شیعه نیوز: امام علی النقی(علیه السلام) پیشوای دهم شیعیان که امروزه مورد هجمه شدید تکفیری ها و افراد سرور قرار گرفته، فضائل و مناقب زیادی دارد و از آن حضرت کرامات فراوانی نقل شده است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود.
نان در سفره و بلعیدن جادوگر
یکى از درباریان متوکّل – به نام زرافه – حکایت کند: روزى درباریان متوکّل عبّاسى شخصى را از اهالى هندوستان که شعبده باز و جادوگر بود، نزد متوکّل آورده تا با بازى هاى خویش او را سرگرم کند، چون وى اهل هوى و هوس بود.
روزى از روزها متوکّل به آن شخص هندى گفت : چنانچه علىّ بن محمّد هادى (صلوات اللّه و سلامه علیه ) را در جمع عدّه اى شرمنده و خجالت زده کنى ، هزار دینار هدیه خواهى گرفت .
آن شخص شعبده باز هندى نیز درخواست متوکّل – خلیفه عبّاسى – را پذیرفت .
و آن گاه حضرت را در جمع عدّه اى دعوت کردند؛ و چون همگان در آن جلسه حضور یافتند، متوکّل مرا کنار خود نشانید؛ و دستور داد تا سفره اطعام گسترانیدند.
همین که خواستند مشغول خوردن غذا شوند، شعبده باز هندى متوجّه حضرت هادى علیه السلام شد و حرکات مخصوصى را انجام داد، که چون حضرت دست به سوى نان دراز مى نمود، نان پرواز مى کرد؛ و تمامى افراد مى خندیدند.
و این کار چند مرتبه تکرار شد، به ناچار، چون امام علىّ هادى علیه السلام چنین دید، به عکس شیرى که بر پرده دیوار نقش بسته بود، دستى زد و آن را مخاطب قرار داد و فرمود: اى شیر! این دشمن خدا را بگیر و نابود کن .
پس ناگهان شیر به حالت یک حیوان واقعى در آمد و آن مرد شعبده باز هندى را بلعید.
و سپس حضرت خطاب به شیر کرد و فرمود: اکنون به حالت اوّل بازگرد و همانند قبل روى پرده مجسّم شو.
تمام افراد حاضر در مجلس با تماشاى ابن صحنه ، وحشت زده شده و متحیّرانه به یکدیگر نگاه مى کردند.
پس از آن ، امام علیه السلام از جاى برخاست که از مجلس خارج شود، متوکّل گفت : یاابن رسول اللّه ! خواهش مى کنم بفرما بنشین و دستور دهید تا شیر آن مرد هندى را بازگرداند؟
حضرت فرمود: به خدا سوگند، دیگر او را نخواهید دید، آیا دشمن خدا را بر دوستان خدا مسلّط و چیره مى کنید؟!
و آن گاه ، حضرت از آن مجلس خارج شد.
دریافت اموال در زمان مناسب
مرحوم شیخ حرّ عاملى رضوان اللّه تعالى علیه ، به نقل از کتاب شریف مشارق اءنوار الیقین آورده است :
دو نفر از اهالى شهر قم – به نام داوود قمّى و محمّد طلحى – حکایت کرده اند:
مقدار قابل توجّهى وجوهات ، نذورات ، هدایا و نیز جواهرات و دیگر اشیاء نفیس قیمتى توسّط مؤ منین قم و اهالى آن ، نزد اینجانبان جمع شده بود تا براى حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام ارسال نمائیم .
و چون موقعیّتى مناسب فرا رسید، بار سفر را بستیم و به سوى شهر سامراء حرکت کردیم .
نار ما آمد و اظهار داشت : حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى علیه السلام دستور داد که بازگردید و به شهر خود مراجعت کنید، چون الا ن موقعیّت و فرصت مناسبى نیست ؛ و نمى توانید با ما دیدار و ملاقات داشته باشید، به دلیل آن که مأ مورین حکومتى مانع رفت و آمد افراد هستند.
پس به ناچار به سوى شهر قم مراجعت کردیم و کلیّه اموال و جواهرات را در جاى مناسبى مخفى و نگهدارى نمودیم .
مدّتى از این جریان گذشت و پیامى از جانب حضرت بدین مضمون رسید: اینک تعدادى شتر فرستاده ایم تا اموال و آنچه را که از ما نزد شما است ، بر آن شترها حمل کنید و آن ها را رها نمائید؛ و کارى به آن ها نداشته باشید.
لذا طبق پیام و دستور حضرت سلام اللّه علیه تمامى اموال و جواهرات را بر آن شترها حمل نموده و آزادشان گذاشتیم و آن ها حرکت کردند و رفتند.
و از آن شترها خبرى نداشتیم تا آن که یک سال بعد، جهت ملاقات و زیارت امام علیه السلام به سامراء رفتیم و به منزل حضرت وارد شدیم .
و چون در محضر مبارک آن حضرت نشستیم ، پس از احوال پرسى و مختصرى صحبت ، فرمود: آیا مایل هستید آن اموال و جواهراتى را که براى ما فرستاده اید، مشاهده کنید؟
عرضه داشتیم : بلى ، لذا حضرت نظر ما را به گوشه اى از منزل خویش متوجّه نمود، هنگامى که نظر افکندیم ، تمامى آنچه را که فرستاده بودیم ، تماما موجود بود.
مسلمان شدن پزشک نصرانی
یکى از دوستان و اصحاب حضرت ابوالحسن ، امام هادى صلوات اللّه علیه – به نام زید بن علىّ – حکایت کند:
روزى از روزها سخت مریض شدم ، تا حدّى که دیگر نتوانستم حرکت کنم ، لذا پزشکى نصرانى را بر بالین من آوردند و او برایم داروئى را تجویز کرد و گفت : این دارو را به مدّت دَه روز مصرف مى کنى تا مریضى ات برطرف و بهبودى حاصل شود.
پس از آن که پزشک نصرانى از منزل خارج شد، نیمه شب بود و کسى از طرز استفاده آن داروى اطّلاعى نداشت .
و من در حالى که متحیّر بودم ، ناگاه شخصى جلوى منزل ما آمد و اجازه ورود خواست .
همین که وارد منزل شد، متوجّه شدیم که آن شخص غلام امام هادى علیه السلام مى باشد.
سپس آن غلام به من گفت : مولا و سرورم فرمود: آن پزشک داروئى را که به تو داد و گفت مدّتى آن را مصرف کن تا خوب بشوى ؛ ولى ما این نوع دارو را فرستادیم ، چنانچه آن را یکبار مصرف نمائى ، انشاءاللّه به إ ذن خداود متعال خوب خواهى شد.
زید گوید: با خود گفتم : همانا امام هادى علیه السلام بر حقّ است و باید به دستورش عمل کنم .
به همین جهت ، داروئى را که حضرت فرستاده بود مورد استفاده قرار دادم و چون آن را مصرف کردم ، در همان مرتبه اوّل عافیت یافتم و داروى پزشک نصرانى را تحویلش دادم .
فرداى آن روز پزشک نصرانى مرا دید و چون حالم خوب و سالم بود و ناراحتى نداشتم ، علّت بازگرداندن داروهایش را و نیز علّت سلامتى مرا جویا شد؟
پس تمام جریان را که امام هادى علیه السلام برایم داروئى فرستاد و اظهار نمود با یک بار مصرف خوب خواهم شد، همه را براى پزشک نصرانى تعریف کردم .
عد از آن ، پزشک نصرانى نزد امام علىّ هادى علیه السلام حاضر شد و توسّط حضرت هدایت و مسلمان گردید و سپس اظهار داشت : اى سرور و مولایم ! این نوع درمان و دارو از مختصّات حضرت عیسى مسیح علیه السلام بوده است و کسى از آن اطّلاعى ندارد، مگر آن که همانند او باشد.
مکافات تهمت
مسعودی در اثبات الوصیه نقل کرده است که چون امام هادی علیه السلام داخل خانه متوکل ایستاد و مشغول نماز شد. یکی از مخالفین آمد و مقابل امام ایستاد و گفت:«تا کی ریا می کنی؟!»
حضرت تا این جسارت را شنید، در نماز خود تعجیل فرمود و سلام داد. پس رو کرد به او و فرمود:«اگر دروغ گفتب در آنچه به من نسبت دادی، خداوند تو را از بیخ برکند.»
تا این کلمه را فرمود، آن مرد افتار و بمرد و قصه تازه ای در خانه متوکل آغاز شد.
منبع: منتهی الآمال شیخ عباس قمی