به گزارش «شیعه نیوز»، نعیمه جاویدی: ثارالله(ع) از تمام این عالم خاکی، زائر دارد. همانهایی که دلدادگیشان به این امام شهید، دستِ دل و پایشان را میگیرد و از چهارگوشه عالم، به ششگوشه ارباب میرساندشان. حکایت بعضی کاروانهای زیارتی اما سری از سرها سواست و زائران این کاروانها، «نورچشمی» آقایند. درست مانند کاروان دهنفره معلولان ذهنی تهران که مدت زیادی نیست که از زیارت کربلا و نجف به مرکز نگهداری خود برگشتهاند و کربلایی شدهاند. همان زائرهای عزیزکردهای که بقیه معلولهای مرکز با کمکمربیان، برایشان بنر و حلقهگل آماده کردند و به استقبال رفقای کربلاییشان رفتند. اینکه چه شد که این سفر خاص و عجیب، رقم خورد را «علیرضا طاهری»، همراه این زائران دل و دیده پاک با روایتی جذاب، اینطور آغاز میکند: «همهچیز از حال و هوای خاص زیارت یک جوان معلول ذهنی عراقی شروع شد...»
توقف برای خواندن یک بنر عجیب
هنوز هم وقتی خیلیها از روبروی مرکز «معلولان ذهنی تهران» در خیابان شریعتی عبور میکنند، وقتی بنر زیارت قبول و خیرمقدم به جمعی از معلولان این مرکز را میبینند، مبهوت و کنجکاو میایستند تا کلمهها را شمرده، شمردهتر بخوانند تا مطمئن شوند، آنچه خواندهاند درست بوده یا نه؟! پایشان از رفتن جا میماند و توی سر خیلیهایشان، فکرهای مختلفی میچرخد که خلاصهاش میشود اینکه سفر زائران معلول ذهنی آنهم به یک کشور دیگر حتماً باید جالب باشد. بدیهی است که معلولان ذهنی اوضاع، شرایط و بهطورکلی سبک زندگی خاصی دارند. به دلیل همین است خودشان، خانوادهها و مراکز نگهداری از آنان برای انجام برخی کارها چنانکه باید بازنیست برای مثال برای رفتن به سفر.
سفر باوجود تمام لذت و هیجانی که دارد برای ما که شرایط عادیتری برای زندگی داریم هم سختی و برنامهریزی خاص خود را دارد چه برسد برای معلولان ذهنی و بیماران اعصاب و روان. این سختیها برای یک سفر خارجی حتماً و بهمراتب سختتر هم خواهد بود. این شرایط و البته گاهی قضاوت و ترحم دیگران سبب میشود حتی خانواده این معلولان هم از مسافرت چشم ببندند حتی این در مورد مراکز نگهداری از این فرزندان هم صدق میکند. پس تعجب رهگذران از دیدن بنر استقبال از معلولان ذهنی کربلا رفته، طبیعی است چون در یک لحظه تمام این موارد از ذهن آنهایی که این خیرمقدم را خواندهاند، میگذرد.
جوان عراقی، مأموریتم را ابلاغ کرد
بانیان سفر کاروان خاص زیارتی امام حسین(ع) اما پیه همه سختیهای سفر را به تن خود مالیدهاند و زیارتی بهیادماندنی برای تعدادی از مددجویانشان رقم زدند. همین چند وقت قبل بود که ده نفر از معلولان ذهنی مرکز معلولان ذهنی تهران، راهی سفر خاص زیارتی به سرزمین عراق شدند. «علیرضا طاهری»، عضو هیئتمدیره این مرکز که جرقه اصلی این زیارت ویژه را او زده و بقیه هم پایکار آمدهاند، میگوید: «چند وقت قبل برای سفری شخصی به کربلا مشرف شده بودم. ناگهان مغناطیس و کشش عجیب قلبی نگاهم را برگرداند سمت دیگر صحن. جوانی عرب و معلول ذهنی انگار که آمده باشد پیش قاضی، طبیب و پدر خودش، توی صحن رو به بارگاه امام حسین(ع) ایستاده بود. با همان حال و هوای خاص معلولیت ذهنی، حال غریبی داشت؛ اشک میریخت و انگشت اشارهاش را رو به حرم و گنبد امام حسین(ع) بالا و پایین میبرد. غریبانه نجوا میکرد.»
او حرفهایش را با مکث ادامه میدهد، انگار مرور آن حال و هوا بارانیاش کرده باشد: «این بچهها در ادای عادیترین کلمهها هم مشکلدارند، مکثها و لحن خاص خودشان را موقع صحبت کردن، دارند. حالتی که هرکسی را متوجه خودش میکند. دل آدم موقع دیدن بغض این بچهها تاب نمیآورد و میترکد. همانجا بود که حس کردم، سیدالشهدا(ع) و خداوند مأموریتی روی دوش من گذاشتهاند. بلافاصله از آقا خواستم، خودشان مدد بدهند تا بهزودی با کاروانی از مددجویانی با همین شرایط برای زیارت مشرف شویم.»
حتی سادهتر از رفتن به محل کارم!
تجربه گفتگو و مصاحبه با خانوادههایی که فرزند اوتیسم، معلول ذهنی و بیماریهای روح و روان دارند، آنقدری با احوال این خانوادهها آشنایمان کرده که بعید ندانیم گاهی مواقع سختی شرایط سفر با این فرزندان و البته سنگینی برخی نگاهها، یکعمر حسرت سفر را به دل برخی از این خانوادهها میگذارد؛ حسرت کربلایی شدن که جای خود دارد! طاهری جملههای متفاوتی به زبان میآورد، غبطه و تأمل برانگیز: «من بارها خودم برای زیارت بهصورت شخصی راهی کربلا شدهام اما شاید باورتان نشود این جملهای را که میگویم. در این سفر هیچ سختی، خستگی و گرهای ندیدم. باور کنید که از تمام سفرهایی که تابهحال رفتهام شیرین و راحتتر بود. حتی سادهتر از رفت و آمدم به محل کار.»
حرفهایش ادامه دارد: «این بچهها هیچ سختی و مشکلی نداشتند شکر خدا. کارها به طرز خاص و شیرینی انجام میشد. از همان روز که پیشنهاد سفر زیارتی کربلا را در هیئتامنای مرکز مطرح کردم، دوستانی آمدند پایکار. کارهای مربوط به تهیه مدارک سفر و گذرنامه مددجوها خیلی خوب و سریع پیش رفت. وقتی با دوستان ستاد بازسازی عتبات عالیات مطرح کردم، خیلی استقبال کردند و یکی از اقامتگاههایی که مربوط به خودشان و مناسب شرایط اسکان این زائران معلول بود را بی معطلی در اختیارمان قراردادند.»
مهمان ویژه مولا بودن یعنی چه؟
این مرکز معلولان بیشتری دارد اما چه شده که کبوتر اقبال روی دوش این 10 معلول نشسته، را طاهری اینطور توضیح میدهد: «سعی کردیم آنهایی را در این سفر همراه ببریم که شرایط مناسبتری دارند و شرایط چنین سفری برای خانوادههایشان بهراحتی فراهم نمیشود. امکان این وجود نداشت که عضوی از خانواده این بچهها همراه ما بیایند با کمک سه مددیار راهی این سفر شدیم. تمام داروها، امکانات لازم و احتمالی برای مراقبت و نگهداری از این عزیزان را همراه برده بودیم. درست است که این بچهها شرایط خاصی برای نگهداری دارند و بهاصطلاح گاهی مواقع باید بیستوچهارساعته مراقبشان بود و چشم ازشان برنداشت، در این سفر اما کرامت میزبان بهتماممعنا شامل حال ما شد.»
منظورش را از کرامت ویژه، بیشتر توضیح میدهد: «بچهها آرامآرام بودند. کسی گم نشد. اتفاق بدی برای هیچکدامشان نیفتاد. چه بگویم که ما جز شیرینی ندیدیم! بعضیها وقتی ما را میبینند، خدا قوت و خسته نباشید میگویند اما والله که ما نه خستگی دیدیم نه خسته شدیم. این را از ته قلبم میگویم. یک سفر ساده شخصی برای من زحمت و خستگی و بیشتری داشته تا این سفر. ما کَرم میزبان و مولا را در این سفر کاملاً چشیدیم. انگار کسی همهچیز را بهخوبی کنار هم چیده بود تا آب توی دلمان تکان نخورد.»
این همه زائر شدن بلدی؟!
