به گزارش «شيعه نيوز»، آیت الله علوی بروجردی در دیدار جمعی از پاسداران ناحیه مقاومت آران و بیدگل استان اصفهان، گفت: منطقه آران و بیدگل اصفهان منطقه ممتازی است. چون از قدیمالایام، یعنی به فاصله کمی از صدر اسلام، این منطقه شیعهنشین بوده است. یعنی همگی، اهل ولایت علی ابن ابی طالب(علیه السلام) بودند. نه تنها شیعه بودند، بلکه از کسانی بودند که خیلی مصمم در این مسیر تلاش میکردند. البته بنده این توفیق را داشتهام که مکرر به زیارت آقا هلال ابن علی مشرف شوم. در آنجا نماز خواندهام و صحبت کردهام. حتی حرم را شستوشو دادهام.
از روز اول این منطقه، بسیار مهم محسوب میشد. قم و اشعریون در وضعیتی بودند که خود امام معصوم(علیه السلام) وکیل منصوب میکردند. مسجد به امر ایشان ساخته میشد و خودشان بر آن نظارت داشتند. خصوصاً این نظارتها در زمان امام هادی (علیه السلام) و امام عسکری (علیه السلام) علیرغم فشارهایی که در سامرا بر آنها وارد میشد، خیلی قویتر بود. از آن روزگار تا به امروز شماها مدافعان این مکتبید. شما کسانی هستید که تحت لوا و پرچم اهل بیت (علیه السلام) سینه زدهاید و در این مسیر حرکت کردهاید.
*دشمنی در لباس دوستی
اما امروز بیش از 1400 سال از رحلت پیغمبر (ص) گذشته است. امروز در دنیای اسلام مشکلات خاصی پیدا کردیم که هرچند در گذشته هم بوده ولی به این شکل نبوده است. از همان صدر اسلام، عدهای با اهل بیت(علیه السلام) دشمنی میکردند، اما این دشمنی در لباس دوستی بود؛ یعنی بسیار آرام و مؤدبانه. هیچکدام از خلفایی که ائمه (علیه السلام) را به شهادت رساندند، حاضر نبودند اظهار کنند که ما این کار را کردهایم. همه پنهان میکردند؛ از هارونالرشید گرفته تا مأمون و بقیه. اساساً از این کار تبرا داشتند و در ظاهر اظهار دوستی هم میکردند. حتی کسانی مثل معاویه، که مستقیم و رو در رو با علی (علیه السلام) جنگیدند، میگفتند علی از اسلام انحراف پیدا کرده است. معاویه، پسر ابوسفیان، میگفت من مدافع اسلامم و در این مسیر میجنگم. این را تبلیغ میکردند و جا میانداختند. متأسفانه در بین مردم هم جا میافتاد و از آن تبعیت میکردند. به همین دلیل است که میبینیم چیزی حدود 60-70 سال علی ابن ابی طالب(علیه السلام) در این ممالک اسلامی لعنت شده است. یعنی رسماً در خطبههای نماز جمعه، سخنرانیها و مجالس مختلف، افراد ملزم بودند علی ابن ابی طالب (علیه السلام) را لعن کنند.
*پویایی و تحرکآفرینی اسلام شیعی
امروز داستان ما قدری متفاوت شده، مسئله این است که حتی دشمن هم متوجه شده که اسلام تحرکآفرین و زنده، یعنی همان مکتب اصیلی که رسول اکرم(ص) آورده، شیعه است. امروزه به این مطلب پی بردهاند.
