بسم الله الرحمن الرحيم
بررسي آيه : « وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ » و رضايت دائمي خداوند از صحابه :
طرح شبهه :
خداوند در قرآن كريم ميفرمايد :
وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَالَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم . التوبة / 100 .
پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزى بزرگ !
همان طور كه ملاحظه ميكنيد خداوند در اين آيه از پيشي گيرندگان مهاجر و انصار كه خليفه اول و دوم نيز قطعاً جزء آن ها هستند ، رضايت خود را اعلام و به آنها وعده بهشت داده است ؛ اما شما با مطرح كردن قضيه هجوم به خانه فاطمه و ... در حقيقت اين آيه را انكار ميكنيد و از كساني كه خداوند از آنها راضي شده است ، ناراضي هستيد و به آنها تهمتهاي ناروائي ميزنيد .
نقد و بررسي :
استدلال به اين آيه براي تبرئه غاصبان خلافت وهجوم به خانه وحي و غصب حق امير المؤمنين علي عليه السلام و ... بر دو محور استوار است : 1 - رضايت دائمي خداوند از اصحاب. 2 - وعده قطعي بهشت به آنان .
در توضيح و پاسخ به اين شبهه به چند نكته اشاره مي كنيم:
1 . مراد از (السابقون) چيست وكيست؟
سبقت كه در اين آيه امتيازي بزرگ محسوب شده است چه معنايي از آن اراده شده است ؟ آيا صرفا اگر در مسلمان شدن فردي بر ديگري تقدم داشته باشد ، مصداق اين آيه خواهد يود ؟ و يا علاوه بر پذيرش اسلام امتيازاتي از قبيل پايبندي به دستورات خداوند و پيشتاز بودن در كارهاي خير و اطاعت و پيروي از رسول خدا صلي الله عليه وآله و در يك كلام در آزمون بزرگ مسلماني پيروز شدن نيز لازم است ؟ .
دانشمند بزرگ اسلامي مرحوم سيد مرتضي رحمة الله عليه در اين باره ميفرمايد :
وأول ما نقوله : إن ظاهر هذه الآية لا تقتضي أن السبق المذكور فيها إنما هو السبق إلى اظهار الإيمان والاسلام واتباع النبي صلى الله عليه وآله ، لأن لفظ ( السابقين ) مشتركة غير مختصة بالسبق إلى شئ بعينه .
وقد يجوز أن يكون المراد بها السبق إلى الطاعات ، فقد يقال لمن تقدم في الفضل والخير : سابق ومتقدم . قال الله تعالى : (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ . أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُون ) (الواقعة / 10 و 11 ) فإنما أراد المعنى الذي ذكرناه ، وقال تعالى : (ثمَُّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنهُْم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنهُْمْ سَابِقُ بِالْخَيرَْاتِ ) (فاطر / 32 ) ويكون معنى قوله تعالى ( الأولون ) التأكيد للسبق والتقدم والتدبير فيه ، كما يقال : سابق بالخيرات أول سابق .
وإذا لم يكن هاهنا دلالة تدل على أن المراد بالسبق في الآية إلى الإسلام فقد بطل غرض المخالفين وإذا ادعوا فيمن يذهبون إلى فضله وتقدمه أنه داخل في هذه الآية إذا حملنا على السبق في الخير والدين احتاجوا إلى دليل غير ظاهر الآية ، وأنى لهم بذلك .
اقتضاي ظاهر آيه اين است كه مقصود ، سبقت در اظهار ايمان و اسلام و پيروي از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله باشد ؛ زيرا كلمه و لفظ (السابقين) معناي مشتركي دارد و به موضوع معيني اختصاص ندارد.
و از طرفي مي شود گفت : مراد ، سبقت در اطاعت و پيروي است ؛ زيرا گاهي به افرادي كه امتيازي در خوبيها و اعمال خير دارند گفته مي شود او بر ديگران سبقت گرفته و مقدم است .
خداوند ميفرمايد : سبقت گيرندگان مقدمند ، آنان همان مقربانند . در اين آيه خداوند همان چيزي كه ما گفتيم اراده فرموده است . و در آيه ديگر مي فرمايد : سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه آ نان را برگزيده بوديم به ميراث داديم ؛ پس برخي از آنان بر خود ستمكارند و برخي از ايشان ميانه رو ، و برخي از آنان در كارهاي نيك به فرمان خدا پيشگامند .
و معناي اين فرمايش خداوند (الْأَوَّلُونَ) در آيه مورد بحث تاكيد بر پيشتاز بودن و انديشه در آن است ؛ همانگونه كه گفته ميشود : پيشتاز در خوبيها ، نخستين فرد انجام دهنده آن است .
بنابراين وقتي كه مخالفان نتوانند از ظاهر اين آيه بر سبقت اسلام به عنوان امتياز استفاده كنند به ناچار نيازمند اين هستند كه سبقت در خير و دين را به عنوان ملاكهاي تقدم در اين آيه داخل كنند كه اين مطلب هم از ظاهر آيه استفاده نميشود و نيازمند دليل از خارج آيه خواهد بود كه اين هم ممكن نيست .
رسائل المرتضى ، ج 3 ، ص 88 .
2 . عمل صالح و حفظ ايمان شرط ورود به بهشت :
در بسياري از آيات قرآن خداوند ورود به بهشت و حضور در جمع شايستگان را به بعضي از بندگانش وعده داده است كه البته اين وعده بدون قيد و شرط نبوده و نيست ؛ بلكه بهره وري و استفاده از نعمتهاي عالم آخرت براي كساني است كه شرايط حضور در ميعادگاه الهي را فراهم كرده باشند ، به ديگر سخن آنكه اين وعده اختصاص به «السابقون الأولون» از مؤمنين ندارد ؛ بلكه عام است و شامل هر مؤمن صالح و شايسته كردار مي شود ؛ همچنانكه در آيه 72 سوره توبه ميفرمايد :
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَمَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم .
خداوند به مردان و زنان با ايمان ، باغ هايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و مسكنهاى پاكيزهاى در بهشتهاى جاودان (نصيب آن ها ساخته) و (خشنودى و) رضاى خدا ، (از همه اينها) برتر است و پيروزى بزرگ ، همين است !
بي ترديد اين وعده الهي به مؤمنين هرگز سبب عصمت آنها نشده و آنها را از خطا و لغزش باز نخواهد داشت ؛ از اين رو هرگز نميتواند به صورت مطلق و دائمي باشد ؛ بلكه خوشنودي خداوند از آنها و در نتيجه رفتن به بهشت ، بستگي به آينده آنها و انجام عمل صالح دارد .
عالم نامدار و انديشمند بزرگ اسلامي شيخ طوسي رضوان الله تعالي عليه در اين باره ميفرمايد :
على أنهم لو كانوا هم المعنيين بالآية [ السبق الي الإسلام لا الإيمان و السبق الظاهري لا الباطني] لم يمنع ذلك من وقوع الخطأ منهم ولا أوجب لهم العصمة لأن الرضي المذكور في الآية وما أعد الله من النعيم إنما يكون مشروطا بالإقامة على ذلك والموافاة به ، وذلك يجري مجرى قوله " وعد الله المؤمنين والمؤمنات جنات تجري من تحتها الأنهار " (التوبة / 72) ولا أحد يقول إن ذلك يوجب لهم العصمة ولا يؤمن وقوع الخطأ منهم بل ذلك مشروط بما ذكرناه وكذلك حكم الآية .
اگر در اين آيه مقصود معناي ظاهر آن كه سبقت در مسلماني است باشد ، نه معناي باطني كه علاوه بر اسلام ، سبقت در ايمان نيز لازم و مراد است ، اين تفسير از آيه موجب دور بودن از خطا و اشتباه و عصمت آنان نميشود ؛ زيرا رضايت خداوند و آنچه از نعمتهاي بهشتي وعده داده است مشروط به پايداري در دين و وفادار ماندن به شرايط است ، اين سخن در حقيقت مانند اين آيه است كه فرمود : خداوند به مردان و زنان مؤمن بهشتهايي وعده داده است كه نهرها از زير آن جاري است ، كه البته صرفا نام مؤمن و مسلم را يدك كشيدن موجب مصون ماندن در برابر خطاها و اشتباهات نخواهد بود ؛ بلكه ورود به اين جايگاه پر از ناز و نعمت بدون محقق شدن شرايط آن ميسر نخواهد شد .
الرسائل العشر ، ص 128 .
در سوره بينيه به صراحت اعلام ميدارد كه شرط ورود به بهشت و رضوان ابدي ، انجام اعمال صالح است :
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئكَ هُمْ خَيرُْ الْبرَِيَّةِ . جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبهِِّمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضىَِ اللَّهُ عَنهُْمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَالِكَ لِمَنْ خَشىَِ رَبَّه . البينة / 7 و 8 .
كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند ، بهترين مخلوقات (خدا) يند ! .
پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش جارى است هميشه در آن مىمانند ! (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند و اين (مقام والا) براى كسى است كه از پروردگارش بترسد !
چگونه ميشود خداوند از افرادي اعلام رضايت دائمي نمايد كه هر لحظه امكان سرزدن خطا و انجام اعمال غير صالح براي آنها وجود دارد ؟ آيا اين اعلام رضايت به معناي تأييد اعمال خلاف شرع آنها نيست ؟ و آيا چنين وعدهاي به منزله نشان دادن چراغ سبز به آنها نخواهد بود و آنها نسبت به انجام اعمال ناشايست ترغيب نخواهند شد ؟
شيخ بزرگوار علامه طوسي رحمة الله عليه در اين باره ميفرمايد :
وأيضا فإنه لا يجوز أن يكون هذا الوعد غير مشروط وأن يكون على الإطلاق إلا لمن علم عصمته ولا يجوز عليه شئ من الخطأ ، لأنه لو عنى من يجوز عليه الخطأ بالإطلاق وعلى كل وجه كان ذلك إغراء له بالقبيح وذلك فاسد بالإجماع ، وليس أحد يدعي للمذكورين العصمة فبطل أن يكونوا معنيين بالآية على الإطلاق .
برداشت و تفسير صحيح آيه اين است كه ورود به بهشت بدون شرط و مطلق نيست ؛ مگر براي كساني كه متصف به صفت عصمت باشند و خطائي از آنان سر نزند ، و اگر اين وعده كه با قطعيت و حتمي بودن اعلام شده افراد خطاكار را هم شامل شود ، نتيجه آن وادار كردن افراد به ارتكاب خطا و اشتباه است با اين توجيه كه مي گويد : من كه از نجات يافتگان هستم ؛ پس آزادم . و اين عقيده و فكر به اجماع همگان فاسد است ، و از طرفي هيچ كس براي افراد مورد نظر در آيه (السابقون الاولون) ادعاي عصمت نكرده است ؛ پس بنا بر آنچه گفته شد آنان نمي توانند از مصاديق آيه باشند .
الرسائل العشر ، ص 128
اين مطلب از سياق آيه «السابقون الألون» نيز به خوبي استفاده ميشود ؛ زيرا آيات قبل و بعد آن در مذمت منافقين وارد شده و آنها را به خاطر اعمال زشت شان مذمت كرده است . قبل از آيه ميفرمايد :
الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلىَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ . وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَمًا وَ يَترََبَّصُ بِكمُُ الدَّوَائرَ عَلَيْهِمْ دَائرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ . التوبه / 97 و 98 .
باديهنشينان عرب ، كفر و نفاقشان شديدتر است و به ناآگاهى از حدود و احكامى كه خدا بر پيامبرش نازل كرده ، سزاوارترند و خداوند دانا و حكيم است !
گروهى از (اين) اعراب باديهنشين ، چيزى را كه (در راه خدا) انفاق مىكنند ، غرامت محسوب مىدارند و انتظار حوادث دردناكى براى شما مىكشند حوادث دردناك براى خود آنهاست و خداوند شنوا و داناست !
و بلا فاصله بعد از آن نيز ميفرمايد :
وَمِمَّنْ حَوْلَكمُ مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلىَ النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نحَْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبهُُم مَّرَّتَينِْ ثمَُّ يُرَدُّونَ إِلىَ عَذَابٍ عَظِيم .
و از (ميان) اعراب باديهنشين كه اطراف شما هستند ، جمعى منافقند و از اهل مدينه (نيز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند . تو آنها را نمىشناسى ؛ ولى ما آنها را مى شناسيم . بزودى آنها را دو بار مجازات مىكنيم (: مجازاتى با رسوايى در دنيا ، و مجازاتى به هنگام مرگ) سپس به سوى مجازات بزرگى (در قيامت) فرستاده مىشوند .
اين آيه صراحت دارد كه در ميان اهل مدينه نيز منافقاني وجود داشته است ، حال چگونه ممكن است كه خداوند به عدهاي وعده قطعي بهشت بدهد و بلا فاصله به همانها گوشزد نمايد كه در ميان شما منافقيني هستند كه شما آنها را نميشناسيد و به آنها وعده دو بار عذاب كردن بدهد ؟
در نتيجه : منظور خداوند اين نيست كه هر كسي جزء «السابقون الأولون» بودند ؛ حتي اگر بعد از آن ايمان شان را از دست بدهند و هيچ عمل صالح نيز انجام ندهند ، فقط به همين دليل كه جزء (السابقون الأولون) بودهاند ، خدا از آنها براي هميشه راضى است ، و هيچ گاه از آنها خشمگين نمىشود هر چند كه زشت ترين اعمال را انجام داده باشند .
3 . رضايت دائمي ، با برخي آيات در تضاد است و برخي ديگر را تخصيص ميزند:
اگر رضايت خداوند از آنها مقيد به عمل صالح نباشد و آنها بدون قيد و شرط ( چه بعدها عمل صالح انجام دهند و چه كارهاي زشتي مرتكب شوند ) به بهشت بروند ، آيات بسياري از قرآن كريم تكذيب خواهد شد ؛ از جمله خداوند در آيه 7 و 8 سوره زلزله ميفرمايد:
وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه .
هر كس هموزن ذرّهاى كار بد كرده آن را مىبيند !
اگر ادعاي اهل سنت پذيرفته شود ، بايد بگوييم كه تمام مردم ، نتيجه اعمال بد خود را خواهند ديد ، مگر آنهايي كه با پيامبر هجرت كردهاند كه اعمال بد آنها حساب نشده و رضايت خداوند از آن دائمي است ! و اين مطلب با اين آيه و آيات ديگر قرآن در تضاد است .
اصلاً گناه كساني كه بعدها به دنيا آمدهاند چيست كه بايد ذره ذره اعمالشان ، محاسبه شده و در برابر آنها حسابرسي شوند ؛ اما «السابقون الأولون» فقط به اين دليل كه در صدر اسلام زندگي ميكردهاند ، هيچ يك از گناهانشان محسوب نشده و بي حساب به بهشت بروند ؟!
و نيز خداوند در سوره حجرات ميفرمايد :
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير . الحجرات / 13 .
گرامىترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است !
اگر قرار باشد كه پيشي گيرندگان مهاجر و انصار بدون قيد و شرط ؛ چه تقواي الهي پيشه كنند و چه اعمال ناشايست انجام دهند ؛ در عين حال گرامي ترين افراد نزد خداوند باشند ، اين آيه و بسياري ديگر از آيات قرآن تكذيب خواهد شد !
و نيز اگر رضايت خداوند در اين آيه مطلق باشد ، بايد تمامي آيات قرآن را كه راجع به وعده و وعيد و جزا و پاداش نازل شده است ، تخصيص بزنيم . يعني از هر كسي گناهي سر بزند ، مجازات خواهند شد ؛ مگر (السابقون الأولون) كه آنها حتي اگر مرتد و يا منافق نيز بشوند ، مجازات نخواهند شد .
قبول اين مطلب برابر است با لغويت شريعت و فرمانهاي خداوند ؛ زيرا ثابت ميشود كه (السابقون الاولون) چه به شريعت اسلام پايبند باشد و چه نباشند ، خداوند آنها را به بهشت خواهد برد .
اگر منظور آيه اين باشد كه كساني كه جزء (السابقون الأولون) بودهاند ، هيچگاه گناه نكردند و لغزشي از آنها صورت نگرفت و معصوم از دنيا رفتند ، با اعتقادات اهل سنت نميسازد و انكار بديهيات خواهد بود .
و اگر بگوييم كه منظور خداوند آن است كه آن ها گناه كردند ، ظلم كردند ، مرتكب فسق و فجور شدند ؛ اما در عين حال باز هم خدا از آنها راضى است و آنها را به بهشت خواهد برد ، با بسياري ديگر از آيات قرآن كريم در تضاد خواهد بود ؛ زيرا خداوند در آيه 96 توبه ميفرمايد :
فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقين .
خداوند (هرگز) از جمعيّت فاسقان راضى نخواهد شد !
و نيز در آيه 57 و 140 سوره آل عمران مي فرمايد :
وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمين .
خداوند، ستمكاران را دوست نمىدارد .
اگر ادعاي اهل سنت را بپذيريم ، بايد بگوييم كه خداوند از فاسقين و ظالمين راضي نيست ؛ مگر از آنهايي كه با پيامبر هجرت كردند كه خداوند براي هميشه از آنها راضي است و فسق و فجور آنها هيچ تأثيري در رضايت خداوند نخواهد داشت !!
و يا خداوند در سوره يونس ميفرمايد :
وَ الَّذينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون . يونس / 27 .
كسانى كه مرتكب گناهان شدند ، جزاى بدى به مقدار آن دارند و ذلّت و خوارى ، چهره آنان را مىپوشاند و هيچ چيز نمىتواند آن ها را از (مجازات) خدا نگه دارد ! (چهرههايشان آن چنان تاريك است كه) گويى با پارههايى از شب تاريك ، صورت آن ها پوشيده شده ! آن ها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند !
و نيز در سوره ذخرف ميفرمايد :
إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فىِ عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُون . الزخرف / 74 .
مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه مىمانند .
اگر ادعاي اهل سنت درست باشد ، بايد بپذيريم كه خداوند هر كسي را كه مرتكب گناه شود ، مجازات ميكند ، ذلت و خواري چهره آنان را ميپوشاند ، اهل دوزخ هستند و ... ؛ مگر كساني كه جزء (السابقون الأولون) هستند كه آنها هيچ يك از گناهانشان محسوب نشده و هرگز به جهنم نخواهند رفت ؛ حتي اگر گناه اولين و آخرين بر گردن آنها باشد !
4 . پيامبران نيز محاسبه ميشوند :
طبق اعتقاد اهل سنت ، خداوند از پيشي گيرندگان مهاجر و انصار براي هميشه راضي شده است و آن ها بدون حساب و كتاب وارد بهشت ميشوند ؛ در حالي كه طبق آيات قرآن كريم حتي پيامبران نيز در قيامت از حساب و كتاب مستثنا نيستند و آنها بايد حساب پس دهند . خداوند در سوره اعراف ميفرمايد :
فَلَنَسَْلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسَْلَنَّ الْمُرْسَلِينَ . الأعراف / 6 .
به يقين ، (هم) از كسانى كه پيامبران به سوى آنها فرستاده شدند سؤال خواهيم كرد (و هم) از پيامبران سؤال مىكنيم !
تا جايي كه خداوند پيامبران خود را تهديد ميكند كه اگر ذرهاي به خداوند شرك بورزند ، تمامي اعمال نيكي كه تا به حال انجام دادهاند ، از بين خواهد رفت و از زيانكاران خواهند شد . در سوره انعام ، بعد از نام بردن هيجده نفر از پيامبران بزرگ خود ميفرمايد :
وَلَوْ أَشرَْكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كاَنُواْ يَعْمَلُون . انعام / 88 .
و اگر آن ها مشرك شوند [ميشدند] ، اعمال (نيكى) كه انجام دادهاند ، نابود مىگردد (و نتيجهاى از آن نمىگيرند) .
و خطاب به خاتم پيامبران صلي الله عليه وآله وسلم ميفرمايد :
وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرين . الزمر / 65 .
به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى ، تمام اعمالت تباه مىشود و از زيانكاران خواهى بود .
و با تهديدي كه در سوره حاقه آمده است ، جاي هيچ ترديدي را باقي نميگذارد كه تفاوت و تبعيضي بين هيچ يك از بندگان نيست و همه بايد جوابگوي اعمال خود باشند ؛ حتي اگر برترين مخلوق و خاتم پيامبران باشد :
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ . لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ . ثمَُّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِين . فَمَا مِنكمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِين الحاقة / 44 ـ 47 .
اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست ، ما او را با قدرت مىگرفتيم ، سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم ، و هيچ كس از شما نمىتوانست از (مجازات) او مانع شود .
وقتي خداوند پيامبرانش را اين گونه تهديد ميكند ، اهل سنت با چه تضميني ادعا ميكنند كه خداوند از پيشي گيرندگان مهاجر و انصار براي هميشه راضي شده است و آنها هر عمل زشتي انجام دهند ، محاسبه نشده و قطعاً بهشتي هستند ؟!
از اين گذشته ، خداوند در همين دنيا برخي از پيامبران بزرگ خود را فقط به خاطر ترك أولي (از ديدگاه اهل سنت گناه) مجازاتهاي سختي كرده است .
حضرت آدم عليه السلام را به خاطر يك ترك اولي از بهشت برين اخراج كرد :
وَقُلْنَا يََادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الجَْنَّةَ وَكلاَُ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَاذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ . فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنهَْا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كاَنَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكمُْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكمُْ فىِ الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلىَ حِينٍ . فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ كلَِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم . البقره / 35 ـ 37 .
و گفتيم: «اى آدم! تو با همسرت در بهشت سكونت كن و از (نعمتهاى) آن، از هر جا مىخواهيد، گوارا بخوريد (اما) نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.
پس شيطان موجب لغزش آنها از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند، بيرون كرد. و (در اين هنگام) به آنها گفتيم: «همگى (به زمين) فرود آييد! در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود. و براى شما در زمين، تا مدت معينى قرارگاه و وسيله بهره بردارى خواهد بود.»
سپس آدم از پروردگارش كلماتى دريافت داشت (و با آنها توبه كرد.) و خداوند توبه او را پذيرفت چرا كه خداوند توبهپذير و مهربان است.
و يونس را در كام نهنگ افكند :
وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فىِ الظُّلُمَتِ أَن لَّا إِلَاهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنىِّ كُنتُ مِنَ الظَّلِمِينَ . فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجََّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَالِكَ نُجِى الْمُؤْمِنِين . الأنبياء / 87 ـ 88 .
و ذا النون [يونس] را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت و چنين مىپنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت (امّا موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ى متراكم) صدا زد: « (خداوندا!) جز تو معبودى نيست! منزّهى تو! من از ستمكاران بودم! »
ما دعاى او را به اجابت رسانديم و از آن اندوه نجاتش بخشيديم و اين گونه مؤمنان را نجات مىدهيم!
و حضرت نوح را فقط به خاطر درخواست نجات فرزند گنهكارش ، مؤاخذه ميكند :
وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنىِ مِنْ أَهْلىِ وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الحَْاكِمِينَ . قَالَ يَنُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُْ صَالِحٍ فَلَا تَسَْلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنىِّ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ . قَالَ رَبِّ إِنىِّ أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسَْلَكَ مَا لَيْسَ لىِ بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لىِ وَتَرْحَمْنىِ أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِين . هود / 45 ـ 47 .
نوح به پروردگارش عرض كرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حكمكنندگان برترى!»
فرمود: « اى نوح ! او از اهل تو نيست ! او عمل غير صالحى است [فرد ناشايستهاى است]! پس، آنچه را از آن آگاه نيستى، از من مخواه! من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى!!»
عرض كرد: «پروردگارا! من به تو پناه مىبرم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم! و اگر مرا نبخشى، و بر من رحم نكنى، از زيانكاران خواهم بود!»
چگونه است كه خداوند پيامبران عظيم الشأن خود را فقط به خاطر ترك اولي ، اين چنين مجازات ميكند ؛ اما صحابه را به خاطر اعمال ناشايستي همچون كتك زدن و به شهادت رساندن دختر رسول خدا ، غصب حق امير المؤمنين ، بدعت گذاريهاي فراوان در دين اسلام و منحرف كردن آن از مسير اصلي اش و ... نه تنها مجازات نميكند ؛ بلكه به آنها وعده قطعي بهشت داده و رضايت ابدي خود را از آنها اعلام ميدارد ؟!
5 . خداوند ، همسران رسول خدا (ص) را تهديد ميكند :
شكي نيست كه برخي از زنان پيامبر ؛ همچون عائشة ، سودة و ... جزء «السابقون الأولون» بودهاند، وطبق اعتقاد اهل سنت ، بايد اين اشخاص بدون حساب و كتاب به بهشت بروند و خداوند براي هميشه از آنها راضي است ؛ اما با مراجعه به قرآن ميبينيم كه خداوند تمامي زنان پيامبر را تهديد ميكند كه اگر كار خلافي از آنها سربزند ، چند برابر ديگران مجازاتشان خواهد كرد .
يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَكانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرا . الأحزاب / 30 .
اى همسران پيامبر ! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود ، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براى خدا آسان است .
و به اتفاق مفسرين هنگامي كه حفصه دختر عمر ، سرّي را كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به او گفته و از وي خواست كه به ديگران نگويد ؛ اما او راز پيامبر را با عايشه در ميان گذاشت و بعد هر دو تصميم گرفتند رسول خدا را اذيت كنند ، خداوند آن دو را اين گونه تهديد كرده و دستور ميدهد كه از كار ناپسندشان توبه كنند :
إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَإِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْريلُ وَصالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ . التحريم / 4 .
اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست ؛ زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد ، (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح ، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند .
قرطبي ، مفسر مشهور اهل سنت در تفسير اين آيه مينويسد :
قوله تعالى : ( وإن تظاهرا عليه ) أي تتظاهرا وتتعاونا على النبي صلى الله عليه وسلم بالمعصية والايذاء .
معني اين فرمايش خداوند : ( وإن تظاهرا عليه ) اين است كه اگر شما دو نفر به كمك يكديگر پيامبر را با نا فرماني واذيت وآزار مورد بي مهري قرار دهيد.
تفسير القرطبي ، ج 18 ، ص 189 ، ذيل آيه .
و سمرقندي نيز مينويسد :
ثم قال * ( وإن تظاهرا عليه ) * يعني تعاونا على أذاه ومعصيته فيكون مثلكما كمثل امرأة نوح وامرأة لوط تعملان عملا تؤذيان بذلك رسول الله صلى الله عليه وسلم .
( وإن تظاهرا عليه ) يعني با كمك همديگر رسول خدا را اذيت يا نافرماني كنيد ، كه در اين صورت داستان شما همانند داستان همسر نوح و لوط خواهد بود كه با اعمالشان پيامبر خدا را اذيت ميكردند.
تفسير السمرقندي ، ج 3 ، ص 446 ، ذيل آيه .
شيعه و سني اتفاق دارند كه مراد از آن دو زن حفصه و عائشه است ؛ همانگونه كه بخاري نوشته است :
عَنْ عُبَيْدِ بْنِ حُنَيْن، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاس رضى الله عنهما يُحَدِّثُ أَنَّهُ قَالَ مَكَثْتُ سَنَةً أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ عَنْ آيَة، فَمَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَيْبَةً لَهُ.
حَتَّى خَرَجَ حَاجًّا فَخَرَجْتُ مَعَهُ فَلَمَّا رَجَعْتُ وَكُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِيقِ عَدَلَ إِلَى الأَرَاكِ لِحَاجَة لَهُ قَالَ: فَوَقَفْتُ لَهُ حَتَّى فَرَغَ سِرْتُ مَعَهُ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم مِنْ أَزْوَاجِهِ فَقَالَ تِلْكَ حَفْصَةُ وَعَائِشَةُ. قَالَ فَقُلْتُ وَاللَّهِ إِنْ كُنْتُ لأُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ هَذَا مُنْذُ سَنَة، فَمَا أَسْتَطِيعُ هَيْبَةً لَكَ .
صحيح البخاري ، ج6 ، ص69 ، ح 4913 ، كتاب التفسير ، باب تَبْتَغِي مَرْضَاةَ أَزْوَاجِكَ .
ابن عباس گفته است : يك سال منتظر ماندم تا شايد بتوانم از عمر در باره يك آيه قرآن چيزي بپرسم ؛ ولي نتوانستم ؛ چون ترس از عمر اجازه نميداد .
تا زماني كه براي حج به سفر رفت ، من نيز همراه او حركت كردم در هنگام بازگشت در ميان راه براي قضاي حاجت به طرف درخت اراك رفت ، من ايستادم تا فارغ شد ، به او ملحق شدم و گفتم : اي امير مؤمنان ! آن دو زني كه از بين زنان رسول خدا براي مقابله با آن حضرت پشت به پشت به هم دادند (همپيمان شدند) چه كساني بودند ؟ عمر گفت : آن دو حفصه و عائشه هستند .
به او گفتم : قسم به خدا يك سال است كه ميخواستم اين سؤال را از تو بپرسم ؛ اما ترس از تو اجازه نميداد .
مسلم بن حجاج به نقل از عمر بن خطاب مينويسد :
فَدَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَقُلْتُ يَا بِنْتَ أَبِي بَكْر أَقَدْ بَلَغَ مِنْ شَأْنِكِ أَنْ تُؤْذِي رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَقَالَتْ مَا لِي وَمَا لَكَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ عَلَيْكَ بِعَيْبَتِكَ . قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى حَفْصَةَ بِنْتِ عُمَرَ فَقُلْتُ لَهَا يَا حَفْصَةُ أَقَدْ بَلَغَ مِنْ شَأْنِكِ أَنْ تُؤْذِي رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لاَ يُحِبُّكِ . وَلَوْلاَ أَنَا لَطَلَّقَكِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم .
نزد عائشه رفتم ، گفتم : اي دختر ابو بكر كارت به آنجا رسيده است كه رسول خدا را اذيت ميكني ؟ ! گفت: اي پسر خطاب مرا با تو كاري نيست، به عيب ونقص خودت بپرداز ، سپس نزد حفصه رفتم و گفتم : چرا پيامبر خدا را اذيت مي كني ؟ به خدا سوگند خودت مي داني كه رسول خدا (ص) تو را دوست ندارد و اگر من نبودم تو را طلاق مي داد .
صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 188 ، ح3582 ، كتاب الطلاق ، باب فِي الإِيلاَءِ وَاعْتِزَالِ النِّسَاءِ وَتَخْيِيرِهِنَّ وَقَوْلِهِ تَعَالَى ( وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ ) .
همچنين در چند آيه بعد ، سرنوشت زنان حضرت نوح و لوط را براي آنها مثال زده كه مبادا همانند آنها كافر شده و به رسول خدا خيانت نمايند :
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ . التحريم / 10 .
خداوند براى كسانى كه كافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است ، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مىشوند! » .
طبق روايات اهل سنت ، شأن نزول اين آيه نيز در باره عائشه و حفصه است و خداوند اين مثال را براي آن دو زده است و هشدار داده است كه مبادا سروشتشان همانند زن نوح و لوط شود .
ابن قيم جوزية (متوفاي 751 هـ) در دو كتاب إعلام الموقعين و الأمثال في القرآن الكريم در اين باره مينويسد :
ثُمَّ في هذه الْأَمْثَالِ من الْأَسْرَارِ الْبَدِيعَةِ ما يُنَاسِبُ سِيَاقَ السُّورَةِ فَإِنَّهَا سِيقَتْ في ذِكْرِ أَزْوَاجِ النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم وَالتَّحْذِيرِ من تَظَاهُرِهِنَّ عليه وَأَنَّهُنَّ إنْ لم يُطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُرِدْنَ الدَّارَ الْآخِرَةَ لم يَنْفَعْهُنَّ اتِّصَالُهُنَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم كما لم يَنْفَعْ امْرَأَة نُوحٍ وَلُوط اتِّصَالهمَا بِهِمَا وَلِهَذَا إنَّمَا ضَرْب في هذه السُّورَةِ مَثَلَ اتِّصَالَ النِّكَاحِ دُونَ الْقَرَابَةِ .
قال يحيى بن سَلَّامٍ ضَرَبَ اللَّهُ الْمَثَلَ الْأَوَّلَ يُحَذِّرُ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ ثُمَّ ضَرَبَ لَهُمَا الْمَثَلَ الثَّانِيَ يُحَرِّضُهُمَا على التَّمَسُّكِ بِالطَّاعَةِ .
در اين مثالها اسرار عالي نهفته است كه با سياق آيه تناسب دارد ؛ زيرا در باره همسران پيامبر و بر حذر داشتن آنان از نافرماني آن حضرت نازل شده است كه اگر از خدا و رسول اطاعت نكنند و در عين حال مشتاق سعادت اخروي باشند ، فقط پيوند با رسول خدا (ص) نفعي براي آنان نخواهد داشت ؛ همانگونه كه همسر نوح و لوط بودن براي آنان فايدهاي نداشت و به همين جهت هم در اين سوره از رابطه سببي يعني ازدواج مثال آورد نه نسبي مثل فرزند و غيره .
يحيي بن سلام گفته است : خداوند در مثال اول عائشه و حفصه را بر حذر داشته و در مثل دوم آن دو را به پيروي و اطاعت از رسول خدا (ص) ترغيب فرموده است .
إعلام الموقعين عن رب العالمين ، ج 1 ، ص 189 ، ناشر : دار الجيل - بيروت - 1973 ، تحقيق : طه عبد الرؤوف سعد و الأمثال في القرآن الكريم ، ج 1 ، ص 57 ، ناشر : مكتبة الصحابة - طنطا - مصر - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : إبراهيم محمد .
شوكاني در اين باره ميگويد :
وما أحسن من قال فإن ذكر امرأتي النبيين بعد ذكر قصتهما ومظاهرتهما على رسول الله صلى الله عليه وإله وسلم يرشد أقم إرشاد ويلوح أبلغ تلويح إلى ان المراد تخويفهما مع سائر أمهات المؤمنين وبيان أنهما وإن كانتا تحت عصمة خير خلق الله وخاتم رسله فإن ذلك لا يغني عنهما من الله شيئا ... .
و چه نيكو سخني گفته است آنكه گفت : ياد آوري داستان دو نفر (عائشه و حفصه) از همسران پيامبر و حركت آن دو بر ضد رسول خدا (ص) ، محكمترين پيام و ارشاد را همرا دارد ، كه به آن دو نفر و ديگر همسران رسول خدا (ص) علام مي دارد كه همسر خاتم پيامبران بودن سبب نجات آنان نخواهد بود .
فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير ، محمد بن علي الشوكاني ، (متوفاي 1250هـ) ج 5 ، ص 256 ، ناشر : دار الفكر – بيروت .
و همچنين در سوره حجرات ، دو تن از زنان رسول خدا (ص) را به خاطر عيبجوئي و به كار بردن القاب زشت در باره ديگر زنان آن حضرت توبيخ كرده است .
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسىَ أَن يَكُونُواْ خَيرًْا مِّنهُْمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسىَ أَن يَكُنَّ خَيرًْا مِّنهُْنَّ وَلَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَكمُْ وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْايمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُون . الحجرات / 11 .
