یک زاویه دید نسبت به این مساله، زاویه دید تمدنی است که نیاز به طرح یک دوره بلند مدت برای تحلیل قصه دارد. در این نگاه منازعه تمدن غربی با تمدن اسلامی عامل اصلی در پدید آمدن داعش و گروههای مشابه است. هر نوع حرکت و جنبشی در جهان اسلام علیه غرب به نوعی در چهارچوب این منازعه قابل بحث و تعقیب است.
جدال غرب با اسلام تاریخ هزار و چهار صد ساله دارد، اما هر بار به دلیل موقعیت خاص تاریخی و مادی، یکی از دو طرف برتر یا مساوی بوده و جدالها جریان داشته است. دوره هارون و جنگهای طولانی و پس از آن عصر جنگهای صلیبی، و پس از آن در قرون اخیر، زمانیکه غرب روی به پیشرفت گذاشت و جهان اسلام عقب افتاد دورههای مختلف این منازعه هستند. این دورهی اخیر مسائل خاص خود را دارد. ما اکنون میدانیم غرب در موضع برتر است و دنیای اسلام بهعنوان یک بخش غیر موثر و نافعال قرار داشته و در رکود است، البته رکودی که در پس آن یک آتشفشان خاموش است.
دنیای اسلام این روزگار خود را که با گذشتهاش مقایسه میکند حقارت شدیدی را در درون خود حس میکند. این حقارت سبب واکنشهایی میشود که بخشی قابل توجهی از آن شورش است. برای این کار تئوریهایی از درون نیاز دارد که در این جهت مفاهیم دینی مانند جهاد با سوابق تاریخی روشن، که نوعی حس اعتماد به نفس به او میدهد، به آن کمک می کند.
در این میان، موانعی که سر راه این جنبش قرار گیرد، اسمش دولت عربی باشد یا لیبرال یا جز اینها، از نظر این گروه ها به عنوان دشمن شناخته شده و هدف قرار میگیرند. بخشی از این اهداف، مسلمانانی هستند که از غرب جانبداری میکنند. از این زاویه که نگاه کنید انقلاب اسلامی هم جریانی ضد غرب است اما جریانی معتدل و ایرانی و شیعی که میکوشد بهطور ملایمتر این شیب را طی کند. در واقع، همه چیز در دنیای اسلام علیه غرب است. گاه ساده و گاه پیچیده. گاه آرام و گاهی تند. حالا اگر از این زاویه نگاه کنید، پاسخ پرسش شما تا حدودی روشن میشود. داعش موج مخالف تندی است که سوار بر یک جریان شورشی ممتد و با سابقه، با پشتیبانیهای تئوریک که بیش از صد سال روی آنها کار شده، از سوی جهان و تمدن اسلامی علیه غرب پدید آمده است. همین مقدار که دوام آورده با توجه به نظام جهانی نیرومند حاکم، نشانگر آن است که توانسته جایی برای خود پیدا کند. البته این با استفاده از خلاءهایی بوده که وجود داشته است.
همینطور از منازعات منطقهای قدرتها و قدرتهای بینالمللی هم استفاده کرده است. با اینحال این جایابی که نوعی هماهنگی گفتمانی میان داعش و سایر گروههای جهادی با جریان فکری در جهان اسلام را نشان میدهد میتواند پایگاه فکری و طبعا حمایتی آنرا فراهم کند.
این حمایتها بسیار جدی است، البته در صورتی که زمینه بروز داشته باشد. در این حمایتها برخی از دولتها مانند ترکیه و عربستان که به ظاهر سر جنگ با داعش دارند و گاه داعش دست به انفجارهایی هم در آن کشورها می زند، در عمق استراتژیک خود در کنار این جریان هستند، اقدامی که صرفا سیاسی نیست، بلکه بسترهای فکری و حتی مردمی دارد. اخوانی بودن حزب حاکم ترکیه زمینه طبیعی این امر است. چنان که قطعا مرام وهابی در عربستان حامی همین بستر است. بنابرین میتوان گفت از این زاویه ماجرا نسبتا عمیق است. چنین جریانی ممکن است با اجماع جهانی تضعیف و سرکوب شود، اما این به معنای حل ریشهای مساله نیست.
رسول جعفریان
اما در باره نقش مولفه های بیرونی در ظهور و تکاپو و بقای جریان های افراط گرا مانند داعش باید گفت: در اینجا یک نکته اصلی وجود دارد و چندین نکته فرعی. نکته اصلی همان است که عرض کردم، داعش برکشیده یک جریان درونی در جهان اسلام، آن هم روی یک خط فکری - تمدنی است. یعنی یکی از دهها بلکه صدها اندیشه ای است که در این مسیر تولید شده و این یکی توانسته است به خاطر و با در نظر گرفتن برخی از مولفه های فرعی درونی و یا به گفته شما بیرونی، قدرت بگیرد. یکی از مهم ترین مسائل خلاء قدرتی است که در جریان انقلابات بهار عربی پدید آمد. انقلاباتی که بهار عربی نام گرفت جنبش ناقصی بود که تفکری نداشت و داعش سوار آن و وارث خلاء ایجاد شده در دنبال آن شد. این اتفاق در افغانستان و عراق هم افتاد. رفتن صدام و کشته شدن قذافی و برخی از دولت های دیگر ، زمینه را فراهم کرد. نکته دیگر این که داعش در یک منطقه بیابانی وسیع بین عراق و سوریه که یکی از دورترین نقطه از تمدن جدید بود به علاوه قدرت سیاسی نظامی مسلطی وجود نداشت پا گرفت.
اگر بخواهیم از این عوامل بشماریم بسیار فراوان است. اما اصل ماجرا این است که داعش حرکتی است در ادامه آنچه به عنوان جنبش های اسلامی از قفقاز بیش از صد سال قبل تا پاکستان شصت سال پیش یا نقاط دیگر در جریان بوده و هست. همه جا مسلمانان آسیب دیده و دنبال بازگرداندن عظمت اسلامی گذشته بودند که بر اساس تعریف داعش در احیای خلافت ممکن بود. داعش آموزه های سلفی را نه صرفا در مساله توحید و شرک بلکه این بار در تجربه فتوحات اول اسلامی هم جستجو می کرد. بسیاری از این تندروی ها در کتابهای تاریخی صدر اسلام در قالب فتوحات آمده است. این شورشی ها سعی می کنند از آن رفتارها تقلید کرده و آن فتوحات را زنده کنند. در واقع نوعی شبیه سازی می کنند که عربهای صدر اسلام دولت ایران و روم را از بین بردند. با این فرق که آن وقت عربها با اسب و شمشیر خودشان می جنگیدند اما حالا داعش با ابزارهای اروپایی علیه غرب می جنگد. به هر حال مقصودم این است که از این دست عوامل و مسائل فراوان است. این شواهد در متونی که در دنیای اسلام مطالعه می شود وجود دارد و بسیاری از مسلمانان اهل سنت نوعی سنخیت میان آن یافته ها و کارهای داعش می بینند.
داعش هم همان ارزشها را در فیلم های کوتاه گسترده خود استفاده می کند و معمولا هم تاثیر گذار است. این جریان فعلا هست و اگر هم منطقه را از او بگیرند، آنها همچنان خواهند بود تا وقتی که این افکار باشد و راه حلی پیدا شود. اگر غرب وضع کارگران را اصلاح نمی کرد کمونیستم همه اروپا و امریکا را گرفته بود. حالا هم غرب باید روش خود را اصلاح کند. باید تعریف تمدن عوض شود.
باید نگاه تازه ای به دنیا باشد. نوع جدیدی از تقسیم قدرت و پول باید باشد تا این مشکل حل شود. اما این که غرب زیر بار این مساله خواهد رفت تا نقطه نابودی خود و دیگران مقاومت خواهد کرد امر دیگری است.
به نظر من دنیای اسلام با قرن دهم هجری تفاوتی نکرده است. آن زمان، عثمانی در همین وضع تشکیل شد و قدرت یافت. الان هم داستان به همان شکل شبیه سازی می شود. بستر آن هم فتوحات است. آن وقت هم سیاست اروپایی عثمانی فتوحات بود. اصلا غالب دولت هایی مانند غزنوی و سلجوقی، مشروعیت شان روی فتوحات بود. تکیه داعش روی کافر کشی غربی برای ایجاد همین تصور و شبیه سازی است.
فقط یک تفسیر نو از تمدن اسلامی می تواند این روند را که امروز داعش سوار آن شده، اصلاح کند. چیزی که تعریف روشنی هم ندارد. به عبارت دیگر بحث از بین رفتن داعش نیست، اصلا داعش از بین برود. اشکال جای دیگری است و خروجی آن اشکال، شکلی دیگر از داعش./ انتهای پیام 434
منبع: همشهری دیپلماتیک. شماره نوروزی