۰

دلايل ناکامي ابن تيميّه

چرا «ابن تيميّه» موفّق به گستردن سفره سلفي ها در شام نشد، ولي محمّد بن عبدالوهّاب، آن را در سرزمين نجد گسترد و سپس دامنه آن را به تمام جزيره عربستان کشيد و اين اعتقادات را به نام خود به عنوان «آيين وهّابيّت» در تاريخ ثبت کرد؟
کد خبر: ۱۲۱۶
۰۰:۰۰ - ۱۶ مهر ۱۳۸۶

«شیعه نیوز»: آگاهان مي دانند امام مذهب وهّابي ـ به اعتراف خودش ـ بر سر سفره «ابن تيميّه» نشسته بود. ابن تيميّه نيز درباره شرک، توحيد، شفاعت و مانند آن همين افکار را داشت ولي چه شد که او نتوانست در دمشق (مرکز ظهور و فعّاليّتش) اين سفره را براي عموم بگستراند و اين خطر از شامات دفع شد، امّا شاگردش «محمّد بن عبدالوهاب» موفّق شد، راستي چرا؟

نخست مناسب است اشاره کوتاهي به تاريخ زندگي ابن تيميّه داشته باشيم.

«احمد بن عبدالحليم بن تيميّه حنبلي» متولّد سال 661 و متوفاي سال 728 هجري قمري است. در شهر «حران» (شهري است در شام) متولّد شد و به سبب جور تاتار، در کودکي همراه با خانواده اش «حران» را به سمت «دمشق» ترک کرد.

او که حنبلي مسلک بود درصدد ترويج مذهب حنابله برآمد و مانند حنابله علم کلام را مردود دانست و متکلّمان را اهل بدعت شمرد! در مسأله صفات خدا مانند حنابله الفاظ صفات پروردگار را که در نصوص آمده بدون هرگونه تفسير پذيرفت و به طور کلّي هرگونه «عقل گرايي» را محکوم کرد. او علاوه بر حمايت از روش و عقايد اهل حديث، عقايد جديدي را نيز اضافه کرد که قبل از او سابقه نداشت.

براي مثال او سفر کردن به قصد زيارت قبر پيامبر(صلي الله عليه وآله) و تبرّک جستن به قبر او و توسّل به اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) را شرک دانست! و فضايل اهل بيت(عليهم السلام) را که در صحاح اهل سنّت و حتّي در مسند امامش «احمد بن حنبل» وجود داشت، انکار کرد و تلاش مي کرد تا مانند بني اميّه، شأن و مقام امام علي(عليه السلام)و فرزندانش را پايين آورد.

امّا دعوت ابن تيميّه از سوي علماي اهل سنّت مورد پذيرش قرار نگرفت و جز برخي از شاگردانش همچون «ابن القيم»، ديگر بزرگان اهل سنّت با او مخالفت کردند و کتاب هاي متعدّدي در ردّ او و بدعت هايش نگاشتند. از جمله «ذهبي» از علماي هم عصر او نامه اي به او نوشت و او را مورد نکوهش قرار داد، و تسليم در برابر احاديث صحيح را از او خواستار شد.

«ذهبي» خطاب به او مي نويسد: «حال که در دهه هفتاد از عمر خود هستي، و رحلت از اين عالم نزديک است آيا وقت آن نرسيده است که توبه و انابه کني؟» در مصر نيز قاضي القضات فرقه هاي چهارگانه اهل سنّت آراي ابن تيميّه را غلط و بدعت اعلام کرد.

ولي در قرن دوازدهم، محمّد بن عبدالوهاب ظهور کرد و از افکار ابن تيميّه حمايت نمود و از ميان عقايد او بيش از همه بر همان عقايد جديدش تأکيد کرد.

علاوه بر عقايد فوق، ابن تيميّه داراي عقايد خاصّ ديگري نيز بود. او در سال 698 آشکارا در بحث هاي داغ اعتقادي داخل مي شد و با مخالفين خودش به مناظره مي پرداخت، از جمله عقايد و رفتار او مي توان به موارد ذيل اشاره کرد:

1ـ حدود شرعيّه را خودش اقامه مي کرد.
2ـ موي سر کودکان را از ته مي تراشيد!
3ـ با کساني که مخالف عقيده او بودند آماده پيکار بود.
4ـ از ارائه دادن نذور، مردم را نهي مي کرد.
5ـ به امکان رؤيت حسّي خداوند اعتقاد داشت!!
6ـ در مورد خوارج عقيده داشت که : «الخَوارِجُ مَعَ مُرُوقِهِمْ مِنَ الدِّينِ فَهُمْ أصْدَقُ النّاسِ ; با اين که خوارج از دين خارج شدند راستگوترين مردم بودند !».

از کارهاي مثبت او اين بود که در سال 702 بر ضدّ مغول اقدامات خوبي از خود ارائه داد.

