به گزارش خبرنگار «شیعه نیوز»، یادداشت علامه امينى (ره) و عظمت «غدیر» در تاریخ اسلام، گفت و شنودی با مورّخ خبیر، استاد على ابوالحسنى (منذر) است که توسط محمدصادق ابوالحسنی تهیه و تنظیم شده است .
جناب استاد منذر، ضمن سپاس از وقتی که در اختیارمان قرار دادید، بسیار مشتاقیم که در یک گپ و گفت صمیمی با حضرتعالی، دربارۀ شخصیت علامه امینی (ره) و آرمانهای بلند ایشان درباره «غدیر» و «ولایت امیرالمومنین (ع)» صحبت کنیم. اگر مایل باشید، بحث را از شخصیت علامه، آغاز کنیم و بعد به جایگاه تاریخی و معرفتی «غدیر» در تاریخ اسلام بپردازیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین، إنّه خیرُ ناصرٍ و مُعین.
راستش را بخواهید، درباره رضوان مقام، علامه حاج شیخ عبدالحسین امينى (ره) و شاهکار ایشان - کتاب الغدیر - هر چه بگوییم، باز کم گفتهایم. واقعاً حقى كه آن پيش كسوتِ آگاه و دردآشنا بر حوزههای علمیه و اهالى انديشه و قلم دارد (و اين بنده، كمترينِ آنهاست)، به این سادگی ادا شدنی نیست. بنابراین، اگر امروز در این گفت و گوی مختصر، از علامه تجلیل میکنیم، حکایتِ ما، همان قصه «برگ سبز» و «تحفه درويش» است!
باری، شخصيت علامه، دارای ابعاد و زواياى گوناگونى است كه در حيات علمى و عملي ایشان، کاملاً بازتاب دارد و شایسته است که مستقلاً به هر کدام از آنها بپردازیم. ايشان به راستی، هم يك فقيهِ اصولى و یک محدّث، و در عینِ حال متكلّم و مفسّرِ خبير بودند، و هم يك اديب برجسته. هم يك تاريخدان و كتاب شناسِ پراطلاع و سختکوش و هم يك خطيب و نويسنده مقتدر و تأثيرگذار. اینها فقط تعریف و تمجید نیست، بلکه شما مىتوانيد اين «جامعيت و گستردگىِ» شخصيت را به خوبى در شاهکار ایشان، یعنی «الغدير» ببينيد و حس كنيد. ضمناً علامه يك سيّاحِ پرتكاپو و مصلحِ دردآگاه و زمان شناس به شمار میرفت و به شدت دلسوز و نگران سرنوشت امت بزرگ اسلام بود، ولی متأسفانه جهان اسلام در عصر او دوران انحطاط خودش را مىگذرانید و چالشهای زیادی پیش رو داشت.
* چنانچه فرمودید، عصر علامه امینی (ره)، دوران پرحادثهای بود که الزامات و نیازهای گوناگونی داشت و چالشهای زیادی فرا روی مسلمانان قرار میداد. بر این اساس، ایشان میتوانست به خیلی از موضوعات دیگری غیر از ماجرای «غدیر» بپردازد ولی چنین نکرد. به نظر شما، چه ضرورت و حساسیّتی در زندهداشت واقعۀ غدیر هست که علامه را واداشت تا فدایی این مسیر باشد و عمر پربار خود را در این راه بگذارد؟
سؤال خوبی مطرح کردید که میتواند ما را به شناخت بهتر جایگاه ولایت و آرمان اصلی علامه امینی نزدیک کند. قبل از پاسخ به سوال شما - که دربارۀ حسّاسیّت ماجرای غدیر و اهمیت کار علامه است - ابتدا باید مقدمهای را به عرض برسانم.
میدانیم که انسانها، داراى هويتهاى گوناگونِ فردى، صنفى، طبقاتى، حزبى، نژادى و ... نهايتاً ملى و فراملّى هستند كه با هر يك از اينها، از افراد، صنفها، طبقات، احزاب، نژادها و بالاخره: از ملتها و بلوكهاى سياسى و اقتصادى و فرهنگىِ ديگر، جدا و متمايز مىشوند. پس انسانها ــ و به همين گونه، ملتها ــ هر كدام داراى «هويت» خاصّی هستند و در حيات فردى و اجتماعى خود، با همين هويت و شناسنامه فرهنگى و اجتماعى مخصوص، وارد عمل مىشوند؛ با مشكلات و سختيها در مىستيزند يا در برابر آنها وا مىدهند و خلاصه، شكست و پيروزى، و ركود و پيشرفت را تجربه مىكنند.
