به گزارش «شیعه نیوز»، تجربیات او در عراق گسترده و درخورتوجه است؛ زیرا درست پیش از حمله نیروهای آمریکا به این کشور - در سال ٢٠٠٣ - در رأس هیأتی برای شرکت در نشست مخالفان دولت صدام به مناطق کُردنشین شمال عراق سفر کرده بود. خلیلزاد که ۲۱ ژوئن ۲۰۰۵ کارش را به عنوان سفیر آمریکا در عراق آغاز کرد و از ۲۰۰۷ سفیر آمریکا در سازمان ملل شد، اکنون در کتاب تازه خود مدعی شده است که آمریکا پیش از حمله به عراق و سرنگونی صدام حسین با مقامات ایران به صورت محرمانه مذاکره کرده و قول گرفته که ارتش ایران به جنگندههای آمریکایی در صورت واردشدن به حریم هوایی ایران شلیک نکند.
این آمریکایی افغانیالاصل بالاترین مقام مسلمان در دولت جورج دبلیو بوش بود که با طرح برنامه بلندپروازانه تغییر منظر سیاسی خلیجفارس و آسیای مرکزی به چهرهای شاخص تبدیل شد و پیشرفت کرد؛ پیشرفتی که به نقش او در سالهای ۱۹۸۰ و اوایل دهه ٩٠ میلادی - به عنوان مشاور عمده وزارت خارجه و پنتاگون در جنگ ضدشوروی در افغانستان و مسائل منطقه- نیز بستگی داشت. این خلیلزاد بود که در دوران حکومت بیل کلینتون با تهیه سندی به نام «کتاب سفید درباره افغانستان» خواستار دخالت مجدد آمریکا برای تغییر وضع در این کشور شد. پس از ١١ سپتامبر و سقوط طالبان نیز مهمترین چهره دولت آمریکا در سیاستهای مربوط به افغانستان به حساب میآمد و موضع سختی در قبال بقایای طالبان اتخاذ کرد. او در آخرین سمت خود به عنوان سفیر آمریکا در افغانستان، نقشی کلیدی در تحکیم دولت حامد کرزی بازی کرد و علاوهبراین یکی از مشاوران اصلی بوش در حذف صدام حسین از عرصه سیاسی عراق بود.
نشستی در ژنو با ظریف
خلیلزاد در کتاب خود مدعی شده که این نشستهای افشانشده در ژنو برگزار شده و نماینده ایران در آن زمان، محمدجواد ظریف، سفیر پیشین ایران در سازمان ملل و وزیر خارجه فعلی ایران بود. به گفته او این مذاکرات محرمانه حتی پس از اینکه نیروهای آمریکایی در آوریل ٢٠٠٣ بغداد را تصرف کردند، نیز ادامه داشت. خلیلزاد مدعی است ظریف با تعهدی که آنها میخواستند – شلیکنکردن ارتش ایران به هواپیماهای آمریکایی در صورت ورود تصادفی به حریم هوایی ایران- موافقت کرده و آنها امیدوار بودند که ایران شیعیان عراق را به مشارکت در تأسیس دولت جدید تشویق کند؛ اما دو کشور درباره چگونگی شکلدادن به دولت جدید عراق اختلافات اساسی داشتند که ادامه پیدا کرد. براساس آنچه خلیلزاد در این کتاب نوشته است، بعد از آنکه دولت بوش در سال ٢٠٠٣ ایران را به پناهدادن به رهبران القاعده متهم کرد، این گفتوگوها متوقف شد.
او که شکست در حفظ کانالهای باز ارتباطی با ایران را بزرگترین اماواگرهای جنگ عراق میداند، مدعی است که «اگر ما مشارکت دیپلماتیک را با اقدامات تندتر همراه میکردیم، میتوانستیم رفتار ایران را شکل دهیم». بههرترتیب این کتاب پس از یک دهه و درست زمانی که ایران و آمریکا در جریان مذاکرات هستهای چندین بار با یکدیگر مذاکره کردهاند، منتشر شده است و تصویر تازهای از سیاستهای آمریکای دوران بوش در برابر ایران ارائه میدهد.
