آيا قيام كربلا ساده انگارانه بود؟
آيا نهضت حسيني يك تندروي سياسي و به دور از دورانديشي و يك نوع خوشگماني ساده انگارانه به مردم عراق نبود؟ آيا قيام عاشورا نتيجه عدم شناخت جامعه سياسي آن زمان توسط اصحاب كربلا نيست؟
منشاء سؤال
برخي از قلم به دستان ناصبي طرفدار بنياميه مخصوصاً معاويه و يزيد، قيام حسين عليهالسلام را يك تندروي و انتحار سياسي و ترك حزم و دورانديشي و خوش گماني به مردم عراق شمرده و با الفاظي اعتراض آميز از نهضت حسين عليهالسلام انتقاد و به جاي اينكه بني اميه و مخصوصاً معاويه را كه موجب تفرقه و اختلاف مسلمين شد و برخليفه بحقّ خروج كرد و پسرش يزيد را كه شايستگي نداشت، به رسم اكاسره و قياصره، وليعهد ساخت، نكوهش و توبيخ كنند به روش پاك و مقدس حسين عليهالسلام و قيام او برضد يزيد، حمله كرده و در پايان مقال ميگويند:
«حسين عليهالسلام در موقعي با يزيد مخالفت كرد كه هنوز از او جور و ستمي ظاهر نشده بود.»
در پاسخ بايد گفت: در محيط مسلمين و جهان اسلام خصوصاً با توجه به سوابق روشن سيد الشهداء عليهالسلام و فضايل و مناقب او اخبار و احاديث متواترهاي كه در شأن و بلندي مقامش از پيغمبر اعظم صلّي الله عليه وآله روايت شده، احتمال آنكه حسين عليهالسلام در اين قيام قدمي به اشتباه برداشته باشد مردود و منفي است و مصاب بودن آن حضرت، يك فكر عمومي و نظر و رأي همگاني است.
پيشواي فداكاري
در عصر ما عموم عقلا و طبقات فاضل دنيا براين عقيده هستند كه بايد تا سرحد امكان با ظلم و ستم و استثمار ضعيفان مبارزه كرد. انديشمندان عالم، حيات و بقاي ملل را وابسته به مقاومت آنها در برابر ظلم و ستم ميدانند و روش حسين عليهالسلام را ميستايند؛ او را پيشواي فداكاران راه نجات بشر و آزادي ملتها و اصلاحات دانسته و به ياوه سراييهاي مُشتي ناصبي اعتنا نميكنند. كساني كه اين ياوهها بر قلم و زبانشان جاري شود مورد طعن و ردّ مسلمين واقع ميگردند.
اول: نويسنده ناصبي گمان كرده قيام حسين عليهالسلام به منظور طلب سلطنت بوده و حاصل نشدن آن به علت ترك حزم و احتياط و آماده نساختن وسايل و اسباب ميباشد؛ از اين جهت، حركت امام را بدون مطالعة عاقبت كار و دور انديشي شمرده و مورد انتقاد قرار داده است.
انگيزهی قيام كربلا
قيام امام براي طلب حكومت نبود. آن حضرت از عواقب امر، مطلع بود و ديگران هم از مآل و پايان اين حركت، آگاه بودند. امام خود را مكلّف ميدانست كه در برابر وضعي كه پيش آمده عكس العمل نشان دهد.
او بيعت با يزيد را جايز نميدانست و امتناع از آن را هرچند به قيمت خون پاكش تمام شود واجب ميشمرد.
حسين عليهالسلام شخصيت اول در بين امت بوده و تمام شرايط زمامداري اسلامي در او جمع بود؛ ريشه در خاندان رسالت داشت و به صلاح امت اهميت ميداد. اين شخصيت مصلح و هدايتگر چگونه راضي شود خلافت، بازيچه جواني فاسق، فاجر و متجاهر به گناه گردد؟
اگر امر به معروف و نهي از منكر واجب باشد، حسين عليهالسلام اول كسي بود كه بايد به آن عمل كند، و اول كسي است كه بايد براي پاك كردن محيط از منكرات و كفر و ظلم اگر چه به بذل جان باشد، اقدام نمايد. اگر حسين عليهالسلام در راه بقاي دين و دفاع از شرع، مجاهده و فداكاري نكند پس چه كسي جهاد نمايد؟
حسين عليهالسلام فداكاري و جان نثاري در راه اقامه حق و اماته باطل و نجات اسلام را واجب ميدانست كه فرمود:
لا اَرَي الْمَوْتَ اِلا سَعادَةً، وَلاَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلا بَرَما
مرگ را جز سعادت نميبينم و زندگي با ستمگران را جز ذلت نميانگارم.