حال و هوای این زائران ویژه موقع زیارت، شیرین و از یاد نرفتنی است، طوری که طاهری میگوید: «باید بودید و میدید، کاشی به کاشی، آجر به آجر، پنجره به پنجره زیارت کردن این بچهها را. خیلی معصوم و مظلوم یکگوشه مینشستند، جوری با چشم به زیارت گوشه، گوشه حرم میرفتند که خدا میداند و بس! کبوترهای حرم را دیدهاید که از سر وسعت حرم، دانه ریختن و مهر و محبت زائران چطور با فراغ بال، توی حرم بال میزنند، اوج میگیرند و مینشینند؟ چشم سر و دل این بچهها هم همینطور بود، ذوقی که توی نگاهشان بود، حکم همان بال پرندهها را داشت. شوقی که مدام پرواز میکرد، گوشه چشم و نگاهشان.»
توصیفات جذابی است، کاملتر وصف میکند: «من در هیچ زیارتی به عمرم؛ انقدر قشنگ و زیبا، سیر و سیاحت و زیارت کردن را به چشم خودم ندیده بودم؛ طوری که این بچهها که نه! فرشتهها زیارت میکردند. مگر دست خود آدم بود، دل آدم میرفت از دیدن اینهمه زائر بودن و اینهمه میزبانی خاندان کَرم...»
زائر شدند و دلشان آرام گرفت...
طاهری از عطش اشتیاق معلولان ذهنی که زائر حرمین علوی و حسینی شده بودند هم برایمان تعریف میکند: «همینکه از حرم برمیگشتیم، هنوز مدتی نگذشته بچهها با اشتیاق میپرسیدند ما را دوباره کِی میبرید حرم؟ حتی وقتی برگشتیم و بقیه مددجوها آمدند به استقبال رفقای زائرشان، آنها هم مدام از ما میپرسند که بالاخره کِی نوبتشان خواهد شد؟ این موضوع تأثیر زیادی روی آرامش و مراقبت رفتاری بچههای مجموعه گذاشته است.» حالا عکسها و فیلمهایی که در طول زیارت گرفتهاند، شده یادگاری ماندگاری که غبار دوری و غم دلتنگی برای دیدن امام حبیب را از دلشان پاک و سبک میکند.
او میگوید: «حس عجیبی است، دیدید آدم وقتی میرود اربعین و برمیگردد حال و هوای زیارت را برای بقیه سوغات میآورد و از همان فردای رسیدن به خانه شوق پیادهروی اربعین بعدی به سینهاش چنگ میزند؟ ما این اشتیاق را در این بچهها میبینیم؛ همان امید معنوی زیبایی که شور و امید زندگی را در دلشان بیدار و آرامششان را دوچندان کرده. این همان روحیهای است که همهکسانی که از این معلولان مراقبت میکنند، آرزوی تحقق و دیدنش را دارند. از خانواده این بچهها گرفته تا مربیان و موسسههایی که نگهداری از آنها را بر عهدهدارند. بعضیهایشان انقدر حالشان خوب شده که تعداد قرصهای آرامبخششان کمتر شده است.»
بی روضه می باریدند زائرهای مولا
«انفقوا مما تحبون را شنیدهاید؟» صحبتهای طاهری درباره اینکه چرا این سفر زیارتی برای بچهها انتخاب شد نه یک سفر گردشی و تفریحی، با این پرسش شروع میشود: «اهلبیت(ع) و آیین دینی ما توصیه کردهاند از آن چیزی که برایمان عزیز است و بیشتر از همه دوست داریم، انفاق کنیم. سفر کربلا برای ما هم همینطور بود. بعضیها از ما میپرسیدند که مگه این بچهها با این شرایطی که دارند، متوجه زیارت میشوند؟ من به آنها میگویم مگر خودمان چقدر متوجه زیارت و برکات آن هستیم؟ حقیقت ماجرا این است که ازنظر من این بچهها حسابی سیمشان وصل است، اصلاً به عبارت بسیار ساده ما با اینها همسفر شدیم شاید فیض و برکت معنوی روزی ما هم شد.»
جملات تأملبرانگیزی مطرح میکند: «ما آداب زیارت را شنیده و خواندهایم و هنوز آنطور که بایدوشاید رعایت نمیکنیم چه بگویم از آدابدانی قلبی این بچهها که اغراق و توهم به نظر نیاید؟ همینکه به حرم میرسیدیم جوری گردنکج میکردند و دستشان را رو به آسمان گود و پیاله، جوری چشمشان تر میشد و خیره میشدند به ضریح و آسمان که انگار آمدهاند روزیشان را بگیرند و بروند.» صدایش را بغض پر میکند و میگوید: «نزدیک پلههای «رأس شریف» توی حیاط به سمت «قتلگاه» نشسته بودیم که دیدم این بچهها بیآنکه کسی برایشان روضه بخواند و مداحی کند، سینه میزدند و عزاداری میکردند. کاش آنها که این جملهها را میخوانند، خودشان بودند و از نزدیک این حال عزیز و عجیب را میدیدند. اینکه زیر این بیرق چه عزیزکردههایی دارد، مولا...»
بی حساب و کتاب کار نمیکنیم
مردی که ایده این سفر جذاب معنوی را ارائه داده از علاقه معلولان ذهنی به عطوفت مادرانه صحبت میکند. همان حسی که در تهیه گزارش و مصاحبه درباره معلولان و بیماران اعصاب و روان بارها به چشم دیدهایم. موقع بیقراریها دست نوازش مادرانه برای آنها مرهم مؤثرتری است. آرام میگیرند. طاهری از مادرِ مادران و علاقه این بچهها به حضرت زهرا(س) میگوید: «ما بارها در مرکز، مناسبتهای مختلف ملی و مذهبی را برای مددجوها برگزار کردهایم. دوست داریم آنها هم روال زندگیشان شبیه و نزدیک به مردم عادی باشد.»
یک البته مهم به صحبتهایش اضافه میکند: «البته صرفاً کارها را دلی پیش نمیبریم. ما روانشناسان و متخصصانی داریم که حالات روحی مددجوها را قبل و بعد از اجرای هر اقدام و برنامهای رصد و بررسی میکنند. هدف ما بهبود حال این بچههاست. حالشان که خوب باشد، اصلاً مراقبت از آنها برای خود ما هم راحتتر میشود. ما موقع تولد و شهادت اهلبیت(ع) برای بچهها هیئت سوگواری و جشن برگزار میکردیم. نتیجهها حاکی از این بود که حالشان بعد از برنامههای معنوی بهتر، آرامششان بیشتر و نیازشان به قرص و بهم ریختگیشان کمتر میشود. شاید بعضی از ما بپرسند که این بچهها درکی از روضهها و مجالس معنوی دارند یا نه؟ گواه ما همان آرامش بیشترشان است. بهخصوص مجالسی که برای حضرت زهرا(س) برگزار میکنیم، حال و هوای دیگری دارد. مهری مادرانه روزی معنوی این بچهها میشود.»
بچهها روزیشان را از چادر مادر گرفتند
صدای راوی و همراه زائران خاص اباعبدالله(ع)، بغضآلود میشود و چشمانش نم برمیدارد. با حس خاصی درباره عنایت مادرانه به این زائران ویژه صحبت میکند: «چند وقت قبل از اعزام به زیارت ما در مرکز، مراسم مربوط به فاطمیه اول را برگزار کردیم. حال و هوای معنوی مجلس و ارتباط گرفتن بچهها با برنامه کاملاً مشهود بود. مدتی بعدازاین مراسم، ماجرای سفر به کربلا و نجف مطرح شد. این ده زائر ویژه ایام دهه دوم فاطمیه و ایام باسعادت میلاد حضرت زهرا(س)؛ حضرت مادر مهمان کربلا و نجف بودند. از من بپرسید، میگویم «برات» زیارت این عزیزان را بانوی دوعالم، امضا کردهاند. آن روز در هیئت موسسه بچهها با شعر: چادرت را بتکان، روزی ما را بفرست... شور گرفته بودند با همان حال و هوایی که خودشان دارند. بیراه نیست بگویم، ازایندست به دامان مادر شدن از گرفتن گوشه چادر مادر، دستخالی برنگشتند. ما تمام آن روزها در کربلا و نجف، مهمان مادر بودیم. از زیارت سیاهی عزای مادر تا دیدن آذینبندیهای میلادش.»
به یاد حاج قاسم عزیز هم بودیم
طاهری از سردار سلیمانی یاد میکند، از یادگار ماندگارش و اینکه در این زیارت هم به یاد او بودهاند: «ستاد بازسازی عتبات عالیات، ثمره پیشنهاد حاج قاسم رحمتالله علیه و یادگار ارادت او به خاندان اهلبیت(ع) است. همینکه ماجرای سفر زیارتی این زائران نورچشمی را با مسئولان و رفقایمان در این ستاد مطرح کردیم، خیلی خوشحال شدند و همکاری کردند. این بچهها واقعاً شرایط خاصی دارند و نمیتوان هرجایی را برای اقامتشان هماهنگ و استفاده کرد. فضایی که دوستان عتبات عالیاتی در اختیارمان گذاشتند، فضایی بود که اعضای ستاد معمولاً در سفرهای زیارتیشان به کربلا استفاده میکنند و شرایط راحتتر و کم دغدغه تری نسبت به هتلها و اقامتگاههای رسمی دارد. این مسئله کمک قابلتوجهی به استراحت مفید و آرامش این زائران مددجو داشت. تمام مدت اقامت هر کار و خدمتی که از دستشان برمیآمد برای این بچهها انجام میدادند. خیلی حس و حال خوبی داشتند و محبتشان این سفر را برای این زائران، شیرینتر و بهیادماندنی کرد.»
نورچشمیها محبوب بقیه زائران بودند
درباره واکنشهای بقیه زائران نسبت به حال و هوای این کاروان خاص کربلایی هم، طاهری حرفهای جالبی برای گفتن دارد: «خیلیها وقتی بادلی شکسته وارد حرم حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) میشدند و خلاصه به امیدی به این زیارت آمده بودند با دیدن این بچهها که با عشق و اشتیاق عجیبی چشم میدوختند به گوشه حرم و حال و هوای زیارتشان برای هر زائر و رهگذری جالب بود، بغضشان میترکید. دستی از سر محبت و ارادت به سر این بچهها میکشیدند و به آنها التماس دعا میگفتند. معلوم بود که حس میکردند آقا و مولایی که روزیِ زیارت این مددجوها از کشوری دیگر را کنار گذاشته و به حرمش دعوتشان کرده، آنها را هم فراموش نکرده و حواسش به دلشکسته، بغض ترکیده، چشمان تر و حاجات قلبی آنها هم هست. مردم حس میکردند این بچهها آبرو و جایگاه ویژهای پیش مولا دارند. هر چه باشد اهلبیت(ع)، خاندان کرم هستند و عادتشان احسان و مهربانی است؛ با افتادهها، گرفتاران و بیماران که بیشتر.»
مربیان و همراهان این موسسه سعی کردهاند در این سفر، حسابی به بچهها خوش بگذرد. آنها را به تمام قسمتهای گردشی حرمها و موزههایش بردهاند و زائران دیگر هم گاهی از ذوق، راه افتادهاند دنبالشان تا کیِف این زیارت را ببرند.
این آرزو نباید به دل بچههای ما بماند
این سفر تنها یک بانی خیر داشته که تمام هزینههای سفر این ده نفر را تقبل کرده است اما طاهری از آرزویی که برای مددجویان یک مرکز دیگر دارند، میگوید: «یک موسسه حوالی قم هست به نام موسسه «انوار آفتاب» که از معلولان ذهنی و بیماران روان نگهداری میکند، امیدوارم با کمک بانیان خیر و موافقت مسئول آن مجموعه بتوانیم تعدادی از مددجوهای این موسسه را هم به زیارت کربلا و نجف ببریم. افرادی هستند که با پولهای کوچک و کم، برکت این همت میشوند یا بهنحویکه از دستشان برمیآید راه سفر را برای ما و این زائران ویژه هموار میکنند. این همان نذر معنوی و فرهنگی؛ همان انفقوا مما تحبون است و در این مسیرها هرچه تعداد بانیان و حامیان بیشتر باشد، برکت و معنویت کار هم بهتر میشود.»
جمله جالبی دارد که ذهن را درگیر میکند: «چه کسی گفته این بچهها بنابه شرایطی که دارند باید آرزو و حسرتبهدل زیارت کربلا، مشهد و خانه خدا زندگی کنند و خداینکرده، آرزوبهدل بمانند؟ لباس این زیارتها به نظر من بیشتر از همه برازنده اینهاست و بهتر از همه روی تن آنها مینشیند. روی تن این نورچشمیها این زائرهای دوست داشتنی...»
انتهای پیام