براى نمونه، مىتوان جلوهها و بازتابهاى يك «هويت واحد» را در جنبشهاى تاريخساز كشورمان از قيام تنباكو و مشروطه تا خيزش 30 تير و 15 خرداد و بهمن 57 و دوران 8 سال دفاع مقدس در برابر تجاوز ديكتاتور بعث، ديد و به نظاره نشست.
«هويت ملى» ما ايرانيان، عمدتاً بر دو عنصر «ايرانيت» و «اسلاميت» (اسلام در قالب تشيع) استوار است، و روشن است كه ضرورتى ندارد همه آحاد و افراد يك كشور، تماماً (آن هم به طور كامل) اين هويت جمعى را دارا باشند. زيرا، به اصطلاح، حكم بر «غالب» است و هر قاعده عمومى، موارد استثنايى دارد، و همين كه «اكثريت چشمگير» يك ملت، در هويتى واحد، همديگر را بازيافتند، سمت و سو و رنگ و بوى زندگى «اقليت» نيز (كه در كنار بلكه در بطن آن اكثريت قرار دارد) به نحو كلى و كلان تعيين مىشود و بهرهها و تأثيرات مثبت آن هويت ــ گذشته از اكثريت ــ به صورتهاى گوناگون، شامل اقليت هم مىشود.
* برای نکتهای که فرمودید، مصداقاً مثالی هم در نظر دارید؟
بله. مثلاً هموطنان كليمى ما به نحوى آشكار، «صهيونيسم» را محكوم مىكنند، و اين رويّه كه در كمتر جايى از دنيا مشاهده مىشود، بىگمان ناشى از تأثيرى است كه كليميان ايران، از هموطنان مسلمان و شيعه ضد استعمار و ضد صهيونيسم خويش (كه به «منطق عاشورا» مسلّحند) پذيرفتهاند و پرتوى از هويت تابناك ايرانى ـ اسلامى ـ شيعى اين ملت بزرگ بر انديشه و عمل آنان است.
اصلاً بازتاب منطق سرخ و شهادت طلبانه حسينى (ع) را (كه از اجزاء مهم و رئيسه «هويت ملى» ايرانيان است) حتى در انديشه چريكهاى ماركسيست زمان پهلوى، و تز آنان: «مبارزه مسلحانه؛ هم تاكتيك و هم استراتزيك» نيز مىتوان ديد و سياوش كسرايى (شاعر مشهور جناح چپ) در منظومه «آرش» خود، تصويرى كه از هنرنمايى اين قهرمان باستانى ايران ارائه داده، دقيقاً بازنماى نگاهى است كه شيعيان در تحليل قيام و شهادت سالار شهيدان حسين بن على (ع) دارند.
اهميت هويت ملى، و تأثير آن در سرشت و سرنوشت يك ملت، تا آنجا است كه كارشناسان استعمار معتقدند براى به زانو درآوردن ملتها، و انهدام قوه مقاومت آنان در برابر هجوم بيگانگان، بايد در اركان و اجزاء مقوّم «مليت» آنان، و مهمتر از همه، در بنيان باورها و عقايد حيات بخش و حركت آفرين ايشان، خدشه كرد و هويت ملى را از سويههاى مختلف، مورد حمله و آسيب قرار داد. و راز «تهاجمِ فرهنگى» به ملتهاى مقاومى چون ملت بزرگ ايران دقيقاً در همين امر نهفته است: تضعيف و نابودى فرهنگ زنده و پوياى تشيع.
در مقابل دسيسه و ترفند كارشناسان استعمار، و به عنوان پادزهرى عليه توطئه آنان، انديشمندان فهيم و دلسوز كشورمان بر لزوم تقويت و پاسدارى از مبانى «هويت ملى»، و اجزاء سازنده و رئيسه «مليت» اين سرزمين، اصرار دارند و بويژه، معرفى و تبيين مستدلّ مبانى «تشيع» (به عنوان ملاط «همدلى و همبستگى اجتماعى» و بنيان «قيام و مقاومت ملى» در برابر استبداد و استعمار) را وظيفهاى خطير، هميشگى و ميهنى براى خود و ديگران مىشمارند.
با حفظ این مقدمه نسبتاً طولانی، معتقدم: مرحوم علامه حاج شیخ عبدالحسین امينى، از جمله اين مصلحان دلسوز بود كه ارج آيين علوى (ع) را در شناخت حقيقت اسلام و استحکام بنيانهای هويت ملى اين مرز و بوم بخوبى مىشناخت و اثر جاويدانش: «الغدير»، دستاورد عمرى پژوهش و نگارش در اين راه بود، كه با استقبال و تقريظ دانشمندان مذاهب اسلامى و حتى مسيحيت روبرو شد.
* جناب استاد، نسبت به ابعاد شخصیتی مرحوم علامه و جهت گیری ایشان در جهان اسلام، اشارات خوبی فرمودید. حالا اگر کسی از شما بپرسد که میان ابعاد وجودی علامه، برجستهترين ویژگی چیست، روى کدام خصلت انگشت میگذاريد؟
به نظر من، برجسته ترين ويژگى امينى، معرفت و عشق سرشار و مَثَل زدنيش به ساحت رسول اكرم و خاندان معصوم ایشان، خصوصاً اميرمؤمنان على (عليهم السلام) است، كه فكر مىكنم ساير خصلتها و وجوه «انديشه و عمل» آن مرد بزرگ، يا مستقيماً از اين امر ناشى مىشود و يا به نحوى، از آن نيرو و پرتو مىگيرد. اگر كتاب «الغدير» و حتى «شهداءُ الفضيله» يا «تفسير سوره حمد» مىنويسد و اگر از شاگرد غيور و پرشورش «نواب صفوى» مىخواهد كه حق كسروى را كف دستش بگذارد، همه و همه به همين عشق و معرفت باز مىگردد. از ياد نبريم كه: عشق و ايمان امينى به آن بزرگواران، تنها در اظهار علاقه به آنها يا مويه بر مصائب ايشان، خلاصه نمىشد؛ بلكه فراتر از اين، به ترويج آيين پاك آنان کمر بسته بود. او به راستی در دفاع از مذهب شیعه، سر از پا نمیشناخت و در حراست از معارف اهل بیت (ع) به جان میکوشید.
* به نظر شما، خلوص مبانی فکری، چرا براى علامه، اين قدر مهم بود که سرمایۀ عمرش را یکسره وقف مواجهه با اندیشههای انحرافی در تاریخ اسلام کرد؟ و مخصوصاً در بحث ولایت، اين قدر به دنبال افشای حقيقت بود و در پالایش حقایق از شبهات و پيرايهها، تا این حد حساسيت داشت.
سؤال مهمى پرسیدید كه البته پاسخ سنجیدهای هم مىخواهد. ببينيد، اگر معتقديم كه دين و ديندارى، تنها راه تأمين سعادت و رستگاری آدمى است ـ كه درست هم همين است ـ طبعاً اين امتياز را بايد به آن دين و آن نوع ديندارى بدهيم كه در شكل اصيل و خالص آسمانى خويش باقى مانده و معارف و احكام بلند آن، از بوالهوسىها و خودكامگىهاى بازيگران سياسى و شب پرستان تحريفگر، رنگ و زنگ نگرفته است.
در حقیقت، دين و رهبران آسمانى آن آمدهاند تا اخلاق عاليه را تكامل بخشند (بعثتُ لاُتَمِّم مكارمَ الاخلاق، فرمايش مشهور نبوى «ص») و جامعهاى سرشار از صفا و طهارت، و صلاح و عدالت بسازند، اما امويان و عباسيان و ديگرهاىِ ديگر چنين نمىخواهند. کسانی که بنده زَر و زُور و هوساند، نه تنها در برابر دين و احكام آن سر تسليم فرود نمىآورند، بلكه دين (و درواقع، تظاهر دروغين به دين) را جز نقاب تزوير و نردبان دستيابى به اميال نفسانى و اهواء شيطانى خود نمىخواهند. شگرد شيطانى آنها نيز این است كه دينداران، نه تنها (به استناد آموزههاى اصيل الهى و انسانى دين) به خودكامگىهايشان اعتراض نكنند و مانع بوالهوسىهاشان نشوند، بلكه رفتار آنها را عين دين و ديندارى شمرده و تعريف و تقديس هم بكنند! و به همین منظور مىكوشند توسط ايادى رنگارنگ خود، اصول و فروع پاك و تابناك دين را، در ذهنيت جامعه تغيير دهند و زلال حقايق آن را به لوث تحريف آلوده سازند.
متأسفانه روند تحريف دين در نيم قرن نخستين تاريخ اسلام (پس از پيامبر اكرم) كار را به جايى رساند كه در صبح عاشورا، عمر سعد (فرمانده سپاه يزيد) كه آبستن وعده حكومت رى و شيفته باج و خراج آن است، بانگ برداشت كه: اى جند الهى، سوار شويد و (با قتل عزيزترين عزيزان وجود و جگر پارههاى رسول خدا «ص»)، راه بهشت را بگشاييد!
* عطف به همین نکته، بفرمایید در صحنه نبردی که جبهه حق و باطل را در برابر هم قرار داده، علامه دقیقاً کجا ایستاده بود، چه افقهایی را پیش رو داشت و کدام حقیقت را فریاد میکرد؟
اگر راستش را بخواهید، مرحوم علامه، از روند فاجعهانگيز «تحريف حقايق در تاريخ اسلام»، شناخت بسیار عمیقی داشت و با همه توانش، به معرفى حقيقت و مقابله با تحريفات برخاست. ایشان هنگام مراجعه به متون و مصادر كهن اسلامى براى گردآورى و تدوين «الغدير»، با عمق «تحريف و دستكارىِ عمدى» در متون و كتابهاى برادران اهل سنت آشنا شد و متوجه شد كه علاوه بر تحريفاتى كه توسط خود نويسندگان اين متون يا راويان مورد استناد آنها در اين كتب وارد شده، متن اوليه و نخستين اين متون نيز در طول تاريخ، از دستبرد تحريفگران بعدى مصون نمانده و لايههاى مختلف تحريف، حقيقت را در زير آوار خود مدفون کرده است. علامه بعد از شناختِ اين حقيقت تلخ، در كنار نقد علمى مندرجات اين متون، به جستجوى نسخههاى كهنِ آنها در مخزنِ خطّىِ كتابخانهها برخاست. مرحوم حجت الاسلام حكيم زاده (دوست و دستيار نزديك امينى در كتابخانه ايشان در نجف) زمانی برای من نقل کردند كه علامه امينى مىفرمود:
«من در جريان مطالعه بررسى احاديث و اشعار مربوط به غدير خم در كتب گوناگون، بتدريج متوجه شدم كه پس از قرن چهارم، در احاديث مندرج در متون و منابع كهنِ تاريخىِ متعلق به برادران اهل سنت، توسط برخى از متعصبين آنان، دستكاريها و تحریفهاى زيادى صورت گرفته است. به اين معنا كه، هنگام استنساخِ متون، در سلسله سند روايات دست بردند و نام افراد را جابجا كردند: استاد را به جاى شاگرد و شاگرد را به جاى استاد نشاندهاند يا فى المثل حسن را به جاى تقى و تقى را به جاى حسن نوشتهاند، و هكذا.
هدفشان نيز از اين كار، آن بوده است كه وقتى (براى اثبات فضايل اهل بيت عليهم السلام، يا حقانيت تشيع) به اين گونه روايات استناد شود بگويند: تقى زماناً پيش از حسن مىزيسته و شيخ و استاد وى در نقل حديث بوده، چگونه در اينجا از حسن نقل حديث كرده است؟! خير، سند اين روايت مخدوش بوده و قابل اعتبار و استناد نيست!
عمده اين دستكاريها و تحريفها نيز در قرن چهارم به بعد انجام گرفته است. لذا من (= امينى) براى تهيه مصادر كتاب الغدير، و ضبط صورت اصيل و نخستينِ روايات آن، ناچار شدم به نسخههاى مخطوطى مراجعه كنم كه قدمت آنها به پيش از قرن چهارم هجرى مىرسد».
به گفته مرحوم حکیم زاده: سفر علامه امينى در دهه 40 شمسى به کشورهای هند و تركيه، براى مشاهده و بررسى نسخههاى مخطوط قديمى در كتابخانههاى آن دو كشور، پيروِ كشف همين حقيقت تلخ، و به همين انگيزه علمى و تحقيقى انجام گرفت. بعد از آن سفرها هم روز به روز، مطلب براى ايشان عينىتر شد، و شما مىتوانيد آثار اين سفر علمى و تحقيقى را در مجلدات 12ـ16 الغدير (مُسنَدُ المناقب و مُرسَلها) و نيز دو جلد حاوى مصادر و منابع خطّىِ الغدير كه هنوز چاپ نشده، ببينيد. آقاى حكيم زاده افزودند: «در اواخر دهه چهل كه ناخوشى علامه تازه آغاز شده بود زمانى كه كتاب منافب احمد بن حنبل را براى ايشان مىخواندم، جابجا مىفرمود: اين حديث از همان احاديثى است كه سلسله سندش را عمداً مخدوش ساختهاند. و من از حافظه سرشار علامه در شگفت مىبودم كه، به محض قرائت سند و متن حديث، مىفرمود: سلسله اين حديث، دستكارى و تحريف شده است!».
* به نظر حضرتعالی، کتاب الغدیر در بین آثار علامه، چه جایگاهی دارد؟
آثار مكتوب امينى، همه، ارجمند و خواندنى است؛ امّا، حساب «الغدير» از سایر آثار علامه، جدا است و اين دائرة المعارفِ سترگ را بايد «شاهكار» او ـ بلكه شاهكار بزرگ شيعه در عصر حاضر ـ برشماریم. نگارش «الغدير»، تقريباً حدود 40 سال از عمر امينى را به خود اختصاص داد و براى نوشتن آن، 10 هزار كتاب را (كه بعضاً، بالغ بر چندين مجلّد مىشده) از باى بسم اللّه تا تاى تَمَّت خواند و به 100 هزار كتاب مراجعات مكرّر داشت.
الغدير، براى امينى، فراتر از يك كتاب بود؛ فلسفه زندگى بود. برخى افراد، ایشان را تشويق مىكردند تا به سنت معمول فقيهان، به جاى نگارش الغدير، به نوشتن رساله عمليه (توضيح المسائل) بپردازد ولی ایشان با توجه به تأمين كامل اين نياز، توسط فقهاى بزرگ عصر مىفرمود:
ـ رساله من، توضيح المسائل من، و برنامه من همين كتاب الغدير است!
از يكى از خصّيصينِ علامه، جناب حاج ابوالحسن ابراهيمى (تاجر فرش در خيابان ولىّ عصر تهران) نيز شنيدم كه مىگفت: زمانى نيز كه رساله عمليه مرحوم آيت اللّه سيد شهاب الدين مرعشى نجفى ـ مرجع دل آگاه و فرهنگبان معاصر ـ از طبع در آمد و خبر آن به گوش امينى رسيد، به ايشان پيغام داد نگارش رساله و پرداختن به شئون معمول مرجعيت، از ديگر فقيهان نيز بر مىآيد. بجا بود اين سنخ كارها را وا مىگذاشتيد و يكسره به امورى همچون نگارش ملحقات «احقاق الحق» يا احياى متون و مآثر كهن شيعى مىپرداختيد كه انجام آن، تنها از امثال حضرت عالى ساخته است...
11 جلد از الغدير تا كنون چاپ شده و حدود 9 جلد آن هنوز به صورت مخطوط باقى مانده است كه مجموعاً بالغ بر 20 جلد مىشود. مندرجات 9 جلدِ باقى مانده الغدير، از سنخِ مندرجات همان مجلدات 11 گانه چاپ شده الغدير است: بيان فضايل و مناقب مولاى متقيان على عليه السلام از كتب اهل سنّت. كارِ عظيمِ تكميل مجلدات باقى مانده الغدير، خوشبختانه سالها توسط فرزند محقق و سختكوش ايشان: حجهالاسلام حاج شيخ رضا امينى، تعقيب شد و در ملاقاتى كه حقير (در شام عيد غدير 1421 ق / اسفند 1379 ش) با ايشان داشتم معلوم شد كه به همّت وى، مطالب مورد نظر از كتابخانههاى هند و سوريه
تقريباً همگى استخراج شده و تنها مطالب مندرج در كتبِ خطىِ قديمىِ كتابخانههاى تركيه مانده است كه حجم عظيمى هم دارد و مع الاسف، دولت آن كشور، اجازه عكس بردارى از كتب خطى را نمىدهد يا سخت مىدهد، و علت تأخير در تهيه مواد مجلدات 9 گانه چاپ نشده نيز عمدتاً همين امر است.
* نام علامه امینی با کتاب الغدیر پیوند خورده و این دو از هم ناگسستنی است. آیا یک عنایت الهی در کار بود که این موضوع به ذهن ایشان رسید؟
افتادنِ امينى به وادىِ نگارشِ الغدير، خودش یک داستان شگفت و خواندنی دارد. خود او در پاسخ به اين سؤال كه: «چطور شد به تأليف كتاب الغدير همّت گماشتيد؟»، مىفرمود: من مطالب فروان و شخصيتهاى كم نظيرى را مدّ نظر قراردادم تا سرانجام به اين نتيجه رسيدم كه تنها شخصيتى كه هرچه درباره او نوشته و گفته شود شايستگى آن را دارد على است و من مظلومتر از وجود مقدس على بن ابيطالب عليهما السلام سراغ ندارم. لذا رفتم مناقب و فضايل و پرونده او را از كتابهاى تاريخ و منابع اخبار و احاديث درآوردم و كتاب الغدير را تأليف نمودم. نيز مىفرمود: وقتى مىخواستم به رشته تأليف روى آورم، هرچه فكر كردم كه من چگونه وارد شوم و در چه زمينهاى صحبت كنم، از تأليف يا ترجمه و كتاب نويسى، درباره همه فكر مىكردم، از بس كه فكر كردم خسته شدم. يك روز به آستان قدس علوى مشرَّف شدم و به ايشان توسل جستم كه من چه كنم و چه بنويسم؟ تمامى موضوعات و مباحث را به خاطر آوردم، هر مطلبى كه به ذهنم آمد ديدم خيلى كوچك است و ارزش قلمفرسايى ندارد. دراين اثنا متوجه شدم كه من كتاب «الغدير» را بنويسم.
* از عظمت کتاب الغدیر فرمودید. اگر اجازه دهید سؤال را به گونه دیگری طرح کنیم و پاسخ حضرتعالی را با تفصیل بیشتری جویا شویم. براى كسى كه الغدير را خوانده و به رنج عظيم مؤلف آن در تأليف اين كتاب بزرگ پى برده است، اين سؤال مطرح مىشود كه چرا علامه، يك بحث تاريخى از سدههاى دور، یعنی ماجراى غدير خم را موضوع پژوهش خود قرار داده است؟ به نظر جناب عالى، دليل انتخاب اين موضوع چیست؟
ببینید، الغدير، به ظاهر، كتابى است كه درباره رويدادى خاص یعنی ماجراى غدير خم، به رشته تحرير درآمده كه قرنها از وقوع آن مىگذرد، اما با مرور مختصرى بر مندرجات آن، به خوبی معلوم مىشود كه مؤلف اين كتاب، غدير را رويدادى سرنوشت ساز و كاملاً فرا ـ زمانى، و نُمادِ «حقّى الهى/ مردمى/ ابدى» تلقّى مىكند كه دستهاى جهل و جَور، روى اغراض مادّى و سياسى، در طول تاريخ اسلام به محو و انكار آن كوشيدهاند، و علاجِ عميق و اساسىِ دردهاىِ امّت اسلامى (حتى در عصر حاضر)، جز با كاوش در زواياىِ اين حادثه و پيام و پيمانِ نهفته در آن، ممكن نيست:
«على عليه السلام، به گفته صريح و مكرّر پيامبر، دروازه علم او بود و درى كه انسانها از طريق آن، به سوى خدا بار مىيابند... اگر حقّ سرپرستى مردم از على سلب نشده بود همانا علوم پيامبر در بين امت نشر يافته و نشانههاى آن آشكار مىشد و حكمتهاى وى به گوش همگان مىرسيد و احكام نورانى اسلام جامه عمل مىپوشيد. در نتيجه مردم از نعمتهاى الهى به حدّ وفور بهرهمند مىشدند... اما، فسوسا كه خلافت از امير مؤمنان سلب شد، و نتيجتاً مردم به گمراهى افتادند و آباديها خشكيدند و چراگاهها از نعمت تهى شدند و از نحوستِ اعمال مردم، فساد و تباهى، زمين و دريا را فراگرفت».
دو فرقه بزرگ مسلمان: شيعه و سنّى، قرنهاى طولانى است كه در مسائل گوناگون (از اصول دين گرفته تا فروع احكام) تفاوت نظر دارند و اين امر، گاه (از سوى فتنه انگيزان) مايه گسستها بلكه نزاعهاى فراوان در تاريخ شده است، و بىگمان، يكى از عللِ ضعف مسلمين در حال حاضر در برابر هجمه استعمار غرب، همين امر بوده است. دلسوزان امت اسلام طبعاً بايستى براى حل اين مشكل فكرى اساسى كنند.
از سوى ديگر، در واپسين ماههاى عمر پيامبر ـ حادثهاى رخ داده كه ذكر آن در كتب فريقينْ فراوان رفته و از اهميت بسيارى برخوردار است: غدير خم. پيامبر اكرم (ص) كنار بركه غدير، در اجتماع بزرگ مسلمين خطبهاى بلند خوانده و از همگان پيمان گرفته كه على عليه السلام را همچون خود او، مولاى خويش بشمارند. خوشبختانه، نام و ياد اين حادثه شگفت، در لابلاى متون فريقين باقى مانده و هم امروز نيز موضوع آن، كاملاً قابل استناد و پيگيرى است. شمس الدين ذهبى، دانشمند صاحب آوازه و مهمّ اهل سنت، لُبّ
كلام رسول گرامى اسلام در غدير (مَن كُنتُ مَولاه فَعَلىٌّ مَولاه) را به طُرُقِ معتبر (صحيح،
حَسَن و متواتر) از طريق كسانى چون ابوبكر، على (ع)، سعد وقاص، حسين بن على (ع)، زيد بن ارقم، بريده، برّاء بن عاذب، ابن مسعود، عبداللّه بن عمر و عمّار بن ياسر نقل كرده، كه گزارش اين روايت از طريق اميرالمؤمنين (به تصريح ذَهَبى) به طور متواتر صورت گرفته است.
حافظ ابوالفرج بن جوزى حنبلى (متوفای 597 ق) نيز مىنويسد: علماى تاريخ و سيره اتفاق دارند كه واقعه غدير، پس از بازگشت پيامبر (ص) از حجهالوداع، روز 18 ذى حجه رخ داده و در آن روز 120 هزار تن از اصحاب و اعراب و ساكنان حومه مدينه و مكه كه با پيامبر در حج مزبور شركت داشتند، همراه وى بودند و حديث غدير را از او شنيدند و شاعران در اين باره اشعار بسيار سرودند. قطعى بودن ماجراى غدير چنان است كه به گفته ضياءالدين مقبلى (متوفای 1108): اگر حديث غدير مسلّم نباشد، هيچ امر روشن و مسلّمى در اسلام وجود ندارد!
* جناب مُنذِر، همین جا یک سؤال دیگری به ذهن خطور میکند. اگر غدیر را یک حقیقت فرا زمانی بدانیم که در متون اهل سنت بدان اعتراف شده و به قول حضرتعالی، به صورت یک نُماد و «حقّى الهى/ مردمى/ ابدى» درآمده است، چه پیامها و پیامدهایی به دنبال دارد؟ اگر ممکن است، این مسئله را از نگاه علامه امینی برای ما تحلیل بفرمایید.
چشم. اگر عجله نکنید و قدری حوصله داشته باشید، یکجا به پرسش قبلی و سوال الان شما پاسخ میدهم. ببینید، حادثه غدير، به لحاظ پيام و پيامد، بىگمان يكى از مهمترين حوادث عصر رسالت است. از نگاه علامه امينى هم مهمترين مسائل تاريخى، آن مسائلى است كه به باورها و معتقداتِ اساسىِ جامعه مىپردازد و واقعه «غدير خم»، يكى از مهمترين قضاياى تاريخى است. این ماجرا كه مستقيماً به بنيان عقايدِ دينىِ مسلمين مربوط مىشود، نوعِ تفسير و تلقّى از آن، وجهِ تمايزِ دو فرقه بزرگ مسلمان ـ شيعه و سنّى ـ را در مبحث امامت تشكيل مىدهد. شيعيان، براى استوارى و استحكام آيين خود ـ كه بر «ولايتِ» متجلّىِ در غدير، مبتنى است ـ به بحث از غدير، و پيام نهفته در آن، نياز حياتى دارند و ديگران نيز به منظور تحقيق در صحّت و سُقمِ ادعاى شيعيان، و نيز سنجشِ عيارِ حقانيتِ مكتبِ خويش، از پرداختن به بحث كليدىِ «غدير»، ناگزيرند. مخصوصاً اینكه، حادثه غدير، از مسلّمات تاريخ اسلام است و مورّخان و مفسّران و كلاميان و حتى اديبان و لغت شناسانِِ بزرگ شيعه و سنّى در آثار مشهور و ماندگار خود به اشكال گوناگون به آن اشاره دارند: مورخان در شرح حوادث مربوط به آخرين حجّ پيامبر و اجتماع مسلمانان در غدير؛ مفسّران در تبيين آياتى چون «اليوم اكملت لكم دينكم» و...؛ متكلمان در مبحث خلافت و امامت امّت پس از پيامبر، و لغت شناسان نيز در ذيل واژههاى ولىّ، مولى، غدير و خُم. پس ضرورى است كه دفتر غدير را گشوده، و به مدد آن، گره از مشكلِ كهنه اختلاف امت اسلام، بگشاييم.
در نظر صائب علامه امينى: غدير، يك جريان عادى ـ همچون جريانهاى ديگر تاريخ، محكوم به مرگ و فراموشى ـ نيست؛ يك حقيقت مستمر و بى زوال است. چراغِ روشنِ آگاهى و معرفتى است كه راه نجات و سعادت را در همه زمانها به همه نسلها نشان مىدهد و مهمترين عاملِ انحطاط و عقب ماندگى در جهان اسلام، بل جهان بشريت را ـ كه دورى از ولايت علم و عدل است ـ بازمى گويد. در بركه غدير، مىتوان سروش وحى را از زبان رسولِ هدايت شنيد و در پرتو آن، به رازِ تباهى مسلمين در عصر امويان و عباسيان و ديگر خودكامگان ريز و درشتِ تاريخ اسلام پى برد. غدير، شاقولى است كه با آن مىتوان ميزان انحراف حاكمان و حكومتگران را ـ در درازناىِ تاريخ اسلام ـ از مشى و مرام پيامبر دريافت و با تحليل ريشهها و پيامدهاى اين انحرافِ فزاينده، به سؤالاتى اساسى از اين دست پاسخ گفت كه: امت اسلام، چرا و چگونه بتدريج از منزلت والاى نخستين خويش بدور افتاد و كارش به جايى رسيد كه مشتى صهيونيست، قبله اوّلش را به زور و تزوير از چنگش برون آورند و مستكبران عالَمسوز بر مقدراتش چنگ افكنند و به هيچ رو، توان ستاندن حق خويش را نداشته باشد؟!
مىبينيد كه سؤال، كاملاً حياتى و امروزين است و در عين حال، پاسخ اساسى و ريشهاىِ آن، در غدير و پيام حياتبخش آن نهفته است.
* يعنى، داستان غدير، مىتواند امروز هم گرهگشاى مشكلات اساسى مسلمين باشد؟
كاملاً. در عصر حاضر هم ميان مسلمانان با انوار وحى، حجابهاى ظلمانى بسيارى وجود دارد كه توسط بيدادگرانى چون معاويه و حديث تراشانى چون ابوهريره ايجاد شده و مانعِ آشنايى درست با اصول و مبانى فكرى و سياسى مدينة النبى و تجديد بناى آن است. در هزارتوىِ اين تاريخِ آلوده به فريب و تحريف، همايشِ پيامبر و مسلمانان در غدير چونان چلچراغى در شبستان تاريخ اسلام مىدرخشد و به سانِ فانوس دريا،
طوفان زدگان و به گرداب فروغلطيدگان را به ساحل نجات رهنمون مىشود. از ياد نبريم
كه پيامبر، در خطبه غدير، به تأكيد و اصرار، از حاضران خواست كه پيام حياتبخش او در
غدير را، براى غايبان بازگو كنند: (ألا فَلْيُبَلِّغِ الشاهدُ الغائب).
بنابراين، شگفت نيست اگر مىبينيم، امينى، در لواى بحث غدير، پرونده حاكمان و خليفگان صدر اسلام را مىگشايد، دانش اندك خلفا و خبطها و خطاهاى مكرّر ايشان را فاش مىسازد، قصه پردازان و حديث تراشان و تحريفگران حقيقت را (كه در پوستين تاريخ رفتهاند) به محاكمه مىكشد و ستمى را كه حتى در عصر خلفاى نخستين، بر امثال بوذر و عمار و ابن مسعود رفته است برملا مىكند، و... عنوان «دادخواهِ جرمِ تاريخ» را ـ بشايستگى ـ از آنِ خود مىسازد.
او چالشِ على و معاويه را، «جنگ قدرت» در دورانى گذشته و فراموش شده نمىبيند، بلكه در آينه آن ستيز، نبرد علم و فضيلت را با جهل و جَور و شيطنت در سراسر تاريخ بشر، مشاهده مىكند. محروميت 25 ساله امت اسلام از شهدِ علم و عدالت علوى، براى او، يك مسئله شخصى نيست كه زيانِ آن، تنها به على رسيده باشد؛ بازنده اصلى در تاريخ، نسلى است كه در غيبتِ اجبارىِ امام عدل و آزادى از كانون قدرت، خوراكِ تبليغات امويان و عباسيان و... شد و آنچنان از راستراهِ قرآن و سنتِ نَبَوى دور افتاد كه هنوز بيش از نيم قرن از رحلت پيامبر نگذشته بود، كه پاى در ركاب كرد و ـ با فريادِ «تكبير» و شعارِ «يا خيل اللّه اركبى و بالجنّة ابشرى»! ـ خون عزيزترين كسانِ وى را بر زمين نينوا ريخت و به فرمان يزيدى كه رسالتِ! خويش را انتقامِ خون كفّار بدر از پيامبر مىشمرد فاجعهاى را رقم زد كه حتى نامسلمانان نيز، از شدّتِ فضيحتِ آن،
انگشت تعجب بر دهان دارند...!
سوز و گداز امينى در تبيين حقيقت، چُنان است كه گويى مىخواهد هزار و چهار صد سال تحريفِ حقيقت، و ظلمى را كه از اين راه بر نسلهاى مسلمان رفته و مىرود، يك تنه جبران كند و آبِ رفته را به جهان اسلام باز آورد! لذا من اگر بخواهم برای علامه امینی (ره)، یک عنوان انتخاب کنم که نشانگر کار بزرگ او باشد، میگویم امینی، «کاوشگر حقایق مکتوم» و «دادخواهِ جُرمِ تاريخ» است!
در پایان از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، متشکرم.
من هم از شما سپاسگزارم و از خداوند منّان، برای همه خوانندگان گرامی، توفیقاتی شایان برای غبارروبی از چهره غدیر و روشنگری در باب مظلومیّت امیرالمؤمنین (ع) مسئلت دارم.
تهیه و تنظیم : محمدصادق ابوالحسنی