و هم او بود كه فرمود:
لا اُجيبُ ابْنَ زِياد فَهَلْ هُوَ اِلا الْمَوْتُ فَمَرْحَبا بِهِ
خواستهی ابن زياد را اجابت نميكنم مگر نتيجهی آن جز مرگ نيست پس به مرگ خوشآمد ميگويم.
اشتباه در نگاه
اشتباه يا اشتباه كاري در اينجاست كه قيام امام را با قيام سياستمداران و رياست طلبان تاريخ مقايسه كرده و آن را انتحار سياسي و ترك حزم ميشمارند با آنكه اين قيام از هرگونه شائبه اغراض دنيايي و شخصي منزه و مبراست. در فصل اول همين بخش روشن ساختيم كه قيام امام يك قيام الهي و اداي تكليف ديني و مأموريت خدايي بود و بايد آن را با قيامهاي مشابه آن (نهضتهاي انبيا و اوليا) مقايسه كرد كه به اتكاي نيروي مادي و ظاهري نبود.
ابراهيم خليل در حاليكه نه قشوني داشت و نه شمشير و اسلحه و نه همكار و همفكري، در برابر پادشاه جباري مانند نمرود قيام كرد و خدايان و مقدسات او و ملتش را خوار شمرد، بتهايشان را شكست و پايمال نمود. موساي كليم چوپان پشمينه پوش فقير از فرعون مصر خواستار شد كه دست از دعواي خود بردارد و استعباد بندگان خدا را ترك كند و بني اسراييل را آزاد سازد؛ فرعون را گمراه شمرد و از او و قشون و سپاهش بيم نكرد.
محمّد صلّيالله عليه و آله وسلّم بي معين و يار و ياور و تنها و بي جمعيت و لشكر، پرچم دعوت گردنكشان متكبر عرب و عجم را به دوش گرفت، و قبايل مشرك و وحشي را كه سيصد و شصت بت داشتند، به توحيد و پرستش خداي يگانه خواند و به پادشاه ايران و قيصر روم نامه نوشت و همه را به پذيرش دين خدا دعوت كرد.
يحياي پيغمبر، مردم را به سوي خدا خواند، اما توسط پادشاه ستمكاركشته شد و سرش را براي فاحشهاي به هديه بردند.
حسين عليهالسلام مردم را به حق و عدالت و دين جدش دعوت كرد، او را كشتند و سرش را براي يزيد هديه بردند.
زكريا و ساير پيغمبراني كه كشته شدند يا مردم دعوتشان را پذيرفتند، با اتكا به كدام اسباب ظاهري و وسايل مادي قيام كردند؟
قيام اين طبقه جز مأموريت ديني، باعثي نداشت و غلبه و شكست ظاهري براي آنها يكسان بود.
در عصر انبيا نيز كساني بودند كه دعوت ايشان را تندروي و بي احتياطي و استقبال از مرگ و هرگونه خطر ميشمردند و حتي آنها را به باد استهزا و تمسخر ميگرفتند؛ چون هدف انبيا را از هدف مردمان دنيا طلب و جاه دوست تميز نميدادند و نهضتهاي روحاني و معنوي و آسماني را كه براساس اطاعت امر خدا و فضيلت و بشر دوستي و حقيقت و عدالت و اتمام حجت است، مانند نهضتهاي دنيايي كه براساس حبّ به دنيا و جاه و رياست و منفعت شخصي است ميشمردند.
قيام به موقع
دوم: به نظر نويسنده ناصبي، حسين عليهالسلام زماني قيام كرد كه هنوز از يزيد، ستمي ظاهر نشده بود و بهتر اين بود كه صبر كند و حرفي نزند و حكومت او را امضا نمايد تا يزيد بر مُركب مرادش سوار شود و ظلم و ستمش عالم را بگيرد، آن وقت قيام كند!
وي گمان ميكند حسين عليهالسلام يزيد را نميشناسد، يا مسلمانها او را نميشناختند.
يزيد مشهور به فساد اخلاق و اعمال زشت بود. ميگساري، سگبازي و تجاهر او به معاصي، معروف بود. كساني كه در زمان معاويه با ولايتعهدي او مخالفت كردند همه، فساد اخلاق و سوء رفتار يزيد را مانع زمامداري او ميدانستند.
