وبلاگ ثامن علیه السلام در ایام میلاد حضرت امام رضا علیه السلام نگاه ایشان به امام علیه السلام را طی یک روایت نقل کرده است:
آن حضرت فرمود: «الامام کالشمس الطالعة المجللة بنورها للعالم وهي في الافق بحيث لاتنالها الايدي والابصار، الامام البدر المنير والسراج الزاهر والنور الساطع والنجم الهادي في غياهب الدجي واجواز البلدان والقفار ولجج البحار، الامام الماء العذب علي الظمآء والدال علي الهدي والمنجي من الردي، الامام النار علي اليفاع، الحار لمن اصطلي به والدليل في المهالک. من فارقه فهالک؛
امام مانند خورشيد فروزان است که نورش عالم را فراگيرد و خودش در افق [اعلا] قرار دارد؛ به گونهاي که دستها و ديدگان به آن نرسد، امام ماه تابان، چراغ روشن، نور درخشان و ستاره راهنما در تاريکيها، رهگذر شهرها و کويرها، و گرداب درياها است. امام آب گواراي زمان تشنگي و راهنماي هدايت و نجاتبخش از هلاکت است. امام آتش روشن بر بلنديها [براي هدايت گمگشتگان]، وسيله گرمي براي هر که از آن گرما خواهد و رهنماي هلاکت گاهها است. هر که از او جدا شود هلاک شود.»
راستي اين همه مفاهيم بلند و عميق را چگونه ميتوان به مردم فهماند و چگونه خود ميتوان به آن رسيد؟
من گنگ خواب ديده و مردم تمام کر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنيدنش .
و فرمود: «الامام السحاب الماطر والغيث الهاطل والشمس المضيئة... الامام الانيس الرفيق والوالد الشفيق والاخ الشقيق والام البرة... الامام امين الله في خلقه وحجته علي عباده وخليفته في بلاده والداعي الي الله والذاب عن حرم الله، الامام المطهر من الذنوب والمبرا، المخصوص بالعلم الموسوم بالحلم؛ .
امام ابري است بارنده، باراني است شتابنده و خورشيدي است فروزنده... امام همدم و رفيق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر نيکو است... امام امين خدا در ميان مردم، حجت او بر بندگانش، خليفه او در زمين و دعوت کننده به سوي خدا و دفاع کننده از حريم الهي است. امام از گناهان پاک و [از عيب] به دور است. به علم مخصوص گشته و به حلم علامت يافته است.»
گر بيابم صد دهان و اين چنين
تنگ آيد در بيان آن امين
اين قدر همگر نگويم اي سند
شيشه دل از ضعيفي بشکند .
خالي از لطف نيست که در اينجا به اعترافي از دشمن در مورد خود امام هشتمعليه السلام اشاره کنيم: وقتي که حضرت رضاعليه السلام به ولايتعهدي رسيد، گروهي از حاشيه نشينان و غلامان دربار همپيمان شدند که در لحظه ورود حضرت به نزد مامون به او بياعتنايي و بياحترامي کنند. آنها تصميم گرفتند که پرده را که رسم بود موقع ورود آنحضرت بالا بزنند، بالا نزنند. اتفاقا در لحظه ورود آن حضرت همه بياختيار پرده را بالا نگهداشتند و به آن حضرت احترام نمودند، در نوبتي ديگر که با تصميم قبلي متفقا پرده را بلند نکردند، خداوند بادي را مامور ساخت که پرده را بلند کند، حضرت وارد شد و همين قضيه به هنگام راجعت حضرت نيز تکرار شد. آنها به يکديگر گفتند: «يا قوم هذا رجل له عند الله منزلة ولله به عناية؛ اي قوم! اين مرد در پيشگاه الهي جايگاه خاصي دارد و خداوند به او عنايت دارد.»
مگر نديديد که شما پرده را بلند نکرديد، خداوند مانند حضرت سليمان باد را در اختيار او قرار داد؟ و لذا تصميم گرفتند عقائد خود را اصلاح کنند و بعد از آن روز، در احترام آن حضرت بکوشند.