شیعه نیوز:
پرسش
آیا بدون مراجعه به سنت و بدون توجه به شان نزول آیه ها و تنها با استفاده از قرآن می توانیم به نیاز انسان ها به امامان و همچنین اثبات این که امامان از طرف خدا انتخاب شده اند پی برد؟
پاسخ اجمالی
در این آیه بیان شده است که اولاّ: امامت یک نوع عهد و پیمان الاهى است و بدیهى است چنین کسى را باید خداوند تعیین کند که او طرف پیمان است.
ثانیاً: افرادى که رنگ ستم به خود گرفتهاند و در زندگى آنها نقطه تاریکى از ظلم- اعم از ظلم به خویشتن یا ظلم به دیگران - و حتى یک لحظه بت پرستى وجود داشته باشد، قابلیت امامت را ندارند و به اصطلاح امام باید در تمام عمر خود معصوم باشد.
پاسخ تفصیلی
برای پاسخ دقیق به سؤال شما باید مباحث زیر مورد بحث قرار گیرد:
در پاسخ به سؤال اول باید گفت: شریعت اسلامى با قرآن آغاز مى شود و قرآن به عنوان اولین منبع شناسایى دین مطرح است. بعد از قرآن نوبت به سنت مى رسد که در واقع مفسر قرآن است. [1] سنت؛ که همان فعل، قول یا تقریر معصوم ( علیه السلام ) باشد از آن جهت حجت است [2] که از معصوم صادر می شود. [3] این عصمت همان طور که باعث مىشود ما از سنت نبى اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به عنوان منبع دین بهره گیریم، موجب تمسک ما به سنت اهل بیت ( علیه السلام ) نیز مىگردد. سنت (فعل، قول و تقریر معصوم) مىتواند مقید یا مخصص قرآن کریم باشد؛ زیرا معصوم ( علیه السلام ) و خداوند تبارک و تعالى به منزله متکلم واحد هستند، [4] پس می توان گفت که در واقع اهل بیت ( علیه السلام ) مفسران واقعى [5] قرآن هستند و به اشاره حدیث ثقلین، قرآن و سنت مکمل یکدیگرند. [6]
قرآن مىفرماید: "مانا این قرآنى کریم است در کتابى پنهان که آن را جز مطهران مس نمىکنند؛ زیرا این از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است. [7]
قرآن در جایی دیگر به معرفی مطهران پرداخته است که آنان کسانى جز اهل بیت عصمت و طهارت ( علیه السلام ) نیستند. [8]
اما نسبت به سؤال دوم باید گفت: از ویژگی های سیره عقلا در محاورات آن است که معنا و مقصود هر کلامی را با توجه به فضایی که کلام در آن صادر شده به دست می آورند؛ یعنی سبب، زمان و مکان صدور کلام، فرهنگ و ذهنیت افراد در وقت صدور آن را قرینه متصل به کلام دانسته و آنها را در تعیین معنای کلام مؤثر می دانند. [9] در روایات نقل شده از مفسران واقعی قرآن نیز فراوان دیده می شود که برای بیان معنای آیات، فضای نزول آیات را یادآور می شوند. [10]
به بیان دیگر، قرآن تدریجى و در مـنـاسـبتهاى مختلف نازل شده است؛ یعنی بر حسب اقتضا اگر حادثه اى پیش می آمد یا مسلمانان دچار مشکلى میشدند، یک یا چند آیه و احیانا یک سوره براى رفع مشکل نازل میگردید. پر واضح اسـت کـه آیـات نـازل شده در هر مناسبتى، به همان حادثه و مناسبت نظر دارد. پس اگر ابهام یا اشـکـالـى در لـفـظ یـا معناى آیه پدید آید، با شناخت آن حادثه یا پیش آمد، رفع اشکال می کرد. در نـتـیـجـه براى دانستن معنا و تفسیر کامل هر آیه، باید به شان نزول آن رجوع کرد تا کاملا موضوع روشن شود. پس شأن نزول میتواند قرینه اى باشد تا دلالت آیه را تکمیل کند و بدون آن، دلالت آیه نـاقص میماند مثلا در مورد آیه: "ان الصفا و المروة من شعائراللّه فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح عـلیه ان یطوف بهما"، [11] اشکال شده است که سعى میان دو کوه صفا و مروه در حج و عمره از ارکان است؛ چرا به لفظ "لاجناح" [12] تعبیر شده است؟ معناى ظاهرى آیه چنین است: گناهى نیست که میان آن دو کوه سعى نمایید. این عبارت جواز را می رساند نه وجوب را، ولى با مراجعه به شان نزول آیه روشن میشود که این عبارت براى رفع توهم گـنـاه آمـده است؛ زیرا پس از صلح حدیبیه در سال ششم هجرى مقرر شد که پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و صحابه سال بعد براى انجام مراسم عمره به مکه مشرف شوند و در این قرار داد چنین آمده بود که به مدت سه روز مشرکان بتهاى خود را از اطراف بیت و هم چنین از روى کوه صفا و مروه بردارند تـا مسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعى را انجام دهند. پس از گذشت سه روز بتها برگردانده شـد. بـرخـى از مـسـلمانان به عللى هنوز مراسم سعى را انجام نداده بودند و با بازگرداندن بتها، چـنـیـن گمان بردند که با وجود بتها، سعى میان صفا و مروه گناه است. آیه مذکور نازل شد تا مـسلمانان از سعى خود دارى نکنند؛ زیرا اساسا سعى از شعائر الاهى است و وجود بتها امر عارضى اسـت و بـه آن زیـان نـمیرساند، [13] لذا مفهوم این آیه با مراجعه به شان نزول کاملا واضح و روشن میشود و مسئله جواز یا وجوب سعى در کار نیست، بلکه صرفا "دفع توهم منع" است؛ یعنى با وجود بتها منعى از انجام سعى نیست. پس شناخت اسباب نزول، [14] نقش اساسى در فهم و پى بردن به معانى بسیارى از آیات ایفا میکند. [15]
در باره ضرورت وجود امام در جامعه (سؤال سوم) باید گفت: همان طوری که وجود و بعثت انبیا برای رشد و تکامل بشر لازم و ضروری است، وجود امام نیز برای حفظ دین و ادامه برنامه پیامبر ضرورت دارد. آیه: "انما انت منذر و لکل قوم هاد" [16] ؛ تو تنها بیم دهنده ای و برای هر گروهی هدایت کننده ای است.
"و لکل قوم هاد"، "کونوا مع الصادقین"، "اولوا الامر" و آیه ابلاغ از جمله آیاتی هستند که از آنها نیاز جامعه بشری به امام استفاده می شود. در ذیل به بعضی از آیات و روایاتی که در تفسیر آنها وارد شده است، اشاره می شود:
امامت در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است و آخرین مرحله سیر تکاملی انسان است.
این مقام گاهی با مقام نبوت و رسالت، جمع شده است؛ مثل امامت حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) و پیامبر گرامی اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و گاهی جدای از مقام نبوت و رسالت بوده است؛ مثل امامت ائمه معصومین ( علیه السلام ).
در باره پرسش چهارم باید گفت: گرچه در قرآن مجید آیات فراوانی داریم که به بیان و اثبات امامت حضرت علی ( علیه السلام ) و دیگر ائمه طاهرین دلالت دارد. البته دلالت این آیات [20] با توجه به احادیث بسیار زیاد (متواتر) است که از رسول گرامی اسلام در شأن نزول این آیات وارد شده است. [21] اما آیات دیگری نیز داریم که بدون توجه با شأن نزول و تنها با تحلیل خود آیه می توان به اثبات امامت امامان معصوم پرداخت مثلا: قرآن مجید امامت را آخرین مرحله سیر تکاملی انسان می داند که تنها پیامبران اولوالعزم بدان رسیده اند و در باره حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) می فرماید: "به یاد آور هنگامی که پروردگار ابراهیم او را با وسایل گوناگونی آزمود و او آزمایش خود را کامل کرد (و از عهده آنها برآمد) خدا به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از دودمان من (نیز امامانی قرار ده)، خداوند فرمود: پیمان و عهد من (امامت) هرگز به ستمکاران نمی رسد" [22] ، ( و تنها آن گروه از فرزندان تو که پاک و معصوم اند شایسته این مقام اند).
از این آیه استفاده می شود که این مقام بس والا است که حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) بعد از دارا بودن مقام نبوت و رسالت در آخر عمر و پس از پشت سر گذاشتن آزمایش های سخت بدان نایل آمد.
مقام امامت در بسیاری از موارد با مقام نبوت جمع می شود و پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت ابراهیم خلیل ( علیه السلام ) به مقام امامت نیز می رسد و از آن روشن تر جمع شدن مقام رسالت و نبوت و امامت در شخص پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است.
همچنین ممکن است در مواردی این مقام (امامت) از رسالت و نبوت جدا شود. همانند ائمه ( علیه السلام )که تنها وظیفه امامت را بر عهده داشتند، بدون آن که وحی بر آنان نازل شود. [23]
منظور از" ظلم" در جمله" لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ" تنها ستم به دیگران کردن نیست، بلکه ظلم (در برابر عدل) در اینجا به معناى وسیع کلمه به کار رفته و نقطه مقابل عدالت به معناى گذاردن هر چیز به جاى خویش است.
