منبع: ابنا
زندگینامه
شیخ فضل الله نوری در سال 1259 هجری قمری در نور مازندران دیده به جهان گشود. پس از طی مراحل ابتدایی تحصیل، برای تكمیل دروس خود در اوایل جوانی به نجف اشرف رفت و در سال 1292 با مهاجرت به سامرا در زمره شاگردان درجه اول میرزای شیرازی، بزرگ مرد و قهرمان مبارزه با استعمار انگلستان در آمد و از محضر وی استفاده های فراوان برد. سرانجام نیز در سال 1300 جهت تبلیغ معارف اسلامی عازم ایران شد و در تهران اقامت گزید. و در نهایت در غروب روز سیزده رجب 1327در تهران به دار آویخته شد و بعد از مدتی در جوار حرم حضرت معصومه (س) در شهر مقدس قم مدفون گشت.
تالیفات
علامه امينى درباره مقام علمی ايشان مى نويسد:" او امام و رهبر روحانى و پيشواى دينى بود كه شعائر الهى را پاس مى داشت و به نشر انديشه و آثار دينى مى پرداخت و در اعتلاى حق مى كوشيد وى از رجال بزرگ اسلام و مسلمانان و پرچمدار علم و دين به شمار مى آمد و از بزرگترين رهبران روحانى زمان خويش در تهران بود."
از جمله آثار علمی مرحوم شیخ عبارت است از: 1- رساله منظومه عربى "الدرر التنظيم" در قواعد كلى فقه. 2- رساله اى در قاعده ضمان يد. 3- رساله اى در مشتق، که قسمتى از تقريرات درس ميرزا حسن شيرازى است. 4- رساله تحريم استطراق حاجيان از راه جبل به مكه معظمه. 5- بياض، مشتمل بر دعا و ذكر. 6 - صحيفه قائميه، مشتمل بر دعاهايى كه از ناحيه مقدسه امام زمان(ع) نقل شده است. 7 و 8 - دو رساله عمليه مشتمل بر فتاواى ميرزاى شيرازى.
علت مخالفت شیخ با مشروطه
برخی علت مخالفت شيخ فضل الله با حكومت مشروطه را دلتنگى، نارضايتى و دشمنى و حسادت وى نسبت به حضرات آیات بهبهانى و طباطبايى می پندارند و به همین خاطر بود که بناى مخالفت با مشروطه را گذارد. برخی دیگر علت مخالفت ایشان با حكومت مشروطه را این می دانند كه درباريان به وى رشوه داده و فريب اطرافيان را خورده است.
ولی تمام این تهمتها در جای خود جواب داده شده است و روشن است که علت مخالفت شيخ فضل الله با حكومت مشروطه آن بود كه وى ملاحظه نمود برخى از اصول مشروطيت و مواد قانون اساسى در تعارض با اصول و مبانى اسلام و احكام شريعت است. چنانچه خود شیخ در موارد متعددی به این علت گوشزد کرده است از آن جمله در جایی می گوید: "… و بعد همین كه مذاكرات مجلس شروع شد و عناوین دایر به اصل مشروطیت و حدود آن در میان آمد از اثناء نطق ها و لوایح و جراید، اموری به ظهور رسید كه هیچ كس منتظر نبود و زایدالوصف مایه وحشت و حیرت رؤسای روحانی و ائمه جماعت و قاطبه مقدسین و متدینین شد؛ از آن جمله در منشور سلطانی كه نوشته بود مجلس شورای ملی اسلامی دادیم لفظ اسلامی گم شد و رفت كه رفت … و دیگر در موقع اصرار دستخط مشروطیت از اعلیحضرت اقدس شاهنشاه … در حضور هزار نفس بلكه بیشتر صریحاً گفتند: ما مشروعه نمی خواهیم …" و در فرازی دیگر آمده است: "… شما كه بهتر می دانید كه دین اسلام اكمل ادیان و اتم شرایع است و این دین دنیا را به عدل و شورا گرفت آیا چه افتاده است كه امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلستان بیاید…"
از جمله مواردی که شیخ را بسیار برآشفت و در نهایت منجر به مخالفت با مشروطه شد این بود که عده ای از مشروطه خواهان غیر مذهبی با کلمه آزادی بازی می کردند و آزادی بیان و قلم را خارج و حتی علیرغم شرع می دانستند که در این باره شیخ مىگويد: "اى برادر عزيز، مگر نمىدانى كه اين آزادى قلم و زبان - كه اينان مىگويند - منافى با قانون الهىاست؟ مگر نمىدانى معنى آن اينست كه بتوانند فرق ملاحده و زنادقه، نشر كلمات كفريه در منابر ولوايح بدهند و سب مؤمنين كرده و همتبه آنها بزنند و القاء شبهات در قلوب صافيه بنمايند؟ اىعزيز اگر اين اساس شوم، منجر به ضلالت و اعطاء "حريت مطلقه" نبود پس چرا جلوگيرى از لوايح كفره نمىشود؟ در اين دوران، كدام جريده نوشته شد كه مشتمل برطعن به اسلام و اسلاميان نبود؟ اگراساس آن حريت مطلقه نبود، فلان زنديق ملعون و آن فخرالكفر مدلس اينهمه كفريات در منابر ومجامع و جرائد خود نمىگفتند و مردم چون قطعه چوب خشك، استماع نمىنمودند و اگر كسىمىگفت كه منع فرمائيد، آنان را در جواب نمىگفتند كه "ما محتاج به آنها - انگليس و .... - هستيم و آنهامعين و مقوم اين اساسند. اف بر آن اسلام كه اينان مقوم آن باشد.!!»
همچنين شيخ هشدار مىدهد كه گروهى لامذهب طرفدار انگليس از كلمات متشابه چون آزادىسوء استفاده مىكنند و مىپرسد: "آيا هنوز هم معلوم ما نشده كه اين عده قليل بتدليس و تلبيس مىخواستند كه قانون اسلام را تغييربدهند چنانكه سامرى، دين موسى(ع) را از ميان برد كه اول ترغيب كرد مردم را به خداى موسى(ع)پس ازآن گفت كه اين گوساله، همان خداى موسى(ع) است و آدمهاى نفهم هم قبول كردند. اگر اينجماعت، مقصودى جز اجراء قانون الهى نداشتند چرا قانون مجازاتشان تمام برخلاف قانون الهىاست؟ مگر دولت مىتواند اعراض از قانون الهى بكند و خود را از آن خارج كند؟ اگر مقصود، حفظحماى اسلام و مسلمين بود، چرا عدليه را مجمع اشخاص معلوم الحال كردند و چرا آن قاضى هتاكلامذهب را به قضاوت فلان اداره، مقرر نمودند و چرابه گرفتن رشوه، محض خوشى خاطرزن گبرى،اسلام را خوار و ذليل كردند و چرا ميزان رفع خصومات را استنطاق - شكنجه - كه قانون كافران است،معين كردند؟ اگر اين اساس، جهت تقويت اسلام بود چرا تمام اشخاص لاابالى در دين و فرق ضالهازبهايى و ازلى و اشخاص فاسدالعقيده و دنياخواهان جاهل و يهودى و نصارى و مجوسى وبتپرستهاى هندو و تمام ممالك كفر و كليه فرق، طالب قوت آن شدهاند و تقويت نمودهاند ومحبوبالقلوب تمام فرق ضاله و مضله از طبيعيين و غيرهم شد؟ اى عزيز، اگر مقصود، تقويت اسلامبود، انگليس حامى آن نمىشد. اگر مقصودشان عمل به قرآن بود، عوام را گول نداده، پناه به كفرنمىبردند و كافران را يار و محل اسرار خود قرارنمىدادند و حال آنكه چند آيه در كلامالله هست كهمىفرمايد كفار را ناصر و دوست و محل اسرار خود قرارندهيد."
شیخ از دیدگاه بزرگان
علامه امینی صاحب کتاب شریف "الغدیر" در كتاب "شهداء الفضیله" می نویسد: "… تا اینکه دسته ای از تبهكاران او را كه دشمن زشتكاری و فریب و كفر بود، مانع خویش یافتند و او را به دار آویختند و شهید دست ظلم و تجاوز گشت، قربانی راه تبلیغ دین، شهید راه خدا، شهید مبارزه با زشتی و تباهی و فریب؛ شد…"
جلال آل احمد در كتاب "خدمت و خیانت روشنفكران" می نویسد: "… از آن روز بود كه نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم كه به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال كشمكش بر بام سرای این مملكت افراشته شد…"
امام راحل نیز در سخنرانی های بسیاری از شیخ فضل الله نام برده و از او به عنوان سمبل مبارزه علیه استعمار یاد كرده است. ایشان در جمع مردم قم می فرماید: "لكن راجع به همین مشروطه و این كه مرحوم شیخ فضل الله رحمة الله ایستاد كه "مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد." در همان وقت كه ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از كوشش ایشان بود. مخالفین و خارجی هایی كه قدرتی را در روحانیت می دیدند كاری كردند كه برای شیخ فضل الله مجاهد مجتهد و دارای مقامات عالیه یك دادگاه درست كردند و یك نفر منحرف روحانی نما، او را محاكمه كرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار كشیدند." و در جای دیگر می گویند: "جرم شیخ فضل الله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل الله این بود كه قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضل الله این بود كه احكام قصاص غیر انسانی نیست. " همچنین می فرمایند: "آنها جوسازی كردند به طوری كه مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله را كه آن وقت یك آدم شاخص و مورد قبول بود همچو جوسازی كردند كه در میدان، علنی ایشان را به دار زدند و پای آن هم كف زدند و این نقشه ای بود برای این كه اسلام را منعزل كنند و كردند و از آن به بعد مشروطه دیگر نتوانست یك مشروطه ای باشد كه علمای نجف می خواستند. قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یكجور بدی منعكس كردند كه آن جا هم صدایی از آن در نیامد. این جوی كه در ایران ساختند و سایر جاها این جو اسباب این شد كه مرحوم آقا شیخ فضل الله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محكوم كردند و بعد او را آوردند و به دار كشیدند و پای آن هم كف زدند و شكست دادند اسلام را در آن وقت و مردم غفلت داشتند از این عمل حتی علما هم غفلت داشتند."
دادگاه و شهادت
هنگامی كه می خواستند او را برای اعدام ببرند، اجازه خواندن نماز عصر را به وی ندادند و ایشان را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی كردند. وقتی به درب رسید رو به آسمان كرد و گفت: "افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد" و حدود یك ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب 1327 قمری بود.
وقتی به پایه دار نزدیك شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد كند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی كنند. سپس دقایقی برای مردم صحبت كرد و فرمود: "خدایا، تو خودت شاهد باش كه من آنچه را كه باید بگویم به این مردم گفتم… خدایا تو خودت شاهد باش كه من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد كردم، گفتند قوطی سیگارش بود... خدایا تو خودت شاهد باش كه در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم كه مؤسس این اساس لامذهبین هستند كه مردم را فریب داده اند… این اساس مخالف اسلام است. "
بعد از وفات، خانواده ایشان جنازه شیخ را مخفیانه به منزل بردند و در اتاقی در حالی كه غسل و كفن شده بود نگهداری کردند و برای این كه كسی بویی نبرد مراسمی ظاهری گرفتند و جنازهای غیر واقعی را در قبرستانی دفن كردند و صورت قبری برای آن ساختند. پس از ماه ها كه مردم كم كم با خبر شده بودند که جنازه در منزل است، می آمدند و پشت دیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. و چون احتمال خطر می رفت جنازه را بدون آن كه كم ترین آسیبی دیده باشد به انتقال داده و در مقبره ای كه قبلاً در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) تدارك دیده بودند، دفن كردند.
منابع
شهدای روحانیت شیعه در یكصد سال اخیر، علی ربانی، انتشارات مکتب الحسین
تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملکزاده، تهران، علمی
کتاب نقد، شمارههای نهم، یازدهم و سیزدهم
حكومت اسلامى، شماره شانزدهم