به گزارش «شيعه نيوز»، غرب آسیا از جهات گوناگونی برای آمریکا دارای اهمیت است، علاوه بر این منطقه مذکور علی رغم اهمیت ژئوپلتیکی، اقتصادی و سیاسی خود هرگز تحت سلطه آمریکا نبوده است و با رخداد انقلاب اسلامی ایران و نفوذ این انقلاب در کشورهای منطقه حضور آمریکا و عملکرد متحدانش با چالش اساسی روبرو گشته است. این در حالی است که منابع عظیم سوخت های فسیلی در کشورهای واقع در این گستره سبب وابستگی غیر قابل انکار کشورهای جهان به ویژه قدرت های فرامنطقه ای به این حوزه گردیده و این کشورها همواره برای حرکت موتور محرکه اقتصاد و قدرت، خود را نیازمند حضور در غرب آسیا دیده اند و بر آن اسم «هارت لند» یعنی قلب جهان گذاشته اند، از این رو شاهدیم که همواره به دنبال اعمال نفوذ بر کشور های واقع در غرب آسیا بوده اند، به ویژه آمریکا تلاش فراوانی را برای سیطره یافتن بر این منطقه نموده است و از هیچ حربه ای برای بهره برداری از کشور های غرب آسیا فرو گذار نبوده است.
از این رو می بینیم که دولت ایالات متحده همواره با هدف تثبیت هژمونی متزلزل خود و با هدف کنترل بازیگران منطقه ای و تسلط یافتن بر منابع و همچنین پیشبرد روندها و حوادث منطقه غرب آسیا در مسیر مورد نظر خود همواره سیاستی مشخص را در این گستره جغرافیایی که از مراکز بی بدیل انرژی جهان است دنبال نموده و علاوه بر این منطقه غرب آسیا با توجه به ژئوپلتیک ویژه و خاص خود و جایگاه مهمی که در فرآیند اقتصاد و انرژی در جهان ایفا می نماید و نقشی که در ادامه هژمونی آمریکا دارد از حیث امنیت ملی نیز جایگاهی راهبردی برای این کشور دارد بگونه ای که سردمداران آمریکا همواره با هدف حصول سیطره بر آن راهبرد، تاکتیک و برنامه های ویژه ای را دنبال نموده اند که در هر مقطع زمانی قابل بررسی و تشخیص می باشد.
ابعاد ایجابی تنش آفرینی آمریکا در غرب آسیا
دولت های حاکم بر آمریکا به عنوان دولت هایی که همواره به دنبال تثبیت ماهیت هژمونیک آمریکا در جهان بوده اند کوشیده اند تا با توجه به برتری ای که در ابعاد سخت افزاری و نرم افزاری دارا هستند زمینه استمرار سلطه خویش را در تمام مناطق جهان به ویژه غرب آسیا فراهم سازند، همانگونه که اشاره شد این سلطه به ویژه در پی رخداد انقلاب اسلامی ایران با چالش های پی در پی روبرو بوده است و آمریکا هرگز نتوانسته مناسبات حاکم بر این منطقه را بر اساس نظم مورد نظر خود سامان دهد؛ این چالش در سال های اخیر با شکل گیری بیداری اسلامی در میان کشورهای منطقه و نفوذ روز افزون جمهوری اسلامی ایران ذیل سیاست استکبارستیزی و دشمنی با رژیم صهیونیستی به اوج خود رسیده است به گونه ای که ایالات متحده، رژیم صهیونیستی و متحدان عرب آن ها به ویژه عربستان سعودی احساس خطری عمیق از این موضوع نموده اند و به چاره اندیشی برای مهار ایران و جریان مقاومت فعال در منطقه برآمده اند.