علاّمه اميني بعد از آن که کلام ابن تيميّه را در ردّ «حديث آغاز دعوت پيامبر(صلي الله عليه وآله)» (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الاَْقْرَبِينَ...) نقل مي کند که او سند حديث مزبور را صحيح نمي داند، مي گويد: «از او اين سخن عجيب نيست زيرا او فرد متعصّبي است که بر انکار ضروريّات و تکفير مسلمين و به خصوص انکار آن چه مربوط به فضايل اهل بيت(عليهم السلام)است اصرار دارد»(1)

و در جاي ديگر مي افزايد: «لذلک عاد غرضاً لنبال الجرح من فطاحل علماء اهل السنّة منذ ظهرت مخاريقه و إلي هذا اليوم و حسبک قول الشوکاني في البدر الطالع ج 2 ص 260 : صرّح محمّد البخاري الحنفي المتوفّي 841 بتبديعه ثمّ تکفيره ثمّ صار يصرح في مجلسه : انّ من أطلق القول علي ابن تيمية: انّه شيخ الاسلام، فهو بهذا الاطلاق کافر ; به همين دليل او همواره هدف تيرهاي انتقاد از سوي علماي بزرگ اهل سنّت واقع شد، از جمله «شوکاني» از محمّد بخاري حنفي نقل مي کند که او را تکفير کرده و گفته است : هر کس ابن تيميّه را شيخ الاسلام بخواند، کافر است!».(2)

از مدافعان سرسخت ابن تيميّه مي توان از «ابن کثير» مؤلّف کتاب «البداية و النهاية» (متوفّاي 744) را نام برد که در سراسر کتاب خود به هر مناسبتي از ابن تيميّه دفاع کرده و او را ستوده است.

از علماي معاصر ابن تيميّه که از او دفاع کرده و به سبب اين کار مورد نفرت جامعه خود قرار گرفت، محدّث مشهور «ابوالحجّاج مزي» صاحب کتاب «تهذيب الکمال» است که در سال 742 درگذشته است.

ديگر از شاگردان ابن تيميّه، «احمد بن محمّد مري لبلي» حنبلي است که به گفته ابن حجر نخست مخالف ابن تيميّه بود ولي پس از ملاقات با او از دوستان و شاگردان او گرديد و مصنّفات او را نوشت و در طرفداري از او پافشاري کرد و در ردّ مسأله سفر براي زيارت از او دفاع کرد، سرانجام «اخنايي» قاضي مالکي او را احضار کرد و آنقدر زد تا بدنش خونين شد و سپس دستور داد او را وارونه سوار قاطر کردند و در شهر گرداندند، تا تحقير شود.

بزرگ ترين شاگرد و مدافع سرسخت ابن تيميّه بي شک «ابن القيم الجوزية» است که در همه اقوال و عقايد تابع و حامي بي چون و چراي او بود و نشر و بسط عقايد ابن تيميّه را در زمان حيات و پس از مرگ او بر عهده داشت و بارها با وي به زندان رفت و به همين سبب او را تازيانه زدند و سوار بر شتر در شهر گرداندند و با ابن تيميّه در قلعه دمشق زنداني کردند.(3)

* * * * *

اکنون به اصل موضوع باز مي گرديم که چرا «ابن تيميّه» موفّق به گستردن سفره سلفي ها در شام نشد، ولي محمّد بن عبدالوهّاب، آن را در سرزمين نجد گسترد و سپس دامنه آن را به تمام جزيره عربستان کشيد و اين اعتقادات را به نام خود به عنوان «آيين وهّابيّت» در تاريخ ثبت کرد؟

دليل عمده آن دو چيز بود:

نخست اين که دمشق و شام يکي از مراکز علوم اسلامي در آن زمان بود و علماي برجسته و حوزه هاي علميّه فراواني داشت. آنها به صورت وسيع در برابر اشتباهات ابن تيميّه به مقاومت برخاستند و با اين که طرفداران قابل ملاحظه اي پيدا کرده بود، نفوذ او را با دلايل منطقي درهم شکستند، در حالي که سرزمين نجد از اين نظر در آن زمان بسيار فقير بود و شبهات سر سلسله اين گروه با مقاومت چنداني رو به رو نشد و در ميان عوام گسترش يافت. در طول تاريخ هر منطقه اي زير پوشش علما و دانشمندان آگاه بوده است، از اين آفات مصون مانده است.

ديگر اين که در آن زمان در ميان قبايل «نجد» بر سر حکومت منازعات شديدي بود، محمّد بن عبدالوهّاب طبق تواريخ موجود از اين موقعيّت استفاده کرد و با آل سعود پيمان بست که آنها از افکارش حمايت کنند، او هم پيروان خود را براي کشورگشايي در اختيار آنان قرار دهد، در حالي که در دمشق و شامات نه چنين شرايطي وجود داشت و نه ابن تيميّه به فکر چنين طرحي افتاد.

پي نوشت:
1. الغدير، جلد 2، صفحه 280
2 . همان مدرک، جلد 1، صفحه 247، (پاورقي)
3 . گردآوري از کتاب هاي سير اعلام النبلاء، جلد 1، صفحه 37; الصحيح من السيرة، جلد 1، ص 245; الغدير، جلد 2، صفحه 280 ; الذريعة، جلد 2، صفحه 283 آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي بخش 14، آيين وهّابيّت و فصل نامه مکتب اسلام، شماره 10

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: