۲

نفرین پسرعموی حضرت سجاد درحق ایشان

کد خبر: ۱۰۴۶۶۸
۱۲:۲۸ - ۱۷ آبان ۱۳۹۴
به گزارش «شیعه نیوز»، آیت‌الله امینی گفتاری درباره مکارم اخلاق امام سجاد علیه السلام بیان کرده است.


 متن گفتار ذکر شده بدین شرح است:
امام محمّد باقر علیه‌السلام فرمود: «پدرم، دو مرتبه، همه اموال خود را دو نیمه کرد و نصف آن را بین فقرا تقسیم نمود.».[1]


علی بن الحسین علیه‌السلام همیان خود را پر از نان و طعام می‌کرد و بین مستمندان تقسیم می‌نمود و می‌فرمود: «صدقه، آتش غضب خدا را خاموش مى‏‌کند.».[2]
عمر بن دینار می‌گوید: زید بن اسامه به هنگام مرگ گریه می‌کرد. علی بن الحسین علیه‌السلام که حاضر بود، علّت گریه‌اش را جویا شد. عرض کرد: «مبلغ پانزده هزار دینار بدهکارم و نمى‏‌توانم آن را بپردازم. مى‏‌ترسم بمیرم و زیر دین بمانم.». امام سجاد علیه‌السلام فرمود: «ناراحت نباش؛ من دین تو را بر عهده مى‏‌گیرم و مى‏‌پردازم.»[3]


عبدالله در حال احتضار بود. طلبکاران نزدش اجتماع کرده بودند و طلب خود را می‌طلبیدند. گفت: «چیزى‏‌ ندارم به شما بدهم، ولى‏‌ به یکى‏‌ از دو پسر عمویم على‏‌ بن الحسین و عبدالله بن جعفر، وصیّت مى‏‌کنم طلب شما را بپردازند. هر کدام را که راضى‏‌ هستید، انتخاب کنید.». طلبکاران گفتند: «عبدالله بن جعفر ثروت‏مند است، ولى‏‌ على‏‌بن ‏الحسین گرچه مال ندارد، امّا راستگو است و او را بهتر مى‏‌پسندیم.».


موضوع را به علی‌بن‌الحسین خبر دادند. فرمود: «طلب شما را موقع برداشت غلّه مى‏‌پردازیم.». طلبکاران راضی شدند، در حالی که آن حضرت غلّه نداشت. اتّفاقاً، موقع برداشت غلّه، خداوند متعال اموالی را برایش فراهم کرد تا با آن دینش را ادا کند.[4]


امام محمّد باقر علیه‌السلام فرمود: پدرم در شب‌های تاریک، همیانی را بر دوش می‌ گرفت که از کیسه‌های دینار و درهم و غذا پر بود. دَرِ خانه مستمندان را می‌زد و درهم و دینار و طعام را بین آنان تقسیم می‌کرد، در حالی که صورتش را پوشیده بود تا شناخته نشود. بعد از رحلت آن جناب، فقرا فهمیدند که آن مرد ناشناس، علی بن الحسین بوده است.[5]



زهری گفت: در یک شب سرد بارانی، علی بن الحسین را دیدم در حالی که مقداری آرد بر دوش گرفته، می‌رفت. عرض کردم: «یا ابن رسول‏الله! چه بر دوش دارى‏‌؟» فرمود: «قصد سفر دارم. زاد خود را به جاى‏‌ امنى‏‌ حمل مى‏‌کنم.».


عرض کردم: «اجازه بدهید غلام من شما را در حمل بار کمک کند.». حضرت اجازه نداد.


عرض کردم: «اجازه بدهید، خودم شما را کمک کنم.». فرمود: «خودم باید بار را حمل کنم و به مقصد برسانم. تو را به خدا سوگند برو دنبال کارت و مرا رها کن.».
بعد از چند روز امام را دیدم که هنوز به سفر نرفته است. عرض کردم: «یاابن رسول‏الله! هنوز به سفر نرفته‏اید؟!». فرمود: «اى‏‌ زهرى‏‌! آن سفر، چنان نبود که تو پنداشتى‏‌، بلکه سفر آخرت بود که خودم را براى‏‌ آن آماده مى‏‌سازم. آمادگى‏‌ براى‏‌ مرگ به دو چیز است: اجتناب از حرام و صرف اموال در کار خیر.».[6]

هنگامی که مدینه مورد تجاوز سپاه یزید واقع شد، علی بن الحسین علیه‌السلام چهار صد خانوار را تحت تکفل خود قرار داد تا زمانی که لشکر مُسْلم بن عقبه مدینه را ترک کرد.[7]

 

تواضع و فروتنی

علی بن الحسین علیه‌السلام در حالی‌که بر حیوان سواری خود سوار بود، بر جمعی از جذامیان عبور کرد که درحال صرف غذا بودند. آن حضرت را به تناول غذا دعوت کردند. فرمود: «روزه دار هستم وگرنه دعوت شما را مى‏‌پذیرفتم.». وقتی به منزل رسید، دستور داد برای آنان غذای خوبی فراهم ساختند. آن گاه آنان را به میهمانی دعوت کرد و با هم غذا خوردند.[8]

عفو و احسان

یکی از اصحاب امام سجّاد علیه‌السلام روایت می‌کند که یک نفر از خویشان امام، در حضور جمعی از اصحاب، به آن حضرت شدیداً دشنام داد و بدگویی کرد، ولی آن جناب اصلاً جوابش را نداد. بعد از چندی به اصحاب فرمود: «دشنام‌های آن مرد را شنیدید. اکنون می‌خواهم بروم جوابش را بدهم. اگر شما می‌خواهید همراهم باشید.
با آن حضرت به سوی منزل آن شخص حرکت کردیم.

 

شنیدیم که در بین راه، این آیه را زمزمه می‌کرد: «والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحبّ المحسنین».
وقتی به منزل آن مرد رسیدیم، از منزل خارج شد در حالی که آماده نزاع و حمله بود؛ زیرا، چنین می‌پنداشت که علی بن الحسین آمده تا جسارت‌های او را تلافی کند.
در این حال امام سجّاد علیه‌السلام به او فرمود: «برادر! تو درباره من چنین و چنان گفتى‏‌. اگر آن‏چه گفتى‏‌، درست باشد، من توبه مى‏‌کنم، و اگر دروغ باشد، خدا گناهان تو را ببخشد.».


آن مرد از گفتار خود پشیمان شد. پیشانی آن حضرت را بوسید و عرض کرد: «من چیزهایى‏‌ را گفتم که در شما نبود و خودم به آن‏ها سزاوارترم.».[9]
کنیز علی بن الحسین علیه‌السلام آب می‌ریخت تا آن حضرت وضو بگیرد، ناگهان آفتابه از دست کنیز بر سر حضرت افتاد و صورتش را زخم کرد. امام سر برداشت و به کنیز نگاه کرد. کنیز عرض کرد: «خدا در قرآن می‌گوید: «والکاظمین الغیظ.».». امام فرمود: «خشم خودم را فرو نشاندم.».
کنیز عرض کرد: «والعافین عن الناس.». امام فرمود: «خدا، گناه تو را ببخشد.».


کنیز عرض کرد: «والله یحبّ المحسنین.». امام فرمود: «تو را آزاد کردم هر جا خواستى‏‌ برو.».[10]
امام سجّاد علیه‌السلام میهمان داشت و خادم برای میهمانان کباب می‌آورد. ناگهان سیخ آهنی کباب بر سر یکی از کودکان که زیر پله بود، افتاد. غلام متحیّر و مضطرب شد. امام به او فرمود: «تو این عمل را عمداً انجام ندادى‏‌ و آزاد هستى‏‌.».[11]


مردی در خارج منزل به امام سجاد دشنام داد و توهین کرد. همراهان امام خواستند به توهین کننده حمله کنند. امام آنان را نهی کرد. آن گاه به آن شخص فرمود: «آن چه بر تو پوشیده است، بیش‏تر از این‏هااست. آیا حاجتى‏‌ دارى‏‌ که به تو کمک کنم؟».


سپس لباسی را به او عطا کرد و دستور داد یک هزار درهم به وی دادند مرد از این برخورد و احسان، شرمنده و از کردار خود پشیمان شد. بعداً هرگاه امام را می‌دید عرض می‌کرد: «شهادت مى‏‌دهم که تو از اولاد پیامبر هستى‏‌.».[12]


علی بن الحسین علیه‌السلام شبانه به دَرِ منزل پسر عمویش می‌رفت و به صورت ناشناس به او کمک می‌کرد. آن مرد می‌گفت: «خدا تو را رحمت کند که به من احسان مى‏‌کنى‏‌، ولى‏‌ على‏‌ابن الحسین به من کمک نمى‏‌کند. خدا جزاى‏‌ خیر از جانب من به او ندهد!».


حضرت سخنان او را می‌شنید و تحمّل می‌کرد و خودش را معرّفی نمی‌کرد. بعد از وفات علی بن الحسین که کمک‌ها قطع شد، فهمید که احسان کننده، امام سجّاد بوده است. بعد از آن سر قبرش می‌رفت و گریه می‌کرد.[13]


علی بن الحسین علیه‌السلام به جماعتی برخورد کرد که غیبت او را می‌کردند. حضرت توقّف کرد و فرمود: «اگر شما راست مى‏‌گویید، خدا مرا ببخشد، و اگر دروغ مى‏‌گویید، شما را مورد مغفرت قرار دهد.».[14]

 

پی نوشت:

[1]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۹۰
[2]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۱۰۰
[3]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۵۶
[4]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۹۴
[5]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۶۲
[6]ـ بحارالأنوار، ج ۶۶ ، ص ۶۵
[7]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۱۰۱
[8]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۹۴
[9]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۵۴
[10]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۶۸
[11]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۹۹
[12]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ص ۹۹
[13]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۱۰۰
[14]ـ بحارالأنوار، ج ۴۶ ، ص ۹۶


انتهای پیام/654
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
نظرات بینندگان
yas par par
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۸/۱۷
با نام یا رحمان



با سلام





در تاريخ است يكي از كارهاي اميرالمؤمنين (ع) اداره كردن فقرا بطور مخفيانه بوده است. اميرالمؤمنين شبها خوراك، پوشاك و هيزم به خانة بينوايان مي برد، و آن بينوايان حتي نمي دانستند كه چه كسي آنها را اداره مي كند. همچنين ميان مورخين مشهور است كه امام سجاد (ع) چنين بوده است.



از طريق اهل تسنن روايت شده است كه چون حضرت سجاد شهيد گشت روشن شد كه آن حضرت صد خانواده را بطور مخفي اداره مي كرده است.
saeid
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۴۶ - ۱۳۹۴/۰۸/۱۷
السلام علیک یا علی ابن الحسین(ع)