اى كسانى كه ايمان آوردهايد ! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را مسخره كنند ، شايد آنها از اينها بهتر باشند و نه زنانى زنان ديگر را ، شايد آنان بهتر از اينان باشند و يكديگر را مورد طعن و عيبجويى قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد ، بسيار بد است كه بر كسى پس از ايمان نام كفرآميز بگذاريد و آنها كه توبه نكنند ، ظالم و ستمگرند .
فخر رازي در تفسير اين آيه مينويسد :
وقوله تعالى : * ( ومن لم يتب ) * أمرهم بالتوبة عما مضى وإظهار الندم عليها مبالغة في التحذير وتشديدا في الزجر .
خداوند متعال در اين جمله : ( ومن لم يتب ) دستور به توبه و پشيماني از اعمال گذشته و اظهار ندامت از آن را صادر فرموده و در حقيقت مبالغه در ترساندن و شدت نهي را مي رساند .
تفسير الرازي ، ج 28 ، ص 133 .
آلوسي و بيضاوي مينويسند :
( فأولائك هم الظالمون ) * بوضع العصيان موضع الطاعة وتعريض النفس للعذاب .
يعني اينان نافرماني را جانشين اطاعت و جانشان را در معرض شكنجه قرار داده اند .
تفسير الآلوسي ، ج 26 ، ص 156 و تفسير البيضاوي ، ج 5 ، ص 218 .
شوكاني در تفسيرش مي نويسد:
( ومن لم يتب ) عما نهى الله عنه ( فأولئك هم الظالمون ) لارتكابهم ما نهى الله عنه وامتناعهم من التوبة ، فظلموا من لقبوه ، وظلمهم أنفسهم بما لزمها من الإثم .
كسي كه توبه نكند از آنچه كه خدا نهي كرده است ، اينان ستمگرانند ؛ چون نهي خدا را انجام داده و توبه نكردهاند ؛ پس ظالم محسوب شده و به خودشان ظلم كرده اند.
فتح القدير ، الشوكاني ، ج 5 ، ص 64 .
اين آيه نيز از آياتي است كه به شهادت مفسران اهل سنت در شأن عائشه دختر ابوبكر و حفصه دختر عمر نازل شده است .
قرطبي در شان نزول آيه مينويسد :
قال المفسرون : نزلت في امرأتين من أزواج النبي صلى الله عليه وسلم سخرتا من أم سلمة ، وذلك أنها ربطت خصريها بسبيبة - وهو ثوب أبيض ، ومثلها السب - وسدلت طرفيها خلفها فكانت تجرها ، فقالت عائشة لحفصة رضي الله عنهما : أنظري ! ما تجر خلفها كأنه لسان كلب ، فهذه كانت سخريتهما .
وقال أنس وابن زيد : نزلت في نساء النبي صلى الله عليه وسلم ، عيرن أم سلمة بالقصر . وقيل : نزلت في عائشة ، أشارت بيدها إلى أم سلمة ، يا نبي الله إنها لقصيرة وقال عكرمة عن ابن عباس : إن صفية بنت حيي بن أخطب أتت رسول الله صلى الله عليه وسلم فقالت : يا رسول الله ، إن النساء يعيرنني ، ويقلن لي يا يهودية بنت يهوديين ! فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : [ هلا قلت إن أبي هارون وإن عمي موسى وإن زوجي محمد ] . فأنزل الله هذه الآية .
مفسران گفته اند : اين آيه در شان دو تن از همسران رسول خدا (ص) كه ام السلمه را مسخره كرده بودند نازل شده است ؛ چون او لباسي سفيد پوشيده و دو طرف آن را پشت سرش رها كرده بود كه هنگام راه رفتن كشيده مي شد ، عائشه به حفصه گفت : ببين چيزي همانند زبان سك بر پشتش آويزان است.
انس و ابن زيد گفته اند : در باره همسران پيامبر خدا (ص) كه ام السلمه را به جهت كوتاهي قدش سرزنش كردهاند نازل شده است ، و گفته شده است در باره عائشه است كه با دستش به ام السلمه اشاره كرد و گفت : اي فرستاده خدا بببين چقدر كوتاه قد است .
عكرمه از ابن عباس نقل كرده است كه گفت : صفيه دختر حي ابن اخطب محضر رسول خدا (ص) رسيد و گفت : اي رسول خدا (ص) زنها مرا سرزنش ميكنند و مي گويند : اي يهودي ! واي كسي كه پدر و مادرش يهودي هستند ، رسول خدا (ص) فرمود : چرا نگفتي پدرم هارون و عمويم موسي و شوهرم محمد است ، سپس اين آيه بر رسول خدا نازل شد .
تفسير القرطبي - القرطبي - ج 16 ص 326 و تفسير الثعلبي - الثعلبي - ج 9 ص 81 و أسباب نزول الآيات ، الواحدي النيسابوري ، ص 264 و ... .
با توجه به آنچه در توضيح آيات قبل گذشت ، ثابت ميشود كه رضايت خداوند از «السابقون الأولون» رضايت دائمي نيست ؛ بلكه بستگي به اعمال و رفتار آينده آنها دارد و گر نه نبايد خداوند زنان پيامبر و به ويژه عائشه را كه قطعاً جزء «السابقون الأولون» هستند تهديد نمايد كه آن ها را دو برابر ديگران عذاب خواهد كرد ، و سرنوشت كافران را براي آنها مثال بزند .
نكته جالب اين كه خود عائشه اعتراف كرده است كه بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله دچار اشتباهاتي شده است ؛ از اين رو وصيت ميكند كه او را در كنار پيامبر دفن نكنند ؛ بلكه در كنار ديگر زنان رسول خدا در بقيع دفن نمايند .
همچنين در اين جا ميتوان به اعترافات بزرگان صحابه كه قطعاً جزء «السابقون الأولون» بوده اشاره كرد . كساني همچون أبو سعيد خدري ، براء بن عازب و ... كه نشان ميدهد هيچ يك از آنان استباطي را كه اهل سنت از آيه «السابقون الأولون» ميكنند ، قبول نداشتهاند .
و از آن جايي كه در آيه بيعت رضوان اين اعترافات را به صورت مفصل نقل كرديم ، از تكرار آنها در اينجا خودداري ميكنيم .
6 . احتمال ارتداد صحابه در قرآن :
اعتقاد به رضايت دائمي خداوند از «السابقون الأولون» با آياتي از قرآن مجيد كه احتمال ارتداد صحابه را مطرح و آنها را از اين كار بازداشته است ، سازگار نيست ؛ زيرا اگر واقعاً خداوند از آنها براي هميشه راضي بوده و آنها قطعاً بهشتي بودهاند ، چرا خداوند آنها را تهديد كرده و وعده عذاب داده است ؟
وَمَا محَُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِيْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلىَ أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضرَُّ اللَّهَ شَيًْا وَسَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرِين . آل عمران / 144.
محمد (صلي الله عليه وآله) فقط فرستاده خداست و پيش از او ، فرستادگان ديگرى نيز بودند آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به عقب برمىگرديد ؟ ( و اسلام را رها كرده به دوران جاهليّت و كفر بازگشت خواهيد نمود ؟ ) و هر كس به عقب باز گردد ، هرگز به خدا ضررى نمىزند و خداوند بزودى شاكران ( و استقامتكنندگان ) را پاداش خواهد داد .
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين . المائده / 54 .
اى كسانى كه ايمان آوردهايد ! هر كس از شما ، از آيين خود بازگردد ، (به خدا زيانى نمىرساند خداوند جمعيّتى را مىآورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند ، در برابر مؤمنان متواضع ، و در برابر كافران سرسخت و نيرومند هستند .
بسيار واضح و روشن است كه اين آيه شامل همه صحابه و از جمله «السابقون الأولون» نيز ميشود .
آيات ديگري نيز در ارتباط با اين موضوع وجود دارد كه مجال نقل همه آنها را نداريم.
7 . پشيما نيها و آرزويهاي ابوبكر و عمر :
اهل سنت ادعا ميكنند كه پيشي گيرندگان مهاجر و انصار ، قطعاً بهشتي هستند و خداوند براي هميشه از آنها راضي است ؛ اما با سيري كوتاه در گذشته و زندگي برخي از اصحاب و شنيدن سخنان آنان ، درمي يابيم كه خود آنان از آيه مورد نظر ، اين مطلب را استفاده نكرده و به بهشتي بودن و رضايت خداوند از اعمال و كردارشان اطمينان نداشته اند .
به عنوان مثال : خليفه اول و دوم قطعاً جزء «السابقون الأولون» بودهاند ؛ ولي در طول دوران زندگي مخصوصا در آخرين لحظات زندگيشان آرزوهايي كردهاند كه نشان ميدهد از آينده خويش نگران بودهاند و اطميناني به بهشتي بودن خودشان نداشتهاند .
محمد بن اسماعيل بخاري به نقل از عمر بن خطاب مينويسد :
عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ ... قَالَ [عمر] وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ لِى طِلاَعَ الأَرْضِ ذَهَبًا لاَفْتَدَيْتُ بِهِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ أَرَاهُ .
عمر گفت : اگر براي من زمين پر از طلا شود ، قبل از ديدن عذاب الهي آن را براي نجات خوديش خرج مي كردم .
صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 201 ، ح3692 ، كتاب فضائل الصحابة، ب 6 ، باب مَنَاقِبُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ .
ابن حجر عسقلاني در توضيح اين روايت مينويسد :
أي العذاب وانما قال ذلك لغلبة الخوف الذي وقع له في ذلك الوقت من خشية التقصير فيما يجب عليه من حقوق الرعية أو من الفتنة بمدحهم .
كدام عذاب و يا چه عذابي ؟ ! اين سخن را عمر به خاطر كوتاهيها در بر آوردن حقوق مردم و وقتي كه ترس بر او غلبه كرده بود گفته است .
فتح الباري ، ج 7 ، ص 43 .
اگر واقعاً آن چه كه اهل سنت ادعا ميكنند صحت داشت ، چه نيازي بود كه خليفه دوم ترس تمام وجودش را فرابگيرد و براي خلاصي از عذاب خداوند ، فديه بدهد ؟
خداوند در قرآن كريم در باره اين گونه افراد ميفرمايد :
وَلَوْ أَنَّ لِكلُِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فىِ الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَقُضىَِ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا يُظْلَمُون . يونس / 54 .
و هركس كه ستم كرده ، اگر تمامى آنچه روى زمين است در اختيار داشته باشد ، (همه را از هول عذاب ) براى نجات خويش مىدهد ! و هنگامى كه عذاب را ببينند ، ( پشيمان مىشوند امّا ) پشيمانى خود را كتمان مىكنند ( مبادا رسواتر شوند ) ! و در ميان آن ها ، به عدالت داورى مىشود و ستمى بر آن ها نخواهد شد !
جلال الدين سيوطي به نقل از عمر بن خطاب مينويسد :
عن عمرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ : لَوْ نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ : يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ دَاخِلُونَ الْجَنَّةَ كُلُّكُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِدَاً لَخِفْتُ أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ ، وَلَوْ نَادَى مُنَادٍ : أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ دَاخِلُونَ النَّارَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِدَاً لَرَجَوْتُ أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ ) ( حل ) .
اگر فريادگري از آسمان فرياد زند : اي مردم همه شما بهشتي هستيد جز يك نفر ، مي ترسم آن يك نفر من باشم ، و اگر فرياد كنندهاي فرياد زند و بگويد : همه شما جهنمي هستيد جز يك نفر ، اميدوارم آن يك نفر من باشم .
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، ج 13 ، ص 318 ، ح 1240 و حلية الأولياء ، ج 1 ، ص 53 و التخويف من النار والتعريف بحال دار البوار ، إبن رجب الحنبلي (متوفاي 795 هـ ) ج 1 ، ص 15 ، ناشر : مكتبة دار البيان - دمشق - 1399 ، الطبعة : الأولى و كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، المتقي الهندي ، ج 12 ، ص 277 ، ح 35916 .
اين نشان ميدهد كه خليفه دوم استنباطي كه علماي اهل سنت از آيه «السابقون الأولون» دارند ، قبول نداشته و به بهشتي بودن خود اطمينان نداشته است .
بغوي در شرح السنة مينويسد :
عن ابن عمر : كان رأس عمر على فخذي في مرضه الذي مات فيه ، فقال لي : ضع رأسي ، قال : فوضعته على الأرض ، فقال : ويلي وويل أمي إن لم يرحمني ربي .
فرزند عمر مي گويد : سر پدرم در وقت بيمارياش كه در همان بيماري از دنيا رفت ، روي زانويم بود ، گفت : سرم را روي زمين بگذار ، سپس گفت : واي بر من و بر اين امت ، اگر خدا بر من رحم نكند .
شرح السنة ، ج 14 ، ص 373 ، ناشر : المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت - 1403هـ - 1983م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش .
هناد بن سري متوفاي 243 هـ كه از روات بخاري ، مسلم و بقيه صحاح سته اهل سنت است ، در كتاب الزهد به نقل از ضحاك مينويسد :
عن الضحاك قال مر أبو بكر بطير واقع على شجرة فقال طوبى لك يا طير تقع علي الشجر وتأكل الثمر ثم تطير وليس عليك حساب ولا عذاب ياليتني كنت مثلك والله لوددت أن الله خلقني شجرة إلى جانب الطريق فمر بي بعير فأخذني فأدخلني فاه فلاكني ثم ازدردني ثم أخرجني بعرا ولم أك بشرا .
قال وقال عمر يا ليتني كنت كبش أهلي سمنوني ما بدا لهم حتى إذا كنت أسمن ما أكون زارهم بعض ما يحبون فجعلوا بعضي شواء وبعضي قديدا ثم أكلوني فأخرجوني عذرة ولم أك بشرا قال وقال أبو الدرادء يا ليتني كنت شجرة تعضد ولم أك بشرا .
ابو بكر از جايي مي گذشت ، پرنده اي را ديد كه بر شاخه درختي نشسته است ، گفت : خوشا به حالت ، بر شاخه درخت مي نشيني ، از ميوه درخت مي خوري ، پرواز مي كني و هيچ حساب و كتابي نداري ، اي كاش من هم مثل تو بودم ، به خدا سوگند ، دوست داشتم خدا مرا بسان درختي بر كناره راه مي آفريد تا شتري از كنار من مي گذشت و مرا در دهانش مي گرفت و مي جويد و مي بلعيد سپس به صورت پشگل از شكمش خارج مي كرد و انسان نبودم !!! .
عمر نيز گفته است : اي كاش قوچ خاندانم بودم تا در حد توانشان چاقم مي كردند و بعضي از بدنم را كباب و بعضي را خشك مي كردند و مي خوردند ، سپس به صورت عذره دفع مي كردند و انسان آفريده نمي شدم .
ابو الدرداء مي گويد : اي كاش همانند درختي بودم كه قطع مي شود و بشر آفريده نمي شدم.
الزهد ، هناد بن السري الكوفي ، ج 1 ، ص 258 ، ح 449 ، باب من قال ليتني لم أخلق ، ناشر : دار الخلفاء للكتاب الإسلامي - الكويت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن عبد الجبار الفريوائي و حلية الأولياء وطبقات الأصفياء ، أبو نعيم الأصبهاني ، ج 1 ، ص 52 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة و شعب الإيمان ، أبو بكر البيهقي ، ج 1 ، ص 485 ، ح 787 ، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد السعيد بسيوني زغلول و جامع الاحاديث ، جلال الدين السيوطي ، ج 13 ، ص 317 .
همچنين محمد بن سعد به نقل از عبد الله بن عامر بن ربيعه مينويسد :
أخبرنا يزيد بن هارون ووهب بن جرير وكثير بن هشام قال أخبرنا شعبة عن عاصم بن عبيد الله بن عاصم عن عبد الله بن عامر بن ربيعة قال رَأَيْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَخَذَ تِبْنَةً مِنَ الأَرْضِ فَقَالَ : يَا لَيْتَنِي كُنْتُ هذِهِ التبْنَةَ لَيْتَنِي لَمْ أُخْلَقْ لَيْتَنِي لَمْ أَكُ شَيْئَاً لَيْتَ أُمي لَمْ تَلِدْنِي لَيْتَنِي كُنْتُ نَسْيَاً مَنْسِيَّاً .
عبد الله بن عامر بن ربيعه مي گويد : عمر پر كاهي از زمين بر داشت و گفت : اي كاش من اين پر كاه بودم ، اي كاش به دنيا نمي آمدم ، اي كاش هيچ نبودم ، اي كاش مادرم مرا نمي زائيد ، اي كاش فراموش شده بودم .
الطبقات الكبرى ، ( متوفاي230 هـ ) ج 3 ، ص 360 ، ناشر : دار صادر - بيروت و الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار ، إبن أبي شيبة (متوفاي235 هـ ) ج 7 ، ص 98 ، ناشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت و أنساب الأشراف ، البلاذري ، ج 3 ، ص 440 و شعب الإيمان ، البيهقي ، ج 1 ، ص 486 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد السعيد بسيوني زغلول و شرح السنة ، البغوي ، ج 14 ، ص 373 و تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، الذهبي ، ج 3 ، ص 270 ، ناشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى و تاريخ الخلفاء ، السيوطي ، ج 1 ، ص 129 ، ناشر : مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد محي الدين عبد الحميد .
و نيز ميتوان به پشيماني خليفه اول اشاره كرد كه در آخرين لحظات عمرش از بسياري از اعمالش اظهار پشيماني ميكرد كه يكي از آنها حمله به خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها است .
بنا بر اين اگر واقعاً أبو بكر و عمر از بهشتي بودن و رضايت دائمي خداوند مطمئن بودند ، چرا چنين سخناني را بر زبان جاري و چنين آروزهايي كرده اند ؟
نگاهي به آخرين سخنان امير مؤمنان علي عليه السلام :
پس از مطالعه برخي از اعترافات و آرزوهاي دو خليفه اول ، بي مناسبت نخواهد بود اگر نگاهي مقايسه آميز به آخرين سخنان امير مؤمنان علي عليه السلام نيز داشته باشيم ، تا از يك طرف معرفت و سخنداني و حكمت شناسي و تفسير از زندگي و آفرينش را بشناسيم و درك كنيم و از طرفي ظرفيت و مقام علمي و دانش صاحبان اين سخنان بيشتر و بهتر روشن شود .
ابن اثير جزري در اسد الغابة مينويسد :
عن عمرو ذي مر قال : لما أُصيب علي بالضربة ، دخلتُ عليه وقد عَصَب رأْسه ، قال قلت : يا أَمير المؤمنين ، أَرني ضربتك . قال : فحلَّها ، فقلت : خَدْشٌ وليس بشيء . قال : إِني مفارقكم . فبكت أَم كلثوم من وراء الحجاب ، فقال لها : اسكتي ، فلو ترين ماذا أَرى لما بكيت . قال فقلت : يا أَمير المؤمنين ، ما ترى ؟ قال : هذه الملائكة وفود ، والنبييون ، وهذا محمد يقول : يا علي ، أَبْشِر ، فما تصير إِليه خَيرٌ مما أَنت فيه .
عمرو ذي مر مي گويد : وقتي كه علي عليه السلام ضربت خورد نزد وي رفتم ديدم سرش را بسته است گفتم : اي امير مؤمنان جاي ضربه شمشير را به من نشان بده ، دستمال سرش را باز كرد ، گفتم : زخم كوچكي است ، فرمود : من از جمع شما مي روم ، ام كلثوم كه پشت پرده بود گريه كرد ، فرمود : ساكت و آرام باش ، اگر آنچه من ميبينم تو مي ديدي گريه نمي كردي ، گفتم : اي امير مؤمنان چه مي بيني ؟ فرمود : اينجا گروهي از فرشتگان و پيامبران جمع شدهاند و اين هم رسول خدا محمد (صلي الله عليه وآله) است كه مي فرمايد : اي علي بشارتت باد ، آنچه در انتظار تو است بهتر از چيزي است كه هم اكنون داري .
أسد الغابة في معرفة الصحابة ، إبن الأثير الجزري (متوفاي 630هـ) ، ج 4 ، ص 131 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي .
زمخشري در ربيع الأبرار مينويسد :
أسماء بنت عميس : أنا لعند علي بن أبي طالب بعد ما ضربه ابن ملجم، إذ شهق شهقة ثم أغمي عليه، ثم أفاق فقال : مرحباً ، مرحباً ، الحمد لله الذي صدقنا وعده ، وأورثنا الجنة ، فقيل له : ما ترى ؟ قال : هذا رسول الله ، وأخي جعفر ، وعمي حمزة ، وأبواب السماء مفتحة ، والملائكة ينزلون يسلمون علي ويبشرون ، وهذه فاطمة قد طاف بها وصائفها من الحور ، وهذه منازلي في الجنة . لمثل هذا فليعمل العاملون .
اسماء دختر عميس مي گويد : بعد از آنكه علي عليه السلام به وسيله ابن ملجم ضربت خورد نزد آن حضرت بودم ، ناگهان صيحهاي زد و بيهوش شد ، سپس به هوش آمد وفرمود : خوش آمديد ، خوش آمديد ، سپاس خدا را كه وعده اش راست بود و ما را وارث بهشت قرار داد ، سؤال شد : چه ميبيني ؟ فرمود : اين رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) است واين هم برادرم جعفر و عمويم حمزه ، درهاي آسمان باز و فرشتگان نازل ميشوند و به من سلام مي كنند و بشارت مي دهند و اين هم فاطمه است كه حور العين او را در بر گرفته اند و اين هم جايگاههاي من در بهشت است . برا ي چنين پاداشي كوشندگان بايد بكوشند .
ربيع الأبرار ، أبو القاسم الزمخشري جار الله (متوفاى538هـ) ، ج 1 ، ص 438 ، طبق برنامه الجامع الكبير ، الإصدار الرابع .
8 . وجود منافقين در ميان «السابقون الأولون» ادعاي اهل سنت را باطل مي كند :
طبق آيات قرآن كريم در ميان همين (السابقون الأولون) كساني بودند كه خداوند آنها را منافق و «في قلوبهم مرض» معرفي كرده است ؛ در آيه 31 سوره مدثر ميفرمايد :
وَمَا جَعَلْنَا أَصحَْبَ النَّارِ إِلَّا مَلَئكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتهَُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِيمَانًا وَ لَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فىِ قُلُوبهِِم مَّرَضٌ وَ الْكَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بهَِاذَا مَثَلًا .
مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم ، و تعداد آن ها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب [يهود و نصارى] يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد ، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقّانيّت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند ، و بيماردلان و كافران بگويند : «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟!»
به اتفاق مفسرين سوره مدثر و به ويژه اين آيه در مكه نازل شده و مراد از «في قلوبهم مرض» نيز منافقين هستند . و همين منافقين بودند كه به همراه ديگر مؤمنان و رسول خدا به مدينه هجرت كردند و جزء السابقون الأولون شدند .
بنابراين چگونه ميتوان پذيرفت كه خداوند از تمامي كساني كه با پيامبر هجرت كردند ، به صورت دائمي رضايت داشته باشد ؛ حتي اگر جزء «في قلوبهم مرض» بودهاند .
9 . أبو الغاديه ، در ميان (السابقون الأولون) :
تاريخ صدر اسلام شاهد حضور چهره هايي در ميان (السابقون الأولون) است كه به اتفاق شيعه و سني ، مورد غضب خداوند بوده كه جاي گاهشان آتش جهنم خواهد بود . از جمله اين افراد كساني همچون ابوالغاديه قاتل عمار ياسر است .
ابن تيميه حراني در باره او مينويسد :
كان مع معاوية بعض السابقين الأولين وإن قاتل عمار بن ياسر هو أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذكر ذلك ابن حزم وغيره .
منهاج السنة ، ج6 ، ص333 .
برخي از السابقون الأولون (مهاجران نخستين) دور و بر معاويه بودند كه يكي از آنان ابو الغاديه قاتل عمار بن ياسر است ، او كسي است كه در بيعت شجره حضور داشت و با پيامبر بيعت كرد ، اين مطلب را ابن حزم و ديگران نقل كردهاند .
در حالي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره وي و گروهي كه او به آنها تعلق داشت ، فرمود :
وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّار .
صحيح البخاري ، ج1 ، ص 115 ، كتاب الصلاة ، ب 63 ، باب التَّعَاوُنِ فِي بِنَاءِ الْمَسْجِدِ ، ح 447 و ج2 ، ص207 ، كتاب الجهاد والسير، ب 17 ، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِي السَّبِيلِ ، 2812 .
عمار را گروه نابكار ميكشند ؛ در حالي كه عمار آنها را به سوي بهشت و آنها عمار را به سوي آتش دعوت ميكنند .
جالب اين است كه خود ابو الغاديه ، قاتل عمار ، نقل كرده است كه كشنده عمار در آتش است .
ذهبي در ميزان الإعتدال مينويسد :
عن أبي الغادية سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : قاتل عمار في النار وهذا شيء عجيب فإن عمارا قتله أبو الغادية .
ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي ، ج 2 ، ص 236 .
از أبو غاديه نقل شده است كه گفت : از رسول خدا شنيدم كه فرمود : كشنده عمار در آتش است . و اين چيزي است عجيب ؛ زيرا خود ابو الغاديه عمار را كشته است .
در نتيجه كساني همچون أبو الغاديه ، هر چند كه جزء «سابقون الأولون» بودهاند ؛ اما به خاطر اعمالي كه بعد از نزول آيه انجام دادهاند ، رضايت خداوند از آنها تبديل به غضب و خشم شده است .
10 . ثعلبة بن حاطب بدري ، از (السابقون الاولون) و از بانيان مسجد ضرار :
يكي از كساني كه در جنگ بدر شركت داشته و قطعاً جزء «السابقون الأولون» محسوب ميشود ثعلبة بن حاطب انصاري است . بررسي تاريخ زندگي وي، نتايج بسيار جالبي را به همراه دارد كه يكي از آنها بطلان نظريه عدالت صحابه ، رضايت دائمي خداوند از «السابقون الأولون» ، بهشتي بودن حتمي آنها و ... است ؛ زيرا به اعتراف بزرگان و دانشوران اهل سنت ، وي جزء دوازده منافقي بوده كه مسجد ضرار را بنا نهاده است .
همچنين اوكسي است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله براي او دعا كرد كه ثروتمند شود و تعهد گرفت كه زكات و صدقات را به موقع پرداخت نمايد ؛ اما پس از آن كه به ثروت هنگفتي رسيد ، تعهداتش را فراموش و از زكات تعبير به جزيه كرد و از دادن آن به نماينده رسول خدا خودداري نمود .
حضور ثعلبه در دو جنگ بدر و احد :
ابن اثير جزري در اسد الغابه مينويسد :
ب د ع * ثعلبة ) بن حاطب بن عمرو بن عبيد بن أمية بن زيد بن مالك بن عوف بن عمرو بن عوف بن مالك بن الأوس الأنصاري الأوسي شهد بدرا قاله محمد بن إسحاق وموسى بن عقبة وهو الذي سأل النبي صلى الله عليه وسلم ان يدعو الله ان يرزقه مالا .
محمد بن اسحاق و موسي بن عقبه گفته اند : ثعلبه انصاري در جنگ بدر حضور داشت و او همان كسي است كه از رسول خدا (ص) تقاضا كرد ، براي وي دعا كند تا پول دار شود .
أسد الغابة ، ج 1 ، ص 237 .
ابن عبد البر در الإستيعاب مينويسد :
آخى رسول الله * بين ثعلبة بن حاطب هذا وبين معتب بن عوف بن الحمراء شهد بدرا وهو مانع الصدقة .
رسول خدا (ص) بين ثعلبه و معتب بن عوف بن حمراء عقد برادري بست ، ثعلبه در بدر حضور داشت و او كسي است كه از پرداخت زكات امتناع نمود .
الاستيعاب ، ج 1 ، ص 210 .
محمد بن سعد نيز در الطبقات الكبري مينويسد :
وآخى رسول الله صلى الله عليه وسلم بين ثعلبة بن حاطب ومعتب بن الحمراء من خزاعة حليف بني مخزوم وشهد ثعلبة بن حاطب بدرا وأحدا .
رسول خدا (ص) بين ثعلبه ومعتب عقد برادري بست ، ثعلبه كسي است كه بدر و احد را درك كرده است.
الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 460 .
صفدي نيز عين نقل طبقات الكبري را در الوافي بالوفيات آورده و مينويسد :
ثعلبة بن حاطب بن عمرو بن عبيد بن أمية بن زيد بن مالك بن عوف بن عمرو بن عوف آخى رسول الله صلى الله عليه وسلم بينه وبين معتب بن عوف بن الصحراء شهد بدرا وأحدا وهو مانع الصداقة ... .
الوافي بالوفيات ، ج 11 ، ص 9 .
همچنين ابن كثير دمشقي سلفي ، نام وي را در زمره كساني كه در بدر حضور داشتهاند ذكر كرده است .
البداية والنهاية ، ج 3 ، ص 385 ، باب اسماء اهل البدر و السيرة النبوية ، ج 2 ، ص 492 ، باب اسماء اهل البدر .
بنابراين در بدري بودن اين شخص هيچ شك و شبههاي نيست .
ثعلبه و برپايي مسجد ضرار :
خداوند در قرآن كريم منافقاني كه مسجد ضرار را با هدف ضربه زدن به اسلام و تقويت جبهه كفر بنا كردند ، به شدت توبيخ ميكند و ميفرمايد :
وَالَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَكُفْراً وَتَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَإِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون . التوبه / 107.
و آنهايى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگى ميان مؤمنان است ، و [نيز] كمينگاهى است براى كسى كه قبلًا با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود ، و سخت سوگند ياد مىكنند كه جز نيكى قصدى نداشتيم ؛ و [لى] خدا گواهى مىدهد كه آنان قطعاً دروغگو هستند .
بسياري از دانشمندان تاريخ و تفسير اهل سنت ، نام ثعلبه بن حاطب را در رديف نام كساني قرار دادهاند كه در ساختن مسجد ضرار نقش داشتهاند .
محمد بن جرير طبري در تفسير و تاريخش ، ابن كثير دمشقي ، ابن أبي حاتم رازي ، جلال الدين سيوطي ، ثعلبي ، عبد الرحمن بن جوزي و ... در تفسيرشان ، ابن هشام حميري در السيرة النبوية و... مينويسند :
وَكَانَ الَّذِينَ بَنَوهُ اثْنَى عَشَرَ رَجُلا : خِذَامُ بْنُ خَالِدٍ مِنْ بَنِي عُبَيْدِ بْنِ زَيْدٍ أَحَدُ بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ وَمِنْ دَارِهِ أَخْرَجَ مَسْجِدَ الشِّقَاقِ ، وَثَعْلَبَةُ بْنُ حَاطِبٍ مِنْ بَنِي عُبَيْدٍ ، وَهَزَّالُ بْنُ أُمَيَّةَ بْنِ زَيْدٍ ، وَمُعْتَبُ بْنُ عُشَيْرَ مِنْ بَنِي ضُبَيْعَةَ بْنِ زَيْدٍ ...
مسجد ضرار را دوازده نفر بنا كردند ....ثعلبه بن حاطب از بنو عبيد ...
تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 186 ، ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت و جامع البيان عن تأويل آي القرآن ، الطبري ، ج 11 ، ص 23 ، ناشر : دار الفكر - بيروت – 1405 ، تفسير ابن كثير ، ج 2 ، ص 403 ، تفسير ابن أبي حاتم ، ج 6 ، ص 1880 و الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 3 ، ص 277 و الكشف والبيان ، الثعلبى ، ج 6 ، ص 221 و السيرة النبوية لابن هشام ، اسم المؤلف: إبن هشام الحميري (متوفاي 213 هـ )، ج 5 ، ص 212 ، ناشر : دار الجيل - بيروت - 1411 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : طه عبد الرءوف سعد .
سيوطي در الإتقان مينويسد :
5662 * ( والذين اتخذوا مسجدا ضرارا ) * قال ابن إسحاق إثنا عشر من الأنصار خذام بن خالد وثعلبة بن حاطب وهو من بني أمية بن زيد ومعتب بن قشير ... .
ابن اسحاق گفته است : دوازده نفر از انصار مسجد ضرار را ساختند كه يكي از آنان ثعله بن حاطب است .
الإتقان في علوم القرآن ، ج 2 ، ص 387 .
سمعاني در تفسيرش مينويسد :
قوله تعالى : * ( والذين اتخذوا مسجدا ضرارا وكفرا ) نزلت الآية في قوم من المنافقين منهم : وديعة بن ثابت ، وثعلبة بن حاطب ... .
اين آيه در باره گروهي از منافقان نازل شده است كه در ساختن مسجد ضرار همكاري كرده اند ، يكي از آنان ثعلبه بن حاطب است .
تفسير السمعاني ، ج 2 ، ص 348 ، ذيل آيه .
بغوي مينويسد :
نزلت هذه الآية في جماعة من المنافقين بنوا مسجدا يضارون به مسجد قباء وكانوا اثني عشر رجلا من أهل النفاق وديعة بن ثابت وخذام بن خالد ومن داره اخرج هذا المسجد وثعلبة بن حاطب وحارثة بن عمرو .
آيه مربوط به مسجد ضرار در شأن گروهي از منافقان است كه هدفشان ضرر زدن به مسجد قبا بود ، اين گروه از منافقان دوازده نفر بودند ،... يكي از آنان ثعلبه بن حاطب است.
تفسير البغوي ، ج 2 ، ص 326 .
أبو الحسن ماوردي در النكت والعيون مينويسد :
قوله عز وجل : ) وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً ( هؤلاء هم بنو عمرو بن عوف وهم اثنا عشر رجلاً من الأنصار المنافقين , وقيل : هم خذام بن خالد ومن داره أخرج مسجد الشقاق , وثعلبة بن حاطب , وَمُعَتِّب بن قشير , وأبو حبيبة بن الأزعر , وعباد بن حنيف أخو سهل بن حنيف , وجارية بن عامر , وابناه مُجمِّع وزيد ابنا جارية , ونبتل بن الحارث , وبجاد بن عثمان ,
اين سخن خداوند متعال : (وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْرا) در شأن گروهي از اهل نفاق است كه دوازده نفر بودند ،... يكي از آنان ثعلبه بن حاطب است .
النكت والعيون ، أبو الحسن الماوردي (متوفاي 450هـ ) ج 2 ، ص 400 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - لا يوجد ، الطبعة : لا يوجد ، تحقيق : السيد ابن عبد المقصود بن عبد الرحيم .
ابن عادل در تفسير اللباب مينويسد :
قال ابنُ عباسٍ ، ومجاهدٌ ، وقتادةُ ، وعامة المفسِّرين : الذين اتَّخَذُوا مسجد الضرار كانوا اثني عشر رجلاً من المنافقين ، وديعة بن ثابت ، وخذام بن خالد ومن داره أخرج هذا المسجد ، وثعلبة بن حاطب ... .
تفسير اللباب ، ابن عادل ، ج 8 ، ص 367 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .
ابن عباس و مجاهد و قتاده و همه مفسران گفته اند : كساني كه در ساخت و بناي مسجد ضرار نقش داشته اند دوازده نفر از منافقان بوده اند ، يكي از آنان ثعلبه بن حاطب بود .
