به گزارش«شیعه نیوز»، عباس پرورده در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی نوشت: یکی از حیاتی ترین اهداف دولت ها، افزایش امنیت ملی است و بسیاری از اقداماتی که دولت ها در سطح منطقه ای و بین المللی انجام می دهند با هدف ایجاد ثبات و ارتقاء امنیت است. اما در خاورمیانه شواهد نشان می دهد با وضعیت فعلی، علی رغم خرید های تسلیحاتی کلان، افزایش نظامی گری، مبارزه با تروریسم و اتحادهای متعدد با قدرت های فرامنطقه ای، امنیت روندی کاهشی دارد. به خصوص امنیت به معنای مدرن آن که بر اساس همکاری های اقتصادی و تفاهم سیاسی میان کشورها است، به شدت آسیب دیده و چشم انداز امنیت نرم را بیش از گذشته مخدوش کرده است. دولت های خاورمیانه عموما به دلیل ساختار سیاسی تمرکزگرای داخلی و اقتصاد متکی بر صادرات انرژی و تحت تاثیر تحریکات خارجی، رقابت و خصومت را بر همکاری متقابل ترجیح می دهند. چنین ساختار آسیب پذیری، شرایط مساعدی برای دخالت قدرت های فرامنطقه ای که منافع خود را در بحران جستجو می کنند، فراهم کرده و موجب افزایش تصاعدی دامنه بحران ها شده است. علاوه بر این، اروپا که در همسایگی خاورمیانه قرار دارد نیز از شرایط فعلی احساس تهدید کرده، آثار اولیه آن را از طریق روانه شدن سیل پناهندگان متحمل است و نگران از آینده، محافظه کارانه دلیل موجهی برای همراهی با اقدامات آمریکا و روسیه به عنوان قدرت های فرامنطقه ای در خاورمیانه ندارد، اگرچه همچنان تحت تاثیر فشارهای واشنگتن کج دار و مریز رفتار می کند.
در چنین شرایطی ائتلاف های کشورهای منطقه و حضور آنها در دسته بندی های جدید با قدرت های فرامنطقه ای علاوه بر آن که منجر به آرامش و صلح نشده، بلکه دورنمای مبهم تری از ثبات را پیش رو قرار داده است.
بر اساس یک نظرسنجی که موسسه پژوهشی "پیو” در سپتامبر ۲۰۱۷ انجام داده، غالب افکار عمومی مردم خاورمیانه و شمال آفریقا معتقدند نقش بازیگران خارج منطقه ای، به خصوص آمریکا، روسیه و ترکیه طی ده سال گذشته در مسائل خاورمیانه بسیار افزایش یافته است. ضمن اینکه همین پژوهش نشان می دهد افکار عمومی این کشورها از جمله لبنان، اردن، تونس، ترکیه که در این پژوهش مورد سنجش قرار گرفته، اظهار داشته اند که امیدی ندارند جنگ در سوریه تا پایان سال ۲۰۱۸ پایان یابد.
زمانی که جنگ با داعش در عراق به اوج رسیده بود و موفقیت های پی در پی ارتش و نیروهای مردمی عراق در بیرون راندن این گروه خشن تروریستی از شهرهای اشغال شده در رسانه ها با استقبال مردم مواجه می شد، اما کارشناسان آشنا به مسائل خاورمیانه ضمن پیگیری اخبار، هشدار می دادند پدیده ای که با نام داعش امروز مثل طالعی شوم دامنگیر منطقه شده، در حقیقت نوک یک کوه یخی در میان اقیانوس است که لایه های زیرین آن عوامل دیگری از جمله افراط ، قومیت گرایی، آموزه های منحرف مذهبی و دخالت قدرت های فرامنطقه ای به موازات کاهش قدرت دولت مرکزی است. از این جهت داعش و سایر گروه های تروریستی ریشه در زیست محیطی دارند که اگر تغییر نکند، همچنان قابلیت بازتولید و تکثیر دارند. توجه به این موضوع دربرگیرنده مفهوم نوین امنیت در نظام بین الملل است که نه فقط بر اساس قدرت سخت و نظامی گری، بلکه بر اساس تکثرگرایی سیاسی، حقوق برابر برای شهروندان، تلاش برای توسعه و رفاه و آزادی های مدنی قرار دارد.
