به گزارش «شیعه نیوز»، این نوشته یادی است از شکل گیری نهضت فهرست نگاری آثار امامیه با محوریت «الذریعه»، نهضتی که به هدف بازشناسی هویت شیعه امامی در اوائل قرن چهاردهم هجری صورت گرفت. شیخ آقابزرگ طهرانی به همراه جمعی این نهضت را بر اساس سنت فهرست نویسی در میان مسلمانان و با هدف نشان دادن جایگاه شیعه در میراث مکتوب اسلامی پدید آوردند. این گزارش برای سخنرانی در شب شیخ آقابزرگ طهرانی در دایره المعارف بزرگ اسلامی (شنبه 26/11/1398) تهیه و همانجا ارائه گردید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پدیدآور: رسول جعفریان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* پیشینه «دانش کتاب» در میان مسلمانان
اغلب وقتی دانش جدیدی مطرح می شود، کسانی به دنبال ریشه های آن در تمدن اسلامی گذشته می روند و نمونه هایی را معرفی می کنند؛ بیشتر برای آن که بگویند ما هم از این دست علوم داشته ایم. این کار، دهها سال است میان ما مرسوم است، امری که بسیاری از اوقات، انگیزه اش، به رخ کشیدن گذشته ما و تأکید بر آن است که ما هم سرمایه هایی داشته ایم، اگرچه امروز از دست ما رفته است!
اینکه چه اندازه آن ادعاها درست است یا خیر بماناد، اما در موضوع بحث این نوشته، وقتی سخن از دانشی با عنوان «دانش کتاب در تمدن اسلامی» به میان می آوریم، می توانیم با اطمینان بگوییم، این دانش، ریشه های عمیقی در تمدن اسلامی دارد، هرچند اگر آن را با وضع فعلی این دانش مقایسه کنیم، درخواهیم یافت «دانش کتاب در دنیای جدید» تا چه اندازه متحول شده است.
مقصود از دانش کتاب چیست؟ به نظرم می رسد، اگر بخواهیم دانشی تحت عنوان «دانش کتاب» یاد کنیم، باید به هر آنچه مربوط به ابعاد کتاب است، از تألیف تا تولید آن، فهرست کردن، و خطی و چاپی و سنگی و سربی آن، نیز هنرهای مربوط به کتاب آرایی و تذهیب و جز اینها، و دهها مسأله دیگر بپردازیم. بحث از کتابت و استنساخ نسخ خطی تا صحافی و فهرست نویسی و امر کتابداری که هر کدام عالم های دیگری از این بحث هستند.
تمدن اسلامی در زمینه «دانش کتاب»، به دلیل این که در زمره برجسته ترین تمدن های کتابی تا قبل از عصر جدید است، سرمایه های خوب و مشخص و تعریف شده دارد.
درباره بسیاری از این زمینه ها، کارهای خوبی تاکنون صورت گرفته است. از کتاب «کاغذ» ایرج افشار بگیر، تا کتاب با ارزش «کتاب آرایی در تمدن اسلامی»، و آنچه در باره تولید نسخ خطی، کار و کارگاه های تذهیب نگاری و هنر کتاب، و نیز در حوزه فهرست نویسی صورت گرفته است. همه اینها به نوعی گاه به صورت علمی و دقیق و گاه به صورت کلی و شکلی، مباحثی را در زمینه «دانش کتاب» در تمدن اسلامی مطرح کرده اند.
به هر روی، در بحث «دانش کتاب» می توان پرسشهای زیادی را مطرح کرد و به آنها پاسخ داد. از جمله می توان در باره دانایان به علم کتاب هم پردخت، کسانی که به وراقی و فهرست نویسی و کتابفروشی مشغول بوده اند. این که در چه دوره هایی دانش کتاب، به شکوه خود رسیده، چه دوره های آسیب دیده و در مجموع نقاط قوت و ضعف ما در حوزه دانش کتاب کجا بوده، و این که جایگاه شناخت کتاب در پژوهش های قدیمی ما چه اندازه بوده است. می شود به طور کلی سوال کرد که ما در تمدن اسلامی، چه اندازه روی «کتاب» تمرکز داشته ایم و چه مسیری را دنبال کرده ایم.
* از کتابشناسی انتقادی تا فهرست نویسی
یک بخش مهم «دانش کتاب»، کتابشناسی انتقادی و یا موضوعی است. شناخت نقش و اهمیت «کتاب» در هر زمینه ای از موضوعات مختلف، ما را در شناخت «تاریخ علم» و «انتقال علوم» از نسلی به نسل دیگر کمک می کند. حتی پرسشهایی از این دست که ارزش یک کتاب، یا یک نسخه، چه اندازه است و چه مقدار در انتقال دانش اهمیت دارد. آیا فلان نسخه از نظر استنساخ، متن صحیحی دارد یا خیر؟ آیا انتسابش به مولف درست است یا خیر، و این که مسیر یک کتاب در تاریخ، چگونه بوده، ترجمه شده است یا خیر، تحریر جدید دارد یا نه، و مسائلی از این دست که بسیار فراوان است.
شناخت و طبقه بندی موضوع کتابها بر اساس طبقه بندی علوم، یکی از جنبه های مهم «دانش کتاب» است. می دانیم که اساس فهرست نویسی در قرون جدید، بر پایه شناخت موضوعات علوم از یک طرف، و موضوع خاص یک کتاب برای تعیین محل آن در طبقه بندی علوم است.
شاید بتوان گفت، در مجموعه مباحث «دانش کتاب» فهرست نویسی کتابها از موضوعات مهم این حوزه است. سنت فهرست نویسی در میان مسلمانان قدیمی است و اما، فهرست نویسی نسخ خطی به سبک جدید، کاری متاخر و برآمده از غرب است. ما فهرست نویسی کتابها را به شکل های مختلف داشته ایم، اما از زمانی که طبقه بندی علوم شکل نوینی یافته، و از زمانی که قرار شده است تا نسخ خطی قدیم آن گونه فهرست شود تا سهم دانش قدیم در دانش جدید بشر معین شود، این بخش از دانش کتاب، مسیر جدیدی را در پیش گرفته است.