ثعلبه و امتناع از پرداخت زكات :
زكات از واجبات و احكام اقتصادي دين اسلام است كه اعتقاد به آن مكمل اصول اعتقادي است، ولذا در بعضي از آيات قرآن بلا فاصله بعد از دستور به نماز قرار گرفته كه به معناي درجه اهميت آن و پرداخت آن با شرايط خاص بر هر فرد مسلماني لازم و واجب است ، و از طرفي كساني كه منكر زكات بوده و يا در پرداخت آن كوتاهي كرده به سختي مورد نكوهش قرار گرفته اند.
در سوره توبه در باره منافقين ميفرمايد :
وَمِنهُْم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئنِْ ءَاتَئنَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ . فَلَمَّا ءَاتَئهُم مِّن فَضْلِهِ بخَِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعْرِضُونَ . فَأَعْقَبهَُمْ نِفَاقًا فىِ قُلُوبهِِمْ إِلىَ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا كَانُواْ يَكْذِبُون . التوبة / 75_ 77 .
بعضى از آنها [منافقان] با خدا پيمان بسته بودند كه : «اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد ، قطعاً صدقه خواهيم داد و از صالحان (و شاكران) خواهيم بود ! » .
امّا هنگامى كه خدا از فضل خود به آنها بخشيد ، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند ! .
اين عمل ، (روح) نفاق را ، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند ، در دلهايشان برقرار ساخت . اين به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلّف جستند و به خاطر آن است كه دروغ مىگفتند .
به شهادت اكثر مفسرين اهل سنت ، اين آيات در باره ثعلبه بن حاطب نازل شده است .
محمد بن جرير طبري در تفسيرش مينويسد :
حدثني محمد بن سعد ، قال : ثني أبي ، قال : ثني عمي ، قال : ثني أبي ، عن أبيه ، عن ابن عباس قوله : ومنهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله . . . الآية ، وذلك أن رجلا يقال له ثعلبة بن حاطب من الأنصار ، أتى مجلسا فأشهدهم ، فقال : لئن آتاني الله من فضله ، آتيت منه كل ذي حق حقه ، وتصدقت منه ، ووصلت منه القرابة فابتلاه الله فآتاه من فضله ، فأخلف الله ما وعده ، وأغضب الله بما أخلف ما وعده ، فقص الله شأنه في القرآن : ومنهم من عاهد الله . . . الآية ، إلى قوله : يكذبون .
از ابن عباس در شأن نزول اين آيه چنين نقل شده است كه گفت : شخصي به نام ثعلبه در حضور گروهي از مردم چنين گفت و آنان را شاهد گرفت كه اگر خدا به من تفضلي كند و ثروت و مالي عنايت نمايد ، حقوق هر صاحب حقي را خواهم پرداخت ، زكات مالم را اداء خواهم نمود ، به نزديكانم رسيدگي خواهم كرد ، خداوند سبحان به وي ثروت فراواني عنايت فرمود تا آزمايش شود ؛ اما او به هيچ يك از وعده هايش عمل نكرد و خشم و غضب الهي را فراهم نمود كه در اين آيه داستانش نقل شده است.
جامع البيان ، ج 10 ، ص 241 ، ح 13204 .
فخر رازي در باره شأن نزول آيه ميگويد :
والمشهور في سبب نزول هذه الآية أن ثعلبة بن حاطب قال : يا رسول الله ادع الله أن يرزقني مالا . فقال عليه السلام : « يا ثعلبة قليل تؤدي شكره خير من كثير لا تطيقه » ... .
آنچه كه در شأن نزول اين آيه شهرت دارد اين است كه ثعلبه به رسول خدا (ص) عرض كرد : دعا كن تا خدا به من ثروتي عنايت كند ، فرمود : اي ثعلبه ! مال اندكي كه شكر آن را به جا آوري بهتر از ثروت فراواني است كه نتواني حق آن را اداء نمايي.
تفسير الرازي ، ج 16 ، ص 138 .
ابن كثير دمشقي بعد از ذكر آيه ميگويد :
وقد ذكر كثير من المفسرين منهم ابن عباس والحسن البصري أن سبب نزول هذه الآية الكريمة في ثعلبة بن حاطب ...
بسياري از مفسران مانند ابن عباس وحسن بصري گفته اند: سبب نزول اين آيه كريمه ثعلبه بن حاطب است.
تفسير ابن كثير ، ج 2 ، ص 388 .
ابن عربي بعد از آوردن سخنان مفسران در باره آيه ، ميگويد : اين آيه در باره ثعلبه نازل شده است و آن را صحيح ترين سخن ميداند :
هذه الآية اختلف في شأن نزولها على ثلاثة أقوال الأول أنها نزلت في شأن مولى لعمر قتل حميما لثعلبة فوعد إن وصل إلى الدية أن يخرج حق الله فيها فلما وصلت إليه الدية لم يفعل الثاني أن ثعلبة كان له مال بالشام فنذر إن قدم من الشام أن يتصدق منه فلما قدم لم يفعل الثالث وهو أصح الروايات أن ثعلبة بن حاطب الأنصاري المذكور قال للنبي ادع الله أن يرزقني مالا أتصدق منه ... .
در شان نزول آيه سه نظريه وجود دارد:
1. در شان غلامي از غلامان عمر نزل شده است كه شتري ارزشمند از ثعلبه را كشته بود و گفته بود كه اگر ديه شتر را بگيرد حقوق الهي را به پردازد ؛ ولي پس از گرفتن ديه به تعهدش عمل نكرد ؛
2 . نظر دوم اين است كه ثعلبه مالي در شام داشت و نذكر كرد كه اگر به شام برگشت ، از آن صدقه بدهد ؛ اما زماني كه به شام رسيد ، از انجام تعهدش امتناع كرد ؛
3 . نظر سوم كه صحيحترين نظر است ، اين است كه ثعله بن حاطب انصاري كه قبلاً نامش ذكر شد ، به رسول خدا عرض كرد : براي من دعا كن كه خداوند مالي بدهد تا صدقه دهم ...
أحكام القرآن ، ج 2 ، ص 547 .
ابن جوزي در باره اقوالي كه در شأن نزول آيه وجود دارد ميگويد :
قوله تعالى : ( ومنهم من عاهد الله ) في سبب نزولها أربعة أقوال : أحدها : أن ثعلبة بن حاطب الأنصاري ، أتى رسول الله فقال : يا رسول الله ، ادع الله أن يرزقني مالا ، فقال : " ويحك يا ثعلبة ، قليل تؤدي شكره ، خير من كثير لا تطيقه " قال : ثم قال مرة ...
والثاني : أن رجلا من بني عمرو بن عوف ، كان له مال بالشام ، فأبطأ عنه ، فجهد له جهدا شديدا ، فحلف بالله لئن آتانا من فضله ... والثالث : أن ثعلبة ومعتب بن قشير ، خرجا على ملأ ، فقالا : والله لئن رزقنا الله لنصدقن... والرابع : أن نبتل بن الحارث ، وجد بن قيس ، وثعلبة بن حاطب ، ومعتب بن قشير ، قالوا : لئن آتانا الله من فضله لنصدقن . فلما آتاهم من فضله بخلوا به فنزلت هذه الآية ، قاله الضحاك .
زاد المسير ، ج 3 ، ص 321 .
طبق آن چه ابن جوزي نقل كرده است ، در هر چهار صورت آيه در باره ثعلبه نازل شده است . در نظر اول ، سوم و چهارم صراحتاً اسم او آمده و در نظريه دوم نيز ميتواند منظور از «رجلاً من بني عمرو بن عوف» ثعلبه باشد ؛ زيرا وي نيز از همين قبيله بوده و عمرو بن عوف از اجداد وي است .
سخنان و اقوال ديگر مفسران از بزرگان اهل سنت در تفسير اين آيه متنوع و فراوان است كه به جهت پرهيز از تكرار و طولاني شدن ، فقط به نام كساني كه به صراحت گفتهاند اين آيه در باره ثعلبه نازل شده است اكتفا و به ذكر آثارشان بسنده ميكنيم :
أسباب نزول الآيات ، الواحدي النيسابوري ، ص 170 و الإتقان في علوم القرآن ، السيوطي ، ج 2 ص 387 و التسهيل لعلوم التنزيل ، الغرناطي الكلبي ، ج 2 ص 81 و الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 3 ، ص 261 و السيرة النبوية - ابن هشام الحميري - ج 4 ص 978 و المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ، ابن عطية الأندلسي ، ج 3 ، ص 61 و تفسير ابن أبي حاتم ، ج 6 ، ص 1847 و تفسير ابن كثير ، ج 2 ، ص 388 و تفسير أبي السعود ، ج 4 ، ص 85 و تفسير البحر المحيط ، أبي حيان الأندلسي ، ج 8 ص 276 و تفسير البغوي ، ج 2 ، ص 312 و تفسير البيضاوي ، ج 3 ، ص 159 و تفسير الثعالبي ، ج 3 ص 199 و تفسير الثعلبي ، ج 5 ص 72 و تفسير الجلالين ، المحلي ، السيوطي ، ص 253 و تفسير السمرقندي ، ج 2 ، ص 75 و تفسير السمعاني ، ج 2 ، ص 331 و تفسير النسفي ، ج 2 ، ص 100 و تنوير المقباس من تفسير ابن عباس ، الفيروز آبادي ، ص 162 و فتح القدير ، الشوكاني ، ج 2 ، ص 385 و معاني القرآن ، النحاس ، ج 3 ، ص 235 و ...
ثعلبه بن حاطب از منافقان بود :
علاوه بر آن چه كه در داستان بناي مسجد ضرار گذشت ، برخي از علماي اهل سنت ، صريحاً ثعلبة بن حاطب را در ليست منافقين قرار دادهاند .
أبو جعفر محمد بن حبيب بغدادي (متوفاى : 245هـ) ، در كتاب المحبر باب أسماء المنافقين مينويسد :
اسماء المنافقين وهم ستة وثلاثون رجلا منهم من الاوس (درى) بن الحارث و (الجلاس) بن سويد بن الصامت ... و (ثعلبة) بن حاطب و (المعتب) ابن قشير وهما اللذان عادا الله " لئن آتانا من فضله لنصدقن ولنكونن من الصالحين ...
المحبر ، ج 1 ، ص 467 ـ 468 .
منافقين 36 نفر بودند كه از جمله آنها ثعلبة بن حاطب است .
بنابراين در منافق بودن وي شك و شبههاي وجود ندارد .
آيا ميتوان ادعا كرد كه خداوند از چنين كسي رضايت دائمي خود را اعلام كرده باشد و او را حتماً وارد بهشت خواهد كرد ؟ !!!
11 . قاتلان عثمان در ميان «السابقون الأولون» :
طبق اعتقاد مسلّم اهل سنت ، كساني كه در قضيه كشته شدن عثمان شركت داشتهاند ، كافر هستند.
ابن حزم اندلسي ميگويد :
فقتلوه ولا خير من ذلك عند أحد لعن الله من قتله والراضين بقتله فما رضي أحد منهم قط بقتله ... فساق محاربون سافكون دما حراما عمدا بلا تأويل على سبيل الظلم والعدوان فهم فساق ملعون .
عثمان را كشتن د، هيچ كس اين عمل را ستايش نميكند ، خدا لعنت كند كسي را كه عثمان را كشت وآن كه به كشته شدنش راضي بود ... خون حرامي را عمداً و ظالمانه ريختند ، اينان فاسقان نفرين شده هستند .
الفصل في الملل والأهواء والنحل ، ابن حزم الطاهري (متوفاي 548 هـ) ج 4 ، ص 123 ـ 125 ، ناشر : مكتبة الخانجي ، القاهرة .
شمس الدين ذهبي در تاريخ الإسلام مينويسد :
فكل هؤلاء نبرأ منهم ونبغضهم في الله ، ونكل أمورهم إلى الله عز وجل ...
از تمام كساني كه در كشته شدن عثمان شركت داشتند بيزاري مي جوئيم و به خاطر خدا با آنان دشمن هستيم و عاقبت كار آنان را به خدا واگذار ميكنيم .
تاريخ الإسلام ، ج 3 ، ص 654 .
و در جاي ديگر مينويسد :
وروى سليمان بن أبي شيخ ، عن عبد الله بن صالح العجلي قال : أقبل الحكم بن هشام يريد مندلا ، فلما جلس قال له أصحاب مندل : يا أبا محمد ، ما تقول في عثمان قال : كان والله خيار الخيرة ، أمير البررة ، قتيل الفجرة ...
از حكم بن هشام سؤال شد : نظر تو در باره عثمان چيست ؟ گفت : به خدا سوگند ، او بر گزيده نيكان ، پيشواي نيكوكاران ، كشته شده به وسيله بدكاران بود ،...
تاريخ الإسلام ، ج 11 ، ص 93 و تهذيب الكمال ، المزي ، ج 7 ، ص 158 .
ابن كثير دمشقي سلفي مينويسد :
ولقد أحسن بعض السلف إذ يقول وقد سئل عن عثمان : هو أمير البررة ، وقتيل الفجرة ، مخذول من خذله ، منصور من نصره .
چه نيكو گفته اند بعضي از گذشتگان هنگامي كه از عثمان سؤال شد گفت : عثمان پيشواي نيكو كاران و كشته بدكاران است ، ذليل و خوار شد كسي كه او را خوار كرد و ياري شده است كسي كه او را ياري كرد .
البداية والنهاية ، ج 7 ص 222 .
طبراني مينويسد ، عائشه همواره قاتلين عثمان را نفرين مي كرد و ميگفت :
قُتِلَ وَاللَّهِ مَظْلُومًا لَعَنَ اللَّهُ قَتَلَتَهُ ...
عثمان مظلومانه كشته شد ، خدا لعنت كند قاتلان او را ...
المعجم الكبير ، ج 1 ، ص 88 و التاريخ الأوسط ، ج 1 ، ص 95 و مجابو الدعوة ، ابن أبي الدنيا (متوفاى : 281هـ) ، ج 1 ، ص 65 و تاريخ المدينة المنورة ، إبن شبة النميري (متوفاي 262هـ ) ج 2 ، ص 265 و ... .
هيثمي بعد از نقل روايت ميگويد :
رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح غير طلق وهو ثقة .
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 97 .
أبو بكر آجري به نقل از حذيفة مينويسد :
حدثنا أبو محمد عبد الله بن صالح البخاري ، قال : حدثنا إسحاق بن إبراهيم قال : حدثنا حماد بن يزيد ، عن ابن عون ، عن الوليد [ أبي ] بشر ، عن جندب ، عن حذيفة قال : قد ساروا إليه والله ليقتلنه ، قال : قلت : فأين هو ؟ قال : في الجنة ، قال : قلت : فأين قتلته ؟ قال : في النار والله .
حذيفه گفته است : عثمان را كشتند ، گفتم : او اكنون كجا است ؟ گفت : در بهشت ، گفتم : قاتلان او كجا هستند ؟ گفت : به خدا سوگند در آتش .
الشريعة ،أبي بكر محمد بن الحسين الآجري (متوفاي 360هـ ) ج 4 ، ص 1996 ، ح 1464 ، ناشر : دار الوطن - الرياض / السعودية - 1420 هـ - 1999 م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي .
حال در اين جا به برخي از كساني كه هم جزء «السابقون الأولون» و هم جزء قاتلان عثمان بودهاند اشاره ميكنيم :
فروة بن عمر انصاري :
فروة بن عمرو از كساني است كه در بيعت عقبه اول و نيز در جنگ بدر حضور داشته است ؛ پس قطعاً آيه «السابقون الأولون» شامل وي خواهد شد ؛ اما همين شخص از كساني است كه در قضيه كشتن عثمان حضور داشت تا جايي كه مالك بن أنس رئيس مالكيها به همين خاطر از آوردن اسم او در كتابش خودداري و به جاي آن از لقبش استفاده ميكند . ابن عبد البر در الإستيعاب مينويسد :
فروة بن عمرو بن ودقة بن عبيد بن عامر بن بياضة البياضي الأنصاري شهد العقبة وشهد بدرا وما بعدها من المشاهد مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ... ولم يسمه [المالك] في الموطأ وكان ابن وضاح وابن مزين يقولان إنما سكت مالك عن اسمه لأنه كان ممن أعان على قتل عثمان رضي الله عنه .
الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1260 ، رقم : 2074 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 4 ، ص 179 .
فروة بن عمر در عقبه و جنگ بدر و ديگر جنگها با رسول خدا (ص) حضور داشت ... مالك اسم او را در مؤطأ نميآورد ، ابن وضاح و ابن مزين گفتهاند كه مالك به خاطر اين اسم او را نميبرده چون از كساني است كه در كشتن عثمان شريك بوده است .
عبد الرحمن بن عديس :
طبق تعريفي كه از ابن تيميه از «السابقون الأولون» داشت و در باره ابو الغاديه گذشت ، آيه شامل كساني كه در بيعت شجره حضور داشتهاند نيز ميشود .
أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون .
منهاج السنة ، ج6 ، ص333 .
يكي از كساني كه در بيعت رضوان حضور داشته ، عبدالرحمن بن عديس است . وي در قضيه كشتن عثمان نقش اساسي داشته و گفتهاند كه سركرده اصلي لشكر مصر و قيام كنندگان عليه عثمان محسوب ميشده است .
ابن عبد البر در الإستيعاب مينويسد :
عبد الرحمن بن عديس البلوي مصري شهد الحديبية ذكر أسد ابن موسى عن ابن لهيعة عن يزيد بن أبي حبيب قال كان عبد الرحمن بن عديس البلوي ممن بايع تحت الشجرة رسول الله صلى الله عليه وسلم قال أبو عمر هو كان الأمير على الجيش القادمين من مصر إلى المدينة الذين حصروا عثمان وقتلوه .
الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 2 ص 840 ، ح 1437.
