به گزارش«شیعه نیوز»، ایرانیان در دهه های اخیر عموما به حوادث جهان اسلام بی تفاوت و بی اعتنا شده اند؛فرقی هم نمی کند چه حادثه ای در کجای جهان اسلام اتفاق بیفتد؛ چه هزاران نفر در یک عملیات تروریستی در پاکستان یا افغانستان جان خود را از دست بدهند،کسی در ایران برای کشته شدگان شمع روشن نمی کند و چه ترامپ بیت المقدس اشغالی را به مالکیت رژیم اسرائیل درآورد؛مردم به صورت خودجوش بر نمی خیزند؛به راستی چرا اینگونه شده است؟ احساس و عاطفه مردم ایران، به صورت طبیعی به سمت حفاظت از خود و بی تفاوتی نسبت به هم کیشان خود میل پیداکرده است یا پای امور دیگری در میان است.
در سالهای پس از انقلاب و به ویژه در دو دوهه اخیر،حاکمیت در ایران،خود را در قامت «متولی امور جهان اسلام» نشان داده است،یعنی حاکمیت در ایران؛امور جهان اسلام را از دیدگاه خودش و بی اعتنا به افکار عمومی مدیریت می کند؛به گونه ای که تصمیم می گیرد به بخشی از جهان اسلام چون فلسطین و لبنان و سوریه و افغانستان کمک مالی و مستشاری بدهد و نسبت به قسم دیگر جهان اسلام همچون میانمار و چچن و ... بی تفاوت باشد؛ این حاکمیت است که تعیین می کند کدام بخش جهان اسلام خوب است و کدام قسمت جهان اسلام بد است؛ حاکمیت است که تصمیم می گیرد که مردم درباره چه عنصری در جهان اسلام واکنش نشان دهند و در قبال چه عناصر دیگری سکوت پیشه کنند؛ شاید اصالت وجود سازمان تبلیغات اسلامی در تعیین این خوب ها و بدها در جهان اسلام و واکنش و سکوت ها به حوادث این جغرافیای دینی است!
ورود حاکمیت به مسائل مرتبط با وجدان بشری و اخلاق عمومی،طبیعتا چارچوب هایی را برای خودش و مردم ترسیم می کند که عمل سیاسی خارج از آن برای مردم امکان پذیر نیست؛ یعنی حاکمیت به مردم می گوید به چه عنصری در جهان اسلام واکنش نشان بدهد، چگونه واکنش نشان بدهد و حتی می گوید کجا واکنش نشان دهد: مثلا بعد از برگزاری نماز جمعه! حتی بیشتر از کم و کیف اعتراضات،به مردم می گوید که چه شعار بدهند و عکس و پرچم چه کسانی را به آتش بکشند؛ چنین رویه ای،آفات متعددی در طول این سالها به همراه خود داشته است:
اولین آفت دولتی کردن اعتراضاتی که نسبت به نقض امور عمومی و مسائل مرتبط با وجدان بشری صورت می گیرد،افراط وتبدیل این اعتراضات به ضد خود می باشد،نهاد حاکمیتی چون باید کارش در بسیج عواطف و احساسات مردمی دیده شود و گزارش کار مفصلی ارائه دهد، در این مساله افراط نشان می دهد؛افراط حاکمیت سیاسی در هر امری، ضد آن را در بدنه جامعه تولید می کند.این مساله در جامعه ما البته با شدت بیشتری هم صورت می پذیرد چرا که منافذ دیگر به روی مردم بسته است و بی تفاوتی به امر حاکمیتی،نخستین واکنشی است که مردم نشان می دهند.به همین خاطر است که مردم با اینکه بارها نوع دوستی خود را ثابت کرده اند، از روشن کردن شمع به صورت داوطلبانه برای تعداد کمتری کشته در یک کشور اروپایی بیشتر استقبال می کنند تا واکنش مدیریت شده حاکمیتی به مسائل مهم تر در نزدیکی خودشان!
علاوه بر افراط،همین نهاد،مدیریت اعتراضات،علیه بخشی از جامعه در یک نزاع احتمالی داخلی را علیه بخش دیگر بر عهده دارد؛ بدین معنا که گاهی همین نهادی که سازماندهی حاکمیتی اعتراضات مردم ایران به موارد نقض حقوق حقه انسان ها را بر عهده دارد،گاهی خود در معرض نقض حقوق دیگران در تحولات داخلی است؛لذا افکار عامه،نسبت به این رفتار هم عکس العمل،کناره جویانه نشان می دهد.
در کنار این مسائل، برخی از نیروهای معتقد هم به این دلیل بی تفاوت شده اند که فرض می گیرند نهاد حاکمیتی متولی مدیریت اعتراضات خودش کارش را انجام می دهد و نیاز به حضور داوطلبانه آنان نخواهد داشت؛لذا آنان نیز این تکلیف را از دوش خود برداشته تلقی می کنند و حساسیتی نسبت به انجام داوطلبانه چنین اموری از خود نشان نمی دهند! لذا ساماندهی حاکمیتی اعتراضات مردمی،فقط برای مردمی است که به نماز جمعه می روند!
شاید آن وقت آن رسیده است که به مردم اعتماد شود و حداقل در مدیریت واکنش ها به مسائل که مرتبط با امور عمومی اخلاقی و مسائل کلان وجدان بشری است، مدیریت به خود مردم سپرده شود؛ افکار عمومی ایرانیان، اگر بگذارند بالندگی بی نظیری دارد،خود دقیقا می داند کجا و در چه زمان،برای حمایت از اصول انسانی،پا به میدان بگذارد؛البته اگر بگذارند.