اکنون اگرچه با ایجاد امنیت نسبی در عراق، حوادث تروریستی در این کشور کاهش یافته، اما سوریه که یکی دیگر از خاستگاه های اصلی داعش و تروریسم بوده، همچنان در آتش جنگ می سوزد. در عین حالی که به نظر می رسد بخشی از گروه های منسوب به داعش به افغانستان نقل مکان کرده و حوادث تروریستی در این کشور افزایش یافته است.
به موازات ضعف های ساختار سیاسی و مدنی که در خاورمیانه باعث تشدید بی ثباتی شده، بی اثر شدن نفوذ نهادها و پیمان های منطقه ای که در دهه های اخیر نقش مدیریت و حل و فصل بحران ها را بر عهده داشتند نیز باعث شده بحران ها قابل کنترل نباشند. به طور مثال در مناقشات مشابهی که در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در لبنان وجود داشت، اتحادیه های منطقه ای از جمله اتحادیه عرب نقش ویژه ای در ایجاد همگرایی و حل بحران ها داشتند، اما اکنون اعتبار پیمان های منطقه ای از جمله اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس به شدت آسیب دیده تا جایی که در چنین نهادهایی در بحران های چند سال گذشته منطقه کمترین اثرگذاری را داشته و حتی به ابزاری برای القا و اجرای سیاست های خصمانه برخی کشورهای ثروتمند منطقه تبدیل شده اند. ضمن اینکه سازمان ملل متحد و شورای امنیت نیز در ضعیف ترین موضع برای حل مسائل جهانی قرار گرفته اند.
در چنین شرایطی، با ظهور دونالد ترامپ در کاخ سفید و رویکردهای میلیتاریک وی به نظام بین الملل، روسیه نیز که تا پیش از این اولویت سیاست ترمیم اقتصاد داخلی و محافظه کاری در سیاست خارجی را در برنامه داشت، وارد منازعات لفظی با ترامپ شده و ضمن افزایش فعالیت های نظامی در خاورمیانه و شرق اروپا، سنت احتراز از تهدیدات هسته ای را که در دهه هفتاد میلادی از سوی آمریکا و شوروی سابق بنا نهاده شده بود کنار گذاشته و علنا تهدید به حملات هسته ای بدون در نظر گرفتن عواقب آن می کند.
کشورهای مهم خاورمیانه که اکنون هر یک در یارکشی ها با قدرت های فرامنطقه شرکت دارند، با تاسی به چنین رفتارهایی هر روز بیشتر از دیپلماسی فاصله گرفته و در برخی موارد پل های پشت سر را هم خراب می کنند. از طرف دیگر گسترش فناوری ارتباطات جهانی، فضای کنونی را نسبت به دهه های گذشته تغییر داده و رسانه ها و فضای مجازی بخش مهمی از معادله سیاسی منطقه ای و بین المللی را تشکیل می دهند که پیش از این وجود نداشت. به عبارت دیگر در عین وجود دولت های غیر دمکراتیک در خاورمیانه، در حالیکه نهادهای مدنی و افکار عمومی همانند کشورهای توسعه یافته راهبری استراتژیک دولت ها را در دست ندارند، اما وجود فضای غیرقابل کنترل اطلاع رسانی باعث ایجاد یک قدرت نسبتا نامرئی ناشی از افکار عمومی در این کشورها شده که باعث تاثیر در تصمیم گیری های کلان حکومتی می شود، اما به نظر می رسد به دلیل اتکا بر قواعد ظاهری ژورنالیسم و نه بر عقلانیت نهادهای مدنی و آراء عمومی، بیشتر از آنکه سودمند باشد، خسارت بار است. از این جهت تاثیر سیاست های قومیتی متعصبانه را که برای اقناع افکار عمومی داخلی است، امروزه در کشورهای خاورمیانه شاهدیم.
