آنها که در شهرهاي دور ميزيستند و امام علي عليه السلام را نديده بودند، و آنان که فريب دشمن را خورده و اسير تبليغات مسموم و شايعات دروغين گرديدند، نسبت به حضرت اميرالمومنين علي عليهالسلام حالت گريز داشتند.
اما وقتي به امام علي عليه السلام نزديک ميشدند، و اخلاق پيامبرگونه ايشان را مشاهده ميکردند، در شگفت مانده، جذب خورشيد ولايت شده و براي همه عمر در صف عاشقان ولايت قرار ميگرفتند.
در تاريخ اسلام آمده است که:
- بسياري از اهل کتاب که خدمت اميرالمومنين علي عليه السلام آمدند، مسلمان شدند.
- بسياري از مخالفان فريب خورده، در همان برخورد اول شيفته امام علي عليه السلام گرديدند.
- بسياري از هيأتهاي اعزامي دشمن در صف ياران حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام باقي ماندند. يکي از آنان، نامهرسان معاويه، مردي از قبيله «بني عبس» است.
معاويه ميخواست ضمن رساندن نامهاي تهديدآميز، مردي خشن، و بدزبان و بي باک و شروري را به کوفه و درون ياران امام علي عليه السلام اعزام کند که در حضور اصحاب به حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام اهانت کند، تهمت بزند، فحاشي نمايد و برگردد.
که براي اين مانور تبليغي، سياسي، مرد عَبَسي را که بد زبان و خشن و شرور و بي باک بود برگزيد، نامه را به او داد و سفارشات لازم را کرد.
وقتي نامهرسان معاويه وارد کوفه شد و در جمع اصحاب علي عليه السلام قرار گرفت، نقش خود را آغاز کرد. و با درشتي و بدگويي، هر چه خواست گفت و شايعاتي از شام عنوان کرد و قتل خليفه سوم را به امام علي عليه السلام نسبت داد و گفت: شاميان از تو انتقام ميگيرند.
اصحاب به خشم آمدند و خواستند او را ادب کنند. حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام با اشاره مانع شد.
صلة بن زفر عبسي از جاي برخاست و فرياد بر سر او کشيد، که در برابر اميرالمومنين عليه السلام چه ميگويي.
- امام با او با نرمش و مهرباني برخورد کرد.
- حرفهاي او را گوش داد و او را تا آخر تحمل کرد.
- شايعات و تهمتهاي شاميان را از زبان او شنيد و مستدل و گويا پاسخ داد و مانع از تعرض ياران شد.
- آزادي بيان او را تامين کرد و تنديهاي او را با مهرباني پاسخ گفت.
سرانجام مرد عبسي در برابر اخلاق امام شرمنده شد. مدتي در فکر فرو رفت و شايعاتي که پيرامون حضرت علي عليه السلام شنيده بود را بررسي نمود و ديد که واقعيت ندارد، مجذوب شد و برخاست و گفت:
يا اميرالمومنين با شنيدن تهمتها و شايعات فراوان عليه شما قلب من از دشمني و کينه تو مالامال بود، اما امروز که تو را ديدم و اخلاق تو را مشاهده کردم. اکنون هيچ آفريدهاي را مثل شما دوست نميدارم. من در جمع ياران تو ميمانم و هرگز به شام برنميگردم تا روزي که در رکاب تو شربت شهادت نوشم.
وقتي اين خبر به معاويه رسيد، اندوه عظيمي او را فرا گرفت، زيرا مرد عبسي اسرار نظامي معاويه را ميدانست.
پيش از آغاز جنگ صفين لشگريان معاويه زودتر وارد صحراي صفين شدند، و رودخانه بزرگ فرات را محاصره کردند تا حضرت علي عليه السلام را در محاصره اقتصادي قرار دهند.
برخي از سياستمداران، معاويه را از محاصره آب نهي کردند و گفتند: «علي کسي نيست که تشنه بماند.» اما معاويه در غرور خود باقي بود.
وقتي سپاه حضرت علي عليه السلام وارد صحراي صفين شد، آن حضرت خط شکناني را به فرماندهي امام مجتبي عليه السلام آماده ساخت و اين سخنراني را ايراد فرمود:
قَد استَطعموکمُ القِتالَ، فَأقرّوا عَلي مَذلّةٍ، وَ تَأخير مَحلةٍ؛ أو رَوّوا السُّيوفَ مِنَ الدّمَاءِ تَرووا مِن الماءِ.