مرحوم میرزای شیرازی (ره) فتوا به تحریم تنباکو دادند که سبب شد کمپانی رژیم در زمان ناصرالدین شاه، بساطش را جمع کند. میرزا فتوا داد همه مردم تبعیت کنند. حتی در داخل خانه ناصرالدینشاه، زنها، طلاهای سر قلیانها را درآوردند. وقتی ناصرالدینشاه وارد خانه شد و از آنها پرسید چه میکنید، گفتند دیگر قلیان و تنباکو تمام شد و میرزا آن را حرام کرده است. پرسید: میرزا کیست و به چه مناسبت؟ گفتند میرزا همان کسی است که ما را به تو حلال کرده، حالا تنباکو را بر ما حرام کرده است. میرزا در دربار شاه هم اینگونه نفوذ داشت. بعد از چند روز کمپانی انگلیسی با تمام عظمتش مجبور شد بساطش را جمع کند. به میرزا گفته بودند فتوایی که دادید مملکت را به هم ریخت. همان موقع دیدند میرزای شیرازی نشسته است و گریه میکند. یکی از نزدیکان ایشان پرسید: چه شده است؟ مسئلهای پیش آمده؟ ایشان پاسخ دادند: گریه من از این است که حالا دشمن فهمید نقطه اصلی کجا است و ممکن است از کجا بخورد. لذا از این به بعد مرجعیت را هدف میگیرد. من برای بعد از خودم گریه میکنم. اینها دیگر متوجه شدند که مرجعیت منشأ اثر اصلی است. لذا تمام توانشان را جمع میکنند تا آن را بکوبند.
امروز نیز دنیا متوجه شده است که شیعه تحرکآفرین است و این اسلام اصیل است. این مطلب چندان در جایی نقل نشده، ولی واقعیت است. اسلامِ غیرشیعی، از روز اول پیدایش، اسلامی توجیهکننده ظلم خلفا بود. هنوز هم اسلامی که در سعودی و غیرسعودی تبلیغ میکنند و با استناد به آیه شریفه «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم»، پادشاه را ولی امر میدانند، ادامه همان اسلام است.
*استمرار اندیشههای جاهلی در جهان اسلام
اما چگونه چنین افرادی میتوانند اولی الامر باشند؟ پادشاهان امروز ادامه همان پادشاهان دوران جاهلیت عرباند. نمونه آن ابوسفیان، پدر معاویه است، که تا در توانش بود با پیغمبر جنگید، اما بعد که دیگر نتوانست جنگ را ادامه دهد مسلمان شد. چون دیگر چارهای نداشت. آیا ابوسفیان مردم را نمیکوبید و اطاعتش بر مردم واجب نبود؟ در دوران جاهلیت واجب بود، به این معنا که چون وی ثروت و قدرت داشت اگر کسی اطاعتش نمیکرد مؤاخذه میشد. در چنین اوضاع و احوالی چرا اسلام ظهور کرد؟ اسلام آمد تا حاکمیت عدل را استوار کند یا اینکه همان حاکمیت موجود را تحکیم کند؟ اسلام غیرشیعی مدعی است اگر ابوسفیان و امثال او را که زر و زور هم دارند اطاعت نکنیم به جهنم میرویم و در دنیا و آخرت عذاب میشویم. آیا تمام نزول قرآن و آمدنِ پیغمبر برای این بود که همان اولیالامرهای دوران جاهلیت، امروز چهرهشان را صفا بدهند و بگویند اگر از آنها اطاعت نکنیم جهنم و عذاب خدا در کار است؟ اسلامی که امروز از ما مطالبه میکنند بدتر از اسلامی است که نسل بازمانده از دوران جاهلیت عرب مدافع آن بود. در دوران جاهلیت صحبت از اطاعت در میان بود اما برای توجیه این اطاعت به خدا و قبر و قیامت و عذاب اخروی متوسل نمیشدند. آیا پیغمبر آمد که فقط همین عذابکردن را اضافه کند؟ در واقع عدهای اطاعت از ظالم را بهراحتی توجیه میکنند. در کتابهایشان مدعیاند لازم نیست امام عادل باشد؛ حتی اگر فاسق و مشروبخوار هم باشد اشکالی ندارد.