به لحاظ جامعه شناسی سیاسی، در چنین فضایی حکومت های اقتدارگرا با احساس تهدید داخلی، به سوی بهره برداری ابزاری از مطالبات داخلی برای مقابله با تهدیدات خارجی برمی آیند. الگوی اصلاحات داخلی عربستان سعودی نمونه نسبتا گویایی از این گونه تغییر معادلات در خاورمیانه است. اصلاحاتی که به دلیل فقدان استراتژی برآمده از نسبیت سنجی با ساختار سنتی و معادلات منطقه ای، در میان مدت می تواند به بحران های پیش بینی نشده داخلی و حتی منطقه ای برای سعودی ها منجر شود. کشور بزرگ مصر نیز که تا پیش از انقلاب های عربی رهبر جهان عرب بود هم تحت تاثیر چنین معادله ای رویه تعویق و استمهال مطالبات داخلی را در پیش گرفته و در واقع بحران اجتناب ناپذیر را به تعویق انداخته است. سایر کشورهای کوچک منطقه همچنان محافظه کارانه در یارکشی های منطقه ای شرکت دارند و قدرت های فرامنطقه ای با استفاده از فرصت ایجاد شده نفت و گاز می برند و سلاح و کالا می فروشند. در این بازار آشفته سود بی سابقه ای نیز شامل اسرائیل شده تا جایی که در تازه ترین نشست لابی صهیونیستی "آیپک” که اوایل هفته در آمریکا برگزار شد، اعتماد به نفس صهیونیست ها آنچنان بالا رفت که "اوی گابی”، رهبر حزب کارگر اسرائیل که به دنبال فعالیت انتخاباتی برای رسیدن به نخست وزیری است، مدعی شد "ما نه فقط بخشی از خاورمیانه هستیم، بلکه می خواهیم رهبر خاورمیانه هم باشیم”.
در فضای احساس تهدید، دو گزینه اصلی خرید تسلیحات و وابستگی بیشتر به قدرت های فرامنطقه ای جهت موازنه سازی با رقبا پیش روی کشورهای منطقه است. آمریکا و انگلیس در سال ۲۰۱۶ صدها میلیار دلار سلاح به کشورهای عرب منطقه فروختند و روسیه هم اعلام کرده طی سال ۲۰۱۶ پانزده میلیارد دلار سلاح به کشورهای دیگر فروخته است. ضمن اینکه روسیه و آمریکا به عنوان دو رقیب و دشمن قدیمی اکنون خاطره برخوردهای جهان دوقطبی جنگ سرد را احیا کرده، در بحران های خاورمیانه، به خصوص سوریه در مرحله اصطکاک نظامی قرار گرفته و خطر دامنه یحران را را افزایش داده اند. از این جهت می توان دید معادلات جدید و دسته بندی های تازه در خاورمیانه پیش آگهی خوبی ندارد.
شایسته ترین گزینه ای که می شود برای بهبود شرایط در منطقه ارائه کرد، واقعگرایی است. واقعگرایی از این جهت شایسته است که پیش شرط نخست آن توجه بازیگران منطقه ای به ژئوپلتیک کشور خود و ارزیابی مجدد هزینه فایده اقدامات خود است. مهمترین مولفه این پیش شرط ایجاد تعادل میان ذهنیت رهبران و عینیت های ژئوپلتیک منطقه ای است. آنچه بازیگران از اقدامات خود انتظار دارند، در فضای موجود دست یافتنی نیست و اصرار بر آن جز افزایش خسارات و جان باختن انسان ها نتیجه ای ندارد. بازیگران فرامنطقه ای که به خوبی از فاصله زیاد ذهنیت گرایی و واقعیات موجود آگاه هستند، در حال بهره برداری حداکثری از شکاف ها هستند. کاهش ذهنیت گرایی باعث تقویت روحیه گفت وگو می شود و گفت وگو آغاز مسیر درست حل و فصل اختلافات و رسیدن به امنیت پایدار است.