فَالموتُ في حَياتکُم مَقهورينَ، وَالحَيَاةُ في موتکُم قَاهرينَ. ألا وَ اِنَّ مُعاويَهَ قَادَ لُمَهً مِنَ الغواة، وَ عَمّسَ عَليهمُ الخَبرَ، حَتّي جَعَلوا نُحورَهم أغراضَ المنيّةِ.
«شاميان با بستن آب شما را به پيکار دعوت کردند. اکنون بر سر دو راهي قرار داريد، يا به ذلت و خواري بر جاي خود بنشينيد، و يا شمشيرها را از خون آنها سيراب سازيد تا از آب سيراب شويد، پس بدانيد که مرگ در زندگي توام با شکست، و زندگي جاويدان در مرگ پيروزمندانه شماست.
آگاه باشيد! معاويه گروهي از گمراهان را همراه آورده و حقيقت را از آنان ميپوشاند، تا کورکورانه گلوهاشان را آماج تير و شمشير کنند.»
سربازان امام در همان حملات آغازين آب را آزاد کردند، وقتي فرات از محاصره لشگريان معاويه خارج شد، برخي پيشنهاد دادند که آب را بر روي معاويه همانند آنان ببنديم.
حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام پاسخ داد: نه، ما براي آب نميجنگيم، آب را آزاد بگذاريد، تا هر دو سپاه از آن استفاده کنند، که تنها تيزي شمشيرهاي شما، براي آنان کافي است.
با اين حرکت پيامبرگونه امام، بسياري هدايت شدند، و از لشگرگاه معاويه فرار کرده به اردوگاه حضرت اميرالمومنين پيوستند.
پس از جنگ جمل امام علي عليه السلام بر منبر مسجد جامع بصره و بر منبر مسجد شهر کوفه، نشست و ضمن سخنراني افشاگرانه به مخالفان آزادي بيان داد تا اشکالات و اعتراضات را بيان دارند.
آنگاه با بزرگواري حرفهاي آنان را ميشنيد. تندي و بدگوييها را تحمل ميکرد، و سپس تک تک سوالات يا تهمتها و شايعات را پاسخ ميداد، که نقش موثري در هدايت دلها داشت.
يکي از آنها ابوبردة بن عوف ازدي از دوستان خليفه سوم بود، که در پاي منبر اميرالمومنين علي عليهالسلام بلند شد و اشکالات و شايعات را مطرح کرد و پاسخ شنيد و سرانجام گفت: (اي اميرالمومنين تاکنون دچار شک و ترديد بودم، اما اکنون هدايت گرديدم).
روش برخورد امام علي عليه السلام با دشمن قبل از آغاز نبرد، پيامبرگونه بود، که تلاش در هدايت آنها داشت، و پس از آغاز تجاوز دشمن، قاطعانه ريشههاي فساد را بر ميکند، و پس از اتمام جنگ و تسليم دشمن باز هم پدرانه، و با بزرگواري و محبت برخورد ميکرد.
در جنگ جمل، عايشه آن همه از مردم را فريب داد که هزاران خون بي گناهان ريخته شد، و فتنهها پديد آمد و شعارهاي دروغين فراواني را مطرح کرد، و مردم را بر ضدّ حضرت علي عليه السلام شوراند.
اما آنگاه که امام پيروز شد، او را عفو کرد، و کريمانه از زشتيهاي او چشم پوشيد. و دوازده هزار درهم به عايشه عطا فرمود تا به مدينه بازگردد، و چهل زن از قبيله عبدالقيس را فرمان داد تا لباس رزم پوشيده، کلاه بر سر گذارند و عايشه را به مدينه برسانند.
چون چهل تن از زنان عبدالقيس لباس رزم بر تن و کلاه خود بر سر، و نقاب بر چهره داشتند و عايشه از اين شيوه اطلاع نداشت، در طول راه نگران بود و ميگفت: «چون به مدينه رسم از علي شکايت خواهم کرد.»
پس از آن که عايشه را به منزلش در مدينه رساندند نقابها و کلاهخودها را از روي و سر باز کردند، وقتي عايشه فهميد همه آن محافظان زن بودند، بسيار شرمنده شد و از بزرگواري علي عليه السلام در شگفت ماند، گرچه کينههاي دروني او درمان نيافت.
