شیعه نیوز:
پرسش
1. منظور از آباء طاهرین در وصیت امام علی(علیه السلام ) به فرزندش چه کسانی هستند؟ 2. در نامه 31 امام علی(علیه السلام ) به امام حسن(علیه السلام ) اینگونه سفارش میکنند: «درباره مسائلی که نمیدانی و خدا هم علم و اگاهی از آنرا از تو طلب نکرده، بحث و اظهار نظر نکن!» چه علومی است که ندانستن آن موردی ندارد؟ 3. در این نامه اشاره به جوانی میشود. از آنجایی که نامه برای امام حسن(علیه السلام ) میباشد، آیا میشود گفت: امام حسن 35 ساله را جوان خطاب کرده است؟ آیا این نامه، جعل یا اضافاتی بعد از امام نداشته است؟
پاسخ اجمالی
1. امام علی(علیه السلام ) در فرازی از نصایح خود به فرزندشان میفرماید: «پسرم! آگاه باش محبوبترین برنامهاى که از وصیتم به آن چنگ مىزنى تقواى الهى، و اکتفا کردن به وظایفى است که خداوند بر تو واجب نموده، و رفتن به راهى است که پدران و شایستگان خاندانت آنرا پیمودهاند؛ زیرا آنان به صلاح امور خود توجه داشتند چنانکه تو توجه مىکنى، و اندیشه در کار خود میکردند همانگونه که تو اندیشه مىنمایى، سرانجام چنان شد که آنچه را دانستند عمل کردند، و از آنچه تکلیفشان نبود روى گرداندند».[1]
با توجه به صفاتی که برای این پدران، گفته شد؛ میتوان افراد مختلفی؛ مانند حمزه، جعفر، عبدالمطلب و... که از عموها و اجداد امام حسن(علیه السلام ) بودند را مشمول این تعبیر دانست[2] و حتی میتوان انبیای الهی؛ نظیر پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، ابراهیم(علیه السلام )، اسماعیل و... را نیز در این جرگه قرار داد.
گفتنی است؛ عبارتی که در این نامه آمده است، تنها پدران پرهیزگار نبوده بلکه دیگر شایستگان خاندان هم به عنوان الگو معرفی شدهاند.
2. مسائل بسیاری وجود دارند که دانستن آنها ضرورت و فایدهای ندارد و خداوند انسانها را موظف نکرده تا به دنبال چنین دانشهای بیهودهای بروند.. امام علی(علیه السلام ) در اینباره میفرماید:
«بدان علمى که سودمند نباشد، فایدهاى نخواهد داشت، و دانشى که سزاوار یادگیرى نیست سودى ندارد».[3] آنحضرت هشدار داده است که پارهاى از علوم بیفایده هستند، پس نباید به دنبال آنها رفت؛ زیرا انسان را از سیر و سلوک در راه خدا و علمى که میتواند او را به خدا برساند، باز میدارد. البتّه مقصود از این علوم همانهایى هستند که شرع مقدّس از آموختن آنها نهى فرموده است. پس آن علم در طریق آخرت بیفایده است، در نتیجه خیرى در آن نیست؛ زیرا خیر واقعى آن منفعتى است که در نزد خدا جاویدان است، و آنچه منفعت جاودانه ندارد، خیر نیست.[4]
اینگونه مسائل میتواند در علوم عالی و معرفتی مانند جهانشناختی و خداشناسی نیز وجود داشته باشد که امام علی(علیه السلام ) آنرا اینگونه بیان میفرماید:
«اگر درباره جهان، و تحوّلات روزگار مشکلى براى تو پدید آمد آنرا به عدم آگاهى ارتباط ده؛ زیرا تو ابتدا با ناآگاهى متولّد شدى و سپس علوم را فرا گرفتى، و چه بسیار است آنچه را که نمیدانى و خدا میداند، که اندیشهات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را میشناسى».[5]
«به دقت بنگر، آنچه از صفات خدا که قرآن تو را به آن راهنمایى مىکند، از آن پیروى کن، و از نور هدایت قرآن بهرهمند شو و آنچه را که شیطان تو را به یاد گرفتن آن واداشته از آنچه که در قرآن بر تو لازم نگشته، و در سنت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و ائمه اثرى نیامده، علمش را به خداى سبحان واگذار».[6]