عبدالرحمن بن عديس كسي بود كه با پيامبر (ص) زير درخت بيعت كرد و پرچمدار گروهي بود كه خانه عثمان را محاصره كردند و وي را به قتل رساندند .
البته اين مطلب در آيه بيعت شجره به صورت مفصل بحث شده است كه ما از تكرار آن خودداري ميكنيم .
طلحة بن عبيد الله :
طلحة بن عبيد الله ، جزء نخستين كساني است كه به اسلام گرويد ؛ بنابراين ترديدي نيست كه وي جزء «السابقون الأولون» بوده است ؛ اما از طرف ديگر همين شخص از كساني است كه در قضيه كشتن عثمان نقش اساسي داشت و از كساني بود كه به اطراف و اكناف كشورهاي اسلامي نامه نوشت و مردم را عليه عثمان شوراند . در زمان محاصره نيز از كساني است كه اجازه نميداد به خانه عثمان آب برسانند ؛ تا جايي كه مروان بن حكم در جنگ جمل او را به انتقام كشتن عثمان با تير زد و كشت .
عبد الرحمن بن عديس ، از طلحه فرمان مي گرفت :
طبري در تاريخش مينويسد :
حدثني عبد الله بن عباس بن أبي ربيعة قال دخلت على عثمان رضي الله عنه فتحدثت عنده ساعة فقال يا ابن عباس تعال فأخذ بيدي فأسمعني كلام من على باب عثمان فسمعنا كلاما منهم من يقول ما تنتظرون به ومنهم من يقول انظروا عسى أن يراجع فبينا أنا وهو واقفان إذ مر طلحة بن عبيد الله فوقف فقال أين ابن عديس فقيل هاهو ذا قال فجاءه ابن عديس فناجاه بشئ ثم رجع ابن عديس فقال لأصحابه لا تتركوا أحدا يدخل على هذا الرجل ولا يخرج من عنده. قال فقال لي عثمان هذا ما أمر به طلحة بن عبيد الله ثم قال عثمان اللهم اكفني طلحة بن عبيد الله فإنه حمل على هؤلاء وألبهم والله إني لأرجو ا أن يكون منها صفرا وأن يسفك دمه انه انتهك مني ما لا يحل له سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لا يحل دم امرئ مسلم الا في إحدى ثلاث رجل كفر بعد اسلامه فيقتل أو رجل زنى بعد احصانه فيرجم أو رجل قتل نفسا بغير نفس ففيم أقتل قال ثم رجع عثمان قال ابن عباس فأردت أن أخرج فمنعوني حتى مر بي محمد بن أبي بكر فقال خلوه فخلوني .
عبد الله بن عباس بن ابي ربيعه مي گويد : نزد عثمان رفتم وساعتي با وي گفتگو كردم ، دستم را گرفت تا سخنان افرادي كه بيرون خانه بودند بشنويم ، بعضي مي گفتند : منتظر چه هستيم ؟ وبرخي مي گفتند : منتظر بمانيم شايد بر گردد ، در اين ميان طلحه بن عبيد الله آمد ، گفت : ابن عديس كجا است ؟ گفتند : همين جا است ، با وي آهسته سخني در ميان گذاشت ، ابن عديس به يارانش گفت : به هيچ كس اجازه ورود و خروج به اين خانه را ندهيد.
عثمان به من گفت : اين دستور طلحه بن عبيد الله است ، سپس گفت : خدايا مرا از شر اين مرد نجات ده ، او مردم را بر اين كار وادار كرده است ، اميدوارم به فقر و گرسنگي دچار و خونش ريخته شود ، او مي خواهد خوني بريزد كه بر وي حرام است، از رسول خدا (ص) شنيدم ، فرمود : ريختن خون مسلمان جايز نيست مگر در سه حالت : 1- كسي كه بعد از مسلمان شدن كافر شود ؛ 2- مردي كه داراي همسر است ، زنا كند كه بايد رجم شود ؛ 3- كسي كه انسان بي گناهي را به قتل برساند . سپس عثمان گفت : گناه من چيست كه قصد ريختن مرا دارند ؟. ابن عباس مي گويد : موقع خارج شدن از خانة عثمان نگذاشتند بيرون بروم و مانع شدند ، محمد بن ابو بكر دستور داد تا خارج شوم .
تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 411 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 174 .
طلحه ، اجازه نميداد براي عثمان آب ببرند :
بلاذري در انساب الأشراف مينويسد :
حرس القوم عثمان ومنعوا من أجل أن يدخل عليه، وأشار عليه بن العاص بأن يُحرم ويلبي ويخرج فيأتي مكة فلا يُقدم عليه، فبلغهم قوله فقالوا: والله لئن خرج لا فارقناه حتى يحكم الله بيننا وبينه، واشتد عليه طلحة بن عبيد الله في الحصار، ومنع من أجل أن يدخل إليه الماء حتى غضب عليّ بن أبي طالب من ذلك، فأدخلت على روايا الماء.
نگهبانان از خانه عثمان محافظت و از ورود افراد جلوگيري مي كردند ، ابن عاص پيشنهاد كرد تا لباس احرام به پوشد و لبيك گويان به طرف مكه حركت كند تا جانش حفظ شود ، اين مطلب به گوش مخالفان رسيد ، گفتند : به خدا سوگند ! اگر از خانه اش خارج شود او را رها نمي كنيم تا خدا بين ما و او حكم فرمايد (كنايه از كشتن او است) ، طلحه بن عبيد الله محاصره را تنگ تر كرد و از ورود آب هم به خانه عثمان جلوگيري كرد ، علي عليه السلام از اين قضيه ناراحت شد .
أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 285 .
ابن قتيبه دينوري مينويسد :
ثم أقبل الأشتر النخعي من الكوفة في ألف رجل وأقبل ابن أبي حذيفة من مصر في أربع مئة رجل فأقام أهل الكوفة وأهل مصر بباب عثمان ليلا ونهارا وطلحة يحرض الفريقين جميعا على عثمان ثم إن طلحة قال لهم إن عثمان لا يبالي ما حصرتموه وهو يدخل إليه الطعام والشراب فامنعوه الماء أن يدخل عليه .
مالك اشتر نخعي با هزار نفر از كوفه و ابن ابو حذيفه از مصر با چهار صد نفر وارد مدينه شدند و خانه عثمان را محاصره كردند ، طلحه دو گروه را عليه عثمان تحريك مي كرد و مي گفت : عثمان از محاصره شما ضرري نمي بيند ، آب و غذا برايش مي برند ، نگذاريد آب به او برسد .
الإمامة والسياسة ، ج 1 ، ص 36 .
نامه نوشتن طلحه به مردم مصر :
ابن قتيبه دينوري ، نامه طلحه به اهالي مصر را اين گونه نقل ميكند :
بسم الله الرحمن الرحيم من المهاجرين الأولين وبقية الشورى إلى من بمصر من الصحابة والتابعين أما بعد أن تعالوا إلينا وتداركوا خلافة رسول الله قبل أن يسلبها أهلها فإن كتاب الله قد بدل وسنة رسوله قد غيرت وأحكام الخليفتين قد بدلت
فننشد الله من قرأ كتابنا من بقية أصحاب رسول الله والتابعين بإحسان إلا أقبل إلينا وأخذ الحق لنا وأعطاناه فأقبلوا إلينا إن كنتم تؤمنون بالله واليوم الآخر وأقيموا الحق على المنهاج الواضح الذي فارقتم عليه نبيكم وفارقكم عليه الخلفاء غلبنا على حقنا واستولى على فيئنا وحيل بيننا وبين أمرنا وكانت الخلافة بعد نبينا خلافة نبوة ورحمة وهي اليوم ملك عضوض من غلب على شيء آكله .
اين نامه از طرف مهاجران نخستين و باقي مانده هاي از اهل شورا به صحابه و تابعين در مصر است.
نزد ما بيائيد تا خلافت رسول خدا را قبل از آن كه بدست نا اهلان بيفتد نجات دهيد، كتاب خدا دگرگون شده و سنت رسول خدا (ص) را تغيير داده و روش دو خليفه قبل را از بين برده اند .
هر كس از باقي ماندگان اصحاب و تابعان كه اين نامه را مي خواند ، او را به خدا سوگند ميدهيم ، نزد ما بيايد تا حق را بگيريم ، پس اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد به طرف ما حركت كنيد، تا حق را به همان راه روشني كه در زمان پيامبر خدا (ص) بود و خلفا را برآن ترك گفتيد باز گردانيم ، چون اكنون حق را پايمال و بر بيت المال مسلط شده اند و خلافتي كه پس از پيامبر ما خلافت نبوت و رحمت بود ، اكنون به پادشاهي تبديل شده است كه هر كس هر چه بيابد مي خورد.
الإمامة والسياسة ، ج 1 ، ص 34 .
اعتراف طلحه به كشتن عثمان :
ابن عبد البر در الإستعاب مينويسد :
روى عبد الرحمن بن مهدي عن حماد بن زيد عن يحيى بن سعيد قال قال طلحة يوم الجمل
ندمت ندامة الكسعي لما شريت رضا بني جرم برغمي
اللهم خذ مني لعثمان حتى يرضى .
طلحه در جنگ جمل مي گفت : پشيمان شدم از كاري كه با آن رضايت بنو جرم را خريدم .
بار خدايا ! انتقام عثمان را از من بگير.
الاستيعاب في معرفة الأصحاب ، ج 2 ، ص 766 و أسد الغابة في معرفة الصحابة ، ج 3 ، ص 85 .
محمد بن سعد در الطبقات الكبري مينويسد :
أن مروان بن الحكم رمى طلحة يوم الجمل ، وهو واقف إلى جنب عائشة بسهم فأصاب ساقه ، ثم قال : والله لا أطلب قاتل عثمان بعدك أبدا ، فقال طلحة لمولى له : أبغني مكانا. قال : لا أقدر عليه. قال : هذا والله سهم أرسله الله ، اللهم خذ لعثمان حتى يرضى ، ثم وسد حجرا فمات.
مروان حكم در جنگ جمل طلحه را كه در كنار عائشه ايستاده بود هدف تير قرار داد ، تير بر ساق پايش نشست ، گفت : به خدا سوگند بعد از اين دنبال قاتل عثمان نمي گردم ، طلحه به غلامش گفت : مرا به مكان امني برسان ، گفت : اين تيري بود كه خدا آن را فرستاده است ، خدا يا ! انتقام عثمان را از من بگير تا راضي شود ، سپس سنگي زير سرش گذاشت و از دنيا رفت.
الطبقات الكبرى ، ج 3 ، ص 223 و تهذيب الكمال ، ج 13 ، ص 422 و
بلاذري در أنساب الأشراف مينويسد :
قال مروان يوم الجمل: لا أطلب بثأري بعد اليوم، فرمى طلحة بسهم فأصاب ركبته فكان الدم يسيل فإذا أمسكوا ركبته انتفخت فقال: دعوه فإنما هو سهم أرسله الله، اللهم خذ لعثمان مني اليوم حتى ترضى .
مروان روز جنگ جمل گفت : پس از اين دنبال خون خواهي نخواهم رفت ، تيري به طرف طلحه انداخت كه بر زانويش نشست ، خون سرازير شد ، زانويش را بستند خون فواره زد ، طلحه گفت : رهايم كنيد ، اين تيري است كه خدا انداخته است ، بار خدايا ! انتقام عثمان را از من بگير تا از من راضي شود .
أنساب الأشراف ، ج 1 ، ص 311 .
بلاذري نيز در انساب الأشراف ميگويد :
قال مروان يوم الجمل: لا أطلب بثأري بعد اليوم، فرمى طلحة بسهم فأصاب ركبته فكان الدم يسيل فإذا أمسكوا ركبته انتفخت فقال: دعوه فإنما هو سهم أرسله الله، اللهم خذ لعثمان مني اليوم حتى ترضى .
أنساب الأشراف ، ج 1 ، ص 311 .
ودر ادامه مينويسد :
وكان طلحة شديداً على عثمان فلما كان يوم الجمل قال: إنا داهنا في أمر عثمان فلا نجد اليوم شيئاً أفضل من أن نبذل له دماءنا اللهم خذ لعثمان مني حتى يرضى.
طلحه عليه عثمان شديداً موضع گيري كرده بود ، اما در جنگ جمل گفت : در باره عثمان كوتاهي و سهل انگاري كرديم ، امروز چيزي را مهمتر از اين نمي بنيم تا خون مان را فداي او كنيم ، سپس گفت : خداوندا ! انتقام عثمان را از ما بگير تا خوشنود شود.
أنساب الأشراف ، ج 3 ، ص 311 .
ذهبي نيز در سير أعلام النبلاء عين مطلب قبل را آورده ومينويسد :
قال إبن سعد أخبرني من سمع إسماعيل بن أبي خالد عن حكيم بن جابر قال قال طلحة إنا داهنا في أمر عثمان فلا نجد اليوم أمثل من أن نبذل دماءنا فيه اللهم خذ لعثمان مني اليوم حتى ترضى .
سير أعلام النبلاء ، ج 1 ، ص 35 .
امير مؤمنان عليه السلام ، طلحه را در كشته شدن عثمان مقصر ميدانست:
وَ اللَّهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمَانَ إِلَّا خَوْفاً مِنْ أَنْ يُطَالَبَ بِدَمِهِ، لأَنَّهُ مَظِنَّتُهُ، وَ لَمْ يَكُنْ فِي الْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَيْهِ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ يُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فيهِ، لِيَلْتَبِسَ الأَمْرُ، وَ يَقَعَ الشَّكُّ .
نهج البلاغه ، خطبه 174 .
سوگند به خدا ، آن مرد (طلحه) با كوشش جدّى به بهانه خونخواهى عثمان عجله براى سفر به بصره ننموده است مگر به جهت اين كه خون عثمان را از او مطالبه نكنند، زيرا او بود كه در قضيه كشتن عثمان مورد ظنّ بود و در ميان حمله كنندگان براى قتل عثمان حريصتر از وى كسى نبود. طلحه با اين دسيسه بازىها [و فرياد وا عثمانا] و حركت سريع به بصره به بهانه مطالبه خون عثمان، مىخواهد براى مشتبه ساختن [مردم ناآگاه] در باره حادثهاى كه خودگرداننده [يا از گردانندگان] آن بوده است مغالطه راه بيندازد و مردم را دچار شك و ترديد بسازد .
كشته شدن طلحه به انتقام خون عثمان:
ابن أبي شيبه در المصنف مينويسد :
حدثنا وَكِيعٌ عن إسْمَاعِيلَ عن قَيْسٍ قال كان مَرْوَانُ مع طَلْحَةَ يوم الْجَمَلِ قال فلما اشْتَبَكَتْ الْحَرْبُ قال مَرْوَانُ َلاَ أَطْلُبُ بِثَأْرِي بَعْدَ الْيَوْمِ قال ثُمَّ رَمَاهُ بِسَهْمٍ فَأَصَابَ رُكْبَتَهُ فما رَقَأَ الدَّمُ حتى مَاتَ قال وقال طَلْحَةُ دَعَوْهُ فَإِنَّمَا هو سَهْمٌ أَرْسَلَهُ اللَّهُ .
مروان در جنگ صفين با طلحه بود ، وقتي كه جنگ شروع شد ، مروان گفت : از امروز به بعد خون خواهي نخواهم كرد ، سپس تيري به طرف طلحه انداخت كه بر زانويش نشست ، طلحه گفت : رهايم كنيد اين تيري است كه خدا انداخته است ، خون زانويش بند نيامد وجاري بود تا مرد .
كتاب المصنف ، ج 7 ، ص 542 ، ح 37803 و الاستيعاب ، ج 2 ، ص 769 و تهذيب التهذيب ، ج 5 ، ص 19 .
بررسي سند روايت :
وكيع بن الجراح : ثقة حافظ عابد من كبار التاسعة .
تقريب التهذيب ، ج 2 ، ص 284 ، رقم : 7441 .
اسماعيل بن أبي خالد : ثقة ثبت من الرابعة مات سنة ست وأربعين .
تقريب التهذيب ، ج 1 ، ص 93 ، رقم : 439 .
قيس بن أبي حازم : ثقة من الثانية مخضرم ويقال له رؤية .
تقريب التهذيب ، ج 2 ، ص 32 ، رقم : 5583 .
ابن عبد البر در الإستيعاب مينويسد :
وإن الذي رماه مروان بن الحكم بسهم فقتله فقال لا أطلب بثأري بعد اليوم وذلك أن طلحة فيما زعموا كان ممن حاصر عثمان واستبد عليه ولا يختلف العلماء الثقات في أن مروان قتل طلحة يومئذ وكان في حزبه .
مروان طلحه را هدف تير قرار داد وكشت ، طلحه گفت: از امروز به بعد آرزوي خونخواهي ندارم ، چون طلحه از كساني بود كه خانه عثمان را محاصره كردند وبر وي سخت گرفته بود.
دانشمندان مورد اعتماد اختلافي در به قتل رسيدن طلحه بوسيله مروان با اين كه هم حزبي او بود ندارند.
الاستيعاب ، ج 2 ، ص 766 .
ابن حجر در فتح الباري مينويسد :
وقتل طلحة يوم الجمل سنة ست وثلاثين رمي بسهم جاء من طرق كثيرة ان مروان بن الحكم رماه فأصاب ركبته فلم يزل ينزف الدم منها حتى مات .
طلحه در سال 36 كشته شد ، قاتل او هم مروان حكم بود كه بر اثر تير او وخون ريزي مرد .
فتح الباري ، ج 7 ، ص 82 .
وكيع حدثنا إسماعيل بن أبي خالد عن قيس قال رأيت مروان بن الحكم حين رمى طلحة يومئذ بسهم فوقع في ركبته فما زال ينسح حتى مات رواه جماعة عنه ولفظ عبد الحميد بن صالح عنه هذا أعان على عثمان ولا أطلب بثأري بعد اليوم .