*ظلمستیزی: تفاوت اسلام شیعی و غیرشیعی
خلفای اموی و عباسی با همین منطق و مبانی حکومت کردند. این مکتبی بود که آنها معرفی میکردند. چنین مکتبی هیچگاه خطرآفرین نیست. چرا؟ زیرا چنین رهبر و امام و والیای الزامی ندارد که حتی به ضروریات قرآن عمل کند. لذا کسی همچون معاویه در ملأ عام مشروب میخورد و مستی میکرد. بعد هم به محراب مسجد میآمد و نماز جماعت میخواند. در چنین حالی نماز صبح دورکعتی را هشت رکعت میخواند و وقتی هم اعتراض میشد میگفت حال خوشی دارم و اگر بخواهید حاضرم بیشتر از این هم بخوانم. خلفا چنین تفسیری از اسلام داشتند. حال آنکه شیعه دعوت دارد و معتقد است امام باید عادل باشد و اگر فسق یا خلافی از حاکم ببینند از ولایت ساقط میشود. امام باید عصمت داشته باشد. امام صاحب علم است. البته علم حضوری خاصی که در امامت بحث میشود با این علم کاملاً متفاوت است. لذا شیعه در طول تاریخ خودش هیچ حکومتی را به رسمیت نشناخته، هرچند گاه مجبور شده است با آنها کنار بیاید ولی آنها را به عنوان حکومت شرعی به رسمیت نشناخته است. چون حکومت در دوران غیبت برای حجة ابن الحسن (عج) است و مشروعیتی که حاکم در غیبت ایشان در حکومت میگیرد باز هم از ناحیه حضرت و به نیابت از ایشان است. این یعنی حکومت عادل. یعنی حرکت غیرعادلانه، از هر کس یا هر قدرتی که باشد، محکوم است.
*منفعتطلبی قدرتها و خطرآفرینی شیعه برای آنها
شیعه چنین دیدگاهی را عرضه میکند. این نگاه برای دنیا، بهویژه قدرتهای شرق و غرب، اعم از آمریکا، اروپا و روسیه، خطرآفرین است. ما گاهی خیلی راحت خودمان را فریب میدهیم و مسائل را حل میکنیم. مثلاً فکر میکنیم در آمریکا خیلی آزادی هست. در حالی که مثلاً در انتخابات آمریکا چند نفری کاندیدا میشوند و در ایالتهای مختلف تبلیغ میکنند و رأی میآورند و ظاهر قضیه این است که انتخابات آزاد است، اما واقع قضیه این است که تمام کاندیداها را باید عدهای که حدود 150 تا 200 نفر هستند و از خانوادههای ثروتمند و قدرتمند آمریکا به شمار میروند انتخاب کنند. همین افراد متمول حامیان اصلی کاندیدا هستند و درون خودشان درگیریها و زد و بندهای فراوانی با هم دارند. بدینترتیب پول و سرمایه تعیینکننده اصلی سرنوشت در انتخابات است. بعد هم همینها خودشان را آقای دنیا میدانند و در چشمشان فقط منافع مطرح است. اگر این منافع اقتضا کند حاضرند برای آن دهها میلیون نفر را هم به خاک و خون بکشند، کمااینکه این اتفاق افتاده است و امروز به چشم خود میبینیم. دنیا امروز در دست چنین قدرتهایی است. اروپا هم چندان تفاوتی با آمریکا ندارد، هرچند برخی کشورهای آن بهتر است، اما فیالجمله همینطورند. این کشورها علیرغم ادعای آزادی صرفاً به دنبال منافع مملکت خودشان هستند نه منافع انسانها. تمام این قدرتها، اعم از شرقی و غربی، از این جهت تفاوتی با هم ندارند. اما این شیعه است که در این بین و در نقاط مختلف دنیا برای چنین قدرتهایی خطرآفرین است. امروزه شیعیان در کشورهای مختلف جمعیت نسبتاً خوبی دارند و اثرگذار هستند. در هندوستان جمعیت شیعه به اندازه جمعیت ایران است. در پاکستان ثلث جمعیت شیعهاند. در افغانستان شیعیان جمعیت انبوهی دارند. در اندونزی هم، که بزرگترین کشور اسلامی است و 250 تا 300 میلیون نفر جمعیت دارد، شیعه بومی نداریم اما کسانی هستند که شیعهاند و مراسمهای مذهبی برپا میکنند. در همین عید غدیر اخیر، محبان اهل بیت (علیه السلام) در آنجا در یکی از دانشگاهها جشن گرفتند و جمعیتی بالغ بر 30-40 هزار نفر در اجتماع آنها شرکت کردند.