در همین راستا امام کاظم(علیه السلام ) فرمود: «وقتی رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) وارد مسجد شد، گروهی را مشاهده کردند که دور مردى جمع شدهاند. سپس فرمود: چه خبر است؟ گفتند: علامه است. فرمود: علامه یعنى چه؟ گفتند: داناترین مردم است به دودمان عرب و حوادث ایشان، به روزگار جاهلیت و أشعار عربى. پیامبر فرمود: اینها علمى است که اگر کسی آنرا نداند، زیانى به او نرسد و همچنین عالمش را سودى نبخشد، سپس فرمود: همانا علم سه چیز است: آیه محکم، فریضه عادله، سنت پا برجا، و غیر از اینها فضل است».[7]
3. اما در مورد سؤال سوم؛ امام علی(علیه السلام ) به فرزندش امام حسن(علیه السلام ) میفرماید: «پسرم! چون خود را سالخورده دیدم، و قُوایم را رو به سستى مشاهده کردم، پیش از مرگ به وصیتم به تو پیشدستى نمودم، و در آن برنامههاى خوبى ثبت کردم؛ از ترس اینکه نتوانم آنچه در خاطر دارم به تو برسانم، یا اندیشهام نیز همچون تنم نقصانى به هم رساند، یا پیش از وصیت من پارهاى از خواهشهاى نفسانى بر تو چیره شود یا آفتهاى دنیا به تو هجوم آورد، در نتیجه رمیده شوى و فرمان نبرى. قطعاً دل جوان همانند زمین خالى است، هر بذرى در آن ریخته شود مىپذیرد».[8]
در مورد این که چرا امام علی(علیه السلام ) به امام حسن(علیه السلام ) که 35 سال داشت جوان خطاب کرد؟ اولا: جوان بودن نسبی است و فرد 35 ساله نسبت به شخص 60 ساله جوان به شمار می آید. ثانیا: بیان امام علی(علیه السلام ) در این وصیت، اشاره به عموم والدین و فرزندانشان دارد و از خصوصیات شخصی خالی است تا برای همگان مفید فائده باشد؛ لذا نمیتوان گفت این جملات اختصاص به امام حسن دارد؛ بلکه باید آنرا خطاب به عموم والدین و جوانان دانست.
[1]. «وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُم آخِرُ ذَلِکَ إِلَى الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاکِ عَمَّا لَمْ یُکَلَّفُوا...»؛ شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 394 - 395، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[2]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 16، ص 71، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
[3]. «وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا یَحِقُّ تَعَلُّمُه»؛ نهج البلاغة، ص 393.
[4]. ابن میثم بحرانی، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 11 – 12، بیجا، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1362ش.
[5]. «فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِکَ فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ وَ یَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِک»؛ نهج البلاغة، ص 395.
[6]. نهج البلاغة، ص 125.
[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 32، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[8]. «أَیْ بُنَیَّ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُنِی قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً وَ رَأَیْتُنِی أَزْدَادُ وَهْناً بَادَرْتُ بِوَصِیَّتِی إِلَیْکَ وَ أَوْرَدْتُ خِصَالًا مِنْهَا قَبْلَ أَنْ یَعْجَلَ بِی أَجَلِی دُونَ أَنْ أُفْضِیَ إِلَیْکَ بِمَا فِی نَفْسِی أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِی رَأْیِی کَمَا نُقِصْتُ فِی جِسْمِی أَوْ یَسْبِقَنِی إِلَیْکَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَ فِتَنِ الدُّنْیَا فَتَکُونَ کَالصَّعْبِ النَّفُورِ وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْه»؛ نهج البلاغة، ص 393.
T