سير أعلام النبلاء ، ج 1 ، ص 35 ـ 36 .
مروان به پسر عثمان : برخي از قاتلان پدرت را مجازات كردم :
ابن أثير جزري در اسد الغابه مينويسد :
وكان سَبَبُ قَتْلِ طَلْحَةَ أن مروان بن الحكم رماه بسهم في ركبته ، فجعلوا إذا أمسكوا فَمَ الجرح انتفخت رجله ، وإذا تركه جرى ، فقال : دعوه فإنما هو سهم
أرسله الله تعالى ، فمات منه . وقال مروان : لا أطلب بثأْري بعد اليوم ، والتفت إلى أبان بن عثمان ، فقال : قد كفيتك بعض قتلة أبيك .
علت كشته شدن طلحه اين بود كه مروان حكم تيري بر زانويش زد ، وقتي كه زخم را مي بستند پايش ورم مي كرد واگر رها مي كردند خون سرازير مي شد ، گفت : رهايم كنيد اين تيري است كه خدا فرستاده است ، طلحه بر اثر همان زخم از دنيا رفت . ومي گفت : از اين پس اميد خونخواهي ندارم ، مروان به ابان بن عثمان گفت : انتقام بعضي از قاتلان پدرت را گرفتم .
اسد الغابة ، ج 3 ، ص 86 .
و ابن عبد البر در الإستيعاب مينويسد :
رمى مروان طلحة بسهم ثم التفت إلى أبان بن عثمان فقال قد كفيناك بعض قتلة ابيك .
الاستيعاب ، ج 2 ، ص 768 و سير أعلام النبلاء ، ج 1 ، ص 36 و تاريخ الإسلام ، ج 3 ، ص 487 و تاريخ خليفة بن خياط ، ج 1 ، ص 185 .
سودان ،عثمان را به فرمان طلحه كشت :
عن سعيد بن عبد الرحمن بن أبزى عن أبيه قال رأيت اليوم الذي دخل فيه على عثمان فدخلوا من دار عمرو بن حزم خوخة هناك حتى دخلوا الدار فناوشوهم شيئا من مناوشة ودخلوا فوالله ما نسينا أن خرج سودان بن حمران فأسمعه يقول أين طلحة بن عبيد الله قد قتلنا ابن عفان .
سعيد بن عبد الرحمن بن ابزي از پدرش عبد الرحمن نقل كرده است كه گفت : شاهد ورود افراد به خانه عثمان از در كوچكي از خانه عمرو بن حزم بودم ، به خدا سوگند فراموش نمي كنيم كه سودان بن حمران بيرون آمد وگفت : طلحه كجا است ؟ پسر عفان را كشتيم .
تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 669 .
نقش عائشه در قتل عثمان :
يكي از كساني كه در تحريك مردم عليه عثمان و كشتن وي نقش اساسي داشت ، عائشه بود . بعد از آن كه عثمان سهميه عائشه را از بيت المال كم كرد ، روزي نبود مگر اين كه عائشه عليه او شعار ميداد و بدعتهاي او را براي مردم بازگو ميكرد . و از آن جايي كه او همسر رسول خدا (ص) بود و مردم به خاطر آن حضرت احترام ويژهاي براي همسرانش قائل بودند ، سخنان عائشه تأثير بسزائي در تحريك مردم داشت و همين باعث شد كه مردم از اطراف و اكناف كشورهاي اسلامي جمع شوند و عثمان را به قتل برسانند .
فخر رازي ، از برجسته ترين مفسران اهل سنت در اين باره مينويسد :
الحكاية الثانية أن عثمان رضي الله عنه أخر عن عائشة رضي الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت يا عثمان أكلت أمانتك وضيعت الرعية وسلطت عليهم الأشرار من أهل بيتك والله لولا الصلوات الخمس لمشى إليك أقوام ذوو بصائر يذبحونك كما يذبح الجمل.
فقال عثمان رضي الله عنه: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ الآية. التحريم: 10/66.
فكانت عائشة رضي الله عنها تحرض عليه جهدها وطاقتها وتقول: ايّها الناس هذا قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يبل وقد بليت سنّته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا... .
عثمان در ارسال بعضي از ما يحتاج عائشه كوتاهي كرد ، به همين جهت ناراحت شد وبه عثمان گفت : آنچه نزد تو امانت بود خوردي ، امت را تحقير كردي ، افراد بد خاندانت را بر آنان مسلط كردي ، به خدا سوگند ! اگر نمازهاي پنجگانه نبود گروههايي از مردم آگاه بر تو هجوم مي آوردند و تو را همانند شتر ذبح مي كردند .
عثمان به آيه اي از قرآن كه در آن از دو تن از همسران پيامبران يعني همسر نوح و لوط به بدي ياد شده است استشهاد مي كند : خدا براي كساني كه كفر ورزيده اند ، زن نوح وزن لوط را مثل آورده است.
عائشه با تمام توان وقدرتش مردم را عليه عثمان تحريك مي كرد ومي گفت: اي مردم اين پيراهن رسول خدا (ص) است كه هنوز كهنه نشده است ؛ ولي سنت او را از بين بردند، بكشيد نعثل را (اسم مردي از يهوديان مصر كه ريش بلندي داشت وبه حماقت معروف بود)، خدا او را بكشد.
المحصول ، ج 4 ، ص 343 .
عائشه ، فرمان قتل عثمان را صادر كرد :
امير المؤمنين علي عليه السلام در نامهاي به عائشه مينويسد :
وأنت يا عائشة فإنّك خرجت من بيتك عاصية للّه ولرسوله تطلبين أمراً كان عنك موضوعا، ثم تزعمين انك تريدينالاصلاح بين المسلمين، فخبريني ما للنساء وقود الجيوش والبروز للرجال، والوقوع بين اهل القبلة وسفكالدماء المحرمة؟ ثم انك طلبت على زعمك دم عثمان، وما انت وذاك؟ عثمان رجل من بني امية وانت من تيم،ثم بالامس تقولين في ملا من اصحاب رسول اللّه (ص): اقتلوا نعثلا قتله اللّه فقد كفر، ثم تطلبين اليومبدمه؟ فاتقي اللّه وارجعي الى بيتك، واسبلي عليك سترك، والسلام .
و تو اي عائشه با خارج شدن از خانهات نافرماني خدا و رسول كرده اي، به دنبال كاري هستي كه از تو برداشته شده است ، سپس مي گوئي قصد اصلاح بين مسلمانان را داري ، به من بگو ، زنان را با فرماندهي لشكر و خود نمايي در برابر مردان ، و ايجاد اختلاف بين اهل قبله و خون ريزي چه كار ؟ به گمانت تو در طلب خون عثمان هستي ؟ عثمان از بنو اميه است و تو از قبيله تيم ، ديروز در جمع ياران رسول خدا (ص) فرياد مي زدي بكشيد نعثل را ، خدا او را بكشد ، او كافر است ، وامروز به خونخواهي وي بر خواسته اي ؟ از خدا به ترش و به خانه ات بز گرد وپرده خانه ات را بياويز .
تذكرة الخواص ، ص69.
ابن قتيبه دينوري مينويسد :
قال وذكروا أن عائشة لما أتاها أنه بويع لعلي وكانت خارجة عن المدينة فقيل لها قتل عثمان وبايع الناس عليا فقالت ما كنت أبالي أن تقع السماء على الأرض قتل والله مظلوما وأنا طالبة بدمه فقال لها عبيد إن أول من طعن عليه وأطمع الناس فيه لأنت ولقد قلت اقتلوا نعثلا فقد كفر فقالت عائشة قد والله قلت وقال الناس وآخر قولي خير من أوله فقال عبيد عذر والله ضعيف يا أم المؤمنين ثم قال :
منك البداء ومنك الغير ومنك الرياح ومنك المطر
وأنت أمرت بقتل الإمام وقلت لنا إنه قد فجر
فهبنا أطعناك في قتله وقاتله عندنا من أمر
قال فلما أتى عائشة خبر أهل الشام أنهم ردوا بيعة علي وأبوا أن يبايعوه أمرت فعمل لها هودج من حديد وجعل فيه موضع عينيها ثم خرجت ومعها الزبير وطلحة وعبد الله بن الزبير ومحمد بن طلحة .
نقل شده است ، عائشه بيرون شهر مدينه بود ، به وي خبر دادند، عثمان كشته شد و مردم با علي عليه السلام بيعت كرده اند، گفت: دور نمي بينم كه آسمان بر زمين خراب شود، به خدا عثمان مظلوم كشته شد، من به خون خواهي او قيام خواهم كرد، عبيد در جوابش گفت: تو اولين كسي بودي كه بد خواه او بودي ومردم را عليه او تحريك كردي، تو بودي كه گفتي: بكشيد نعثل را، او كافر شده است. عائشه گفت: آري، به خدا گفتم، ومردم گفتند، ولي راي اخير من بهتر از اولي است. عبيد گفت: اين عذر وبهانه ات سست وضعيف است، سپس به اين شعر تمثل جست وگفت:
تو از راي ونظرت بازگشتي، طوفان بر پا كردي وهمه جارا آب فرا گرفت، تو خودت فرمان كشتن خليفه را به دليل كفرش صادر كردي وما از تو اطاعت كرديم، پس قاتل او كسي است كه فرمان قتل را صادر كرد.
پس از رسيدن خبر تمرد شاميان از بيعت با علي عليه السلام ، عائشه دستور داد هودجي از آهن ساخته شود و سوراخهايي در آن قرار دهند تا بيرون را به تواند ببيند ، سپس در حالي كه زبير وطلحه و عبد الله بن زبير ومحمد بن طلحه او را همراهي مي كردند از شهر مدينه بيرون آمد(فاجعه جنگ جمل).
الإمامة والسياسة ، ج 1 ، ص 48 ، باب خلاف عائشة رضي الله عنها على علي [عليه السلام] و الكامل في التاريخ ، ج 3 ، ص 100 ، با كمي تغيير .
نقش عائشه در قتل و كشته شدن عثمان آن قدر مشهور و قطعي بوده است كه حتي وارد فرهنگها و لغت نامهها نيز شده است .
ابن اثير جزري مينويسد :
نعثل ( ه ) في مقتل عثمان لا يمنعنك مكان ابن سلام أن تسب نعثلا كان أعداء عثمان يسمونه نعثلا تشبيها برجل من مصر كان طويل اللحية اسمه نعثل وقيل النعثل الشيخ الأحمق وذكر الضباع ومنه حديث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان وهذا كان منها لما غاضبته وذهبت إلى مكة .
دشمنان عثمان به او نعثل مي گفتند ، يعني درحقيقت او را به شخصي به همين نام كه از مردم مصر و داراي ريش بلندي بود تشبيه مي كردند، گفته شده است نعثل به معناي پير مرد احمق است ، وعائشه هم كه گفت : بكشيد نعثل را ، همين را اراده كرده است . چون اين سخن را زماني گفت كه عثمان عائشه را ناراحت كرد تا از شدت نراحتي به مكه رفت.
النهاية في غريب الأثر ، ج 5 ، ص 79 .
ابن منظور در لسان العرب ميگويد :
نعثل : رجل من أهل مصر كان طويل اللحية ، قيل : إنه كان يشبه عثمان ، رضي الله عنه هذا قول أبي عبيد ، وشاتمو عثمان ، رضي الله عنه ، يسمونه نعثلا . وفي حديث عثمان : أنه كان يخطب ذات يوم فقام رجل فنال منه ، فوذأه ابن سلام فاتذأ ، فقال له رجل : لا يمنعنك مكان ابن سلام أن تسب نعثلا فإنه من شيعته ،
وكان أعداء عثمان يسمونه نعثلا تشبيها بالرجل المصري المذكور آنفا . وفي حديث عائشة : اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان ، وكان هذا منها لما غاضبته وذهبت إلى مكة ، وكان عثمان إذ نيل منه وعيب شبه بهذا الرجل المصري لطول لحيته ولم يكونوا يجدون فيه عيبا غير هذا
نعثل نام مردي از مصريان است كه ريشي بلند داشت ، وگفته شده است شبيه عثمان بود. وبا اين اسم در حقيقت او را سرزنش مي كردند، روزي مشغول سخنراني بود كه مردي سخنش را قطع كرد وبه او بد گفت ، ابن سلام با آن مرد مقابله كرد، شخص ديگري به آن مرد گفت: ابن سلام از دوستان وپيروان عثمان است واين باعث نشود كه به عثمان ناسزا نگوئي، دشمنان عثمان، او را به همان مرد مصري تشبيه كرده ومي گفتند: نعثل.
و در سخني از عائشه نقل شده است كه گفت: بكشيد نعثل را، خدا نعثل را بكشد، واين زماني بود كه عثمان عائشه را ناراحت كرده بود كه به مكه هجرت كرد. وهر كس از عثمان ناراحت بود و مي خواست او را سرزنش كند، به جهت ريش بلندش به او نعثل مي گفت، چون عيب ديگري در او نمي ديدند.
لسان العرب ، ج 11 ، ص 670 .
نمونههايي از تحريكات عائشه :
يكي از موارد تحريكات عائشه عليه عثمان موضع گيري در دفاع از عمار است.
بلاذري در انساب الأشراف مينويسد :
وبلغ عائشة ما صنع بعمار فغضبت وأخرجت شعراً من شعر رسول الله صلى الله عليه وسلم وثوباً من ثيابه ونعلاً من نعاله ثم قالت: ما أسرع ما تركتم سنة نبيكم وهذا شعره وثوبه ونعله ولم يبل بعد، فغضب عثمان غضباً شديداً حتى ما درى ما يقول، فالتج المسجد وقال الناس سبحان الله سبحان الله .
خبر اذيت و آزار عمار به عائشه رسيد ، ناراحت شد ، موئي از موهاي پيامبر و لباسي از لباسها و نعليني از نعلينهاي آن حضرت را بيرون آورد و گفت : چه زود سنت پيامبرتان را رها كرديد ، اين موي رسول خدا (ص) واين پيراهن او و اين هم نعلين او است كه كهنه نشده است. عثمان از اين حركت عائشه سخت نا راحت شد ونمي دانست چه بگويد، مسجدشلوغ شد، ومردم مي گفتند: سبحان الله، سبحان الله.
أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 275 .
در قضيه شرابخواري وليد بن عقبه ، وقتي عثمان از زدن حدّ بر او خودداري كرد ، عائشه فرياد برآورد كه عثمان حدود الهي را ترك و شاهدان قضيه را تهديد كرده است .
قال أبو إسحاق: وأخبرني مسروق أنه حين صلى لم يرم حتى قاء، فخرج في أمره إلى عثمان أربعة نفر: أبو زينب وجندب بن زهير وأبو حبيبة الغفاري والصعب بن جثامة، فأخبروا عثمان خبره، فقال عبد الرحمن بن عوف: ما له أجُنَّ قالوا: لا، ولكنه سكر، قال: فأوعدهم عثمان وتهددهم وقال لجندب: أنت رأيت أخي يشرب الخمر؟ قال: معاذ الله، ولكني أشهد أني رأيته سكران يقلسها من جوفه وأني أخذت خاتمه من يده وهو سكران لا يعقل؛ قال أبو إسحاق: فأتى الشهود عائشة فأخبروها بما جرى بينهم وبين عثمان وأن عثمان زبرهم، فنادت عائشة: إن عثمان أبطل الحدود وتوعد الشهود.
از مسروق نقل است كه گفت: (وليد بن عقبه) در بين نماز استفراغ كرد، چهار نفر به نامهاي: ابو زينب، جندب بن زهره، ابو حبيبه غفاري و صعب بن جثامه، نزد عثمان رفتند تا گزارش دهند، عبد الرحمن عوف گفت: ديوانه شده است؟ گفتند: نه، بلكه مست است، مسروق مي گويد: عثمان آن چهار نفر را تهديد كرد، وبه جندب گفت: تو ديدي برادرم شراب به نوشد؟ گفت: به خدا پناه مي برم، من او را مست ديدم كه چيزي را از دهانش بيرون مي ريزد، انگشترش را از دستش بيرون آوردم نفهميد، چون مست ولايعقل بود.
ابو اسحاق مي گويد: شاهدان نزد عائشه رفته و از آنچه بين آنان وعثمان اتفاق افتاده بود واز نهي ومنع آنان از گزارش چنين خبري، وي را با خبر كردند، ناگهان عائشه فرياد زد: عثمان حدود را باطل، و شاهدان جرم را تهديد كرده است.
أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 267 .
ابو الفداء در تاريخش مينويسد :
وكانت عائشة تنكر على عثمان مع من ينكر عليه، وكانت تخرج قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم وشعره وتقول: هذا قميصه وشعره لم يبل، وقد بلي دينه .
عائشه با مخالفان عثمان همراهي مي كرد، پيراهن رسول خدا (ص) وموي آن حضرت را بيرون مي آورد و مي گفت: اين پيراهن رسول خدا (ص) واين هم موي او است كه هنوز كهنه نشده است، ولي دينش كهنه وفراموش شده است.
المختصر في أخبار البشر ، ج 1 ، ص 118 .
ابن ابي الحديد معتزلي مفسر وشارح نهج البلاغه مي نويسد:
قال كل من صنف في السير والأخبار : إن عائشة كانت من أشد الناس على عثمان ؛ حتى إنها أخرجت ثوباً من ثياب رسول الله صلى الله عليه وسلم ، فنصبته في منزلها ، وكانت تقول للداخلين إليها : هذا ثواب رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يبل ، وعثمان قد أبلى سنته .