بر این اساس گسترش جریان های تکفیری و تروریست به گفته خود ایشان در دستور کار قرار گرفته است، تا از طریق تنش آفرینی در منطقه و تضعیف کشورها و گروه های حاضر در محور مقاومت، سیاست های منطقه ای مد نظر خود را پیش برند و در یک کلام از آب گل آلود ماهی صید نمایند. این سیاست با دو هدف کلان پی ریزی شده است:
الف- ایجاد زمینه ای برای توجیح دخالت های آمریکا در ابعاد مختلف در منطقه با هدف شکل گیری وضعیت مطلوب و متناسب با ماهیت هژمونیک و مداخله گرایانه اش در غرب آسیا و معرفی خود به عنوان راه حل مشکلات و تنش های موجود، سخنانی که از سوی دولت مردان آمریکایی در راستای مبارزه با خطر تروریسم و ضرورت مقابله با آن مطرح می گردد، بر همین اساس تفسیر می گردد؛
ب- تلاش برای نهادینه نمودن برتری و قدرت ساختاری ایالات متحده در غرب آسیا؛ چرا که بردن منطقه به سمت تنش های مضاعف و نسبتاً لاینحل و معرفی خود به عنوان حلال مشکلات در پی تبعیت بی چون و چرا از هنجارها و روش های عملیاتی مد نظر آمریکا سبب رسمیت یافتن برتری این کشور و تثبیت قدرت آن در این ژئوپلتیک مهم خواهد شد و نتیجه آن تسهیل اعمال قدرت و نفوذ سیاسی و ساختاری می باشد، این نفوذ نیز شرایطی را مهیا خواهد نمود که آمریکا برای تحمیل اراده خود در منطقه نیازمند حداقل هزینه باشد، چرا که در مواردی همچون افغانستان و عراق که حضور مستقیم نظامی آمریکا برای پیشبرد اهداف منطقه ای این کشور صورت پذیرفت، هزینه های هنگفتی برای این کشور در پی داشت که سبب بسیاری از نارضایتی های داخلی در آمریکا گردید.
ابعاد سلبی تنش آفرینی آمریکا در غرب آسیا
علاه بر ابعاد ایجابی تنش آفرینی در منطقه غرب آسیا برای دولت آمریکا، ابعاد سلبی زیر را نیز نبایست دور از ذهن داشت:
الف- زمینه سازی برای ممانت از تقویت روز افزون گروه ها و کشورهای حامی جریان مقاومت و محوریت یافتن جمهوری اسلامی ایران در جریان مذکور بر اساس متغیرهایی همچون حمایت از آرمان فلسطین، دشمنی با رژیم صهیونیستی، رویارویی با جریان تکفیری و ... که سبب راهبردی تر شدن ارتباط میان فعالان حاضر در این جریان گردیده است. جریانی که هر چند مذهب تشیع در قوام آن نقشی کلید ایفا نموده اما خصلت مقاومت و تمایل به ایستادگی در برابر استکبار نیز از عناصر مهم وحدت آفرین در آن بوده و هست؛
ب- تلاش برای جبران شکست های پی در پی متحدان منطقه ای آمریکا به ویژه عربستان با درگیر نمودن کشورهای منطقه در تنش های مضاعف تا علاوه بر درگیر نمودن دولت ها و گروه های حامی جبهه مقاومت با این دست از تنش های ساختگی، زمینه ای برای حضور فعال متحدان خویش در منطقه فراهم نماید و موازنه قدرت را به نفع ایشان رقم زند؛
ج- تنش آفرینی در منطقه غرب آسیا که به گونه ای حوزه نفوذ روسیه نیز می باشد علاوه بر موارد بالا با هدف تضعیف نفوذ روسیه نیز صورت پذیرفته است به گونه ای که روسیه نیز تمام تلاش خود را برای پایان دادن به این تنش ها به کار بسته است.
ابزارهای آمریکا برای تنش آفرینی در منطقه
برای درک اهداف و ابعاد رو آوردن آمریکا به تنش آفرینی در منطقه غرب آسیا به عنوان آخرین نکته به ابزارهای مورد استفاده نیز اشاره خواهیم نمود:
۱- استفاده از کشورهایی همچون عربستان، ترکیه، امارات، کویت و ... که به دنبال تقویت جایگاه خود در منطقه با پشتیبانی آمریکا هستند؛
۲- حضور نظامی مستقیم و انجام برخی عملیات های نظامی از جمله به وسیله پهپادهای نظامی؛
۳- تلاش برای به رسمیت شناختن گروه های تکفیری- تروریستی در نشست های بین المللی و ممانعت از شکل گیری اجماع جهانی در برابر این گروه ها؛
۴- استفاده از قدرت نرم و توان نرم افزاری در راستای تنش آفرینی در منطقه غرب آسیا از جمله از طریق ایجاد دشمنی های غیر حقیقی در میان کشورها و جوامع حاضر در این جغرافیا؛
۵- حمایت های پنهان از عناصر تنش زا در منطقه غرب آسیا، به ویژه گروه های تکفیری- تروریستی؛
۶- برخورد متناقض با کشورهای منطقه بر اساس منافع ملّی آمریکا و نه دلایل پوشالی مطرح شده از جمله حمایت از حقوق بشر، گسترش دموکراسی و ... .