* ندیم و پیشینه فهرست نویسی کتاب
به هر روی می توانیم بگوییم فهرست نویسی به عنوان بخشی از «دانش کتاب» در میان ما ریشه های عمیقی داشته است. تنها اگر یک نمونه داشتیم، یعنی الفهرست محمد بن اسحاق ندیم، کافی بود که ادعا کنیم در این تمدن، علم فهرست نویسی، جایگاه بسیار خوبی داشته است. البته که دامنه بحث از این هم مهم تر است.
ما باید ببینیم ریشه های فهرست نویسی از کی و به چه دلیل در تمدن اسلامی آغاز شد. در چه دوره ای رشد و از چه زمانی متوقف شد. خیلی ساده، چرا ما آثاری سترگ مانند کار محمد بن اسحاق ندیم نداریم؟ می توان گفت، به شکل ضعیف و محدود داریم، اما در این مسیر به درستی پیش نرفتیم و یک مرتبه ششصد هفتصد سال بعد «کشف الظنون» را نوشتیم. در روزگار جدید هم ذریعه و مانند آن از قبیل کارهای مشار را.
شاید کسی نتواند انکار کند که ندیم، بزرگ ترین فهرست نویس، و مُبدع این رشته علمی بوده و کتابش یکی از مهم ترین آثاری است که در تمدن اسلامی نوشته شده است. «الفهرست» نشان دهنده بلوغ «دانش کتاب» در میان مسلمانان است و این صرف نظر از دانش های دیگری است که در این کتاب انعکاس یافته است. البته، دانش کتاب، یک کار بین رشته ای است و این کتاب، نشان می دهد که این وراق برجسته، واجد شرایط لازم در یک دانش بین رشته ای بوده و به خوبی از عهده کار برآمده است. دسته بندی او از کتابها، بر اساس نوعی نظام طبقه بندی دانش، کتاب الفهرست را به یک شاهکار تبدیل کرده است. مسلما می شود کتاب الفهرست را مانند مقدمه ابن خلدون، جزو انگشت شمار آثاری دانست که روشمند و علمی، به دانش مورد نظر خود پرداخته و همانند کارهای بیرونی، آثارشان بیشتر به آثار دنیای ریاضی جدید شباهت دارد تا زمان خودشان.
ندیم، علاوه بر طبقه بندی کتابها و تعیین موضوعات، نکات زیادی نسبت به آثاری که معرفی کرده، و آنهایی که بویژه بیشتر می شناخته و خود به معاینه با آن روبرو شده، مطرح کرده است. این نکات، می تواند دامنه «دانش کتاب» را در روزگار او نشان دهد. برای مثال، شناخت آثار مجعول به نام افراد، همیشه یک مسأله مهم بوده است. برای یک فهرست نویس، این نکته مهمی است که صرفا به نوشتن یک اسم روی یک نسخه بسنده نکند و اگر در این باره تردیدی هست منعکس نماید. ندیم این کار را می کند و برای مثال در باره فتح بن خاقان، و کتاب دوستی او در کنار جاحظ و اسماعیل بن اسحاق قاضی یاد کرده و این که همزمان با کشته شدن متوکل، او هم کشته شد. سپس می گوید: او کتابی با عنوان «البستان» دارد که «منسوب به اوست» و مولف آن، محمد بن عبدربه معروف به رأس البغل است. (ندیم، ص 170)
در کتاب الفهرست، عنوان «المنسوبه» در پی بسیاری از کتابها، نشان دهنده تردید او در انتساب صحیح این آثار به کسانی است که نامشان به عنوان مولف آمده است.
درباره دامنه اطلاعات کتابشناسانه ندیم، دریایی از معلومات در این کتاب هست، و در باره آن فراوان نوشته شده است. مهم این است که ما این کتاب را، دست کم از میان آثاری که در این حوزه مانده، سنگ بنای دانش کتاب و سنگ محک دانش کتاب در میان مسلمانان بدانیم و آن را سنجه ای برای بررسی جایگاه این دانش در میان مسلمانان بشناسیم.
* فهرسه ها و مشیخه نگاری ها
بخشی از سابقه کتابشناسی میان مسلمانان، بخشی که در «دانش کتاب» محور اصلی است، به فهرست هایی بر می گردد که به صورت موردی برای اشخاص خاص و پرکتاب، و نیز مشایخ اجازه نوشته می شده است. بخشی از این جنبش، در کتابهایی مورد بررسی قرار گرفته و آثاری هم که به طور ویژه فهرستی از کتب افرادی که از مشایخ طبقاتی یک مولف خاص و علاقه مند بوده، در یک کتاب فراهم آمده است. به هر روی، عنوان «الفهرسه» و «المشیخه» در این زمینه، به صورت شاخه ای از «دانش کتاب» مورد استفاده قرار گرفته است. یکی از قدیم ترین آثار شیعی برجای مانده، «رسالة ابی غالب الزراری» است که فهرستی از کتابهای این خاندان را هم در بخشی از آن آورده است. «مشیخه کتاب من لایحضره الفقیه» هم که در پایان آن کتاب آمده، نمونه ای کهن است.
دانش رجال با دانش کتاب، پیوند بسیار نزدیکی دارد. علم در دنیای اسلام با حدیث آغاز شد. راوی مهم بود، و وقتی راوی مجموعه ای از احادیث را گردآوری می کرد، از جمع آنها، «کتاب» شکل گرفت. در دوره اول که چند قرن طول کشید، راوی و مولف و جامع مهم بود، چون سند، عبارت از شخص راوی بود. علم، «رجل محور» بود. در کتابهای غیر حدیثی هم این روش بسط یافت. به تدریج رابطه «راوی + کتاب» مهم شد. یک راوی چند کتاب دارد، و فهرست ها شکل گرفت. فهرست ها، گاه شخصی، گاه مربوط به رجال یک مذهب، و گاه «کشف الظنون» فراتر از مذاهب و در واقع عمومی بود.
نمونه هایی مانند کتاب «الفهرسه» از ابن خَیر اشبیلی (502 ـ 575) از جمله آثاری است که ضمن ارائه فهرستی از مشایخ، آثار آنان را یاد می کند. او در این کتاب، پس از بیان اجمالی معنای علم که علی الاصل همان حدیث است، و سماع و عرض و مناوله و اجازه و جز اینها، فصل به فصل، کتابهایی را که در موضوعات مختلف نزد مشایخ خوانده، فهرست می کند، که نخستین بخش آن کتب قرآنی در 131 عنوان است.
