۲

شاعری‌که‌سینه‌زنی‌رامسخره‌کردوجذام‌گرفت

در شب اول سوگواره عاشورایی «بر آستان اشک» که در فرهنگسرای اندیشه از شاعری گفته شد که سروده‌اش حضرت زهرا(س) را بی‌هوش کرد.
کد خبر: ۱۰۵۸۹۳
۱۲:۰۰ - ۲۸ آبان ۱۳۹۴
به گزارش «شیعه نیوز»، نخستین شب از سوگواره عاشورایی «بر آستان اشک» که مقارن با شب پنجم ماه صفر است، با موضوع بانوی کربلا حضرت رقیه(سلام الله علیها) برگزار شد و شاعران و مرثیه سرایان، اشعار خود پیرامون شخصیت این بانوی خردسال کربلا را برای حاضرین قرائت کردند.

محمود حبیبی کسبی دبیر و مجری این مراسم نیز در سخنانی ضمن تاکید اهمیت برگزاری و حضور در مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و اصحاب و یارانشان، با اشاره به داستان شعرخوانی آیینی و عاشورایی مقبل اصفهانی، اظهار کرد: مُقبل (شاعر اصفهانی) در جوانی شاعر طنزپرداز بود و اشعار هجو و هزل می‌سرود، در ایام محرم به جمعی رسید که به سینه زنی در عزای سیدالشهداء (علیه‌السلام) مشغول بودند، از روی مسخره چیزی خواند که عزاداران ناراحت شدند. پس از چندی به مرض جذام مبتلا شد، به طوری که مردم از او متنفر شده و در آتش خانه حمام قرار گرفت.

وی ادامه داد: سال دیگر روزی مقبل در کنار خرابه با دلی شکسته نشسته بود،‌جمعی از سینه زنان می‌خواندند: «چه کربلاست امروز / چه پر بلاست امروز / سر حسین  مظلوم / از تن جداست امروز» آتش در نهاد مقبل افتاد و به نظر حسرت به ایشان نگریست و گفت: «روز عزاست امروز / جان در بلاست امروز / فغان  و شور محشر / در  کربلاست  امروز» همان شب پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) را در خواب دید، وی را نوازش کرده، از تقصیرش گذشتند. گویند نام او «محمد شیخا» بود و آن جناب او را «مقبل» لقب دادند. پس از آن واقعه شروع به سرودن قضایای سیدالشهداء (علیه‌السلام) کرد.

حبیبی کسبی همچنین گفت: مقبل در جایی نقل کرده است که «چون واقعه شهادت را تمام نمودم شب جمعه بود، چندان خواندم و گریستم تا آنکه در بستر به خواب رفتم، در عالم خواب خود را در حرم منور فرزند علی(علیهم السلام) دیدم که منبری گذارده، و جناب پیغمبر(صلی الله علیه و آله) تشریف داشتن و در آن اثناء محتشم را حاضر کردند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: امشب شب جمعه است بر منبر برو و در مصیبت فرزندم چیزی بخوان. محتشم به امر آن حضرت بر منبر رفت، خواست در پله اول بنشیند حضرت فرمود: بالا برو،‌چون به پله دوم رفت، فرمود: بالا برو. و همچنین تا بر پله آخر منبر نشست و خواند:

بر  حربگاه  چون  ره  آن  کاروان  فتاد

شور و   نشور   واهمه   در   کمان   فتاد

 

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم  گریه  بر   ملایک   هفت    آسمان  فتاد

 

هر  جا  که  بود آهوئی از دشت پا کشید

هر  جا  که   بود  طائری  از   آشیان   فتاد

 

شد  وحشتی  که  شور قیامت زیاد رفت

چون  چشم  اهل  بیت   بر  آن کشتگان فتاد

 

ناگاه  چشم  دختر   زهرا  در  آن  میان

بر     پیکر    شریف     امام    زمان   فتاد

 

بی‌اختیار    نعره    هذا  حسین   از   او

سر زد  چنانکه   آتش  او  در   جهان  فتاد

 

پس  با  زبان  پر   گله  آن  بضعه  بتول

رو  بر  مدینه  کرد  که  یا   ایها   الرسول

 

این کشته فتاده به  هامون حسین تست

وین صید دست و  پا  زده در خون حسین تست

 

این  ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم  از  ستاره بر تنش افزون حسین تست

 

این  شاه  کم  سپاه  که با خیل اشک و آه

خرگاه از این جهان زده بیرون حسین تست

 

این  خشک  لب  فتاده و ممنوع از فرات

کز خون او  زمین شده جیحون حسین تست

 

وین  نخل  تو  کز آتش جانسوز تشنگی

دود  از زمین  رسانده بگردون حسین تست

 

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

شاه   شهید   ناشده   مدفون   حسین  تست

پس از فراغ از تعزیه داری و سوگواری، جناب پیامبر(صلی الله علیه و آله) خلعتی به محتشم عطا فرمودند. من با خودگفتم: البته اشعار من مورد قبول آن حضرت قرار نگرفته، زیرا به من دستور خواندن ندادند. ناگاه حوریه‌ای خدمت آن حضرت عرض کرد: جناب فاطمه زهرا(سلام الله علیها) می‌گویند: دستور فرمایید مقبل واقعه‌ای در مرثیه سیدالشهداء(علیه‌السلام) بخواند. پس حضرت مرا امر فرمودند بر منبر رفتم و بر پله اول ایستادم و خواندم:‌

روایت است که چون تنگ شد بر او میدان

فتاد از حرکت ذوالجناح وز جَوَلان

 

نه سیدالشهدا، بر جدال طاقت داشت

نه ذوالجناح دیگر تاب استقامت داشت

 

کشید پا ز رکاب آن خلاصه ایجاد

برنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد

 

هوا ز جور مخالف چون قیرگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

 

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

ناگاه کسی اشاره نمود که فرود آی، دختر سید دو سرا بی‌هوش گشته، پس من فرود آمدم و منتظر عطایای البرایا بودم که دیدم ضریح منور سبط خیر البشر باز شد و شخص جلیل القدری بر آمد. اما زخم سینه‌اش از ستاره افزون و جراحات بدنش از شماره بیرون، خلعت فاخری به من عطا نمود. عرض کردم: فدایت گردم تو کیستی؟ فرمود: من حسینم.

سید جواد هاشمی آخرین شاعری بود که در این مراسم به شعرخوانی پرداخت. وی پیش از شروع شعرخوانی هایش گفت: با امام حسین (علیه السلام) به خیلی جاها می‌توان رسید. اما برای ایشان تنها نباید گریه و عزاداری کرد. باید از ناموسمان هم مواظبت کنیم و اعمالی را که آنها می‌پسندند انجام دهیم.

بر سر کوی تو عمری به تماشا ماندیم

در کویر دل سودا زده تنها ماندیم

 

تا رخم سرخ نبینند رقیبان از شرم

سر بازار تو پیوسته به حاشا ماندیم

 

دل شیدایی ما شیفته روی تو بود

سالیانیست که با این دل شیدا ماندیم

 

آنچنان سینه ما سوخته عشق تو بود

که در این مهلکه از سینه خود جا ماندیم

 

طشت رسوایی ما عاقبت از بام افتاد

نرسیدیم به گرد تو و رسوا ماندیم

 

رهرو عشق تو ماندیم و به سودای وصال

از همه بود و نبود دل خود وا ماندیم

 

همه شب سوخته دل از غم هجران تو باز

به امید سحرت در ره فردا ماندیم

 

رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد

ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم

همزمان با فرا رسیدن ماه صفر و ایام عزاداری سید و سالار شهیدان، حضرت امام حسین(علیه السلام)، سوگواره عاشورایی «بر آستان اشک» - شب‌های شعر و مرثیه خوانی هم نوا با کاروان اسراء کربلا- به مدت 3 شب از 26 تا 28 آبان ماه در آمفی تئاتر فرهنگ سرای اندیشه برگزار می‌شود.

انتهای پیام/654
منبع: FARS NEWS
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
نظرات بینندگان
محمدحسین
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۸/۳۰
سلام برحسین {ع}ویاران ومحبانش /هران کسی که قدم زددراستان حسین عزیزهردوجهان شدقسم به جان حسین
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۸/۳۰
السلام علی الحسین وعلی اهل بیته ولعنت الله علی قتلت الحسین وعمربن سعد وشمراوآل مروان وال سعودا