حال آنکه علی رغم تلاش گسترده آمریکا برای تداوم تنش و بحران در منطقه غرب آسیا و به ویژه در میان کشورهای محور مقاومت، در وضعیت کنونی و با بیرون رانده شدن داعش از عراق و زمینه سازی برای رخ داد همین اتفاق در سوریه تلاش خود را بر باد رفته می بیند، وضعیتی که در کنار آن دلایل ذیل نیز سبب دامن زدن به نگرانی های آمریکایی ها در مورد منطقه غرب آسیا شده است:
- شناخته شدن ماهیت ضد دینی گروه های تکفیری- تروریستی برای مردم منطقه به ویژه اهل تسنن و رویگردانی علما و عوام پیرو این مذهب از جریانات وابسته به تفکر تکفیری به ویژه داعش و النصره؛
- اهمیت یافتن مجدد مسئله فلسطین به ویژه با اهتمام جمهوری اسلامی ایران و آشکار شدن بی تفاوتی گروه های تکفیری نسبت به این موضوع که از دلایل مهم رویگردانی مردم منطقه از این گروه ها و کاهش توان آن ها می باشد و بی شک زوال آن ها را در پی خواهد داشت؛
- عدم همراهی و بعضا مخالفت برخی کشورهای منطقه با دولت آمریکا در راستای پیشبرد اهداف خود در منطقه غرب آسیا؛
- حضور کشورهایی همچون روسیه و گروه هایی همچون حزب الله، انصارالله و ... که با هدف نابودی گروه های تکفیری- تروریستی به میدان آمده اند؛
- آشکار شدن حمایت های آمریکا و رژیم صهیونیستی از گروه های تکفیری- تروریستی از جمله داعش که سبب تردید در گروندگان به این گروه ها شده است و همچنین آشکار شدن برخورد متناقض آمریکا با کشورهای منطقه از جمله عربستان که موجب بیداری بسیاری از انسان ها و تشکیک در میان آن ها نسبت به عملکرد آمریکا شده است؛
- ایدئولوژی افراطی گروه های تکفیری- تروریستی که از دلایل مهم رویگردانی حتی حامیان آن ها نسبت به این گروه ها می باشد که کاهش توان بحران آفرینی این گروه های را در منطقه غرب آسیا در پی داشته است.
ارزیابی نهایی
در مجموع باید گفت جغرافیای غرب آسیا برای آمریکا جدی و غیر قابل چشم پوشی است و این کشور با توجه به شکست هایی که برای افزایش نفوذ خود در این منطقه راهبری متحمل گشته، با گل آلود کردن آب و سیاست تنش آفرینی در این جغرافیا تلاش نموده تا اهداف و منافع مورد نظر خود را در غرب آسیا تأمین نماید، اهدافی که همگی به منافع ملی آمریکا بر می گردند چرا که به گفته کیسینجر، مشاور اسبق امنیت ملی ایالات متحده آمریکا و به نقل از ویلسون آمریکا دارای ماهیتی اساسی در پیشبرد تاریخ بشری می باشد، از این رو افزایش قدرت و پیشبرد اهداف ملّی آمریکا چنان از اهمیت برخوردار است که هرگونه مبارزه ای در سطح جهان برای حصول به اهدافش مشروع است؛ حال آنکه با وجود جمهوری اسلامی ایران و جریان رو به گسترش مقاومت و تلاش خستگی ناپذیر آن ها برای بازگشت صلح و آرامش به منطقه، تلاش آمریکا برای استمرار تنش در منطقه غرب آسیا را بدون شک بی نتیجه خواهد گذاشت.