* انگیزه عالمان شیعه برای فهرست نویسی
انگیزه ها در نگارش این فهرست ها مهم هستند. دفاع از یک دانش، و تبعات و پیامدهای آن در قالب علم رجال و حدیث، و همین طور دفاع از یک مولف برای نشان دادن آثارش، و مهم تر از همه دفاع از هویت یک قوم و قبیله، مهم هستند. شیعیان در این زمینه، به عنوان یک اقلیت فعال، در فکر تدوین میراث علمی خود افتادند. همان انگیزه که نجاشی را وادار به نوشتن فهرست آثار شیعی در میانه قرن پنجم هجری کرد، دقیقا نهصد و اندی سال بعد، شیخ آقا بزرگ را وادار به این کار کرد. محصول کار البته علمی بود، کاری سترگ در حوزه کتابشناسی شیعی و فهرست نگاری آثار شیعیان.
و اما شاید یکی از مذهبی ترین «الفهرسه»ها، فهرست نجاشی و فهرست طوسی است که نزدیک به زمان هم در میانه قرن پنجم نوشته شده و هدف آن معرفی فرهنگ مکتوب شیعه است. فهرست نجاشی، یکی از دقیق ترین آثار علمی است که بر محور کتابشناسی شیعی در حوزه ادبیات دانش کتاب، نوشته شده است. زمانی که فهرست طوسی و نجاشی نوشته شد، دوره ای بود که شیعه یک دوره سیاسی مسلطی را در جهان اسلام سپری کرده بود و لازم بود تا نشان داده شود که شیعه، دارای فرهنگ و هویت مکتوب و علمی است. باید مطمئن بود که بدون رجال نجاشی، هرگز نمی توان تاریخ کتاب شیعی را نگاشت. اواخر قرن پنجم، ابن شهر آشوب، کتاب «معالم العلماء» را نوشت که در همان خط و ربط بود. در واقع، این کتابها نه تنها ادامه سنت فهرست نویسی از جهت اثبات اتقان علمی در فرهنگ روایی و مکتوب است بلکه نوعی تلاش برای بازشناشی هویت شیعه در روزگاری است که شیعه سخت به آن نیازمند بود تا نشان دهد علاوه بر قدرت سیاسی، قدرت فرهنگی و علمی هم دارد.
* فهرست نویسی در عصر جدید و انگیزه ها
فهرست نویسی در اوائل قرن چهاردهم هجری در میان عالمان شیعه، دو جنبه مختلف داشت. یکی استمرار سنت قدیم که با میرزا عبدالله افندی در اصفهان تأسیس شده و تا این اواخر به خصوص در خاندان روضاتی دنبال شد. همین سنت در نجف و سامرا هم با تلاش میرزا حسین نوری دنبال شد که به نسل بعد از وی رسید. اما جدای از آن، درست مانند قرن چهارم هجری، در دوره ای که دنیای اسلام از خواب بیدار می شد، و با آمدن چاپ دنبال احیای هویت مکتوب بود، شیعیان هم برای نگارش تاریخ خود و نیز ارائه فهرستی از کارهای علمی خویش، تلاشی را آغاز کردند.
در مکتب سامرا، و پس از تلاش های میرزا حسین نوری، مرحوم سید حسن صدر (م 1354ق)، از پیشگامان امر فهرست نویسی است. او یک نسل جلوتر از آقابزرگ (م 13 ذی حجه 1389ق / 1970م / اول اسفند 1348) بوده و در این زمینه، مقدم بر اوست.
در واقع باید گفت، شماری دیگر از علمای این دوره، کسانی که بخشی هم از شاگردان میرزا حسین نوری (م 1320ق) بودند، یک نهضتی را در «کتابشناسی شیعی» آغاز کردند در این باره حکایتی هست که سه نفر، یعنی سید حسن صدر (1272 ـ 1354ق)، آقابزرگ و شیخ محمدحسین کاشف الغطاء به خاطر طعنه جرجی زیدان در این که شیعیان میراثی ندارند، دست به کار شدند، و «ذریعه» یکی از آثار آن است. اثر مهم دیگر سید حسن صدر، کتاب «تأسیس الشیعة الکرام لعلوم الاسلام» است که چاپ اخیر آن در دو مجلد در قم (موسسه کتابشناسی شیعه، 1348ق) منتشر شده است. عنوان دیگری از آن، که گزیده همان کتاب تأسیس الشیعه بوده، با عنوان «الشیعه و فنون الاسلام» منتشر شده است. وی خود کتابخانه بزرگی داشت (در باره آن بنگرید: تأسیس الشیعه، چاپ 1951م، ص 21 ـ 22) که فرزندش سید علی صدر (م 1380ق) فهرست آن را با عنوان «ابانة الوسن عن مکتبة ابی محمد الحسن» نوشته است (تصحیح: سید جعفر اشکوری، نجف، عتبه عباسیه، 1440ق)
به نظر می رسد، دفاع از حیثیت شیعه، چه به خاطر طعنه جرجی زیدان باشد، چه در عصر جدید و رونق کتاب و کتابشناسی و تلاش شیعه برای نشان دادن سهم خود در تمدن سالامی، نقش مهمی در توسعه امر فهرست نویسی در میان شیعه داشته است. اکنون اشاره ای از جرجی زیدان در باره این که عالمان شیعه میراثی ندارند داریم اما بی توجهی کلی جرجی زیدان به شیعه در کتاب «تاریخ آداب اللغه العربیه» عالمان شیعه را خشمگین کرده است. داستان این است که یک کتاب تاریخ ادبیات عربی و تاریخ تمدن اسلامی نوشته شده که از آن استقبال فراوان شده، و مع الاسف هیچ اشاره ای در آن به شیعه نشده است. این باره پاسخ داده شود.
