به گزارش «شیعه نیوز»، تربت قبر حضرت سیدالشهداء سلام الله عليه بواسطه شهیدی و عزیزی که در آن مدفون است قابل احترام است و سزاوار است که انسان آن را احترام کند. لذا تربت احترام خاصی دارد، بودند افرادی که از روی کینه و عداوتی که با ائمه معصومین علهیم صلوات الله اجمعین داشتند و عداوت خودشان را به هر طریقی اظهار می کردند عده ای هم بودند وقتی به قبر امام علیه السلام و یا تربت امام علیه السلام می رسیدند بی احترامی می کردند و به خاطر عظمتی که خداوند در تربت حضرت امام حسین علیه السلام قرار داده است آنها گرفتار درد و الم می شدند.
در روایت است از محمد ازدی که گفت نماز کردم در مسجد مدینه و در پهلوی من دو کس نشسته بودند و یکی از آنها جامه های سفید پوشیده بود پس یکی از آنها به دیگری گفت که خاک قبر حسین شفاست از همه دردها ، و من دردی در اندرونم بود و هر دوا که کردم نفعی ندیدم تا آنکه از خود ناامید شدم پس پیرزنی از مردم کوفه که نزد ما بود روزی نزد من آمد و مرا به آن حالت مشاهده کرد و گفت مرض تو هر روز زیاد می شود؟ گفتم بلی گفت می خواهی تو را معالجه کنم که به زودی به قدرت حق تعالی شفا یابی؟ گفتم آری از خدا خواهم پس آبی در قدحی کرد و برای من آورد چون خوردم در ساعت شفا یافتم و خود را چنان دیدم که گویا هرگز آزاری نداشته ام پس بعد از چند روز به دیدن آن زن رفتم و او را سلمه می گفتند. گفتم سلمه به چه چیز مرا دوا کردی؟ تسبیحی در دست داشت گفت به یک دانه از این تسبیح، گفتم: این تسبیح از چه چیز است؟ گفت از خاک قبر امام حسین علیه السلام گفتم ای رافضیه مرا به خاک قبر حسین دوا کردی (این مرد شیعه نبوده است) و غضبناک از پیش او بیرون آمدم و همان ساعت آن علتی که داشتم برگشت بدتر از اول و تا حال آزار می کشم و از خود ناامید گردیده ام، پس مؤذن اذان گفت برخاستند آن دو نفر به نماز و دیگر ایشان را ندیدم.
منبع: امالی شیخ طوسی ص 310.
انتهای پیام/654
با سلام
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«خاك حرم امام حسین علیه السلام شفاى هر درد و امان از هر ترس است.» (به نقل از كامل الزیارات)
امام رضا (علیه السلام) نیز فرمودند: هر کس با تسبیح تربت امام حسین (علیه السلام) این ذکر را بگوید: سبحان الله و الحمدلله و لاإله إلاالله و الله اکبر، با هر دانه خداوند برای او ۶۰۰۰ هزار حسنه مینویسد و شش هزار گناه از او محو میکند و شش هزار درجه او را بالا میبرد و شش هزار شفاعت برای او مینویسد.
شبی در یک عبادتگاه مٌهری ز یاری با صفا آمد به دستم
چو گل بوییدم و بوسیدم آن را هنوز از عطر روح افزاش مستم
به او گفتم کدامین خاک پاکی که دل ای مُهر بر مهر تو بستم
به گفتا تربت پاک حسینم که بر دامان احسانش نشستم
کمال هم نشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم