به گزارش «شیعه نیوز»، محمد آقاسی در ادامه سلسله نوشتاری خود با عنوان «به دنبال محمل؛ جریان شناسی اجتماعی- سیاسی سال شصت و یک هجری قمری» که در اختیار شفقنا قرار داده؛ در بخش سیزدهم در مطلبی با عنوان« مفسر ناصح » آورده است:
ابن عباس از شخصیتهای تاثیرگزار تاریخ صدر اسلام و از محدثین بنام مسلمانان به شمار می رود. تا جایی که در تاریخ تفسیری به نام او از قرآن ثبت شده که هر چند توسط خود او نگارش نیافته و جمع آوری نقل احادیث او می باشد، اما حاکی از جلالت شان وی دارد. زندگی او را در چند مقطع می توان شرح داد و سپس باید جویای این مطلب شد که او در کارزار کربلا که در قید حیات بوده، در کدامین سوی میدان نبرد، جای یافته است.
دعای مستجاب پیغمبر خدا:
او بی تردید از اصحاب پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام بود. تولدش را سه سال قبل از هجرت در شعب ابیطالب ذکر کرده اند. پدرش «عباس» عموی رسول خدا و مادرش «ام فضل» بودند. در همان ابتدای زندگی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم برای او چنین دعا کرد:
«اللهم فقهّه فی الدین و علّمه التأویل»
خدایا! او را علم دین بیاموز و بر تأویل کتاب (قرآن) آگاه ساز.
آنگاه که حضرتش از این دنیا رحل اقامت نمود، سیزده ساله و بنا به روایتی پانزده ساله بود. با این وصف هوشی سرشار و حافظهای قوی داشته که احادیث فراوانی از رسول خدا نقل کرده است. عبدالله از کودکی در محضر امام علی علیه السلام تحت تعلیم و ارشاد بود و تفسیر قرآن و فقه و حکمت را از آن امام آموخت.
از وادی علم تا میدان عمل:
ابن عباس در جنگهای جمل، صفین و نهروان با ناکثین، قاسطین و مارقین پا به رکاب حضرت علی علیه السلام بود. در نبرد صفین فرمانده جناح چپ سپاه بود که جمعی از مشاهیر اسلام و صحابه همچون حسین بن علی علیه السلام، محمد بن حنفیه و پسران جعفر طیار نیز همراه او میجنگیدند.
همچنین بعد از «عثمان بن حنیف» یعنی در زمان پس از نبرد جمل، به استانداری بصره و خوزستان منصوب گردید.او در دوران استانداری خویش، «ابوالاسود دوئلی» شاعر را به عنوان امام جمعه و جماعت و «زیاد بن ابیه» را مأمور جمعآوری خراج قرار داد و خود در خدمت امام علی علیه السلام بود.
در صفین، آن هنگام که «اشعث بن قیس کندی» و برخی عراقیان، حکمیت را تحمیل نمودند، حضرت علی علیه السلام، عبدالله بن عباس را نماینده تام الاختیار خود معرفی نمود که حاکی از اعتماد سرشار به وی بود. البته به اصرار منافقانه برخی، در نهایت «ابو موسی اشعری» به این سمت برگزیده شد.
عبدالله ابن عباس در دفاع از مکتب اهل بیت علیه السلام علاوه در میدان عمل در وادی علم نیز تلاش فراوانی نموده است. از وی هفتاد و دو مناظره نقل شده که هفتاد مورد آن در دفاع از مکتب اهل بیت علیهم السلام است.(علامه امینی، الغدیر، ج ۲، ص ۸۱، ۲۰۶، ۴۳۹، و ج ۱۰، ص ۳۴۲ ـ ۳۴۴) طرفهای مناظره او معاویه، عمرو بن عاص و عبدالله ابن زبیر و در نهایت افراد گمنامی ذکر شدهاند.
تلاش علمی و عملی او باعث گردیده بود که بسیاری کینه او را به دل داشته باشند و مانع مهمی در برابر رسیدن به اهداف خویش ببینند. به گفته طبری معاویه پس از نماز حضرت علی و فرزندانش حسنین علیهم السلام، قیس ابن سعد عباده، ابن عباس و همچنین مالک اشتر نخعی را لعن میکرده است.(اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۹۴؛ استیعاب، ج ۳، ص۶۷)
بعد از شهادت امام علی علیه السلام، ابن عباس در خدمت امام حسن علیه السلام بود و در مجلس عقد قرار صلح او با معاویه حضور داشت. معاویه پس از آن ماجرا از ابن عباس خواست تا با وی همکاری نماید، که وی با رد این درخواست در مکه مقیم شد و به تدریس پرداخت. ذهبی می نویسد:
«ابن عباس بیش از ۱۶۶۰ حدیث نقل کرده که بخاری ۱۲۰ حدیث و مسلم فقط ۹ حدیث از وی نقل کرده اند» (سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۹)
در بحبوحه قیام کربلا:
ابن عباس به هنگام حرکت حضرت امام حسین علیه السلام به عراق در مکه بود. او دو بار با امام ملاقات نمود و وی را از سفر به عراق بر حذر داشت:
«یَابْنَ عَمّ اِنَّى اَتَصَبِّرُ وَما اَصْبِرُ؛ پسر عمو! من در مفارقت تو هرچه تظاهر به صبر مى کنم ولى نمى توانم واقعا صبر و تحمل نمایم ؛ زیرا ترس آن را دارم که تو در این سفرى که در پیش گرفته اى کشته شوى و فرزندانت به اسارت دشمن درآیند چون مردم عراق مردمانى پیمان شکن هستند و نباید به آنان اطمینان نمود.»
ابن عباس سپس چنین گفت:
«چون تو سید و سرور حجاز و مورد احترام مردم مکه و مدینه هستى به عقیده من بهتر است در همین مکه اقامت گزینى و اگر مردم عراق همان گونه که اظهار مى دارند واقعا خواستار تو هستند و مخالف حکومت یزید، بهتر است اول استاندار یزید و دشمن خویش را از شهر خود برانند سپس تو به سوى آنان حرکت کنى.»
ابن عباس ادامه داد:
«و اگر در خارج شدن از مکه اصرار دارى بهتر است به سوى یمن حرکت کنى؛ زیرا گذشته از این که در آن منطقه پدرت شیعیان زیادى دارد، نقطه اى است وسیع و داراى دژهاى محکم و کوه هاى مرتفع و دوردست و مى توانى دور از قدرت حکومت به فعالیت خود ادامه دهى و به وسیله نامه ها و پیکها مردم را به سوى خویش دعوت کنى و امیدوارم از این رهگذر، بدون ناراحتى به هدف خویش نایل گردى.»
ولی امام حسین علیه السلام فرمود:
«یَا ابْنَ الْعَمِّ اِنِّى واللّه لاَعْلَمُ اَنَّکَ ناصِحٌ مُشْفِقٌ وَقَدْ اَزْمَعْتُ عَلَى الْمَسیِر؛
پسرعمو، میدانم که تو ناصح و مشفق منای؛ لیکن اسباب سفر آماده کردهام و تصمیم به حرکت دارم.»
ابن عباس با شنیدن این پاسخ دریافت که امام تصمیم قطعى گرفته و درباره خود آن حضرت هر پیشنهادى بى اثر است و لذا چنین گفت:
«حالا که تصمیم به این سفر گرفته اى زنان و اطفال را به همراه خود نبر؛ زیرا مى ترسم تو را در برابر چشم آنان به قتل برسانند.»
امام در پاسخ این پیشنهاد ابن عباس هم، چنین فرمود:
«وَاللّه لایَدَعُونى حَتّى یَسْتَخْرِجُوا هذِهِ الْعَلَقَهَ مِنْ جَوْفى فَاِذا فَعَلُوا ذلِکَ سَلّطَاللّهُ عَلَیْهِمْ مَنْ یُذِلَهُمْ حَتّى یَکُونُوا اَذَلَّ مِنْ فِرامِ الْمَرْاءَه
به خدا سوگند! اینها دست از من برنمى دارند مگر اینکه خون مرا بریزند و چون به این جنایت بزرگ دست یازیدند خداوند کسى را بر آنان مسلط مى کند که آنهارا آنچنان به ذلت و زبونى بکشاند که پست تر و ذلیل تر از کهنه پاره زنان گردند»
ابن اعثم کوفی می نویسد پس از گفت و گوی میان امام حسین علیه السلام و عبدالله بن عباس، ابن عباس گریست و امام حسین علیه السلام نیز با او گریست و فرمود:
«ای پسر عباس! تو می دانی که من فرزند دختر رسول خدا هستم!»
ابن عباس گفت:
«آری، به خدا سوگند می دانیم و می شناسیم که در دنیا هیچ کس جز تو فرزند دختر رسول خدا نیست و یاری تو همانند نماز و زکات ـ که هیچ کدام بدون دیگری پذیرفته نیست ـ بر همه مردم واجب است»
و حال باید پرسید که چگونه می شود که ابن عباس با این معرفت نسبت به امام و آن سابقه طولانی در دفاع از حریم پیامبر و خاندان پیامبر، در کربلا حاضر نشود.
پس از شهادت امام حسین علیه السلام، قدرت در حجاز به به زبیریان رسید اما مرجعیت علمی عبدالله ابن عباس در مکه، همچنان پابرجا بود. از این رو عبدالله ابن زبیر او را به طائف تبعید کرد. عبدالله به طائف منتقل شد و با این که نابینا شده بود تا آخر عمر در آن شهر همچنان محفل علمی خویش را برپا می داشت. «عطاء بن دینار» روایت میکند که عبدالله بن عباس در طائف بیمار بود. جمعی از بزرگان شهر به دیدارش رفتند و از اختلافات در حکومت شکایت کردند. عبدالله نفس بلندی کشید و گفت از پیغمبر خدا شنیدم که فرمود:
«علی همراه حق است و حق همراه علی است. او بعد از من، امام و خلیفه من است. هر کس به او تمسک جوید، رستگار میشود و هر کس از امرش تخلف نماید دچار گمراهی میگردد.»
پس از این سخن به سختی گریست، دستها را به آسمان بلند کرد و گفت:
«اللهم انی اتقرب الیک بمحمد و آل محمد، انی اتقرب الیک بولایه الشیخ علی بن ابی طالب»
این دعا را آن قدر تکرار نمود تا بر زمین افتاد و وفات یافت. ابن عباس در ۷۱ یا ۷۲ سالگی در طائف در گذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.
مسعودی می نویسد:
«(ابن عباس) به سبب گریه بر علی، حسن و حسین علیهم السلام بینایی اش را از دست داده بود».( مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۰۸)
منابع و مآخذ بخش سیزدهم:
ابن اعثم کوفی، محمدبن علی(۱۳۷۲) الفتوح، ترجمه مستوفی هروی و محمد بن احمد، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی
الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داود(۱۳۶۷)اخبار الطول، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی
صابری، حسین(۱۳۸۸) تاریخ فرق اسلامی، تهران: انتشارات سمت
طبری، محمد بن جریر(۱۳۸۷) تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت: دار التراث
فشارکی، محمدباقر(۱۳۸۷) غم نامه کربلا، تهران: انتشارات قیام
انتهای پیام/ 852