تا آنجا که می دانیم، شیخ محمد حسین کاشف الغطاء نقدهایی بر کتاب «تاریخ آداب اللغة العربیه» جرجی زیدان در مجله العرفان نوشت و بعدها این انتقادها در کتاب «المطالعات و المراجعات (یا المراجعات الریحانیه»): مجلد دوم، صفحات 25 و پس از آن، کاشف الغطاء در صفحه 27 ـ 28 کتاب اخیر خود، به این بحث پرداخته است که شیعه، آثار زیادی داشته و از این که جرجی زیدان از میراث شیعه غفلت کرده گلایه می کند. او از آثاری کهن از شیعه که در کتابخانه میرزا حسین نوری دیده بود، یاد کرده و سپس به معرفی نجاشی می پردازد و جرجی زیدان را به آن کتاب که در بمبئی منتشر شده، و نیز معالم العلماء ارجاع می دهد (همان، ص 30 ـ 31).
بعدها، جرجی زیدان، به انتقادات شیخ محمد حسین کاشف الغطاء و این که او، یعنی جرجی زیدان به آثار شیعی توجه نکرده، اشاره کرده است. در مقدمه جلد سوم تاریخ اللغه العربیه، جرجی زیدان این مطلب را آورده است:
تصویر بالا از کتاب تاریخ آداب اللغه، اشاره به انتقال شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در مجله العرفان از بی توجهی جرجی زیدان به آثار شیعه دارد...
تصویر زیر هم از کتاب جرجی زیدان، اشاره ای دارد که از فقهای شیعه، آثاری که مستحق یاد کردن باشد، بر جای نمانده است:
* از کشف الاستار، تا مرآت الکتب و ذریعه
هرچه هست، و بنا به استظهار آقای سید جعفر اشکوری در یادداشتی که برای من فرستادند، جریان کتابشناسی شیعی، با ابتکار سید حسن صدر آغاز شده است. این در حوزه نگارشی توسط میرزا حسین نوری تقویت شده و اساس آن هم، با کتاب «ریاض العلماء» و نیز «امل الامل» بوده که محور آنها نیز شرح حال به علاوه فهرست تألیفات است. سید حسن صدر خود تکمله ای مفصل در شش جلد (بیروت، 1429ق) برای امل الامل نوشت و همان مسیر را ادامه داد؛ اما تا آنجا که به طعنه جرجی زیدان ـ به احتمال ـ بر می گردد، او با نگارش کتاب «تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام»، سعی کرد تا هویت علمی شیعه و سهم آن را در میراث مکتوب اسلامی، نشان دهد. این کار جدیدی بود که ناشی از نوعی بینش تاریخ تمدنی هم بود. سید شرف الدین هم که در کار هویت دهی به شیعه، نقش مهمی در این دوره دارد، متأثر از وی بود، و شرح حال مفصلی از وی در «بغیة الراغبین» نوشت که در سال 1951 در مقدمه تأسیس الشیعه آمد. تکمله او به گونه ای مانند کتاب «طبقات اعلام الشیعه»، و سرشار از اطلاعات کتابشناسانه برای کسانی است که شرح حال آنها را نوشته است. در این دوره، به تدریج کلمه «الشیعه» در پسوند کتابها قرار می گیرد. اعیان الشیعه یک نمونه دیگر است، چنان که یک لبنانی تاریخ الشیعه می نویسد، همین طور، محمد حسین مظفر. این آثار، به دنبال بازشناسی هویت شیعی در دوره جدید هستند.
شاید مناسب باشد اشاره کنم که در ایران، شیخ فضل الله نوری (م 1327ق) هم، به مناسبت رشدش در سامرا که این مکتب فهرست نویسی در آنجا نضج گرفته بود، علاقه مند به کتاب بود و کتابخانه بزرگی داشت. او طبعا داماد میرزای نوری هم بود و از این جهت هم، متأثر از نهضت کتابشناسی بود. بسیاری از آثار وی، در کتابخانه مجلس و برخی از کتابخانه های دیگر، با مهر بزرگ وی موجود است.
به هر روی، کتابشناسی در شیعه، در اواخر قرن سیزدهم و اوائل قرن چهاردهم، خطی و جریانی از تلاش برخی از عامان برای نگارش دایره المعارف موضوعی شان بوده است، چنان که خود مجلسی برای نگارش بحار، به دنبال این کار بود و میرزا عبدالله افندی سهم اساسی داشت.
این جنبش، در شبه قاره هم پرجوش و خروش بود و از عوامل اصلی آن مرحوم میرحامد حسین بود که در تلاش برای گردآوری کتاب جهت نگارش کتاب «عبقات الانوار»، می بایست آثار کهن مکتوب را گردآوری می کرد. در واقع، نگارش موسوعه عبقات الانوار نیز همزمان از علل و نتایج این جنبش بود.
داستان نگارش «کشف الحجب و الاستار [عن وجه] الکتب والاسفار» از سید اعجاز حسین کنتوری (بن المفتی السید محمد قلی نیشابوری الکنتوری الشیعی)، از موج های مزبور در زمینه احیای کتابشناسی شیعی است که کمتر به آن پرداخته شده است. نکته جالب در باره این کتاب، این است که آقا بزرگ، ذیل شرح حال سید اعجاز حسین ـ برادر صاحب عبقات ـ (الکرام البرره، چاپ مشهد، ص 149، ش 302) نوشته است که وقتی اعجاز حسین این کتاب را نوشت، آن را برای مرحوم میرزا حسین نوری آورد. ایشان او را از چاپ آن منع کرد، زیرا در آن صورت، اجانب خواهند گفت که کتابهای شیعه، همین مقدار است. وی نسخه کتابش را به میرزای نوری هدیه کرده و چاپش نکرد. آقابزرگ می گوید، «میرزای نوری خودش درصدد تألیف کتابی در فهرست مولفات شیعه بود، اما عمرش کفاف نداد. من هم خودم این کار را برای خودم ناممکن می دانستم اما خداوند اسبابش را مهیا کرد».