در اندونزی جمعیتی هست به نام جمعیة العلماء، که اینها بزرگترین مقام فتوایی اندونزی را دارند و حکومت هم آنها را به رسمیت میشناسد. رئیس این جمعیت شخصی است به نام عمر شهاب. ایشان شیعه شد. یعنی بزرگترین مفتی و عالِم اندونزی، شیعه شده و این شیعهشدنها، خصوصاً وقتی شخص عالِمی صاحبمنصب باشد بسیار مهم است. ایشان در عربستان، که هم پولهای میلیونی دارد و هم تهدیدهای اساسی، شیعه شده و اخیراً اعلام کرده است؛ همین امسال، علیرغم وضعیت مکه، به آنجا رفته و مهمان رسمی پادشاه بوده و در یکی از جلسات رسمی اعلام کرده است که من شیعه شدم و به شیعهشدنم افتخار میکنم. این حرکتآفرینی میتواند مؤثر واقع شود و تا دل حکومتها هم پیش برود. این وقایع برای آنها خطرآفرین است.
بارها با سیاسیون، وزارت خارجه آمریکا و انگلستان و جاهای دیگر این مسئله را مطرح کردهایم که چرا ترجیح شما اسلام سنی است نه اسلام شیعی؛ ترجیح همه آنها اسلام سنی است. پاسخ اساسی به این پرسش نمیدهند اما کاملاً مشخص است که شیعه حرکتآفرین است و تسلیم نمیشود. مثلاً در مصر، با اینکه اکثریت سنی هستند و شیعه بسیار نادر است ولی محب اهل بیتاند و مثل ما در رأسالحسین (علیه السلام) حرم دارند؛ علاوه بر آن، سبط نفیسه و زینبیه دارند و ضریحشان را میبوسند و محب اهل بیتاند، هرچند سنیاند. در چنین کشوری اخوانالمسلمین بر سر کار آمد. اخوانالمسلمین جمعیتی بودند که حدود 100 سال پیش به دست حسن البناء، رهبر و رئیس آن، شکل گرفت.[1] حرکتی دیداری در بین سنیها به عنوان اخوانالمسلمین شکل گرفته بود. وقتی آقای مُرسی، رئیسجمهور مصر، برای شرکت در کنفرانس غیرمتعهدها و تفویض ریاست آن به ایران، وارد کشورمان شد، چهار ساعت در ایران توقف کرد. هر چقدر علمای ایران، بزرگان و حتی خود مقام معظم رهبری اصرار کردند، حاضر به ملاقات 5 دقیقهای با رهبری نشد. چرا؟ چون آمریکا از این کار خوشش نمیآمد. اخوانالمسلمین حاکم شدند اما یک سال هم حکومت آنها طول نکشید. همان ابتدای کار صلح با اسرائیل را به رسمیت شناختند و صریحاً تابع آمریکا شدند، به طوری که بدون اجازه آمریکا آب نمیخوردند. مثلاً آمریکاییها مایل نبودند مُرسی به ایران بیاید اما چون کنفرانس غیرمتعهدها رسمی و بینالمللی است مُرسی مجبور بود ضمن شرکت در کنفرانس، ریاست اجلاس را به ایران تفویض کند. آمریکاییها کوشیدند مُرسی را در رأس قدرت نگه دارند. بعد هم در مقابل کودتای نظامی سکوت کردند و اعتنایی به رأی مردم نداشتند.
کشوری که در منطقه و جهان حرکتآفرین است ایران است، نه کشورهایی نظیر مصر. اتفاقاتی که در سالهای 56-57 در ایران افتاد یا مثلاً جنگ تحمیلی ایران، حرکتهایی نبود که با یک نیرو یا قدرت فردی یا مثلاً پول تحققپذیر باشد. در این جنگ آنچه سرنوشتساز بود تجهیزات جنگی نبود؛ چراکه تمام دنیا، اعم از آمریکا، روسیه، اروپا و ... به عراق تجهیزات میدادند. اسلحههای شیمیایی عراق را اروپا، بهویژه سوئد، تأمین میکرد. عراق همه چیز داشت. حتی روسیه به آنها هواپیما میداد و به ما نمیداد. ما با همان هواپیماهای قبل از انقلاب، که هنوز هم اضافه نشده میجنگیدیم. در چنین اوضاع و احوالی افرادی ایستادند و پایداری کردند و هر سانتیمترمربع از این خاک را با خون خودشان حفظ کردند. اینها همان مردمی بودند که نوارهایی که رو پیشانیشان میبستند «یا حسین» و «یا زینب» نوشته بود.
