به گزارش «شیعه نیوز»، «اکبر احمد» استاد مطالعات اسلامی در «امریکن یونیورستی» در یادداشتی در «هافینتگون پست» به گفتمان اسلام ستیزانه ی «دانلد ترامپ» و مقایسه آن با یهودستیزی «آدولف هیتلر» پرداخته است.
در بخشی از این یادداشت آمده است:
آن شب، شبی سرد در ماه نوامبر ۱۹۳۸ بود. مردانی عبوس که در قلب هایشان نفرت و در دستانشان چماق داشتند، راهی شدند تا مغازه هایی که صاحبانش یهودی بودند درب و داغان کنند. آن شب که به سر رسید، حدود ۲۶۷ کنیسه را ویران کرده بودند، پنجره های ۷۵۰۰ دکان متعلق به یهودیان را خرد کرده بودند و به چندین گورستان یهودیان بی حرمتی کرده بودند. دست کم ۹۱ یهودی در آن بلوا کشته شدند. نزدیک به ۳۰هزار مرد یهودی را جمع کردند و به اردوگاه زندانیان فرستادند. خرده شیشه های ویترین مغازه ها تمام سطح خیابان ها را پوشانده بود. آن شب شوم را در تاریخ با نام ننگ «شب کریستال» یا «شب شیشه های شکسته» می شناسند.
«شب کریستال» نقطه ی عطفی بود در مسیری که به بازداشتگاه ها و هلوکاست ختم می شد، مسیری که در پایانش رخدادی را خلق کرد که یکی از فاجعه آمیزترین حوادث تاریخ شناخته می شود.
امروز، گویا ما دوباره در همان مسیر قدم بر می داریم؛ این بار اما، مسلمانان جای یهودیان را گرفته اند.
نازی ها جنایتشان در «شب کریستال» را اینگونه توجیه می کردند که واکنشی است به قتل یک دیپلمات آلمانی در پاریس به دست یک مرد یهودی جوان. به طور مشابه، از نگاه بسیاری از آمریکایی ها بخش زیادی از اسلام هراسی فعلی اینگونه توجیه می شود که واکنشی است به کشتارهای وخیم و هولناک در «سن برناردینو» و «پاریس» به دست مسلمانان. کشتارهای «سن برناردینو» خصوصا به این دلیل هولناک بودند که عاملانش احتمالا یک شهروند متولد آمریکا و همسرش بوده اند.
الگوی کلاسیک عملکرد فاشیست ها اینگونه بوده است: ابتدا گروه اقلیت را آزار بده و بدنام کن، بعد آن را منزوی کن، بعد خشونت را پیشنهاد کن و سرانجام خشونت را ترویج کن و در آن غوطه ور شو. خوشبختانه ما چه بسا هنوز به مرحله آخر نرسیده ایم، اما قطعا در مرحله دوم هستیم و شاید در حال حرکت به سمت مرحله سوم باشیم. چرایش را اینجا توضیح می دهم.
«دانلد ترامپ» کاندیدای پیشتاز حزب جمهوری خواه برای ریاست جمهوری، عزم خود را جزم کرده است که مسلمانان را به شیوه ای شدیدا منفی معرفی کند، که در نتیجه هر اظهار نظرش افراطی تر از اظهار نظر پیشینش از آب در می آید. وقتی یک نفر در یکی از سخنرانی های «ترامپ» گفت: «ما یک مشکل در این کشور داریم. این مشکل وجود مسلمانان است… چطور می توانیم از شرشان خلاص شویم؟» ترامپ صرفا جواب داد: «برنامه ما این است که به این مشکل و خیلی مشکلات دیگر بپردازیم». ماه گذشته، «ترامپ» اظهار داشت او مشکلی ندارد که آمار مسلمانان آمریکایی ثبت شود یا برای مشخص بودن مذهبشان مجبور شوند کارت شناسایی ویژه ای همراه داشته باشند. او از تعطیل کردن مساجد آمریکا سخن گفت به این دلیل که «اتفاقات بدی در حال رخ دادن است». او وعده داد که «ما با مسائلی سروکار خواهیم داشت که پیش از این هیچگاه با چنین مسائلی سروکار نداشتیم»، مسائلی «از لحاظ اطلاعات و آموزش درباره دشمن که هیچگاه فکر نمی کردیم روزی در این کشور رخ بدهد». چند روز پیش، او بی مقدمه اظهار داشت که ورود همه مسلمانان به ایالات متحده را ممنوع خواهد کرد؛ اظهار نظری که هم درون آمریکا و هم بیرون از آن خشم افراد را برانگیخت، و در نتیجه ی آن حتی نخست وزیر بریتانیا که معمولا درباره انتخابات در آمریکا اظهار نظر نمی کند، به «ترامپ» اعتراض کرد.