در شرح حالی که یکی از علمای هند، برای کنتوری نیشابوری در مقدمه کشف الحجب او نوشته، اشاره کرده است که کنتوری از همراهان میرحامد حسین در تألیف کتاب «استقصاء الافحام فی جواب منتهی الکلام» بوده است. او به زیارت خانه خدا و عتبات رفت و طی سفر، به دنبال کتب قدیمه بود. در همان مقدمه آمده است که اعتماد السلطنه نام وی را المآثر و الاثار با احترام یاد کرده که نشان می دهد در آن دوره، شناخته شده بوده است. کنتوری در سال 1286ق درگذشت. او برای برخی از بزرگان علمای شیعه، القابی هم ساخت (کشف الحجب، ص 4 ـ 5). مقدمه خود کنتوری بر کشف الحجب، چند سطری بیشتر نیست و اشاره می کند که من کتابهایی که توسط امامیه نوشته شده، فهرست کرده ام، گاه کتابی را نوشته ام که خودم ندیده ام. برای تدقیق در اسامی افراد، بهتر است به کتابهای رجالی مراجعه شود. (همان، متن، ص 1). طبعا این اثر، کتابچه کوچکی است.
یک کار جالب دیگر کتاب «مرآت الکتب» از ثقة الاسلام تبریزی است که درست از همین دوره بوده است. ثقة الاسلام (متولد 1277 و شهید در سال 1330ق) از کتابدوستان بسیار برجسته آذربایجان در روزگار خویش بوده و حس ویژه ای در حوزه «دانش کتاب» داشته است. وی کتابخانه بسیار بزرگی داشته و در طول حیاتش، حواشی فراوانی بر روضات الجنات، کشف الظنون کاتب چلبی زده است که طبعا این حواشی، بیش از همه کتابشناسانه و رجالی است. او خودش می گوید در نگارش مرآت الکتب، تحت تأثیر کتاب کشف الظنون بوده است. نویسنده کشف الظنون، بیش از همه متوجه نگارش آثار هممذهبان خود بوده و جز در موارد اندک، از آثار دیگران، یاد نکرده است. ثقة الاسلام، به کتابچه ای که در هند در این زمینه فراهم شده، بدون یاد از اسم آن که همان کشف الحجب است، اشاره کرده است (مرآت الکتب، 1/15 ـ 16، قم، مرعشی، 1414ق) این کتاب، با تصحیح مرحوم سید محمدعلی حائری، پنج مجلد منتشر شده و اخیر دو جلد دیگر آن را آقای صدرائی نیا منتشر کرده است. تا نیمه مجلد سوم، شرح حال و تا حرف عین است و باقی گویا از میان رفته است. ادامه آن تا مجلد هم، فهرست کتابها بر اساس الفباست که جمعا 4940 عنوان است.
اثر دیگر «کشف الاستار عن وجه الکتب و الاسفار» از سید احمد حسینی صفایی خوانساری (1291 ـ 1359ق) است که آن هم در زمره همین دست از کتابهای فهرستی در کنار ذریعه و مرآت الکتب باید یاد شود. این کتاب، در شش مجلد شامل 6846 مدخل منتشر شده است (قم، موسسه آل البیت، 1415ق). او در مقدمه، از احساس قلبی خود برای فهرست کردن آثار علمای شیعه یاد کرده است: «فقد کنت کثیرا ما یشوقنی قلبی و تبعثنی نفسی علی جمع مصنفات علماء الشیعة، خاصة الاثنی عشریة منهم، احیاءً لمآثرهم الخالدة، و ابقاءً لآثارهم العائدة». (کشف الاستار، متن، 1/3). او طی صفحات بعد هم، با تأکید بر این که این آثار، معارف اهل بیت است، لزوم احیای آنها را از طریق فهرست نویسی آثار مولفان امامی، گوشزد کرده است (همان، 4 ـ 15). آنچه از این اثر منتشر شده، تا حرف «ش» و آخرین عنوان «کتاب شرح الارشاد العلامه» است. تا این لحظه نمی دانم باقی مجلدات آن اساسا موجود است یا خیر، و تصحیح شده است یا نه.
مسلما کار کتابشناسی هم که از قرن نوزدهم در اروپا آغاز شده بود، تاثیری در شروع این جنبش داشته است. کاشف الغطاء در همان کتاب، ص 28 اشاره به وجود نسخه ها در کتابخانه لایدن و بریتانیا دارد. در خود ایران هم فهرست نویسی کما بیش از همین ایام، آغاز شد، چنان که کارهای اولیه فهرست نویسی از نسخ مجلس توسط اعتصام الملک (ج یک و دو در سالهای 1305 و 1311ش) و ابن یوسف شیرازی از همان زمان است، و آقابزرگ و دیگران، از همان مجلدات نخست، از فهرست های ایرانی هم استفاده می کردند. نخستین جلد فهرست کتابخانه مجلس، سال 1305/1344ق منتشر شده است. در مقدمه آن ضمن تعریف فهرست نویسی، سعی کرده از کتابهایی که تا این زمان در دسترس بوده و الگوی کار، یادی بکند:
ابن یوسف شیرازی هم در سالهای 1317 به نگارش فهرست نسخه های مجلس (مجلد سوم) پرداخت و همزمان و پیش از آن، فهرستی هم برای بخشی از کتابهای مدرسه سپهسالار داشت. وی در مقدمه، تصویری از مصادر خود داده و نمونه ای از فهارس نسخی که تا آن وقت بوده و استفاده می کرده، در آنجا ارائه کرده که می تواند ما را با دامنه تازه نشر فهارس تا حدودی آشنا کند.
شیخ آقابزرگ (م 1389ق /1348 ش) در امر «دانش کتاب» است، کسی که شصت سال از عمرش را صرف نگارش کتاب ذریعه (آغاز تألیف آن 1329ق در سامراء) و طبقات اعلام الشیعه کرد. طبعا هدف نگارش کتابهای شیعی بوده، اما این اثر، فواید بسیار بزرگتری در حوزه کتاب عربی و فارسی در محدوده شرق اسلامی دارد. او تعهد نکرده بود تا کتابهایی که در باره مذهب شیعه است معرفی کند، بلکه کتابهایی که مولفان شیعی آنها را نوشته بودند باید فهرست می شد. به همین دلیل تنوع کتابها شامل همه حوزه های علمی مورد علاقه نویسندگان شیعه شده است. طبیعی است با توجه به سهم ده درصدی ـ یا قریب به آن ـ توسط شیعه در تولید کتاب در دنیای اسلام، در ایران و عراق و شبه قاهره، و نیز بیروت، و تلاش برای فهرست هر کتابی که مولف آن شیعه است، راه را برای تدوین این دایره المعارف کتابی فراهم کرده است.