*پویایی مکتب امام حسین (علیه السلام)
هنوز هم حرکت کربلا، قیام سیدالشهدا و شعار «هل من ناصر ینصرنی» که در صحرای کربلا بلند شد در بین شیعه مخاطب تام دارد؛ نه مخاطب سطحی بلکه مخاطبانی که به تمام معنا سینهچاک اسلاماند. این مسئله بهخوبی در میان شیعیان مشهود است. در راهپیمایی اربعین به سمت کربلا این عشقها را بهخوبی میتوان دید. اوایل صدام این راهپیماییها را به گلوله میبست و مردم را قتل عام میکرد. بعضی از بزرگان نجف میگفتند وقتی میخواستیم ایام اربعین پیاده به کربلا برویم از راه فرعی میرفتیم و از میان روستاها و قبایل میگذشتیم. به هر قبیلهای که میرسیدیم وقتی درب خانهها را میزدیم، گریه میکردند و نان و غذا به ما میدادند و میگفتند ما نمیتوانیم شما را در خانهمان بپذیریم. چون سری قبل که فلان همسایه مهمانهای امام حسین (علیه السلام) را پذیرفت، آمدند و تمام بچههایش را کشتند. لذا ما غذا و وسیله به شما میدهیم اما معذوریم که شما را در خانهمان بپذیریم.
صدام چنین رفتاری با زائران حسین (علیه السلام) داشت. اما امروزه آن دوران گذشته و اربعین حال و هوای دیگری دارد. دنیا اول به راهپیمایی میلیونی اعتنایی نمیکرد، اما اکنون میگویند بزرگترین اجتماع انسانی است. علیرغم تمام عرض و طول مکه و شرکت بسیاری از سعودیها در حج، هیچگاه جمعیت شرکتکننده در حج به 3 میلیون نرسیده است. نهایتاً دو میلیون و هفتصد بودهاند. بعضی سالها حتی زیر 2 میلیون است. اما جمعیتی که برای اربعین حسینی میروند چندین میلیون هستند. این سیل جمعیت مخاطب امروز اسلام سیدالشهداء است. پس شیعه مکتبی است زنده؛ مکتبی که چشم به رهبران و ائمه خودش دارد. شیعه مکتبی است که علی دارد. حُسن ما این است که هرچند علی (علیه السلام) را در ترکیه لعنت کردند و در دوران عثمانی در این کشور 4 بار شیعیان را قتل عام کردند اما اکنون جمعیت علویان این کشور خیلی زیاد است. ده سال پیش، طبق آمار خود ترکیه، اینها حدود 25 میلیون نفر بودند. جمعیت کردهای این کشور در آن زمان 18 میلیون نفر بود و کل جمعیت ترکیه در آن زمان 65 میلیون نفر بود. چنانکه میدانیم کردها و ترکهای این کشور فرهنگ یکسانی ندارند. کردها ایرانی هستند و در اساس با ترکها اشتراک فرهنگی ندارند. اگر در حال حاضر کردها از ترکیه جدا شوند این جمعیت 25 میلیونی علویان، که البته احتمالاً بیشتر هم شده، به همراه شیعیان اثناعشری این کشور، مجموعاً اکثریت جمعیت ترکیه را تشکیل میدهند. با اینکه این کشور 4 بار شیعیان را قتل عام کرد، اما قتل عامها تأثیری نداشت و اینها نابود نشدند. استانبول مرکز حکومت عثمانیه، در زمان سلطان عبدالمجید بود؛ یعنی همانهایی که دستور قتل عام میدادند. طبق اطلاعی که من دارم، 29 مسجد شیعی در استانبول هست که وقت اذان «اشهد انّ علیا ولی الله» میگویند.