يزيد در زمان پدرش حتي وقتي به مدينه ميآمد، با آنكه ميدانست كردار و رفتارش به گوش بزرگان اسلام و صحابه ميرسد، دست از ميگساري بر نميداشت.1
امام در همان عهد معاويه، او را ميشناخت؛ پس به معاويه فرمود: «تو ميخواهي مردم را به اشتباه بيندازي، مثل آنكه غائبي را وصف كني يا كسي را كه در پشت پرده است بشناساني، يزيد خود را با سگها و كبوترهايش و كنيزان خواننده و نوازندهاش و با انواع كارهاي لهو به ديگران شناسانده است، رها كن آنچه را اراده كردهاي! سود نميدهد تو را اين كه بر خدا وارد شوي در حالي كه بار گناهي كه از ستم به اين خلق داري بيشتر از اين باشد.»2
سوم: اگر يزيد بعد از شهادت امام عليهالسلام عدل و داد پيشه كرده وبه كتاب و سنت عمل نموده بود و آن كردار زشت و رفتار نكوهيده را ترك كرده بود، جا داشت كسي بگويد حسين عليهالسلام او را چنانكه بايد نشناخت و در نهضت شتاب، فرمود.
ولي بعد از آنكه حادثه، كربلا و اسارت خاندان پيغمبر صلّيالله عليه و آله وسلّم و واقعه حرّه و تخريب مكه معظّمه و مداومت يزيد به معاصي و تجاهر به فسق و فجور و گناهان كبيره، او را بيش از پيش به مردم معرفي كرد، اين گونه سخنان از خضري بيگ جز آنكه حكايت از عداوت با اهل بيت ميكند معنايي ندارد.
نگاه تعصبآميز
چهارم: چنين اشكالاتي يا از روي تعصب و يا از جهت عدم درك هدف اسلام است. اينان گمان كنند هركس عليه هرحكومتي در هر شرايطي قيام كند، عامل تفرقه و اختلاف ميباشد و بايد از هر ظالم و ستمگر و هر حكومتي، تمكين و اطاعت كرد و با او همكاري و سازش نمود تا تفرقه و اختلاف پيش نيايد؛ اتحاد و همكاري، پسنديده است اگر چه با ستمكاران و براي ظلم و ستم باشد و همه بايد با حكومت يزيد، وليد، حجاج، معاويه و بيدادگران تاريخ از در سازش در آيند و آنها را به رسميت بشناسند تا تفرقه ايجاد نشود!
نه، خضري بيگ! سخت گمراه شدهاي، اختلاف و تفرقه بين اهل حق و باطل هميشه بوده و هيچ شريعتي اجازه نميدهد كه اهل حق به بهانة دوري از اختلاف و تفرقه، تسليم اهل باطل شوند، بر اساس اين مبنا ابراهيم خليل و پيامبر اسلام كه در مقابل نمرود، و عليه بتپرستي قيام كردند، العياذ بالله عامل تفرقه و اختلاف شدند.
ريشه اختلافات مسلمين: حكومت امثال معاويه مفرّق الجماعات، و يزيدها و مخالفت آنان با تعاليم دين و دستورات اسلام و جاه پرستي و دنيا طلبي بود.
قيام هدفمند
پنجم: در نزد امام عليهالسلام حساب كار، روشن بود و باكمال بيداري و هشياري به سوي مقصد و هدفي كه داشت ميرفت و از ماوراي پردههاي زمان، اوضاع بعد را پيش بيني ميكرد. امام عليهالسلام تدارك كار را چنان ديد كه حكومت بنياميه در خشم و نفرت عمومي محو و از شمار حكومتهاي اسلامي خارج و به لعن ابد گرفتار گردند. حسين عليهالسلام در اين جهت كه بنياميه و مخصوصاً يزيد و معاويه را از پا در آورد و پرده از باطن كار آنها بردارد و مسلمانان را با خودش در باطل بودن آنها همصدا كند و اسلام را از شرّ آنها نجات دهد تمام قوايي را كه براي اين كار لازم بود، بسيج نمود و دقيقهاي از دقايق، حزم و احتياط را ترك نكرد و در راه تأمين مقصد و هدف خويش تمام اطراف و جوانب كار را ملاحظه فرمود. او مقدمات را چنان فراهم كرد كه مقصدش تأمين گشت و صداي مظلوميتش عالمگير شد و در نتيجه، بنياميه منفور و مخذول شدند و نقشههايي كه داشتند بي اثر ماند، و پسر يزيد (معاويه دوم) رسماً بر منبر دمشق به مظالم و جرائم پدر و جدش، و فضايل علي عليهالسلام و صلاحيت اهل بيت شهادت داد.
برگرفته از کتاب « گفتمان عاشورايي» اثر آيت الله العظمی صافی
1- كامل ابن اثير، ج 3، ص 317.
2- الامامة و السياسة، ج 1، ص 53.