به گزارش «شيعه نيوز»، نیمههای شب بود که زنی نیمهجان، وحشتزده خود را به مأموران پلیس رساند و از دو ماجرای هولناک و اسارت در دام چند کفتار پرده برداشت: «شبانه بعد از پایان کارم در تهران به میدان آزادی رفتم تا از آنجا به خانهام در شهریار بروم. همان موقع راننده خودرو پرایدی جلوی پایم نگه داشت و از آنجا که یک مسافر داشت، از شدت خستگی و به خاطر زود رسیدن اعتماد کردم و سوار شدم اما بعد از طی مسافتی مسافرش پیاده شد و راننده پراید به سرعت تغییر مسیر داد و رو به بیابان رفت. در بین راه هر چه التماس کردم و از او خواستم نگه دارد تا پیاده شوم توجهی نکرد تا اینکه بعد از طی یک مسیر در جادهای خلوت و خاکی نگه داشت و پس از تعرض شیطانی، پول، مقداری طلا و وسایل با ارزشی که به همراه داشتم را سرقت کرد و بعد هم در بیابان رهایم کرد و گریخت. بعد از این ماجرای هولناک، با چشمانی اشکبار و پای پیاده، خودم را به جادهای خلوت رساندم تا با کمک رانندههای عبوری خودم را به شهر برسانم که چند دقیقه بعد یک خودروی پژو پرشیا مقابلم توقف کرد. ماشین دو سرنشین داشت که با دیدن آنها به گریه افتادم و پس از شرح اتفاقی که برایم افتاده بود با التماس از آنها خواستم کمکم کنند. آنها هم مرا سوار کردند اما به جای آنکه به سمت شهر برویم به سمت یک دامداری حرکت کردند. همان موقع به التماس افتادم و از آنها خواستم به من رحم کنند اما آن ناجوانمردان هم بدون توجه به التماسهایم مرا به دامداری کشاندند و بیرحمانه آزار و اذیتم کردند. حتی یکی از آنها که سیامک نام داشت وقتی مقاومت مرا دید خواست خفهام کند که همدستش مرا از دست او نجات داد. بعد از آن مرا در بیابان و در تاریکی شب رها کردند و متواری شدند تا اینکه بالاخره با کمک یک راننده جوانمرد به کلانتری رسیدم.»
با شکایت زن جوان، پروندهای در شعبه چهارم دادسرای جنایی پایتخت تشکیل شد و بازپرس آرش سیفی دستور تحقیقات ویژه در این خصوص را صادر کرد تا اینکه کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران با ردیابیهای تخصصی موفق شدند یکی از سرنشینان خودرو به نام بابک را دستگیر کنند.
این تبهکار زمانی که در مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت به جرم پلیدش اعتراف کرد و مدعی شد که با اصرار دوستش سیامک مرتکب چنین اشتباه بزرگی شده است. به این ترتیب سیامک هم دستگیر شد و لب به اعتراف گشود.
آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگو با سیامک است:
زن جوان به شما پناه آورده بود اما به جای کمک با او چه کردید؟
ما او را نمیشناختیم. حدود ساعت 12 شب بود که همراه بابک از دامداری پدرش به خانه برمیگشتیم. زن جوان را آشفته و نگران در کنار جاده دیدیم. وقتی نگه داشتیم گریه میکرد و از ما خواست او را به خانهاش برسانیم. آن موقع به زن جوان گفتم اینجا بمانی گرفتار میشوی. ما تو را به خانهات میرسانیم. سوار ماشین که شد برایمان تعریف کرد که چه بلایی سرش آمده است. نمیدانم چه شد که ناگهان شیطان به جلدم رفت و به بابک که پشت فرمان ماشینم نشسته بود اشاره کردم تا به سمت دامداری برود. بابک مخالفت کرد اما اصرارهای من باعث شد که نظرش عوض شود.
زن جوان وقتی از نقشه شما با خبر شد، کاری نکرد؟
چرا. التماس و گریه میکرد. به او گفتم با تو کاری نداریم و فقط میخواهیم که در دامداری کمی آب به صورتت بزنی اما وسوسههای شیطانی باعث شد نقشهای را که در سر داشتیم اجرا کنیم.
چطور دستگیر شدی؟
ما در اطراف شهریار باغ داریم. سر زمین کشاورزی بودم که پلیس به سراغم آمد و دستگیرم کرد.
میدانستی همدستت بازداشت شده است؟
شنیده بودم اما چون بابک دو سال قبل در یک تصادف مقصر شناخته شده بود، تصور کردم به خاطر پرونده تصادف بازداشت شده است چون فکر نمیکردیم شناسایی شویم.
سابقه داری؟
بله، یک بار به اتهام شرکت در نزاع منجر به قتل بازداشت شدم. در آن پرونده، پسرعمویم در جریان یک درگیری کشته شد که من هم چون در آن درگیری بودم، دستگیر و بعد از مدتی آزاد شدم. اما باورکنید به شدت پشیمانم!
براساس این گزارش، دو متهم در حال حاضر در اختیار پلیس آگاهی قرار دارند و تلاش برای دستگیری راننده فراری پراید نیز ادامه دارد.
منبع: روزنامه ایران
شیطان گولتون زده...شما ها خودتون هزار تا شیطان رو درس می دید