، و ما که‌ در نماز سر بر تربت‌ امام‌ حسین‌ میگذاریم‌. این‌ یک‌ نخو بت‌ پرستی‌ است‌؛ زیارت‌ اهل‌ قبور، و طواف‌ در دور مشاهد مشرّفه‌ و بوسیدن‌ ضریح‌ و درها، همه‌ و همه‌ مرده‌ پرستی‌ است‌ و شرک‌ است‌. می‌گفت‌: شیعه‌ قرآن‌ را نمی‌داند و نمی‌خواند؛ و معانی‌ را تأویل‌ می‌کند؛ این‌ خراب‌ کردن‌ قرآن‌ است‌؛ قرآن‌ را باید روی‌ معنای‌ ظاهر معنی‌ کرد؛ و اصولاً نباید معنی‌ کرد؛ و فقط‌ به‌ ظاهر باید اکتفا نمود. معنای‌ اللَهُ نُورُ السَّمَواتِ وَ الارْضِ (آیۀ ۳۵ از سورۀ ۲۴: نور) «خداوند نور آسمانها و زمین‌ است‌» مراد همین‌ نور ظاهری‌ است‌. شیعه‌ می‌گوید: و در تفسیر خود می‌نویسد: مراد از نور حقیقت‌ است‌؛ این‌ تفسیر به‌ رأی‌ و حرام‌ است‌. شیعه‌ می‌گوید مقصود این‌ است‌ که‌: خدا نور دهندۀ آسمانها و زمین‌ است‌؛ این‌ خلاف‌ ظاهر است‌. قرآن‌ صریحاً می‌گوید: وَ جَاءَ رَبُّکَ «خدا می‌آید»؛ شیعه‌ می‌گوید: منظور این‌ است‌ که‌ وَ جزاءَ أَمْرُ رَبُّکَ، «امر خدا می‌آید» این‌ معنی‌ غلط‌ است‌. بالاخره‌ مدّتی‌ مفصّل‌، در این‌ باره‌ بحث‌ کرد؛ و این‌ شیخ‌ همراه‌ ما هم‌ ساکت‌ بود؛ و چیزی‌ نمی‌گفت‌. ما هم‌ همه‌ کسل‌ شدیم‌، و ناراحت‌ که‌ چرا شیخ‌ ما جواب‌ نمی‌دهد ؟ این‌ شیخ‌ ما که‌ تا به‌ حال‌ این‌ طور نبود؛ به‌ نظر ما مرد دانشمندی‌ بود، چرا اینجا محکوم‌ شد ؟ و حتّی‌ بعضی‌ از ما می‌خواستیم‌ بر آن‌ شیخ‌ وهّابی‌ پرخاش‌ کنیم‌؛ و بگوئیم‌: این‌ گفتار شما تهمت‌ است‌؛ و غلط‌ است‌. و آیۀ نور و جاء ربّک‌ را این‌ طور معنی‌ کردن‌، معنایش‌ جسمیّت‌ خداست‌ و غلط‌ است‌، قرآن‌ را باید از اهلش‌ آموخت‌، نه‌ از اجنبی‌، اهل‌ قرآن‌ رسول‌ الله‌ و اهل‌ بیت‌ او است‌، نه‌ افرادی‌ مانند شما که‌ این‌ طور تفسیر می‌کنند؛ و این‌ گونه‌ می‌فهمند. ولی‌ اوّلا درست‌ به‌ زبان‌ عرب‌ وارد نبودیم‌، و ثانیاً از شیخ‌ خودمان‌ که‌ عالمی‌ جلیل‌ و بزرگوار بود ملاحظه‌ می‌کردیم‌. که‌ با وجود او سخن‌ گفتن‌ ما غلط‌ است‌؛ و تصمیم‌ گرفتیم‌ که‌ چون‌ بیرون‌ آئیم‌؛ دیگر با شیخ‌ خودمان‌ رفاقت‌ نکنیم‌. خلاصه‌ آن‌ شیخ‌ وهّابی‌، آن‌ قدر اطاله‌ سخن‌ داد تا خسته‌ شد، و دهانش‌ کف‌ کرده‌ بود و شیخ‌ ما هم‌ آرام‌ گوش‌ می‌داد و حتّی‌ یک‌ جمله‌ هم‌ چیزی‌ نگفت‌. در این‌ حال‌ که‌ او سخنانش‌ را به‌ پایان‌ رسانید؛ شیخ‌ ما رو به‌ او کرد و گفت‌: لابد این‌ همه‌ شما خود را عصبانی‌ می‌کنید و زحمت‌ می‌کشید و از ساحت‌ قرآن‌ و پیغمبر اسلام‌ دفاع‌ می‌کنید، برای‌ این‌ جهت‌ است‌ که‌ در روز قیامت‌ به‌ خدمت‌ پیغمبر مشرّف‌ گردید ! و او را زیارت‌ کنید ! و اعمال‌ شما مقبول‌ و مشکور واقع‌ شود ؟! شیخ‌ وهّابی‌ گفت‌: آری‌ ! آری‌ ! شیخ‌ ما گفت‌: ولی‌ من‌ متأسّفم‌ که‌: شما روز قیامت‌، رسول‌ الله‌ را أبدا نخواهید دید ! شیخ‌ وهّابی‌ با حال‌ عصبانیّت‌ گفت‌: به‌ چه‌ جهت‌ ؟ به‌ چه‌ علّت‌ ؟ شیخ‌ ما گفت‌: برای‌ این‌ که‌ شما کور هستید ! و طبق‌ گفتار قرآنی‌ که‌ خودتان‌ از آن‌ دفاع‌ می‌کنید، بنا بر تفسیر و معنائی‌ که‌ خودتان‌ می‌فرمائید: کسی‌ که‌ در این‌ جهان‌ کور باشد، در آن‌ جهان‌ هم‌ کور است‌ و گمراه‌ : وَ مَن‌ کَانَ فِی‌ هَذِهِ أعْمَی‌ فَهُوَ فِی‌ الاخِرَهِ أعْمَی‌ وَ أَضَلُّ سَبِیلاً. (آیۀ ۷۲، از سورۀ ۱۷: إسراء). و خودتان‌ می‌فرمائید که‌: وَ مَن‌ لَمْ یَجْعَلِ اللَهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن‌ نُور ٍ (آیۀ ۴۰، از سورۀ ۲۴: نور). «و کسی‌ که‌ خداوند برای‌ او این‌ نور ظاهری‌ را قرار نداده‌ باشد؛ او هیچوقت‌ نور ندارد». و بنابراین‌ شما که‌ کورید ! در آخرت‌ هم‌ کورید و گمراه‌ ! و نور ندارید ! فلهذا پیغمبر خدا را أبداً نخواهید دید ! این‌ جمله‌ را شیخ‌ ما گفت‌ و دیگر چیزی‌ نگفت‌. شیخ‌ وهّابی‌ چنان‌ مضطرب‌ و مشوّش‌ شد؛ و چنان‌ ناراحت‌ و بی‌تاب‌ شد که‌ گوئی‌ مانند مرغ‌ سربریده‌ای‌ بر خود می‌پیچید، و دیگر چیزی‌ نگفت‌ و سکوت‌ محض‌ اختیار کرد، و هی‌ با خود غرّش‌ می‌کرد و بدنش‌ را تکان‌ می‌داد. از این‌ جملۀ شیخ‌ خودمان‌، ما آنقدر مسرور و مبتهج‌ شدیم‌ که‌ در پوست‌ نمی‌گنجیدیم‌، برخاستیم‌ و برگشتیم‌ و در راه‌ دائماً شیخ‌ را می‌بوسیدیم‌؛ و بعضی‌ از دوستان‌ ما بی‌اختیار می‌خواست‌ شیخ‌ را در حین‌ عبور از خیابان‌ و کوچه‌ در آغوش‌ بگیرد، و بغل‌ کند، و به‌ او گفتیم‌: تو از شدّت‌ سکوت‌ خود، ما را خسته‌ کردی‌ و گفتیم‌: مُفحم‌ و محکوم‌ شده‌ای‌ ! ولی‌ تنها و تنها فبط‌ با این‌ یک‌ جمله‌ات‌، تمام‌ سخنان‌ طویل‌ و عریض‌ او را باطل‌ کردی‌. جَزاکَ اللهُ عَنِ الإسْلامِ وَالقُرانِ خَیراً.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۰۷ - ۱۳۹۷/۰۲/۰۶
عجب داستانهایی می سرایید؟ شیخ ما شیخ آنها .... بابا دلار چنده؟