وي گـوهر درج عـزّ و تـمكين اي دخـتر عـقل و خـواهر دين
اي عـلم و عـمل مـقيم كـويت عـصمت شـده پـاي بند مـويت
هـمشيره مـاه و دخت خـورشيد اي مـيوه شـاخسار تـوحيد
فــرخــنده نگــين خـاتميّت وي گــوهر تــاج آدمــيّت
پس تـخت تـرا بـقم نشـا ندند شـيطان بخاطب " قم " بـرانـدند
ناموس خداي جـايش اينجا ست كاين خانه بهشت و جاي حوّ است
زين خـاك كه چشـمه حـياتست انـدر حـرم تـو عـقل مـاتست
جاني است كه در تن جهان ا ست جسمي كه در اين زمين نهان است
عكسـي بود از قـم و خراسـان ايــن مــاه مـنير و مـهر تـابان
مشكاه صفت به اين دو مـصباح ايــران شـده نـور بخش ارواح
حق داند و وصف عرش و كرسـي از ايـن دو حـرم دِلا چه پرسي
محتاج تر از همه " وحيدي " است هركس به درت بيك اميدي است