ترامپ به نمونه ای عینی برای پدیده ی اسلام هراسی در آمریکا تبدیل می شد که پیش از این انتخابات هم رواج داشت، و چهره های اسلام ستیز معروفی همچون «فرانک گفنی» آن را ترویج و تقویت کرده بودند. با این وجود «ترامپ» از تحقیقات مشکوک «گفنی» بهره می جست تا تصمیمش برای ممنوعیت ورود همه مسلمانان به آمریکا را توجیه کند. نظرسنجی مورد اشاره «ترامپ» از سوی «مرکز سیاست امنیتی» منتشر شده بود که اندیشکده ای زیر نظر «گفنی» است و «مرکز حقوقی فقر در جنوب» که گروه های نفرت پراکن را بررسی می کند، این اندیشکده را «یکی از بدنام ترین گروه های اسلام هراسی در آمریکا» نامیده است. «مرکز حقوقی فقر در جنوب» خاطرنشان کرده است گزارش های «مرکز سیاست امنیتی» باعث «تقویت توهمات گفنی» می شود که خیال می کند مسلمانان قصد دارند ایالات متحده را تصاحب کنند.
پیامدهای اسلام هراسی گسترده در آمریکا غم انگیز است و در اخبار روزمره به چشم می خورد. فهرست این عواقب بلند و بالا است و من تنها به چند نمونه ی تصادفی از چند هفته گذشته اشاره خواهم کرد: مسلمانان با بسامدی هولناک هدف حمله و آزار فیزیکی قرار گرفته اند، حتی در مدارس و دانشگاه ها. مسافر یک تاکسی از راننده مراکشی آن تاکسی می پرسد آیا او «پاکستانی» است یا نه و بعد به او شلیک می کند. به مساجد حمله شده و مساجد را آتش زده اند، همان بلایی که سر خانه مسلمانان هم آمده است. مساجد و خانواده های مسلمان تماس های تلفنی دریافت کرده اند که به آنها گفته اند همگی از جمله کودکان و سالخوردگان «کشته خواهند شد». «شبه نظامیان» مسلح که ماسک بر چهره داشته اند بیرون یک مرکز اسلامی خودنمایی کرده اند. برای اهانت به احکام مسلمانان، سر خوک را به درون مساجد پرتاب کرده اند. حجم قابل توجهی از زنان و کودکان در ترس و ناامیدی مطلق به سر می برند و مایل به ترک خانه هایشان نیستند. اخیرا، مردی وارد یک فروشگاه در نیویورک شد و در حالی که فریاد می زد «می خواهم مسلمان ها را بکشم» صاحب مسلمان این فروشگاه را وحشیانه زیر کتک گرفت، که کارش به بیمارستان ختم شد.
مدیر شعبه «شورای روابط آمریکایی-اسلامی» در فلوریدا اظهار داشته است مسلمانان بخاطر این حملات «رو به ما می آورند که ازشان حمایت کنیم، امنیت برایشان فراهم کنیم، راهنمایی شان کنیم. مدتهاست خواب راحت نداشته ایم». او در ادمه «ترامپ» و «هیتلر» را مستقیما مقایسه کرد و افزود: «این مسئله را با تسامح نمی گویم».
دولت «اوباما» در مقابله با اسلام هراسی بی فایده و بی اثر به نظر می رسد و مخالفان او، که اکنون در «ترامپ» تجسم پیدا کرده اند، بر آتش اسلام هراسی می دمند. «ترامپ» حالا اوضاع را آنقدر حساس کرده است که کافی است یک کبریت به درون این بشکه باروت انداخته شود تا آتش انفجارش به آسمان برسد.
اگرچه حرفم این نیست که «ترامپ» یک «هیلتر» دیگر است یا حتی درک و فهم هیتلری دارد، بین این دو شباهت های جالبی وجود دارد. «ترامپ»، به گفته همسر سابقش، مجذوب هیتلر است و ظاهرا کتابی از سخنرانی های او را در کنار بستر خود نگه می داشته است. هم «ترامپ» و هم «هیتلر» فرصت طلبان ماهری هستند که نسبت به محیط سیاسی و اجتماعی اطراف خود حیله گرانه و سریع واکنش نشان می دهند. هر دو با شور و شوق خود را با ملت یکی می کنند. هر دو چهره هایی کاریزماتیک هستند که گویا پیروان خود را مسحور می کنند. قدرت هر دو در سخنرانی های عمومی شان و هیجانی نهفته است که در این تجمعات به وجود می آید. هر دو نفر هنگام بحث از واقعیات و هنگام وعده دادن برای «شکوه دوباره» ی ملت، مبهم حرف می زنند. هر دو در دوره ای از بحران اقتصادی، بلاتکلیفی سیاسی، و ترس گسترده در جامعه، ظاهر شده اند. هر دو نفر بر این موضوع شدیدا تمرکز می کنند که ملت تحقیر شده است و آنها شکوه و افتخار را به ملت باز می گردانند. هر دو نفر از بیرون از عرصه سیاسی وارد شده اند و افراد متصل به جریان سیاست آنها را مسخره می کنند؛ به انتقاداتی توجه کنید که مدل موی هر دو نفر را مسخره می کنند، و البته هیتلر که با سبیلش جای بیشتری هم برای تمسخر داشت.