من فکر می کنم یک رگه تمدنی هم در این کار هست، این که سهم شیعه در فرهنگ مکتوب چه اندازه بوده است. در این دوره، انگیزه برای احیای طوائف هم هست، و هر کسی در پی شناخت هویت خود. چه چیز بهتر از این که میراث مکتوب که بخش مهمی از هویت است، مورد شناسایی قرار گیرد. صد سالی هست که ما به این کارها مشغول هستیم.
شیخ آقابزرگ یک جنبه دیگر هم دارد، و آن علائق روشنفکری اوست. اولا خانواده او و شخص پدرش میرزا علی آقا تاجری روشنفکر بوده در سال مشروطه 1324 ق درگذشت. پس از آن، آشنایی گسترده وی با حوزه کتاب و خواندن آثار مصریان و لبنانی ها و سوری ها از یک طرف، نیز تجربه او در میان شاگردان آخوند خراسانی از سوی دیگر، و حس او در دفاع از روشنفکری دین، سبب شد تا حس بهتری در کارهای کتابشناسی خود داشته باشد. این جنبه را باید بیشتر واکاوید، جنبه ای که میراث تجددخواهی مشروطه در ایران است و روی فرزندان وی هم تاثیر داشته است. ترجمه اثر فرید وجدی با عنوان «تعریف الانام بحقیقة المدنیة و الاسلام» از کارهایی است که آقابزرگ از این دریچه انجام داده است. او در ذریعه (4/217) نوشته است که این کتاب را «حسب امر مولانا الشیخ اسماعیل المحلاتی نزیل النجف الاشرف» ترجمه کرده و تهذیبی هم در ابواب آن انجام داده است. این شیخ اسماعیل، مولف «اللئالی المربوطه فی وجوب المشروطه» است. نسخه ای از ترجمه آقابزرگ در کتابخانه مجلس هست. نجات دین از تبعات و پیامدهای عصر روشنگری، دغدغه اصلی او و معاصران او از اهل درد است.
* آقا بزرگ و یاد از فرزندش که اعدام شد!
همچنین سیاسی وی را در باره نهضت ملی شدن صنعت نفت، با یاد از فرزندش، ذیل عنوان «الرحله»، سفرنامه ای از فرزندش محمدرضا منزوی که داستان زندگی او و کشته شدنش را در سال 1334 بیان کرده، می توان فهمید (ذریعه: 10/167).
310: الرحلة : بالفارسية، و اسمه سفر نامه يا سرگذشت زندگانى من لولدي و فلذة كبدي الدكتور محمد رضا المنزوي ولد في يوم مولد الإمام الرضا (ع) و ذلك (11 ذي القعدة- 1346) ببلدة سامراء فسميته باسمه، و في (1355) أتيت به مع جميع أهل بيتي إلى النجف و تعلم العلوم الابتدائية في المدرسة العلوية هناك، و في (1363) بعثته مع أخويه إلى طهران فتعلم المتوسطة هناك و دخل كلية البيطرة و انسلك في الجيش الإيراني ثم انتقل إلى قوة الدرك الإيرانية و تخرج من الكلية في (1372) و بعد سقوط حكومة تأميم النفط في إيران اعتقل ابني هذا بتهمة المعاضدة للحكومة السابقة و زج به في سجن حصن فلك الأفلاك و بعد إحدى عشر شهرا أطلق سراحة، ثم أعادوا تعقيبه مع سبعمائة ضابط آخر أعظم ذنبهم أنهم قالوا نفطنا لنا، ففر إلى لبنان قاصدا أوربا و لكن الذين استرجعوا النفط الإيراني غصبا من أيدي مالكيه، أرجعوا ابني الدكتور من بيروت إلى طهران و زجوا به في سجن قزل قلعة و أعلن النذل عنه في الجرائد كظفر له على الشعب في العشرين من جمادى الثانية (1374) فجعلوا يعذبونه بالضرب بالسياط الشائكة و الكوى و كمشوا أظافر يديه و رجليه فمات شهيدا في عصر الجمعة الرابع و العشرين من جمادى الثانية (1374) و لم يتفوه بشيء يعين قاتليه في الخيانة بوطنه، و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون لم يتزوج ابني هذا و لم يعقب و لكنه خلف من آثاره ثلاث مجلدات ألفه في فنه الخاص البيطرة، و رسالة في المقايسة بين السياستين الشعبية الشرقية و الاستعمارية الغربية، طبعت بطهران في (1331 ش) في (110 ص) باسم استعاره لنفسه م ر كوشا و قد كتب في رحلته المذكورة أسفاره في العراق و خوزستان و مازندران و گيلان و خراسان و قد ذكرته مفصلا هاهنا ليعلم الأجيال بعدي ما نالته الأمة الإيرانية من أيدي المغاربة المستعمرين، و ما جزيت به أنا بعد عمر جاوز الثمانين، خدمت فيه ديني و أمتي و لا يسعني هنا تفصيل ما فعلوه بشباب الشرق الأوسط و رجاله الروحانية و العلمية، فقتلوا النفوس و زجوا في السجون و نفوا إلى جزائر الخليج و محابس الصحراء الآلاف، و عذبوهم بأنواع من العذاب تقشعر بها الروح الإنسانية، و بهذه الأعمال المتوحشة تمكنوا من إلغاء قانون تأميم البترول في إيران و غصبه ثانيا، ثم استرقاق أمم الشرق الأوسط كله بميثاق بغداد فأنا لله و إنا إليه راجعون، و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
* مقدمه شیخ آقابزرگ بر ذریعه
نکته جالب این است که شیخ آقابزرگ، مقدمه ای نسبتا مفصل برای ذریعه درباره کتاب، و نخستین مولفات شیعی و سهم شیعه در آثار اسلامی نوشته است، اما در در وقت انتشار کتاب ذریعه، این مقدمه را کنار گذاشته و تنها بخشی از آن را آورده و نوشته است که مقدمه مفصل تر بوده و آن را به دلایلی حذف کرده است. کمتر از یک دهه قبل این اوراق یافت شد و به صورت کتابچه کوچکی با عنوان مقدمة کتاب الذریعه، توسط مرکز تحقیقات سامراء (1437ق) در حدود نود صفحه (رقعی و با فهارس) منتشر شد. بنا بر آنچه مصحح هم در مقدمه آورده، شیخ آقابزرگ، دلیل کنار گذاشتن این مقدمه را نیاورده، اما به نظر می رسد، وقتی کتاب سید حسن صدر با عنوان «تأسیس الشیعه للعلوم الاسلام» نوشته شده، او بحث خود را که خلاصه ای از همان مباحث بوده، کنار گذاشته است.
