«شیعه نیوز»: شايد نقل از اتفاقات طنز آلوده اي که در حوزه منبر و تبليغ و روحانيت مي آيد بعضًا جالب و قابل توجه باشد.
يادم هست وقتي نوجوان بودم يکي از منبريهاي معروف تهران که از روحيه طنزآلودي بر خوردار بود، به مشهد آمده بود و ماجراي شيريني نقل مي کرد که از همان نوجواني هروقت يادم مي آيد حداقل لبخندي مي زنم.
مي گفت که يک روز يکي از مداحان بعد از سخنراني با صداي خوبي که داشت، مداحي آغاز کرد. پس از ذکر مصيبتي طبق معمول مجالس عزاداري، مردم را بلند کرد تا همراه با شعري که او مي خواند مردم سينه بزنند و به اصطلاح دم بگيرند. نوحه اي که او مي خواند معروف بود. از قول حضرت زينب سلام عليها ست که مي گويد:
او مي کشيد و من مي کشيدم / او خنجر از کين، من ناله از دل
که انصافاً شعر پر محتوا و جانسوزي است. بيت اول را شروع کرد و با صداي بلندي گفت او مي کشيد و من مي کشيدم، مردم نيز تکرار کردند که او مي کشيد و من مي کشيدم. بيت دوم شعر را يادش نيامد.
دستي به جيب بغل زد، نوشته را پيدا نکرد، تکرار کرد او مي کشيد و من مي کشيدم، مردم دوباره تکرار کردند. در اين فاصله جيب شلوارش را بازرسي کرد، متاسفانه کاغذ نبود که نبود. دوباره گفت او مي کشيد و من مي کشيدم، مردم باز تکرار کردند. ولي از کاغذ شعر خبري نبود، حافظه هم ياري نمي کرد. باز تکرار کرد او مي کشيد و من مي کشيدم و تکرار مردم.
در اين بين پيرمردي که از اين همه تکرار او مي کشيد و من مي کشيدم خسته شده بود، با صداي بلند گفت که آقاي محترم! اگر تا صبح شما بکشيد او هم خواهد کشيد، بيا از منبر پايين تا ما به کار و زندگي خودمان برسيم.