دكتر عبد الصاحب يادگاري
بیوگرافی :
دکتر عبدالصاحب یادگاری در پنجم فروردین ماه هزاروسیصدو هفده در کربلا زاده شد. وی دوره ابتدایی را در دبستان حسینی ایرانی، و سیکل اول را در دبیرستان عراقی تا نهم متوسطه گذراند. سپس به تهران آمدم و برای اخذ دیپلم ادبی در دبیرستان مروی در شمس العماره ثبت نام نمود و پس از اخذ مدرک دیپلم در کنکور دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران شرکت جست و پس از یک سال تحصیل در این دانشکده بسبب آنچه وی پایین بودن کیفیت آموزشی عنوان مینماید راهی ایتالیا شد پس از کسب دکترا در علوم سیاسی در ششم نوامبر 1966 به ایران بازگشت که چون در خارج عضو کنفدراسیون شده بود سالها مورد تعقیب ساواک قرار گرفت و پس از سفری کوتاه به آمریکا بعضویت گروه آموزشی مدرسه عالی ریاضیات و مدیریت اقتصادی کرج در آمد. در فردای انقلاب بعنوان استاد درس تاریخ سیاسی خاورمیانه ( 25 واحدی) در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران انتخاب گردید. وی سپس به عضویت مجتمع دانشگاهی و بعد به دانشگاه علامه طباطبایی انتقال یافت.
ایشان کتابهایی از جمله " صد سال پا به پای حوادث در خاورمیانه عربی" تالیف، و بعد به ترجمه کتاب " امپریالیزم آمریکا در خاورمیانه " و سپس به ترجمه کتاب " اتحاد جماهیر شوروی در خاورمیانه " و "اقتصاد اسلامی" پرداخت و سپس به تالیف کتاب "سیاست و استعمار در خاورمیانه " همت گمارد و در راستای همین فعالیتها مقالاتی تحت عنوان " نظم نوین جهانی و جایگاه ایران" ، " جنگ بزرگ یا رویارویی اروپا و آمریکا" و " مدیریت جهان سیاست و روابط بین الملل" به رشته تحریر در آورده است .
آنچه در ادامه میخوانید مقاله ی جدیدی است تحت عنوان : آیا تاریخ تکرار میگردد؟
به نام خدا
در آستانه دهه پنجاه از سده بيستم ، در ميهن ما، ايران، نهضتي، با هدف ملي كردن صنعت نفت ، برپا شد.
ملي شدن نفت منطقه جنوبي كشور، در واقع، سرآغاز يك جنبش رهائي بخش بشمار ميرفت كه در نهايت به استقرار حاكميت ارادة ملي بر سراسر خاك ميهن و بالتبع طرد نفوذ استعمار سياه و سرخ ميانجاميد.
امپرياليسم آمريكا كه در پايان جنگ جهاني اول در انديشه كسب امتيازات نفتي در ايران بود، بر اثر توطئه سقاخانه آشيخ هادي، كه طراح آن سرويس اطلاعاتي انگلستان بود، و مجري آن طرح، رضاخان قزاق، دچار شكست شد.
در فرداي جنگ جهاني دوم، آمريكا و اين بار ، به بهانه دفاع از ناسيوناليسم ايران و جنبش ملي كردن صنعت نفت ،در كنار مليون جاي گرفت.
انگلستان كه از هم ياري آمريكا با نهضت ملي ايران سخت آشفته و نگران شده بود، بمنظور مشغول كردن آمريكا، در گوشه اي ديگر از جهان، در خاور دور بحراني بر پاداشت، تا شايد، بر اثر اين بحران، ذهنيت جامعه سياسي آمريكا، (كه سخت نسبت به نفوذ کمونيسم در خاور دور كه فاصله چنداني با سواحل شرقي آمريكا ندارد، حساس بوده است )، را از توجه به مسائل ايران، منصرف كند، و لذا، عليرغم مخالفت شوروي وشخص استالين، كه از ورود آمريكا به صحنه نبرد وحشت داشت، و بهمين دليل دستور بازگشت كارشناسان نظامي شوروي را از كره شمالي به روسيه اعلام داشت، جنگ در 1950 با حمله نيروهاي كره شمالي به كره جنوبي آغاز شد، كه طي آن پنچ ميليون كره اي وچيني كشته شدند و از سربازان آمريكايي هزاران تن قرباني شدند، اما از سربازان انگليسي تنها هفتاد و سه تن (73) ، كه همه هندي بودند ، كشته و در جريان جنگ انگليسي ها به فروش سلاحهائي ، كه براي ، باصطلاح جنگيدن با چيني ها، از آمريكائي ها دريافت ميكردند، ميپرداختند !
