به گزارش «شيعه نيوز»، الشرق چاپ قطر نوشت: بدون مقدمه باید گفت شخصیت های سیاسی شیعه عراقی در اقدامی غیرمنتظره یکی پس از دیگری راهی عربستان سعودی میشوند که عجیب بودن این اقدام کمتر از گام های قبلی عربستان سعودی مانند حمایت نامحدود و سریع از کودتای نظامی در مصر، و جنگ علیه یمن، و سپس محاصره قطر نیست.
به گزارش انتخاب،به این ترتیب زنجیره شگفتی ها کامل و نوعی ابراز دوستی و علاقه فزاینده به شخصیت های عراقی، در کنار سرعت قابل ملاحظه گشایش به سوی این کشور زخم خورده دیده میشود. این ماجرا نشان میدهد اتفاقاتی در پشت پرده جریان دارد و برای اعلام آن مقدمه چینی می شود. از نظر من این گام ها را نمی توان تفسیر کرد مگر این که چند نقطه را به یکدیگر متصل کنیم.
نخستین عاملی که موجب شگفتی و پرسش درباره اقدامات غیرمنتظره شخصیت های عراقی میشود، درز کردن ایمیل های سفیر ابوظبی در واشنگتن است که به شکل تدریجی و بخش به بخش منتشر شد تا نشان دهد گام هایی که چهار کشور بحران زده عربی به ویژه عربستان و امارات بر میدارند نشان دهنده سرخوردگی و بحران شدیدی است که گرفتار آن شده اند.
روشن است که رویکردی سریع به سمت عراق آغاز شده است که اطلاعات درز کرده اخیر از ایمیل های العتیبه آن را تأیید می کند. بخشی از این ایمیل ها درباره ولی عهد عربستان سعودی و تماس او با شخصیت های سیاسی آمریکایی به منظور بررسی راه حل هایی با هدف خارج شدن از پرتگاه یمن به هر شکلی است. این ایمیل ها نشان می دهد عربستان سعودی مشکلی با راه حل های دیپلماتیک، و در صورت لزوم همکاری و تفاهم با ایران ندارد حتی اگر این تفاهم زیر نظر آمریکایی ها به دست آید!
اما به نظر میرسد آمریکا در این زمینه عجله ای ندارد برعکس بن سلمان که به عجول بودن در بسیاری از مسائل معروف است. بن سلمان از آمریکایی ها می خواهد هرچه سریع تر مسئله جنگ در یمن را حل کنند که موجب تحلیل رفتن بودجه عربستان شده و پیامدهای منفی آن، بسیاری از افتخاراتی را که ولی عهد عربستان سعودی به دنبال آن بود مخدوش کرده است. بن سلمان میخواست از این جنگ پیروز خارج شود تا به عنوان قهرمانی ملی مورد استقبال و ستایش در سطح داخلی و منطقه ای قرار گیرد و آسانتر بر تخت پادشاهی بنشیند، ولی جنگ یمن آسیب زیادی به وجهه او در داخل و خارج از عربستان وارد کرد.
وقت کشی یا این دست و آن دست کردن آمریکایی ها در برآورده کردن خواسته ولیعهد عربستان سعودی، نوعی گوشمالی دادن طرفی که تصمیم به آغاز جنگ گرفته است به نظر میرسد و تا حدی با خط مشی آمریکا در تعامل با مسائل منطقه از جمله جنگ یمن تفاوت دارد. علاوه بر این، آمریکایی ها درباره نحوه نجات دادن کشوری در حد و اندازه عربستان سعودی از باتلاق یمن، سرگردان هستند به این صورت که نجات دادن عربستان به شکلی آبرومندانه نیازمند زمان و آماده کردن مناسب افکار عمومی چه در کشورهای عربی چه در سطح جهانی است.
پایان دادن ناگهانی جنگ در یمن بدون مقدمات و توجیهات منطقی از سوی عربستان سعودی، این کشور و متحدانش را شکست خورده نشان خواهد داد و موجب ارتقاء شأن و جایگاه حوثی ها خواهد شد که به زیان عربستان سعودی به عنوان کشوری با ارتش بزرگ و امکانات عظیم است که حمله به یمن را آغاز کرد. از این رو آمریکایی ها معتقدند خارج شدن عربستان از جنگ و نجات آن از مشکلات آن با سرعتی که محمد بن سلمان میخواهد، این کشور را شکست خورده جلوه خواهد داد و این مسئله بدون شک بر وجهه عربستان به عنوان کشوری بزرگ تأثیر خواهد گذاشت که مدت هاست به عنوان کشوری مهم و قدرتی تأثیرگذار در حفظ امنیت و ثبات منطقه ای تلقی میشود. آمریکا نمی خواهد قدرتمندترین متحدش در منطقه چنین سرانجام ناخوشایندی داشته باشد و شاید به همین علت آمریکایی ها در حمایت از خواسته بن سلمان این دست و آن دست میکنند.