نیویورکتایمز در گزارشی بر مبنای کتاب تازه خلیلزاد به مطرحبودن مباحث زیادی درباره پتانسیل واقعی گفتوگوی ایران و آمریکا درباره مسائل عراق اشاره کرده و به نقل از رایان کروکر، دیپلمات آمریکایی، نوشته است: «با اینکه مقامات دو کشور پس از حملات ١١ سپتامبر ٢٠٠١ رایزنیهای سازندهای درباره افغانستان داشتند، پس از اینکه جورج بوش، رئیسجمهور آمریکا در سخنرانی ژانویه ٢٠٠٢ خود ایران را عضو محور شرارت دانست، دورنمای مباحث مشابه درباره عراق پس از جنگ بهشدت کمرنگ شد».
تصمیم به جایگزینی ابراهیم جعفری
کروکر که به عنوان فرستاده آمریکا در عراق، افغانستان و دیگر کشورهای منطقه خدمت کرده بود، دراینباره میگوید: «فرصت گفتوگوهای جدی که ممکن بود واقعا به جایی برسد، تقریبا با محور شرارت پایان یافت. بااینحال خلیلزاد مشتاق بود که ببیند آیا ایالات متحده پیش از تهاجم ماه مارس ٢٠٠٣ به عراق میتواند همکاری ایران را جلب کند و کاخ سفید به او مأموریت داد تا با ظریف دیدار کند».
براساس این گزارش خلیلزاد و کروکر به ظریف اطلاع دادند که کابینه بوش میخواهد یک دولت دموکراتیک در بغداد ایجاد کند تا با همسایگانش در صلح باشد. خلیلزاد در کتاب خود مدعی است: «ظریف ایدههای خود را درباره اینکه عراق پس از جنگ چگونه باید اداره شود، داشت. او انتقال سریع به عراقیهای تبعیدی را ترجیح میداد و استدلال کرد که مؤسسات امنیتی عراقی باید از پایه بازسازی شوند و خواستار پاکسازی گسترده اعضای حزب بعث صدام حسین شد و با اشغال آمریکا به مخالفت پرداخت. زمانی که مسئله تروریسم در جلسه ماه می ٢٠٠٣ در دستور کار قرار گرفت، ظریف از ایالات متحده خواست تا رهبران مجاهدین (منافقین) را تسلیم کند که صدام حسین به آنها پناهندگی داده بود».
خلیلزاد ادعاهای خود را این طور ادامه میدهد که «ایران به مقامات القاعده، ازجمله پسر اسامهبنلادن پناه داد و این موضوع به ایرانیان کمک کرد تا درباره امکان تبادل مستقیم رهبران مجاهدین (منافقین) در ازای رهبران القاعده صحبت کنند. کابینه بوش این ایده را رد کرد و پس از ارتباطدادن حملات تروریستی در ریاض به رهبران القاعده در ایران این مجرای دیپلماتیک را بست».
این دیپلمات آمریکایی مدعی است که پس از منصوبشدن به عنوان سفیر در عراق - سال ٢٠٠٥- به تلاش برای بازکردن کانال ارتباطی با ایران به صورت پنهانی ادامه داده و مقامات عراقی که به ایران سفر کرده بودند، به فرستاده آمریکا خبر دادند که ایران آماده گفتوگو است و در سال ٢٠٠٦ موقعیتی به وجود آمد که سیاستهای آمریکا و ایران همپوشانی داشته باشند. بنا به ادعای خلیلزاد در این کتاب، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که ابراهیم جعفری به عنوان نخستوزیر باید جایگزین شود و او در خلال نشستی در شورای امنیت ملی، جورج بوش را متقاعد کرد که مسئول آغاز گفتوگو با ایرانیان باشد. او میافزاید: «با وساطت عبدالعزیزالحکیم، رهبر یکی از احزاب شیعه، قرار شد که گفتوگوها از سر گرفته شده و ایرانیان تیمی را متشکل از وزارت خارجه و آژانسهای امنیتی به بغداد بفرستند؛ اما بنا به دلایلی که برای من روشن نیست، واشنگتن در لحظات آخر عقبنشینی و این نشست لغو شد. حکیم به من اطلاع داد که مقامات عالی ایران از این حادثه نتیجه گرفته که به آمریکا نمیتوان اعتماد کرد».
خلیلزاد در کتاب خود ادعاهایی مطرح کرده که میتواند برگهای جدیدی از تاریخ دیپلماسی منطقهای ایران و آمریکا را روشن کند؛ اما باید منتظر پاسخ مقامات دیپلماتیک وقت به این ادعاها ماند.
انتهای پیام/ 852
منبع: شرق