*سرمایهها و میراثهای معنوی شیعه
خوشبختانه مکتب ما قابل عرضه است، اما آقایان چند شخصیت قابل عرضه دارند؟ میخواهند به عنوان هارونالرشید شبهای بغداد و هزار و یک شب را مطرح کنند، اما ما علی ابن ابی طالب (علیه السلام) را داریم و او را مطرح میکنیم. علی ابن ابی طالب (علیه السلام) آنقدر عظیم است که همین امروز هم نامهاش به مالک اشتر در سازمان ملل، به عنوان سند رسمی، به ثبت رسیده است. این نامه از قدیمیترین آثار در حقوق بشر است. ما امام حسین (علیه السلام) را داریم که حتی در کشورهایی مثل هند و تایلند که مذهب بودایی دارند تمجید میشود. اخیراً آقای مجیدیِ کارگردان میگفت به چشمهای نزدیک تبت رفته بودم که علیرغم آنکه ساکنان آن منطقه بودایی هستند، اما جمعیت مسلمانی هم در آنجا بودند که عدهای از آنها شیعه بودند. ایشان میگفت تقاضا کردم که آنها را ببینم. مرا به حسینیه بزرگی بردند که در حال ساخت و نیمهکاره بود. دیدیم عدهای آمدند که لباسهایشان به سبک بوداییها بود. من بسیار تعجب کردم و گفتم من میخواهم راجع به شیعه امام حسین (علیه السلام) حرف بزنم، نکند اینها ناراحت شوند و مسئلهای پیش بیاید. گفتند اینها بوداییانی هستند که در محرم برای امام حسین (علیه السلام) در این حسینیه خرج میدهند و عزاداری میکنند. آقای مجیدی میگفت وقتی من به حسینیه رسیدم آنها یکییکی با من روبوسی کرده بودند. وقتی به آنها گفتم من قبل از آمدن به هند به مشهد و زیارت امام رضا (علیه السلام) رفتهام و در بازگشت هم دوباره به آنجا میروم، یکمرتبه همه از جا بلند شدند و صف کشیدند و دوباره مرا بوسیدند تا به واسطه منی که زائر حرم علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) بودهام متبرک شوند.
*جاذبه اسلام شیعی و اهل بیت (علیه السلام)
این ندای سیدالشهدا (علیه السلام) است. گاندی هم در هند از سیدالشهدا (علیه السلام) تجلیل میکند. بزرگان در دنیا در مقابل ایشان سر تسلیم فرود میآورند. مسیحیان، ارامنه و ... امام حسین (علیه السلام) را تجلیل میکنند. از دین و مذهب که بگذریم، امام حسین(علیه السلام) از سرمایههای معنوی ما است که میتوان به دنیا عرضه کرد. ما ثروت بزرگی داریم که نهجالبلاغه علی(علیه السلام) است. صحیفه سجادیه را داریم. این آثار و سرمایهها و نیز غنایی که ما داریم هیچ کس ندارد. اگر وهابیها با این همه پول نفتی یکی از این سرمایهها را داشتند خدا میداند اکنون چه میکردند. اما آنها حتی یک دعا هم در کتابهایشان ندارند. البته آنها رابطهشان را با پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان هم قطع کردند. اصلاً مسئله این نیست که آنها پیغمبر(ص) یا عترت را قبول ندارند. امام صادق(علیه السلام) میفرمود: «کنا معذبین برسول الله»؛ «اصلاً ما را به سبب انتساب به پیامبر اذیت میکنند». آنها حاضر نبودند پیغمبر را به رسمیت بشناسند. اشکال در همین جا است، و حتی مسئله ریشهدارتر از این است. ما این مسائل را در جمع شما دوستان و برادران مطرح کردیم تا توجه داشته باشید که ما در چنین وضعیتی زندگی میکنیم و در بین جمعیت مسلمانان در اقلیتیم. لذا از برادری و وحدت سخن میگوییم، اما عقاید خودمان را هم داریم. مکتب ما پویندگی خاصی دارد که بخواهیم یا نخواهیم رشد خودش را میکند. اکنون در دنیا، بین همه فِرق، شیعه بیشترین رشد را دارد.
تفکر علی ابن ابی طالب(علیه السلام) و تفکر سیدالشهدا(علیه السلام) تفکری است که خواهناخواه سرایت میکند و مخاطب خود را مییابد. حتی اگر خود ما شیعیان برای معرفی سرمایههای معنویمان اقدام نکنیم امثال جورج جورداق مسیحی، تاریخنگار جوان و استاد تاریخ در دانشگاه بیروت، این کار را خواهند کرد. ایشان میگوید منِ مورخ، وقتی درباره شخصیت مهم تاریخی تحقیق میکردم دیدم علی ابن ابی طالب (علیه السلام) بسیار مظلوم است. علیرغم اینکه جورج جورداق مسلمان و شیعه نیست، اما کتاب الامام علی: صوت العدالة الانسانیة را در 5 جلد در تجلیل از علی ابن ابی طالب(علیه السلام) نگاشته است. امامان ما کسانی هستند که حتی اگر ما هم برای معرفی آنها و اعلام کلمهشان قیام نکنیم دیگران خواهند کرد.