از اين الگوي رفتاري درس ميگيريم که:
- با دشمن شکست خورده بايد کريمانه رفتار کرد.
- و متناسب با شئون و آداب دشمن بايد با او رفتار نمود.
- و دلها را بايد با محبت آرام کرد نه با کينهتوزي.
- و هدف اساسي، هدايت دشمن است، نه خونريزي.
فاتحان و لشگريان دنيا آنگاه که سرزمين را فتح ميکردند، يا لشگري را شکست ميدادند، به ارزشهاي اخلاقي توجهي نداشتند، عزيزان را ذليل و بزرگان قوم را به خاک ذلت مينشاندند.
اما اميرالمومنين عليه السلام در برخورد با اسيران، رفتاري متناسب با آداب و رسوم و شئون ارزشي آنان مينمود، و اجازه نميداد با شاهزادگان و فرزندان بزرگان اقوام به گونهاي تحقيرآميز برخورد کنند، مانند:
الف- وقتي فرزندان و دختران و زنان پادشاهان ايران را پس از فتح ايران به مدينه نزد خليفه دوم بردند و آنها تصميم داشتند که اسيران را چون ديگر اسراء بفروشند يا به سربازان اهداء کنند، حضرت علي عليهالسلام دخالت کرد و فرمود چنين رفتاري با بزرگان يک قوم ناپسند است، آنها را در ازدواج و انتخاب همسر آزاد بگذاريد.
ب- چون خليد (يکي از فرماندهان امام علي عليه السلام به استان خراسان رفت، و در نيشابور، شاهزادگان فراري ايران با ايشان نبرد کردند و شکست خوردند، خليد دختران و شاهزادگان ايران را به کوفه خدمت حضرت علي عليه السلام فرستاد.
امام آنان را در ازدواج و انتخاب همسر آزاد گذاشت و به سرپرست ايراني اسيران «نرسي» دستور خوشرفتاري و مهرباني داد تا متناسب شئون آنان به آنها لباس و غذا و مسکن دهند.
روزي ابوهريره (آن منافق دنياپرست که جعل حديث ميکرد تا رضايت خلفاء و معاويه را جلب کند)، خدمت حضرت علي عليه السلام رسيد و با الفاظي اهانت آميز به امام جسارت کرد، اما حضرت سکوت کرد و پاسخي نداد.
اما روز ديگر دوباره خدمت امام رسيد و تقاضاي کمک کرد. اميرالمومنين عليه السلام نيازهاي او را داد.
يکي از ياران امام اعتراض کرد، و گفت: يا اميرالمومنين اين مرد منافق است و ديروز به شما اهانت کرد، چرا به او اموالي ميبخشي؟
حضرت فرمود: من از خدا شرم ميکنم که ناداني او بر علم و عفو من و درخواست او بر کرم من غلبه کند.
1- ناسخ التواريخ اميرالمومنين (ع)، ج 1، ص 249
2- کامل بهائي، ص 251، و ناسخ اميرالمومنين(ع)، ج 3
3- اسناد و مدارک اين خطبه به شرح زير است:
کتاب صفين، ص 201 و 208، نصر بن مزاحم (متوفاي 212 هـ) / شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 325، ابن ابي الحديد (متوفاي 656 هـ) / منهاج البراعة، ج1، ص 264، ابن راوندي (متوفاي 573) / مروج الذهب، ج2، ص377، مسعودي (متوفاي346 هـ) / بحارالانوار، ج32، ص 442، ح 387- 394، مجلسي (متوفاي 1110 هـ) .
4- خطبه 51 نهج البلاغه معجم المفهرس مولف
5- کتاب صفين، ابن مزاحم، و شرح ابن ابي الحديد، ج1، ص329
6- ناسخ التواريخ اميرالمومنين(ع)، ج1، ص213
7- ناسخ التواريخ اميرالمومنين(ع)، ج1، ص 188 و 189، و مروج الذهب، ج2، ص 379، و الجمل شيخ مفيد ص221، و تاريخ طبري، ج3، ص547 و تذکرة الخواص، ص81
8- ناسخ التواريخ اميرالمومنين(ع)، ج1، ص221
9- کوکب دري، ج1، ص139