به گزارش «شيعه نيوز»، آيتالله سيد منير خباز در سفري اخير خود در تعطيلات سال نوي امسال، ديداري با استادش آيتالله العظمي سيستاني در نجف داشت. وي گزارشي از سخناني كه بين اين استاد و شاگرد رد و بدل شده است را در وبسايت خود منعكس نموده است. بحث اصلي اين گزارش به مسأله دينگريزي جوانان، خصوصاً جواناني كه به كشورهاي غير اسلامي مهاجرت ميكنند اختصاص داشته است. سيد منير خباز در اين ديدار درباره راه حل برخورد با اين مسأله از آيتالله العظمي سيستاني سؤال كرده است. آيتالله العظمي سيستاني در پاسخ، به تقويت هويت ديني در دو نقطه مهم تأكيد نمودهاند: ۱. هويت ديني ملّتها: ۲. شاخصههاي دينداري در دو دوره كودكي و جواني.
آنچه در ادامه ميآيد گزارشي از پاسخهاي آيتالله العظمي سيستاني است كه در وبسايت آيتالله سيد منير خباز منتشر شده است.
در اين ديدار بحثي را درباره مسأله سرعت بياعتقادشدن به باورهاي ديني، خصوصاً در بين جواناني كه به كشورهاي غير اسلامي ميروند مطرح كرديم. مسألهاي كه باعث ميشود باور ديني برخي از جوانان در مقابل مجموعهاي از سؤالات و شبهات ديني و عقيدتي شكسته شود و حتي گاهي اوقات از مسلماني معتقد، به منتقد شديد باورهاي ديني تبديل شوند. از همين رو پرسش اساسي درباره روش نتيجهبخش در تعامل با اين پديده بود.
آيتالله العظمي سيستاني در پاسخ بر دو محور اصلي تأكيد كردند:
محور اول: توجه به هويت ديني ملّتها
يكي از شاخصههاي ملّتهاي آگاه، افتخار به هويت دينيشان است. ملّتهايي كه از آگاهي و درايت كافي برخوردارند، اين نكته را مدّ نظر قرار ميدهند كه دين فقط مجموعهاي از اعتقادات و اعمال عبادي نيست؛ بلكه به صورت هويت، فرهنگ و تمدّني پابرجا شكل پيدا ميكند. از همين رو تكيه بر دين و افتخار به آن، تكيه بر هويتي واقعي است كه حتي در بين مردمي كه سابقه فرهنگي و تمدّني روشني ندارند هم وجود دارد. مثلاً سيكهاي هند در عين اينكه با انگليسيها همكاري و به آنها كمك نمودند، از هويت ديني خود دست نكشيدند. بلكه حتي از نوع پوشش خاص خودشان نيز دست بر نداشتند؛ چرا كه آنها بر اين باورند كه دين و اعتقاداتشان هم جزئي از تمدّن و هويت آنهاست. براي همين آنها براي رسيدن به مناصب دنيوي، دست از دينشان بر نميدارند.
يهوديان نيز عليرغم اينكه در كارهاي مختلف دنيوي ورود پيدا كردهاند، از هويت يهودي خود دست نميكشند. حتي يهودياني كه تديّن ندارند نيز بر هويت يهودي خود تأكيد ميكنند؛ چون دين، بخشي از هويت ذاتي آنهاست كه چارهاي جز حفظ آن ندارند.
اين نكته به ما نشان ميدهد آنكس كه با آگاهي و تفكر با دين تعامل كند، با افتخار و پيروزي با او برخورد خواهد شد و اينگونه نيست كه در مقابل تعدادي از شبهات و اشكالاتي كه علما درباره آن بحث كردهاند و پاسخ آن را دادهاند به سادگي شكست بخورد.
محور دوم: توجه به دينداري در دورههاي مهم زندگي
نكته دوم بحث ايشان درباره روش تعامل با اين پديده بود كه بر دو محور تمركز داشت: كودكي و جواني.
