به گزارش «شيعه نيوز»، قانون نوشت: این را دوستان مسعود محمدی میگویند، دانشجویی که دو روز قبل از طبقه چهارم یکی از ساختمانهای دانشگاه تهران پایین پرید و خودکشی کرد. این خبر در روزهای گذشته چندان ابعاد رسانه ای پیدا نکرد و با تیترهایی نظیر«خودکشی دانشجوی دانشگاه تهران» خاتمه یافت. این در حالی است که خودکشیهای دانشجویی به خصوص در دانشگاههای معروف در این سالها به وفور به چشم میخورد و اصلا شاید به همین دلیل است که دیگر از شنیدن آنها مبهوت نمیشویم. دانشجویانی که رنج کنکور برای ورود به دانشگاههای برند را به جان میخرند، شرایط سنی خاص دارند و گاهي زندگی خوابگاهی و جدایی از خانواده و تعلقات را تجربه میکنند و میدانند که شکست این غول اغلب با شکست روحی خود دانشجو همراه است. در نتیجه اما به فضایی پا میگذارند که چشماندازی دلفریب پیش چشم آنها قرار داده است.
غافل از اینکه نارضایتیهای تحصیلی دراین دانشگاهها بیداد میکند. سال گذشته نیز یکی از دانشجویان دکتراي دانشگاه شهید بهشتی جلوی دفتر آموزش دانشکده پس از اعتراضهای بسیار، با خوردن سیانور خودکشی کرد. نتیجه پژوهشی درخصوص خودکشیهای دانشجویی نشان میدهد که وضعیت معیشت دانشجویی اعم از خوابگاه، تغذیه و سایر موارد در وضعیت مطلوب قرار ندارد. ۶۰ درصد از دانشجویان غیر بومی در خوابگاههایی قرار دارند که ظرفیت يك و نيم برابر استاندارد است و افسردگی به وفور به چشم میخورد. افت تحصیلی و همچنین خودکشی در سالهای گذشته روند افزایشی را نشان میدهد. این در حالی است که مرکز مشاوره دانشگاه تهران یکی از مراکزی است که برای سامان دادن به وضعیت دانشجویان بودجه کلان دریافت میکند اما هیج خروجی روشنی از این مشاورهها مشاهده نمیشود.
فضای علم یا فضای مرگ؟
مسعود یکی از صدها دانشجوی ناراضی دانشگاه تهران بود. این جوان 26 ساله ورودی سال 90 دانشگاه تهران و ساکن قم بود. در سالهای تحصیل در رشته شیمی نسبت به این رشته بیمیل شد و تصمیم گرفت کارشناسی ارشدرشته عمران را دنبال کند. کنکور داد و در دانشگاه خواجه نصیر قبول شد اما سنگ اندازیهای دانشگاه، شیرینی این قبولی را به کام او زهر کرد. دو سه درس تا پایان دوره کارشناسی مانده بود و استادان زیر بار پاس کردن این دروس نرفتند. مسعود خود را نباخت و گفت که سال بعد بار دیگر برای ارشد میخوانم. کار به ترم 12 کشید و وقتی او مجدد موفق به پذیرش ارشد عمران شد، دانشگاه تهران حکم اخراج او را تایید و حتی از دریافت لیسانس محرومش کرد. «فرشید فرجی» یکی از همدورههای مسعود در خصوص روز حادثه به «قانون» می گوید: «من دانشگاه نبودم اما بچهها مسعود را دقایقی قبل از حادثه دیده بودند که راه میرفت و با تلفن حرف میزد. پسر آرامی بود و میگویند که از ظاهرش چیزی مشخص نبوده اما مدتی بعد سر و صدا به راه افتاده و همه از آزمایشگاهها و کلاسها بیرون ریختهاند و با جسد او مواجه شدهاند». بالکنی که مسعود خود را از آنجا پایین انداخته، گوشه دنجی است در طبقه چهارم ساختمان فنی که به دلیل فندانسیون خاص، ارتفاعی بیش از چهار طبقه دارد. فرشید میگوید:«نمی دانیم واقعا خودکشی کرده یا در آن ارتفاع با افت فشار مواجه شده است. او مبتلا به کمخونی بود و دور از ذهن نیست كه روی بالکن با افت فشار و سرگیجه مواجه شده باشد».
نارضایتی تحصیلی دردانشگاههای دولتی
فرشید در خصوص شرایط روحی دانشجویان در دانشگاههای برتر میگوید:« زمان نهچندان طولانی که از ورود در دانشکده فنی بگذرد، بحث نارضایتی تحصیلی پیش میآید. موضوع شایعی است. بههرحال هر کس از اسم دهان پر کن دانشگاه تهران، آرمانی در ذهن داردکه در مواجه با یک فضای پوشالی آن را از دست میدهد. مسعود این بی رغبتی را پیدا کرد و در فضای درس به حاشیه رانده شد. از اوایل تابستان امسال به دلیل مسائل فارغ التحصیلی و ثبت نام برای ارشد، یک روز در میان دانشکده بود و از این طرف به آن طرف میرفت تا حکم اخراج را لغو کند. در فضای دانشگاه تهران چهار ماه شما را سر میدوانند و با لغو چنین احکامی موافقت نمیکنند اما آخر شهریور برایتان ترم مجدد میزنند. مسعود تا آن زمان دوام نیاورد». در فضای دانشگاه همه شوکه و مبهوت هستند. فرشید میگوید: «این موضوع سابقهدار است اما هیچ وقت عادی نمیشود. تحصیل در دانشگاه عالی رتبه تهران و شریف، با فشار درسی فوقالعاده بالا به دانشجویان همراه است. اگر قرار است چنین فشار سنگینی اعمال شود، سایر موارد نيز باید برایتان در نظر گرفته شود».
همه چیز از دور قشنگ است
«وضعیت سلف و خوابگاه دانشگاه تهران افتضاح است. معاونت فرهنگی و دانشجویی دانشگاه به لحاظ مالی زیر بار خیلی از مسائل نمیرود. بچهها لااقل توقع یک سری حداقلهای بهداشتی و تحصیلی و غذا و خوابگاه را دارند. در خوابگاه، اتاق چهار در پنج وجود دارد که 6 نفر در آن ساکن هستند. روی زمین میخوابند. نظافت نیست. مسعود خود یکی از بچههای خوابگاه بوده است. افرادی که با هم هیچ سنخیتی ندارند از دانشکدههای مختلف در یک اتاق جمع میشوند. اختلافهای مالی زیاد است و تضادهای فرهنگی و اجتماعی و خانوادگی فاصلههای زیادی را رقم زده است. به مرکز مشاوره دانشگاه هم هیچ اطمینانی نیست». اینها از جمله مشکلاتی است که دانشجویان دانشگاههای دولتی را عاصی کرده است. «مهرداد نصری» یکی دیگر از دانشجویان این دانشگاه به «قانون» می گوید:«تحصیل در دانشگاه تهران، حکم یک آینده روشن را در ذهن همه دارد اما واقعیت این است که آینده تحصیلی و شغلی و رفاهی نیست. بچهها به امید آینده بهتر میآیند و میبینند نه تنها چیزی برای آنها بهتر نمی شود بلكه چشم انداز خاصی هم وجود ندارد و همه چیز از دور قشنگ است. با ترم بالاییها ارتباط میگیرند و میبینند مشکلات بعد از فارغ التحصیلی بیشتر است. شخصی که پنج سال از آنها جلوتر بوده، حالا سرش را تراشیده و در حال پست دادن در خدمت سربازی است. خدمت تمام شدهها هم صبح به صبح از این سر شهر به آن سر شهر رزومه پر میکنند برای پیدا کردن کار».
مسعود، دانشجوی باسوادی بود
مهرداد از وضعیت مسعود در سالهای اخیر با خبر بوده است و در این خصوص با اطمینان میگوید که مسعود آدم با سوادی بود. به سه زبان انگلیسی و آلمانی و روسی مسلط و از نظر فرهنگی فعال بود. معدلهای بالای 17 در کارنامهاش دارد اما بی انگیزهاش کردند. مشکلات خانوادگی و مالی داشت که با دانشگاه و مرکز مشاوره در میان گذاشت. دانشگاه با علم به وضعیت این دانشجو، جلوی پاسکردن سه واحد باقی ماندهاش را گرفت. به گفته مهرداد، دانشگاه به جای حل مشکل برای او مشکل تراشید. حتی درخواست کمک هزینه تحصیلی او را نپذیرفت. «ملیکا رضایی» یکی دیگر از دانشجویان این دانشگاه که مسئولیت پژوهش درخصوص خودکشی های دانشجویی را نیز بر عهده داشته است، به «قانون» میگوید: « مرکز مشاوره دانشگاه تهران هر ساله وقتی دانشجوهاي جديد وارد میشوند، فقط برای رفع تکلیف کارگاه برگزار میکند و بعد از آن وقتی افراد از جمله خودم مراجعه میکنیم، پیگیری انجام نمیشود. آنها اغلب بلافاصله خانواده را در جریان قرار میدهند. بچهها به مشاورههای دانشگاه اعتماد ندارند و اگر بپرسید میبینید که به یاد میآورند در فلان دوره چه اتفاقی افتاده و اطلاعات چه کسی فاش شده است پس اغلب مراجعه نمیکنند». ملیکا میگوید زمانی که درخصوص پژوهش خودکشی دانشجویان تلاش میکرد، مسئولان دانشگاه معتقد بودند که آمارها عجیب نیست و چنین اتفاقی ممکن است سالی یکی دو بار رخ دهد و موضوع بغرنجي نیست! اما نتیجه این پژوهش چیزدیگری میگوید و دانشجویانی را نشان میدهد که درد دل دارند:« از وقتی یادم است، مجبورش کرده بودم قواعد و فرمولهایی را حفظ کند تا ظرف ۹۰ ثانیه تستی را حل كند تا مهندس شود، چه میدانم، دکتر شود، حقوقدان شود، برای خودش کسی شود. مهندس شد، دکتر شد، حقوقدان شد... اما برای خودش کسی نشد. مغزم را میگویم»!