محرم با همین سینهزدنها و عزاداریها پابرجا مانده است، هرچند ممکن است عدهای به ما بخندند و این کارها را مسخره کنند، اما گاه خودشان کارهای بسیار بدی میکنند. مثلاً در پرتغال، در زیارتگاه فاطیما، که کلیسای بزرگی است، کارهای عجیب و غریبی میکنند. مثلاً با چیزهایی که شیشه دارد به خودشان تیغ میکشند و بدنشان را خونآلود میکنند. اینها به خودشان نمیخندند، اما به ما میخندند. این خندهها و تمسخرها برای ما مهم نیست. من در مسجدالحرام دیدهام که وقتی شیعیان دعای کمیل میخواندند بچهطلبههای وهابی، در اثر تربیتی که دارند و تحریکی که میشوند ایرانیانی را که در مسجد نشسته بودند و گریه میکردند و زار میزدند، مسخره میکردند و ادای آنها را در میآوردند و میخندیدند. اما از میان همین بچهطلبههای وهابی کسانی هم درآمدند که ثم اهتدیت نوشتند و از بزرگترین مبلغان شیعه شدند. هماکنون بیش از 11 هزار مستبصر در قم داریم. بسیاری از مستبصران، استاد دانشگاه، دانشجو، دکتر و اروپارفته بودهاند و عدهای هم از عربستان به اینجا آمدهاند و شیعه شدهاند تا معارف شیعی یاد بگیرند. اینها از زندگی راحت و حقوق و مزایای مادی گذشتهاند و اغلب در اینجا زندگی و رفاه مناسبی هم ندارند و حمایت لازم هم از آنها نمیشود، اما جاذبه اسلام شیعی و اهل بیت (علیه السلام) آنها را به اینجا میکشاند.
*ضرورت پاسداری از ارزشهای شیعی
ما که به قول معروف متولی این مکتب و شیعهایم و در این مکتب سابقهای داریم باید نگهدار این ارزشها باشیم تا به بچهها و نسلمان منتقل کنیم. نسلهای قبل از ما این ارزشها را به ما رساندند. ما هم باید بکوشیم آنها را حفظ کنیم و به نسل بعد انتقال دهیم. دستکم در داخل خودمان ریزش نداشته باشیم. چون مخالفان، شبههافکنیهایی میکنند. نباید این شبهات در وجود ما تأثیر بگذارد. سختیها، کشتارها و شهادتها، بمبگذاریها و تمام مصائبی که در عراق، پاکستان و افغانستان دیده میشود نباید سبب تزلزل ما شود. شهادت ارثیه ما است. میراث ما شهادت است. ما با همین شهادتها است که زنده میمانیم. تا به امروز به اینجا رسیدهایم. شهادت از ما چیزی کم نکرده و سرمایه ما شده است. استقامت را در ما افزون کرده است. مهم آن است که ما بتوانیم مسائل را بهخوبی درک و تحلیل کنیم و فریب ظاهرها را نخوریم. به عبارت دیگر، بصیرت داشته باشیم و با تحلیل دقیق، بتوانیم صحیح را از سقیم تشخیص دهیم.