اما محمد بن سلمان به عجول و بیپروا بودن و حرکت ناآگاهانه و بررسی نشده معروف است، گویا او به نوعی بیماری مبتلا است که در روانپزشکی به آن «اختلال کنترل رفتار» (IDC (Impulse disorder control می گویند. کسی که به این اختلال مبتلا است به عواقب رفتار و کارهایش فکر نمی کند و به این ترتیب به خودش و دیگران آسیب می رساند... از آنجا که بن سلمان به این اختلال دچار است نتوانست در برابر درنگ آمریکا در مسئله پایان دادن به جنگ در یمن صبر کند به همین علت ناگهان تصمیم گرفت به شیعیان عراق روی آورد با این تصور که زیر پای ایران را در آنچه به شیعیان عراق مربوط می شود خالی کند. اما اندکی بعد مشخص شد چنین کاری شدنی نیست.
ساده لوحانه بودن ایده خالی کردن زیرپای ایران به سرعت آشکار شد و به همین علت ایده دیگری با عنوان حرکت به سوی ایران و اقدام مشابه امارات و سپس بحرین و مصر ترویج داده شد تا نوعی فشار بر تهران برای تشدید محاصره قطر ایجاد شود. به این ترتیب پایگاه های ارتباط اجتماعی از این تفکر و سخن مغایر با واقعیت و شرایط، پر شد.
تفسیری که به واقعیت های کنونی درباره روی آوردن عربستان به سمت ایران نزدیک تر است و بعد از متصل کردن همه نقاط قبلی به یکدیگر به دست می آید این است که عربستان به دنبال استفاده از عراق به عنوان میانجی بین خود و ایران به منظور آرام کردن اوضاع و دستیابی به تفاهم و آسوده خاطر شدن به منظور پرداختن به مسائل بحرانی بین ریاض و تهران در مقابل استفاده ایران از نفوذ و تأثیر خود بر برخی طیف های جامعه یمن به منظور پایان دادن به جنگ است. چرا که کلید متوقف کردن این جنگ و خارج کردن عربستان از باتلاق یمن در دست تهران است نه دیگران هرچند کنترل همه چیز هم در اختیار ایران نیست.
به این صورت که ایران می تواند بر حوثی ها و اطرافیان آنها تأثیر بگذارد ولی نمی تواند به همین میزان بر علی عبدالله صالح و اطرافیانش تأثیر بگذارد. علی عبدالله صالح همچنان مهره مهمی در صحنه یمن است که هنوز ارزش خود را از دست نداده است... صالح به دنبال اعلام توقف جنگ از سوی عربستان با دریافت غرامتی سخاوتمندانه است و بدون شک عربستان هم مدت هاست به همین مسئله فکر می کند. ولی مشکل در کارگردانی مناسب برای اعلام توقف جنگ و تفاهم با صالح است که ایران در اینجا نفوذ زیادی ندارد. در اینجاست که نقش ابوظبی و توانایی آن برای پایان دادن به معضل نمایان می شود ولی ابوظبی طبعاً چنین کاری را برای رضای خدا انجام نمی دهد بلکه به دنبال منافعی راهبری است که بدون شک تفاهم ایجاد شده بین ریاض و ابوظبی بر سر تقسیم یمن در همین چارچوب قرار می گیرد.
خلاصه این که، عربستان از زمانی که روی ایجاد تغییرات در مصر شرط بندی کرد و کمک هایی سخاوتمندانه در اختیار کودتاچیان قرار داد که همچنان هم ادامه دارد، از یک بحران وارد بحران دیگری می شود که به احتمال بحران با همسایه اش قطر، آخرین نخواهد بود. بحران با قطر، بحرانی رسوا کننده بود که نادرست بودن و کودکانه بودن تصمیم گیری ها و عمق شرط بندی روی رویکردهای ابوظبی را نمایان کرد که نتیجه ای جز زیان برای عربستان نداشت.
ایران خواستار پایان جنگ در یمن نیست و ادامه آن را به نفع طرح راهبردی خود میداند و صرفاً زمانی این جنگ را متوقف خواهد کرد که عربستان که همه قدرت های سنی اطراف خود را از دست داده است دچار فرسایش شود. این قدرت ها مثل عراق و مصر اگر حال و روز مناسبی داشتند و با یکدیگر به عنوان جبهه سنی در برابر جبهه شیعه ایران متحد میشدند، می توانستند امروز به داد عربستان برسند. اما اکنون عربستان نه تنها عراق و مصر را از دست داده است بلکه با احتمال از دست دادن ترکیه نیز مواجه است مگر این که به سرعت طرحی بیندیشد و روابط راهبردی خود را با این کشور تقویت کند که البته چنین اقدامی به ویژه بعد از بحران محاصره کردن قطر، دشوار به نظر میرسد.
عربستان در تابستانی داغ، روی صفحهای داغ قرار دارد و چالش های این کشور در حال افزایش است نه کاهش. آیا این کشور از عهده چالش ها بر خواهد آمد و به سمت آرام کردن اوضاع اطراف خود و نگاهی عمیقتر به اوضاع خود و دیدگاهی راهبردی بدون نفوذ و تأثیر ابوظبی پیش خواهد رفت؟ امیدوارم این گونه باشد پیش از آن که دیر شود.