آقابزرگ اشاره می کند که آقای سید حسن صدر، بعد از نگارش آن کتاب با تفصیل تمام، اثرش را تلخیص و متن الشیعه و فنون الاسلام را نوشت.
انگیزه آنان، یعنی سیدحسن صدر و آقابزرگ، هرچه بود، و عمده آن برجسته کردن نقش علمی شیعه در تاریخ علوم اسلامی بود، خدمتی بزرگ به تاریخ کتاب در دنیای اسلام در بخشی بود که مغفول مانده بود. طبیعی است که نتیجه کار اینان، با آنچه میرزا عبدالله افندی درست مانند شیخ آقابزرگ، در جستجوی خانه به خانه برای شناخت آثار انجام داد، در عرصه «دانش کتاب» یکسان بود. این دو نفر، خورشید تابان عرصه کتابشناسی شیعی هستند، و باقی کسان، که آنها هم فراوانند، اما هیچ گاه کارش در چنین گستره وسیعی نبوده، در کنار اینان، قابل ارزیابی هستند. صاحب روضات، برای نگارش روضات الجنات، روشی مانند میرزا عبدالله را دنبال می کند. میرزا حسین نوری هم در همین فضا، گام هایی بر می دارد، اما کسی را نمی توان در حد و درجه آقابزرگ دانست که شصت سال متمرکز روی اثری کار بکند.
شیخ آقابزرگ، مردی که در تمام این شصت سال، دنبال یافتن رد پایی از کتابی و نویسنده ای بود، خانه به خانه، کتابخانه به کتابخانه در هر شهر و قریه ای جستجو می کرد. در سالهای نخستین، سه جلد اول ذریعه را منتشر کرد و روشن شد که کار، علمی، دقیق، پر از اطلاعات نو و قابل تأمل برای طبقات فرهیخته است.
خاطرات فراوانی از کسانی که در طول چندین دهه، با شیخ آقابزرگ برخورد داشته اند، برجای مانده است. شماری از آنها را آقای ابوجعفر حلی در مقدمه مستدرک الذریعه الی تصانیف الشیعه آورده است. نمونه ای از آن یادداشت مرحوم سید محسن امین، صاحب اعیان الشیعه است که در سفرنامه ایرانی ـ عراقی خود از او یاد کرده است:
درباره ذریعه تاکنون مقالات و یادداشت های فراوانی نوشته شده است (فهرست آنها را بنگرید در: میراث شهاب، شماره 71، صص 225 ـ 243).
آثار مستقلی هم در باره او هست. سه مورد آن به این شرح است:
* استدراک ها، تکلمه ها و نقدها
یک کار دایره المعارفی در زمینه کتابشناسی مولفان شیعه، حتی با همت عالم بزرگی مانند آقابزرگ نمی تواند کامل باشد. می توان تصور کرد که عناوین زیادی کتاب وجود دارد که آقابزرگ، کسی که یک تنه بار این مسؤولیت بزرگ را به دوش کشیده، به آنها دست نیافته است. بنابر این، باید استدراکاتی مانده باشد که تاکنون چندین نفر در این باره تلاش کرده اند. همین طور، در معرفی آثار، برای دانشمندی که هزاران کتاب را مرور کرده، همیشه نقاط مشکلی باقی می ماند، کاری که باید بعدی ها آن را تکمیل کنند. هر چه در باره یک کتاب و تعریف آن نوشته شود، بار دیگر که نگریسته شود، نکات تازه ای در باره آن به ذهن خواهد آمد. علاوه بر این، کارهایی هم وجود دارد که مشابه ذریعه است، اما می توانسته به صورت های دیگری تبویب شود. البته شیخ آقابزرگ به این نکته توجه داشته و یک روش مهم دیگر، یعنی ترتیب کار طبقات اعلام الشیعه را با ذکر مولفات آنها، بر اساس رجال تنظیم کرده است.
درباره استدراک، یکی از کارهای سترگ، کار علامه سید محمدعلی روضاتی است که در دو مجلد انتشار یافته است. علامه استاد، مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی نیز سالیان طولانی حواشی بر ذریعه نوشته اند که بنده از نشر آن بی اطلاع هستم.
دو استاد معاصر دیگر، آقای دکتر سید منصور طباطبائی و همین طور ابوجعفر احمد علی مجید الحلی کارهایی در زمینه استدراک ذریعه انجام داده اند.کتاب دکتر طباطبائی با عنوان «الشریعه الی استدراک الذریعه» (تهران، 1385) را نوشتند که اخیرا در دو مجلد با عنوان الی استدراک الذریعه در عراق منتشر شده، و کتاب آقای ابوجعفر حلی با عنوان «مستدرک الذریعه» (المجلد الاول «نجف، 2019») منتشر شده است.
بنده سهمی در کار نشر دو اثر از استاد روضاتی دارم. یکی تعلیقات و حواشی ایشان بر ذریعه با عنوان «تکلمه الذریعه»، و دیگری تعلیقات بر کتاب طبقات اعلام الشیعه. اولی در دو مجلد و دومی در یک مجلد، توسط کتابخانه مجلس انتشار یافت. آقای روضاتی، در طول سالیان طولانی، بسا از دهه سی، و زمانی که مجلدات سه گانه ذریعه انتشار یافت، به کار حاشیه نویسی، استدراک و تصحیح مواردی که نادرست می دانستند، مشغول بودند. متاسفانه زمانی که این کتاب توسط دوست عزیز، آقای برکت آماده نشر می شد، استاد حال خوبی نداشتند تا نظارت بیشتری داشته باشند. با این حال، آقای برکت آنچه ممکن بود، و بر اساس یادداشت های موجود، ارائه کردند. مواردی وجود دارد که آقای روضاتی اگر خودشان چاپ می کردند، آنها را تعقیب و تکمیل می کردند، اما این کار برای آقای برکت مقدور نبود. برای مثال، در ذیل کفایه الطلاب نوشته اند: «یراجع: دفترچه بغلی متفرقات خودم جلد سبز، در آخر دفترچه حتما». (تکمله الذریعه: ص 672).