هم هیتلر و هم ترامپ دریافته اند با تمرکز بر عداوت و خصومت نسبت به یک اقلیت نامحبوب و معرفی آن اقلیت به عنوان ریشه تمام مشکلات جامعه، می توانند مردم را متحد کنند و در زمانه ای که مردم شدیدا به دنبال یک «رهبر قوی» هستند، ادعای رهبری کنند. هر دو نفر قادر هستند از این روحیه بر ضد آن اقلیت بهره برداری کنند و درجه ی آن را برحسب میل مخاطب بالا یا پایین ببرند. هر دو نفر تقصیر برهم خوردن توازن در جامعه را به گردن اقلیت مذکور می اندازند؛ هیتلر یهودی ها را شماتت می کرد که پس از جنگ جهانی اول به آلمان خیانت کرده اند و اغلب به کتاب جعلی و یهودستیزانه ی «پروتکل های زعمای صهیون» اشاره می کرد، و ترامپ مسلمان ها را شماتت می کند که با تروریست ها همدلی می کنند و به ایالات متحده ضرر می رسانند. هر دو نفر برای ترویج تعصب ورزی خود دروغ می سازند؛ هیتلر دائما بر ضد یهودی ها چیزهایی از خودش سرهم می کرد، و ترامپ به خاطر حرف هایی همچون این ادعا که هزاران مسلمان را در «نیوجرسی» دیده است که بخاطر ۱۱ سپتامبر شادی می کرده اند، زیر سوال رفته است.
شباهت ها هرچقدر هم که زیاد باشند، تفاوت هایی هم وجود دارد: اگرچه هیتلر فکر و ذکرش مشغول یهودی ها بود (کتاب «نبرد من» پر از یهود ستیزی است، همانطور که آخرین آرزویش قبل از خودکشی یهودستیزانه بود)، ترامپ پیش از این روابط خوبی با مسلمانان داشته است و اغلب با آنها دادوستد می کند (همین سال پیش او در دبی بود تا سرمایه گذاری های جدیدش را پیش ببرد و رهبران محلی را تمجید کند).
اما حرف من این است که «ترامپ» گویا متوجه خطرات این نوع ادبیات نیست. اگرچه ممکن است ما راه زیادی تا «شب کریستال» داشته باشیم، خوب است نگاهی به مراحل مختلفی داشته باشیم که آلمان تا رسیدن به آن شب شوم پیمود. اگر «ترامپ» رییس جمهور شود، و دو شرط بزرگ برای چنین مسئله ای وجود دارد (او باید کاندیداتوری حزبش را کسب کند و بعد باید واقعا به ریاست جمهوری انتخاب شود) حرف و حدیث های این مقاله دیگر فقط حالت فرضی نخواهد داشت. «ترامپ» اولین قدم های کوچک و خطرناک به سمت مسیری را برداشته است که انتهایش افسارگسیختگی نیروهایی است که ممکن است خشونتی وسیع را علیه مسلمانان آمریکا به راه اندازد.
خوشبختانه تعداد زیادی از آمریکایی ها به «ترامپ» واکنش نشان داده اند. کاندیداهای حزب دموکرات صریحا از او انتقاد کرده اند. از آن مهمتر، دیگر کاندیداهای جمهوری خواه که آنها هم پیش از این اظهارنظرهای اسلام هراسانه داشته اند حالا احساس کرده اند ضروری است «ترامپ» را محکوم کنند؛ «جب بوش» پیشنهاد ترامپ برای ممنوعیت ورود همه مسلمانان را «دیوانه وار» خوانده است و «لیندزی گراهام» به «ترامپ» گفته است که «به جهنم برود».
همانطور که هر متخصص علوم اجتماعی که سرش به تنش بیارزد تایید خواهد کرد، اصل علت و معلول در جامعه وجود دارد. به این معنی که اگر رخدادی صورت بگیرد، همواره به رخدادی دیگر منجر می جشود. در مورد بحث ما، بدنام سازی و آزار یهودیان در آلمان سرانجام به تراژدی هلوکاست منجر شد. به همین دلیل است که امروز باید پیامدهای بدنام سازی و آزار مسلمانان مقیم آمریکا را درک کنیم. عبرت هایی هست که از «شب کریستال» باید آموخت.
انتهای پیام/654