ما امروز در معرض تاخت و تازها هستیم. اگر میتوانستند باز هم به ما حمله نظامی میکردند. در جنگ عراق، اساساً بحث دشمنی عراق و ایران نبود بلکه میخواستند حرکتی را که به نام اسلام صورت گرفته بود از بین ببرند. اگر مکالمات صدام و حزب بعث و کنگرههایشان را ببینید متوجه میشوید که همان زمان در وزارت خارجه آمریکا این مسئله مطرح بوده است. حتی بعد از جنگ، ریگان هم همان حرفها را تکرار میکرد. امروز هم باز به نحوی دیگر تکرار میشود. فقط اسرائیل نیست که اینگونه حرف میزد. آنها هم همینطور حرف میزدند و میخواستند ریشه دین را بزنند. چون حرکتی که شکل گرفته بود نمادی از شیعه و تفکر علی ابن ابی طالب (علیه السلام) بود. امروز رادیوها و تلویزیونهای ما کلام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را به زبانهای مختلف عرضه میکنند. این مسئله برای آنها خطرآفرین است. چون حرکتآفرین است. لذا طبیعتاً وحشت میکنند و در مقابل، به تحریم، جنگ و ... متوسل میشوند. لذا نباید تحلیلها و مقایسههایی را که میکوشد این سرمایهها را کوچک جلوه دهد، جدی بگیریم. دوستداشتنهای ما هزینه دارد. دوستداشتن امام حسین (علیه السلام) و علی (علیه السلام) هزینه دارد و گاهی هم هزینهاش زیاد است. حجر ابن عدی کسی بود که هم خودش را کشتند و هم وقتی هنوز در قید حیات بود پسرش را کشتند. امروز وقتی بعد از 1300 یا 1400 سال قبرش را میشکافند و جنازهاش را بیرون میآورند عظمتش هویدا میشود. او در راه حب علی(علیه السلام) جانش را داد. علی(علیه السلام) به او فرموده بود روزگاری میآید که تو را مجبور میکنند از من اعلام برائت و بیزاری کنی. در آن زمان اگر به زبان از من بیزاری جستی عیبی ندارد اما هیچگاه در دلت از من جدا نشو و از من برائت نجو. حجر ابن عدی این را شنیده بود، اما وقتی از او خواستند به زبان از علی (علیه السلام) اظهار بیزاری کند باز هم حاضر نشد. به او گفتند ترا میکشیم. گفت بکشید. پسرش هم همراه او بود. میخواستند او را بیشتر آزار و اذیت کنند. لذا گفتند اول خودت را بکشیم یا پسرت را. گفت اول پسرم را بکشید. گفتند چرا؟ گفت میخواهم در راه علی (علیه السلام) غیر از اینکه جان میدهم داغ جوان هم ببینم و او را هم در راه علی(علیه السلام) بکشید. کسانی هم که در کربلا جانفشانی کردند هزینه دوستی با حسین بن علی (علیه السلام) را دادند.
اینها شیعه را نگه داشتند و ما نیز باید این میراث را حفظ کنیم. منطقه شما از قدیمالایام حافظ این میراثها و محورها بوده است. محور حرکت ما امامت، ولایت و مرجعیت است. نباید بگذاریم اینها را از ما بگیرند. بسیاری از انحرافهای دینی و فرق ساختگی به دست بیگانگان، همچون بهائیت، قادیانیگری و وهابیت، برای همین اختلافافکنیها است. باید بکوشیم از این آزمونها سربلند بیرون بیایم و فریب شبههها را نخوریم.
امیدوارم خداوند در ماه محرم، که همیشه در مشروطه، انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و ...، برایمان سرنوشتساز و حرکتآفرین بوده است، توفیق و فیض بهرهبرداری از برکاتش را به همه ما عنایت بفرماید. از خداوند متعال مسئلت داریم ما و نسل ما را در این مسیر پایدار بدارد و همه کسانی را که در این مسیر حرکت کردند یا به ما حرکتی آموختند و همه کسانی را که در این راه خون دادند و شهدای عزیز و امام راحل (ره) را با سیدالشهدا محشور بفرماید. نیز همه کسانی را که در این مسیر هستند و حرکت ما را شکل میدهند، بهخصوص مقام معظم رهبری، را توفیق بیشتر عنایت بفرماید.
[1]. چند سال پیش در تهران کنگرهای در تجلیل از مرحوم آقای بروجردی و شیخ محمود شلتوت و درباره تقریب بین مذاهب برگزار شد. برادر حسن البنا نیز در این کنگره شرکت کرده بود. مرا به قیافه شناخت و حدس زد که به آقای بروجردی منسوب باشم. بسیار به من محبت کرد و گفت بین برادر من و مرحوم آقای بروجردی مکاتباتی بود. من هم به ایشان گفتم که حسن البنا از طرف آقای بروجردی عضو مجلس تقریب در قاهره بود. در مجلس تقریب، بزرگان دیگری همچون مرحوم کاشفالغطا نیز عضو بودند.