آقای روضاتی، علاوه بر افزودن عناوین جدید، بر اساس جلد و صفحه، اصلاحات بسیار زیادی در متن ذریعه اعمال کرده اند که بی نظیر است. دقت آقای روضاتی، مثال زدنی است و از این جهت، در طول این دو مجلد که 896 متن و فهارسی از مولفان و کتب هم دارد (جمعا 1028) هزاران نکته تصحیحی در باره متن دارند که بسیار بسیار ارجمند است. کار آقای روضاتی، بسیار دقیق و یکی از زبده ترین کارهای کتابشناسانه ای است که بر محور ذریعه انجام شده است.
یکی از حساسیت های آقای روضاتی، درباره اضافاتی است که به گفته ایشان، فرزندان مرحوم آقابزرگ در این کتاب آورده اند. ایشان از این زاویه تعبیر کار اشتراکی را به کار می برد و در طول این کتاب، موارد زیادی را که فکر می کرده از اضافات احمد یا علی نقی است، یادآور شده است. این حساسیت همواره مورد توجه دیگران هم بوده، و برادران منزوی هم در مواردی جواب داده اند. این که اختیار کار به آنان سپرده شده بوده و پس از چاپ، مرحوم آقابزرگ می دیده و هیچ گاه اعتراضی نمی کرده است.
آقای روضاتی نگرانی هایی هم از مرحوم آقابزرگ داشت، و از جمله این بود که از تعریف و تمجیدهای آقا بزرگ نسبت به استادش میرزای نوری، دل خوشی نداشت. دلیلش هم آن بود که میرزای نوری، حملات زیادی به صاحب روضات کرده و از این جهت، آقای روضاتی، که مدافع این خاندان و به خصوص نسبت به صاحب روضات حساسیت عجیبی داشت، از این کارهای شیخ آقابزرگ خشنود نبود. در واقع، نوعی رقابت پنهانی میان روش صاحب روضات و میرزای نوری وجود داشت و بر این مسأله تأثیر گذاشته بود.
با این حال، روابط آنها بسیار گرم بود، و در سفر یا سفرهایی که آقابزرگ به اصفهان آمده، به منزل استاد روضاتی هم آمده اند. به علاوه، یادداشت هایی در ذریعه، با استناد به نسخه های در اختیار آقای سید محمدعلی روضاتی وجود دارد که نشان می دهد این ارتباط مستمر بوده است. تعدادی از نامه های شیخ آقابزرگ به آقای روضاتی در پایان «تکلمه الذریعه» منتشر شده است. آقای زادهوش، سالها پیش (1380ش) کتابچه ای از مواردی که آقابزرگ در ذریعه، از علامه روضاتی یاد کرده و از طریق او نسخه ای را شناسانده، گردآوری کرده اند.
در باره تمام این آثار، از ذریعه تا همین تکمله ها و استدراک ها، و اطلاعات مشابه آنها درباره تألیفات شیعی، یک نکته مهم، بهره گیری از آنها برای تاریخ اندیشه های شیعی است. در این زمینه، اغلب کارهای پراکنده مربوط به موضوعات خاص انجام شده و از تحقیقات ارزنده مرحوم شیخ آقابزرگ استفاده می شود (هرچند گاهی با زرنگی، افراد از او یاد نمی کنند)، اما باید گفت، کار کتابشناسی در این وسعت، می تواند پایه کارهای بزرگ تری در زمینه شناخت تاریخ اندیشه شیعی است.
یک بار دیگر به بحث دانش کتاب بر گردیم، دانشی که بخشی از آن، بهره گیری از آثار، برای شناخت تاریخ اندیشه است. این کار وقتی ممکن است که بتوان، نه فقط الفبایی، بلکه به شکل موضوعی، تطور اندیشه های فقهی، کلامی و فلسفی، و همین طور ادبی و تاریخی را بازنویسی کرد.
* احمد و علی نقی منزوی
آقابزرگ را دست کم در ارتباط با ذریعه، باید همراه دو فرزندش علی نقی و احمد، درک کرد. آنها در نشر این کتاب در ایران، تلاش فراوانی کردند و از بابت، اضافاتی که در آن داشتند، همواره مورد انتقاد بوده اند. ما از قدیم، این انتقادها را به ویژه از آقای روضاتی می شنیدیم. در این زمینه، به خصوص نسبت به افزودن برخی از آثار مارکسیستی، ابراز تأسف می شد. «قدرت شوروی در مدت 25 سال، اصله لمیستین، و الترجمة الفارسیة ن ـ سمندر، طبع مع مقدمة لاحسان طبری سنة 1325ش فی 72 ص». (ذریعه: 17/49). یا این نمونه: نقاشی نوین، للدکتور احسان یار شاطر، ط طهران، از امپرسیونیسم تا کوبیسم 1344) (ذریعه: 24/271).
این انتقادها که درباره «طبقات اعلام الشیعه» هم بود، به اندازه ای بود که تلاشهایی برای بازچاپ آن بر اساس دستنوشته های آقابزرگ هم صورت گرفته است. در سال 1370 بنده این مطلب را در یک پاورقی در کتاب «دین و سیاست در دوره صفوی» ص 136 نوشتم. آقای علی نقی منزوی، در کنار آن نوشتند: «مولف ذریعه از سال 1323 مسودات آن را با دو فرزندش احمد و من به تهران فرستاد. ما هر سال جلدی چاپ کرده می فرستادیم. او به تغییرات ما احسنت می گفت و تشویق می نمود و خشنودی می کرد». در هر حال این اتفاقی است که افتاده است و کسی انکاری هم ندارد. مهم تفکیک این موارد است که اغلب، امکانش هست. به هر روی بدون زحمات احمد و علی نقی، این کتاب انتشار نمی یافت، هرچند از لحاظ ادبی، در این اضافات، نکات محل تأمل فراوان وجود دارد.