دوره اول: كودكي
در آيات و روايات بر خلقت انسان بر اساس فطرت الهي و فطريبودن دين تأكيد شده است. در قرآن كريم ميخوانيم: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ». يا در حديثي از اميرالمؤمنين در توصيف پيامبران الهي ميخوانيم: «لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ»؛ [۱] اما در عين حال در رواياتي كه از ناحيه اهل بيت عصمت(ع) وارد شده است بر اين نكته تأكيد ميشود كه بايد ميل فطري انسان به دين، از كودكي در او برانگيخته شود. (در ادبيات ديني) دو نوع نشانه در اين موضوع وجود دارد:
نوع اول: مستحباتي كه در روايات شريفه صادر شده از ساحت ائمه بدان اشاره شده است، اما ما در هنگام عمل به هدف اصلي آن توجهي نداريم؛ مثلاً در احاديث اشاره شده كه مستحب است هنگام تولد نوزاد، در گوش راست كودك اذان و در گوش چپش اقامه گفته شود. بايد توجه داشت كه اين فعل، يك كار صرفاً مستحب نيست؛ بلكه دلالت بر يك روش تربيتي مهم و اساسي دارد. در حقيقت اين دستور به ما ميگويد كه فطرت الهي درون طفل نياز به بيداركننده دارد. اين آگاهيبخشي در گام اول، تلقين اساس دين، يعني توحيد، نبوت و واجبات ديني است. تلقينكردن اين آموزهها به كودك در اولين ساعات زندگياش، روح و عقلش را از سطح فطرت به سطح ديگري منتقل ميكند كه او را به مراحل بعدي ميكشاند؛ مرحله اول: انس گرفتن با اصواتي كه ميشنود و معارفي كه با آن مواجه ميشود؛ مرحله دوم: ارتباط و يكي شدن با اين معارف. بنابراين هدف از اذان گفتن در گوش كودك فقط تعبّد و كسب ثواب نيست؛ بلكه برانگيختن فطرت تديّن به وسيله مبادي ديني است؛ تا به تدريج اين تلقين، به اعتقادي پابرجا و محكم تبديل شود.
به همين صورت وقتي به سفارشاتي كه به مادر شده است توجه ميكنيم نيز همين مسأله را شاهديم؛ مثلاً سفارش شده است كه هنگام شيردادن فرزند، ذكر خدا بگويد و صلوات بفرستد. هدف از اين اذكار هم صرفاً بهدستآوردن ثواب نيست؛ بلكه هدف دورتري مد نظر است و ميخواهد كودك از همان زمان كه مشغول خوردن شير مادر است، معارف ديني را بياموزد؛ همانگونه كه كودك در حال ارتباطگيري حسّي مادّي با شير مادر است، با مسائل و مبادي ديني هم انس بگيرد و همانطور كه غذاي روزانهاش را ميخورد، مسائل دينياش را هم با جان خود بياميزد.
اين سفارشات ديني و اين اذكار مستحبي وقتي در كنار تأكيد شديد بر تربيت طفل بر نمازخواندن از سالهاي اول زندگياش [۲] مورد توجه قرار گيرند، به ما نشان ميدهند كه تمام اينها روشي ديني است كه هدف آن تبديل اعتقادات به چارچوب دروني محكمي است كه انسان را در مقابل شبهات مقاوم سازد و انسان، به موجودي شكننده تبديل نشود كه با شنيدن هر شبههاي سريعاً تغيير مسير دهد؛ چراكه در اين صورت از پشتوانه مستحكم تربيت و معرفت ديني برخوردار است.
نوع دوم: از شواهد ديگري كه نشان از محاسن اخلاقي و ارزشهاي والاي انساني در سيره ائمه طاهرين(ص) در تعاملات انساني دارد، داستان معروفي از اميرالمؤمنين(ع) است. در اين روايت ميخوانيم كه روزي اميرالمؤمنين(ع) زني را ديد كه بر دوشش مشك آبي گذاشته و حمل ميكند. حضرت مشك را از آن زن گرفت و آن را تا مقصد براي زن برد. حضرت در راه از وضعيت زندگياش پرسيد. زن پاسخ داد: علي بن ابيطالب همسرم را به يكي از مرزها فرستاد و او كشته شد؛ از آن مرد چند فرزند يتيم برايم بهجا مانده است و پولي هم ندارم. براي همين مجبور شدم براي مردم كار كنم. اميرالمؤمنين(ع) از آن زن دور شد؛ ولي آن شب تا صبح مضطرب بود. صبحهنگام زنبيلي را پر از غذا كرد و بر دوش كشيد. يكي از ياران حضرت گفت اجازه دهيد بهجاي شما، من اين زنبيل را بياورم. امام پاسخ داد: اگر چنين كني آنوقت در روزي قيامت چه كسي بار مرا خواهد كشيد؟! حضرت زنبيل را تا درب خانه آن زن آورد و در زد. زن پرسيد كيستي؟ امام پاسخ داد: همان بندهاي كه ديروز مشك را برايت حمل كرد؛ در را باز كن كه براي بچهها غذا آوردهام. زن پاسخ داد: خدا از تو راضي باشد و خودش بين من و علي بن ابيطالب قضاوت كند! حضرت وارد شد و به زن گفت: من ميخواستم ثوابي به دست آورم؛ حال خودت انتخاب كن؛ يا آرد را خمير كن و نان بپز و يا با كودكان بازي كن و من نان بپزم. زن گفت من نانپختن را بهتر ميدانم و بيشتر بر آن توان دارم؛ شما مراقب كودكان باش تا از نانپختن فارغ شوم. زن آرد را خمير كرد تا نان بپزد و علي هم مقداري گوشت پخت و با خرما و چيزهاي ديگر به بچهها داد و در همان حال كه اين غذا را به كودكان ميداد ميگفت: پسرم! علي بن ابيطالب را به خاطر حقي كه از شما از بين رفته است حلال كن. وقتي خمير تخمير گشت و آماده پختن شد، زن گفت: اي بنده خدا تنور را روشن كن و آتش را آماده نما. علي(ع) به سراغ تنور رفت و مشغول آتشدرستكردن شد. وقتي آتش را آماده ميكرد، شعلههاي آتش به صورتش ميخورد؛ امام پيوسته ميگفت: اي علي! بچش! اين جزاي كسي است كه بيوهزنان و يتيمان را به حال خود رها كند. وقتي آن زن علي(ع) را در اين حال ديد او را شناخت و سراسيمه [به سوى على عليه السلام آمد و] گفت: واى كه شرمندهات هستم، اى اميرمؤمنان! علي(ع) فرمود: «واى كه من شرمنده تو هستم اى بنده خدا! از آن رو كه دربارهات كوتاهى كردهام».[۳]
وقتي مضامين اين روايات و امثال آن را براي كودكان خردسالمان نقل كنيم ميآموزند كه دين اهلبيت صرفاً عبادت نبوده و نيست؛ بلكه آنان دين را تعامل عظيم انساني ميديدند و ايشان همانگونه كه دين را در محراب و ذكر و عبادت به تصوير ميكشيدند، در فرصت ارتباط با مردم نيز تجسّم دينداري بودند.
بنابراين بايد محاسن كلمات ائمه طاهرين(ع) را زياد براي فرزندان تكرار كرد؛ حتي براي فرزندان خردسال؛ چرا كه از امام صادق(ع) روايت شده است كه ايشان فرمودند: «اگر مردم زيباييهاي كلام ما را بدانند از ما تبعيت خواهند كرد». [۴]
دوره دوم: جواني
در حديثي از پيامبر(ص) ميخوانيم كه فرمود: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِم»؛ [۵] «ما پيامبران دستور داريم كه با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوييم». از معاني اين حديث شريف نبوي اين است كه ما پيامبران زماني كه قصد داريم انساني را با فكر مشخصي قانع كنيم، بهترين راه براي اين كار استفاده از روشي است كه خودش براي فكركردن استفاده ميكند؛ نه استفاده از روشي كه براي ما آشناست. بنابراين وقتي با جوانان سخن ميگوييم بايد با منطق جوانان سخن بگوييم. از همين رو مبلغان ديني براي بيان حقايق دين و شرح اعتقادات ديني در مدارس، مساجد و منابر بايد از روشهاي علمي جديدي استفاده كنند كه در دانشگاهها مورد توجه قرار ميگيرند و جوانان نيز بر همان اساس افكار خود را پايهريزي ميكنند. تمركز بر روشي كه مبلغان در دورههاي گذشته استفاده ميكردند، براي اقناع جوانان امروز فايده چنداني بهدنبال نخواهد داشت. خداوند ميفرمايد: «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ».
منبع: مباحثات
پانوشتها
۱. [^] نهجالبلاغه، ص۱۱.
۲. [^] كافي، چاپ اسلاميه، ج۳، ص، ۴۰۹.
۳. [^] بحار الأنوار، چاپ بيروت، ج۴۱، ص، ۵۲.
۴. [^] معانيالاخبار، ص۱۸۰.
۵. [^] كافي، چاپ اسلاميه، ج۱، ص۲۳.