هر كس كه در تاريخ وسيره كتابي نوشته است اين مطلب را نيز نقل كرده است كه: عائشه از سر سخت ترين دشمنان عثمان بود، تا آنجا كه حتي پيراهني از لباسهاي رسول خدا (ص) را بيرون آورد و در خانه اش آويزان كرد وهر كس وارد مي شد مي گفت: اين لباس رسول خدا (ص) است كه هنوز كهنه نشده است ولي عثمان سنت او را به فراموشي سپرده است.
شرح نهج البلاغة ، ج 6 ، ص 131 .
سر انجام ذلّت بار عائشه در جنگ جمل:
خارج شدن عائشه از خانه اش وحضور در جنگي ظالمانه عليه كسي كه مانند ديگر خلفاي پيشين (بنا به عقيده اهل سنت) با راي وبيعت مردم بر مسند خلافت نشسته بود از حوادث فراموش نشدني تاريخ اسلام است، كه حتي نويسندگاني كه با عنايت خاص حوادث را جهت دار نوشته ويا تغيير داده اند نتوانسته اند از نقل آن بگذرند.
ابن عبد ربّه اندلسي در عقد الفريد مينويسد :
دخل المغيرة بن شعبة على عائشة فقالت يا أبا عبد الله لو رأيتني يوم الجمل قد نفذت النصال هودجي حتى وصل بعضها إلى جلدي قال لها المغيرة وددت والله أن بعضها كان قتلك قالت يرحمك الله ولم تقول هذا قال لعلها تكون كفارة في سعيك على عثمان.
مغيره بن شعبه نزد عائشه رفت ، گفت : اي مغيره ! چه مي شد اگر روز جمل مرا مي ديدي كه چگونه تيرها ونيزه ها بر هودجم افكنده مي شد، بعضي به بدنم نيز مي رسيد. مغيره در جوابش گفت: به خدا سوگند دوست داشتم كه با همان تير ها به قتل مي رسيدي. عائشه گفت: خدا تو را رحمت كند، چرا اين گونه سخن مي گوئي؟ گفت: شايد كفاره تلاشت در كشته شدن عثمان مي شد.
العقد الفريد ، ج 4 ، ص 277 .
12 . پيشگوئي از ارتداد اصحاب :
از جمله احاديثي كه بناي غير استوار عدالت همه صحابه را سست وفرو مي ريزد وبهشتي بودن آنان را زير سؤال مي برد حديث معروف حوض است كه در منابع معتبر روائي اهل سنت نقل شده است.
محمد بن اسماعيل بخاري مينويسد :
حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْح، حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ، حَدَّثَنِي هِلاَلٌ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَار، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم قَالَ " بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. فَقُلْتُ أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ .
قُلْتُ وَمَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. قُلْتُ أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ. قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى. فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ " .
بعد از تو ( صحابه ) مرتد شدند و به عقب بر گشتند . پيغمبر فرمود : من نمىبينم كه از آنان كسي رهايي يابد مگر تعداد اندك و انگشت شمار .
صحيح البخاري ، ج 7 ، ص 209 ، ح 6587 ، كتاب الرقاق، ب 53 ، باب فِي الْحَوْضِ .
ابن كثير دمشقي سلفي در البداية والنهاية به نقل از عائشه مينويسد :
لما قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم ارتدت العرب قاطبة واشرأبت النفاق .
پيامبر كه از دنيا رفت همه اعراب مرتد شدند ونفاق همه جا را فرا گرفت.
البداية والنهاية ، ج 6 ، ص 336 .
طبق اين دو روايت ، جزء عدهاي انگشت شمار از صحابه ، بقيه مرتد شدند و قطعاً وارد دوزخ خواهند شد ؛ چه آنها كه جزء سابقون الأولون بودهاند و چه آنها كه بعدا اسلام آوردند .
تلاش عمر بر تحريف آيه (السابقون الاولون) :
در اين آيه كريمه خداوند متعال مسلمانان را به سه دسته تقسم كرده است : 1 . پيشي گيرندگان مهاجر ؛ 2 . پيشي گيرندگان انصار ؛ 3 . كساني كه از كارهاي نيك آنها پيروي كنند .
اما از آن جايي كه خليفه دوم قائل به برتري قبيله قريش بر تمام قبائل بود و از طرفي تمجيد از قبيله اي ديگر در قرآن مجيد پذيرفتن آن براي او بسيار سخت وناگوار بود ولذا با هوشياري و زيركي فوق العاده تلاش كرد كه اين آيه را تحريف نمايد .
طبق آن چه كه دانشمندان اهل سنت نوشتهاند ، جناب خليفه با حذف «واو» از جمله «والذين اتبعوهم» و صفت قرار دادن آن براي «المهاجرين» ، آيه را اين گونه تلاوت ميكردهاند:
والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار الذين اتبعوهم بإحسان .
حذف «واو» توسط خليفه چند نتيجه داشت :
الف : آيه شامل دو دسته از مسلمانان مي شود : 1 . پيشي گيرندگان مهاجر ؛2 . انصاري كه از مهاجرين پيروي ميكنند ! ، و قسم سومي وجود ندارد
ب : انصار اصالتاً فضيلتي ندارند و اگر فضيلتي هم باشد به خاطر پيروي آنها از مهاجرين است .
ج : رضايت از مهاجرين بدون قيد و شرط (لا بشرط) است ؛ ولي رضايت از انصار به شرط پيروي از اعمال نيك مهاجرين است (بشرط شيء) و تابعين (بقيه مسلمانان) هيچ بهرهاي از اين آيه نميبرند (بشرط لا ) .
در حقيقت با اين تحريف كوچك ، ميخواست به انصار بفهماند كه بر شما واجب است كه از مهاجرين پيروي كنيد ! .
در اين صورت معناي آيه اين ميشود كه خداوند از مهاجرين و كساني كه از مهاجرين پيروي ميكنند ، راضي است و آنان را به بهشت برين خواهد برد .
قاسم بن سلام در فضائل القرآن مينويسد :
حدثنا حجاج ، عن هارون ، قال : أخبرني حبيب بن الشهيد ، وعمرو بن عامر الأنصاري ، أَنَّ عُمَرَ بنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَرَأَ : وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارُ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَرَفَعَ الأَنْصَارَ وَلَمْ يُلْحِقِ الْوَاوَ في الَّذِينَ ، فَقَالَ لَهُ زَيْدُ بنُ ثَابِتٍ : وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَقَالَ عُمَرُ : الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَقَالَ زَيْدٌ : أَمِيرُ المُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ ، فَقَالَ عُمَرُ : ائْتُونِي بِأُبَي بنِ كَعْبٍ ، فَسَأَلَهُ عَنْ ذالِكَ ؟ فَقَالَ أُبِيٌّ : وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ فَقَالَ عُمَرُ : نَعَمْ إِذَنْ ، فَنَعَمْ إِذَنْ ، نُتَابِعُ أُبَيَّاً .
عمر آيه را بگونه اي تلاوت كرد كه بين (الانصار) و (الذين) از حرف واو استفاده نكرد وآن را حذف كرد، زيد بن ثابت گفت: الذين را با واو بايد خواند، دو مرتبه عمر بدون واو خواند، زيد عقب نشيني كرد وگفت: گويا خليفه بهتر مي داند، عمر دستور داد تا ابي بن كعب را حاضر كنند، وقتي كه آمد از وي پرسيد جواب داد: (والذين اتبعوهم) يعني واو عطف دارد، عمر قبول كرد ودو بار هم تكرار كرد. وگفت: از ابي پيروي مي كنيم.
فضائل القرآن ، ج 2 ، ص 66 و تفسير الطبري ، ج 11 ، ص 8 و جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، جلال الدين سيوطي ، ج 14 ، ص 8 و الدر المنثور ، سيوطي ، ج 4 ، ص 268 .
بررسي سند روايت :
القاسم بن سلام از روات بخاري و مسلم:
الإمام المشهور ثقة فاضل مصنف .
پيشواي مشهور، مورد اعتماد، دانشمند و صاحب آثار است.
تقريب التهذيب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 19 رقم : 5479 .
حجاج بن محمد الأعور : از روات بخاري ، أبو داود و ترمذي :
الحافظ ... وقال أبو داود : بلغني أن ابن معين كتب عنه نحوا من خمسين ألف حديث .
ابن معين از وي پنجاه هزار حديث نوشته است.
الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة ، الذهبي ، ج 1 ، ص 313 ، رقم : 942 .
هارون بن موسى الأزدي : از روات بخاري ، مسلم و ...
صدوق علامة نبيل .
راستگو، داراي دانش فراوان است.
الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة ، الذهبي ، ج 2 ، ص 332 ، رقم : 5923 .
حبيب بن الشهيد الأزدي : از روات بخاري ، مسلم و ...
ثقة ثبت من الخامسة
مورد اعتماد واز طبقه پنجم راويان است.
تقريب التهذيب ، ابن حجر ، ج 1 ، ص 185 ، رقم : 1100 .
عمرو بن عامر الأنصاري الكوفي : از روات بخاري ، مسلم و ... .
ثقة من الخامسة .
مورد اعتماد واز طبقه پنجم راويان است.
تقريب التهذيب ، ابن حجر ، ج 1 ، ص 738 ، رقم : 5073 .
ممكن است كسي بگويد كه عمرو بن عامر ، فقط از أنس بن مالك روايت نقل كرده است و از عمر نميتواند نقل كند . جواب اين است كه همين شخص در زمان خلافت ابوبكر نيز بوده است ؛ چنانچه ابن حجر عسقلاني در باره او مينويسد :
عمرو بن عامر الأنصاري ذكر وثيمة أنه ممن شهد اليمامة في خلافة أبي بكر وأنشد له مرثية في ثابت بن قيس بن شماس الأنصاري .
عمرو بن عامر در دوران خلافت ابو بكر شاهد حادثه وجنگ يمامه بود ومرثيه اي هم در باره ثابت بن قيس انصاري سروده است.
الإصابة ، ج 4 ص 541 ، رقم : 5902 .
متقي هندي بعد از نقل روايتي در همين زمينه ميگويد :
قال الحافظ ابن حجر في الأطراف صورته مرسل قلت له طريق آخر عن محمد بن كعب القرظي مثله أخرجه ابن جرير وأبو الشيخ وآخر عن عمرو بن عامر الأنصاري نحوه أخرجه أبو عبيد في فضائله وسنيد وابن جرير وابن المنذر وابن مردويه هكذا صححه ك .
كنز العمال ، ج 2 ، ص 605 .
فخر رازي در تفسير كبير مينويسد :
المسألة الثالثة : روي أن عمر بن الخطاب رضي الله عنه كان يقرأ ) وَالسَّابِقُونَ الاْوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالانْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ( فكان يعطف قوله : ) الأنصار ( على قوله : ) رَّحِيمٌ وَالسَّابِقُونَ ( وكان يحذف الواو من قوله : ) وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ( ويجعله وصفاً للأنصار ...
والتفاوت أن على قراءة عمر ، يكون التعظيم الحاصل من قوله : ) وَالسَّابِقُونَ الاْوَّلُونَ ( مختصاً بالمهاجرين ولا يشاركهم الأنصار فيها فوجب مزيد التعظيم للمهاجرين . والله أعلم .
روايت شده است: عمر بن خطاب وقتي آيه (السابقون الاولون) را قرائت مي كرد، واو (واللذين) را حذف مي كرد و آن را وصف (الانصار) قرار مي داد، واين حذف بدون جهت نبود زيرا تمجيد خداوند در اين آيه مختص به مهاجران نخستين مي شد وبراي انصار فضيلتي نمي ماند بلكه امتياز آنان در تبعيت از مهاجران بود وبس.
التفسير الكبير ، ج 16 ، ص 8 .
حفص بن عمر الدوري (متوفاي 246 هـ ) نيز قرائت عمر وتصحيح ابي را با اندك تفاوتي به نقل از حسن بصري آورده ومينويسد :
حدثني أبو عمارة عن أبي الفضل الأنصاري عن سليمان عن الحسن قال اختلف في هذه الآية عمر بن الخطاب وأبي بن كعب فقال عمر ( والأنصار الذين اتبعوهم بإحسان ) وقال أبي والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان فلما رآه عمر فقال إني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقرأها هكذا وقد الهاك بيع الخبط بالمدينة .
جزء فيه قراءات النبي ، ج 1 ، ص 105 .
همچنين آلوسي ، مفسر مشهور اهل سنت مينويسد :
وأخرج أبو عبيدة . وابن جرير . وابن المنذر . وغيرهم عن عمرو بن عامر الأنصاري أن عمر رضي الله تعالى عنه كان يقرأ بأسقاط الواو من * ( والذين اتبعوهم ) * فيكون الموصول صفة الأنصار جنى قال له زيد : إنه بالواو فقال ائتوني بأبي بن كعب فأتاه فسأله عن ذلك فقال : هي بالواو فتابعه .
تفسير الآلوسي ، ج 11 ، ص 8 .
و ثعلبي در تفسيرش مينويسد :
وروي أن عمر بن الخطاب ( ح ) قرأ : السابقون الأولون من المهاجرين والأنصار الذين اتبعوهم بإحسان برفع الواو وحذف الواو من الذين ، قال له أُبيّ بن كعب : إنما هو والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان وإنه قد كرّرها مراراً ثلاثة ، فقال له : إني والله لقد قرأتها على رسول الله صلى الله عليه وسلم والذين اتبعوهم بإحسان ، وإنك يومئذ شيخ تسكن ببقيع الغرقد ، قال : حفظتم ونسينا وتفرغتم وشغلنا وشهدتم وغبنا ثم قال عمر لأُبيّ : أفيهم الأنصار ؟ قال : نعم ولم يستأ من الخطاب ومن ثمّ قال عمر : قد كنت أظن إنّا رفعنا رفعة لا يبلغها أحد بعدنا فقال أبي : بلى ، تصديق ذلك أول سورة الجمعة وأواسط سورة الحشر وآخر سورة الأنفال . قوله : ) وآخرين منهم لما يلحقوا بهم ( إلى آخره وقوله تعالى : ) والذين جاءوا من بعدهم ( إلى آخر الآية ، وقوله : ) والذين آمنوا من بعده وهاجروا وجاهدوا معكم فأولئك منكم.
عمر آيه را خواند ولي واو را از الذين حذف كرد، ابي بن كعب به عمر گفت: اين جمله با واو درست است وچند مرتبه آن را تكرار كرد، سپس گفت: به خدا سوگند اين چنين آن را بر رسول خدا7 خواندم وتو در آن زمان پير مردي بودي كه در بقيع ساكن بودي، عمر گفت: شما قرآن را حفظ كرديد وما فراموش كرديم، شما فارغ البال بوديد وما گرفتار، شما حاضر بوديد وما غائب، سپس به ابي گفت: آيا در اين فضيلت انصار هم شركت دارند؟ ابي گفت: آري، به همين جهت عمر گفت: من فكر مي كردم كه هيچ كس به رتبه ودرجه ما نمي رسد، ابي گفت: مشاركت انصار در فضائل ودرجات را در اول سوره جمعه(وآخرين منهم لما يلحقوا بهم)، واواسط سوره حشر(والذين جاءوا من بعدهم)، وآخر سوره انفال(والذين آمنوا من بعده وهاجروا وجاهدوا معكم فأولئك منكم) مي تواني ببيني.
الكشف والبيان (تفسير الثعلبي ) ، ج 5 ، ص 8 .
از همه اينها مهمتر و البته بسيار تأسف آور اين كه جناب خليفه قسم ياد ميكند كه خداوند آيه را همان طور نازل كرده است كه او ميخواند وآن حذف كلمه (والانصار) از آيه بود، نه آن گونه كه الآن در قرآن ثبت شده است .
ابن شبه نميري در اخبار المدينه مينويسد :
حدثنا معاذ بن شبة بن عبيدة قال حدثني أبي عن أبيه عن الحسن قرأ عمر رضي الله عنه ) والسابقون الأولون من المهاجرين والذين اتبعوهم بإحسان ( فقال أُبي ) والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان ( التوبة 100 فقال عمر رضي الله عنه ) والسابقون الأولون من المهاجرين والذين اتبعوهم بإحسان ( وقال عمر رضي الله عنه أشهد أن الله أنزلها هكذا فقال أُبي رضي الله عنه أشهد أن الله أنزلها هكذا ولم يؤامر فيه الخطاب ولا ابنه .
عمر آيه ( والسابقون الاولون) را با حذف (والانصار) قرائت كرد، ابي آيه را صحيح وكامل خواند، عمر دو باره مانند صورت اول قرائت كرد وگفت: شهادت مي دهم كه خدا آيه را آن گونه كه خواندم نازل كرده است، ابي گفت: من شهادت مي دهم كه آن گونه كه من خواندم نازل شده است .
أخبار المدينة ، ج 1 ، ص 375 ، ح 1170 .
اگر واقعاً همان طور كه جناب خليفه سوگند خورده ، خداوند «الذين» را بدون واو وكلمه (الانصار) نازل كرده ، چرا فوري و بدون هيچ مقاومتي تسليم ميشود و سخن أبيّ را ميپذيرد ؟ چرا شاهدان ديگري براي اثبات سخن أبي ، درخواست نميكند ؟
و اگر اصل آيه آن طور بوده كه أبيّ گفته و جناب خليفه در اجتهادش اشتباه كرده است، چرا تلاش ميكند كه با سوگند خوردن قرآن را تحريف نمايد ؟
بلي خداوند تبارك و تعالي وعده داده است كه خود كتابش را حفظ نمايد ؛ از همين رو است كه تمام اين تلاشها ناكام مانده و دست بد خواهان قرآن براي هميشه از دست درازي به آن كوتاه ميشود .
والسلام علي من اتبع الهدي
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
شیخ بزرگوار این مطلب که از سایت شیعه نیوز برایتان ارسال می دارم تعجبم را برانگیخته شما در پاسخ به این شبهه چه پاسخی می فرمایید . جزاکم الله خیر الجزاء.