اين جنگ ، حدوداً ، تا حل مسأله نفت ايران ادامه داشت، اما در پايان اين چالش بين دو امپرياليسم آمريكا و انگليس، با اعلام اين پيام از سوي چرچيل به آمريكا: ( ما آماده حل مسأله نفت ايران با آمريكا هستيم) بحران در حوزه خليچ فارس مهار شد، شركتهاي آمريكائي به چهل درصد از سهام كنسرسيوم نفت چنگ انداختند، و آمريكاي امپرياليست به نهضت ملي ايران و رهبران پشت كرد، كه در همين جا گفته يعقوب ليث صفار مصداق پيدا ميكند: كسي نخارد پشت من جز ناخن انگشت من و امروزة خانم آلبرايت ميگويد: ما اشتباه كرديم كه در سال 1953 دكتر مصدق رابز پركشيديم!
و اكنون تاريخ در حال تكرار است
چند سال پيش دكتر كيسينجر اعلام داشت: «ما همه خاور ميانه را ميخواهيم» كه مصداق اين ادعا شعار «خاورميانه بزرگ » بود، كه با كنارگيري جرج واكربوش از مقام رياست جمهوري و ورود باراك اوباماي فراماسون به كاخ سفيد آن حركت سياسي نيم بند ماند، كه اكنون ترامپ از حزب جمهوري ، بنا دارد شعار جرج بوش «در صورت تصدي مقام رياست جمهوري بنياد روابط بين الملل را دگرگون خواهم كرد» ! را عملياتي كند.
انگلستان كه در پيام دكتر كيسنجر، منتفي شدن قرارداد «سايكس- پيكو» ، كه در 1916 بين انگليس و فرانسه ، (بمنظور تقسيم لاشه عثماني در پايان جنگ جهاني اول ،كه بعدها به «خاورميانه عربي» موسوم شد را میدید بمنظور مقابه با سلطه آمريكا بر خاورميانه ، به هر ترفند ديپلماتيك دست يازيد، كه آخرين آن «بحران مالي» بود، كه بر اثر آن حزب جمهوريخواه از صدارت در حاكميت بر آمريكا، به زير كشيده شد؛ و نتيجتاً زائد باراك اوباماي فيلو انگليس به كاخ سفيد اعزام شد!
«بحران مالي» كه منشأ آن در شهر لندن برنامه گذاري شد، چنانكه پل مور، (از كاركنان عالي رتبه بانك انگليس) اعلام داشت «بحران مالي جهاني ساختگي است و چند ماه قبل از حدوث اين بحران، من به گوردون براون، كه در آنهنگام وزير خزانه داري كابينه انگليس بود، هشدار دادم ، تا به اقدامات پيشگيرانه بپردازد، اما گوردون براون دستور عزل مرا از مقامم در بانك انگليس صادر كرد » !! در واقع، ضربه كوبنده اي بود بر بنياد مالي آمريكا.
بنحوي كه سناتور كنجور سكي در اينمورد گفته است:« تنها يك ساعت مانده بود تا نظام مالي ايالات متحده آمريكا سقوط كند» ؛ كه چنين پديده بحران زائي، در وجود و حضور شركتهاي چند مليتي در جامعه زمينه پيدا ميكند كه استقلال اراده ملي را از مديريت كشور سلب مي كند.
مفهوم شعار باراك اوباما در رابطه با «تغيير» ، نه بمنظور اصلاح بنيه مالي آمريكا بود، و نه با هدف ايجاد عدالت اجتماعي در جامعه آمريكا، بل طرح اين شعار، كه ملت ساده دل آمريكا از محتواي آن بي خبر ماند، تنها يك پيام داشت ، آنهم براي انگلستان :آمريكاي حزب دمكرات، از اين پس استراتژي «تك قطبي» را دنبال نميكند، «نظم نوين جهاني» را كنار ميگذارد، و همچنان به نظم كهن انگليسي، كه از 1648 (كنفرانس وستفالي در سده هفدهم ) آغاز شد ، وفادار خواهد ماند ، كه جو بايدن معاون باراك اوباما در سفر به كشور مكزيك ، اعلام داشت : «آمريكا ديگر از سياست تك قطبي پيروي نميكند» ! ، و به تعبيري ديگر، ايالات متحده آمريكا، بمانند گذشته، همچنان از اراده انگلستان در تنظيم روابط بين الملل و تحولاتي كه بنا است دامنگير كشورها شود، تمكين خواهد كرد، و لذا مي بينيم، اگر چه در گذشته نه چندان دور ،توني بلر (نخست وزير سابق انگليس) دنباله رو جورج واكر بوش بود، بنحوي كه مطبوعات انگليس وي را «سگ دنباله رو بوش» معرفي ميكردند، ولي ميبيد (وزير خارجه وقت انگليس) ، به امارات متحده عرب سفر كرد ، در بحرين به شعار دادن و عربده كشي پرداخت و اين ادعاي پوچ را مطرح كرد «ايران اتمي براي موجوديت كشورهاي واقع در ساحل جنوبي خليج فارس خطرناك است»! و راديوي لندن، سخنگوي آپوزيسيون لندن نشين ، و راديوي فردا، كه بوسيله علي رضا طاهري فراماسون و شهران طبري توده اي اداره ميشد ، از هجرت قريب الوقوع عده اي از آخوندها به شهر نجف خبر داد ، كه هجرت اين عده محتمل خاطره بست نشيني در صدر غائله اي كه از سوي برخي از نويسندگان فاقد بينش سياسي با عنوان «انقلاب مشروطه خواهي» مطرح شد ، را در سطح ذهن تداعي مي بخشد چنانكه در سال 1980 در كتاب «سياست و استعمار در خاورميانه» نوشتم ، غائله مشروطه خواهي از سوي سازمان اطلاعاتي انگليس در خاورميانه برنامه ريزي شده بود، كه مديريت آن در ايران بر عهده يك مأمور انگليس ، كه بزبان فارسي آشنايي داشت، و عمامه بر سر ميگذاشت و با نام (آخوند طالقاني) شهرت پيدا كرده بود، قرار داشت ، كه عارضه اين باصطلاح انقلاب ودر واقع غائله ، يك ميليون كشته و زخمي و ويراني هاي بسيار و در نهايت انتقال كامل حاكميت در ميهن ما از روسيه امپرياليست به انگلستان امپرياليست شد، و سرانجام تقسيم ايران در 1907 بين دو دشمن سنتي ايران يعني انگليس و روس بود.
آنچه فرزندان ايران بايد به آن توجه كنند، اين هست: ميهن ما از همه سو در محاصره است؛ انگلستان در انديشه اجراي طرح استعماري خود، كه در دوم فروردين 1373 بوسيله راديوي خود (بي، بي، سي) ، با اين عنوان «ايران در آينده دچار قحطي، سپس جنگ داخلي و سرانجام تجزيه خواهد شد» ، مطرح كرد، هست.
روسيه ، بمانند گذشته ، در آرزوي تضعيف هر چه بيشتر ايران است، تا ادعاي خروشچف « سيب ايران، سرانجام به دامان روسيه خواهد افتاد» ! تحقق يابد ! و لذا ميگويم : نزديكي ايران به روسيه بسيار خطرناك است، چرا كه روسها از ايران بعنوان اهرم فشار عليه آمريكا بهره برداري ميكنند و در ضمن براي يك تهاجم مشترك با آمريكا عليه ايران ، باستناد پيمانهاي تحميلي 1920 و 1941 خود را آماده ميكنند.
و اكنون با ايجاد توطئه عليه تماميت ارضي ميهن، آنهم در بطن قوه مقننه ، و با طرح «فدراسيون اراضي ترك نشين در ايران» كه بوسيله عده اي دجاله توده اي ، از فضاي پرتشنج در آستانه انقلاب بعنوان عوامل نفوذي و تظاهر به دين از سوي مردم ساده لوح كانديداي نمايندگي شدند و به مجلس، كه جايگاه دكتر مصدق ها و مدرس ها بود راه يافتند اكنون با استعانت از رجب اردوغان اين عوامل به طرح ادعا هائي، آنهم در خانه ملت، بمنظور تجزيه ايران ميپردازند و عجیب است كه كسي از مسئولان كشور بر دهان اين مرتجعين یاوه گو مشت نكوبيد و سؤال قابل مطرح اين است : آيا جامعه ايران هنوز هم در «عصر بي خبري» بسر ميبرد؟!!
و چين كمونيست ( كه حد فاصل ما با اين كشور كه رژيمي كمونيستي دارد، كشور هروئين خيز افغانستان است كه امروزه چين درصدد نفوذ به خليچ فارس است؛ باين معني كه چون امارات متحده عرب بدستور انگلستان مشغول ساختن سي و دو جزيره مصنوعي در اطراف امارات است ، تا از آن ، بعنوان پايگاه عليه ايران بهره برداری کند چين تقاضاي اجاره يك جزيره را كرده است ، تا در آينده بتواند در خليج ايران جاي پاي محكمي پيدا كند، كه اين حركت امپرياليستي چين گوياي نيت امپرياليستي چين تلقي ميشود و پيامي است كه حكام پكن از همان استراتژي چنگيزخان مغول كه « سلطه بر آسيا» بود پيروي ميكنند . و سرانجام آمريكا كه خواستار سلطه بر حوزه خليچ فارس است ، كه حل مسائل اين حوزه بدون تفاهم با ايران ممكن نيست.
و سفر تيلرسون ، وزير خارجه آمريكا ي ترامپ به مسكو با هدف توافق براي تهاجم به ايران بود . بايد اين واقعيت را با قاطعيت اعلام دارم كه پوتين بمانند يلتسين و گورباچف، با موافقت آمريكا بر روسيه حاكم شد و در آينده آمريكا و روسيه «پس از تهاجم آمريكا به كره شمالي ) به ايران حمله خواهند كرد و روسيه ، با اين ادعاي تو خالي كه بنا بر دو قرارداد 1920 و 1941، در صورت حملة كشوري ديگر به ايران، حكومت مسكو از حق اشغال منطقه شمالي ايران برخوردار است، كه ياد آوري اين نكته كه : مرحوم دكتر مصدق آن دو قرار داد تحميلي را محكوم كرد و بخاك سپرد.لازم است و در پايان اين پرسش را مطرح ميكنم: با توجه به خاطره تاريخي دو حادثه متقارن بحران در خليچ فارس و جنگ در خاور دور، كه (66) سال پيش رخ داد و با توجه به بحران روابط دو كشور ايران و آمريكا و تنش موجود در شبه جزيره كره و رياست جمهوري ترامپ ناسيوناليست از حزب جمهوريخواه ، كه سفر شتابزده ترزامي (نخست وزير انگليس) را به آمريكا به دنبال داشت، كه خطاب به مديريت سياسي آمريكا اعلام داشت « از حمله يكجانبه به كره شمالي اجتناب ورزيد» آيا مؤيد ادعاي اينجانب نيست كه تنازع واقعي در جهان سياست و روابط بين الملل بين آمريكا كه ناسيوناليسم در آن كشور خواستار تحقق انديشه درياسالار آلفرد ماهان «سلطه بر جهان» است و انگلستان كه از 1648 (كنفرانسي و ستفالي) تا كنون بر جهان چنگ انداخته و بريتانيا با همكاري ميليونها فراماسون كه چهار ميليون فراماسون در آمريكا در جريان دو جنگ جهاني اول ودوم ، آمريكا را پيشمرگ بريتانياي كبير كردند ، نیست كه هدف ترامپ از سركوب كره شمالي سركوب انگلستان است. و لذا ميگويم: آيا تاريخ در حال تكرار نيست؟
ضمنا" ايشان طوري صحبت مي كند كه گوئي نه در ايران مسلماني شيعه وجود دارد كه از كشورش دفاع كند و نه ولايت فقيه هست كه مانع اين كارشود
بسیار استفاده بردم