بنابراین ظلم آن است که شخص یا کار یا چیزى را در موقعیتى که شایسته آن نیست قرار دهند.
از آن جا که مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق، مقام فوق العاده پر مسئولیت و با عظمتى است، یک لحظه گناه و نافرمانى و سوء پیشینه سبب مىگردد که لیاقت این مقام سلب گردد. لذا در احادیث مىخوانیم که امامان اهل بیت ( علیه السلام ) براى اثبات انحصار خلافت بلافصل پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به على ( علیه السلام ) به همین آیه مورد بحث استدلال مىکردند. اشاره به این که دیگران در دوران جاهلیت بتپرست بودند، تنها کسى که یک لحظه در مقابل بت سجده نکرد على ( علیه السلام ) بود. چه ظلمى از این بالاتر که انسان بت پرستى کند، [24] مگر لقمان به فرزندش نگفت: "یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ" [25] ؛ اى فرزندم شریک براى خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است.
از آیه مورد بحث، ضمنا استفاده مىشود که امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم) باید از طرف خدا تعیین گردد؛ زیرا اولاً: امامت یک نوع عهد و پیمان الاهى است و بدیهى است چنین کسى را باید خداوند تعیین کند که او طرف پیمان است.
ثانیاً: افرادى که رنگ ستم به خود گرفتهاند و در زندگى آنها نقطه تاریکى از ظلم- اعم از ظلم به خویشتن یا ظلم به دیگران - و حتى یک لحظه بت پرستى وجود داشته باشد، قابلیت امامت را ندارند و به اصطلاح امام باید در تمام عمر خود معصوم باشد. آیا کسى جز خدا مىتواند از وجود این صفت آگاه گردد؟ و اگر با این معیار بخواهیم جانشین پیامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را تعیین کنیم کسى جز امیر مؤمنان على ( علیه السلام ) نمىتواند باشد. [26]
بدیهی است این آیات و ادله ای که در این جا بیان شد تنها نمونه ای از ده ها دلیلی است که می شود در مسئله نیاز انسان ها و جوامع بشری به وجود امام اقامه کرد. دلایل بیشتر و بیان مفصل تر در این موضوع، مجال و فرصت دیگری را طلب می کند.
1 . قول، فعل و تقریر معصومان ( علیه السلام )، تفسیر قرآن و تبیینِ نوعى روش تفسیرى است و این که در حدیث ثقلین کتاب خداوند عز و جل در کنار عترت مطرح مى شود یعنى قرآن در کنار سنت طرح مى گردد، ناظر به همین است که قرآن نیاز به یک تفسیر معیار و به اصطلاح استاندارد دارد. آن تفسیر معیار در مکتب تفسیرى اهل بیت( علیه السلام ) تجلى مى کند.
2 . نکتهاى که باید مدّ نظر داشت این است که آنچه در بحثهاى اصول در زمینه سنت مورد بحث قرار مىگیرد، حجت بر سنت است نه ذات سنت. اصول از حجیت طرقى که از آنها مىتوان سنت را کشف نمود، سخن مىگوید. بنابراین حجیت خبر واحد، حجیت سیره عقلا، حجیت ارتکاز عقلا، حجیت سیره و ارتکاز متشرعه و حجیت اجماع، بحثهاى اصولى خواهند بود، اما حجیت ذات سنت (اقوال و افعال و تقریرات معصوم علیه السلام) از بحثهاى کلامى است.
[3] . سرّ این که بحث از حجیت سنت یک بحث کلامى است در همین نکته نهفته است.
[4] . دانش معصومان ( علیه السلام ) به مراد جدى خداوند و حقایق دین از ناحیه خود خداوند و بدون واسطه الفاظ حاصل شده است و در واقع علم آنها علم لدنى است. بنابراین آنچه مىگویند، کلام خداوند است.
[5] . مقصود از تفسیر، معناى مصطلح امروزى در بین مفسران قرآن نیست، بلکه مراد از تفسیر، دریافت حقایق قرآن و ارایه شیوه معیار و استاندارد براى فهم قرآن و دین است؛ یعنی تبیین و تفسیر به معناى امروزى که در دانش هرمنوتیک مطرح است. از این شیوه به اجتهاد تعبیر شده است، پس از دیدگاه شیعه اجتهاد به عنوان یک منبع مستقل نیست و آنچه مورد تأیید قرار گرفته، اجتهاد به عنوان یک روش است.
[6] نک: هادوی تهرانی، مهدی، «تأملات در علم اصول فقه»، سلسله درس هاى خارج اصول، دفتر ششم، صص 75-80.
[7] . واقعه، 75- 79.
[8] احزاب، 33 "إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً".
[9] شأن نزول
[10] نک: بابایی ، علی اکبر، مکاتب تفسیری، ج 1، صص 106- 108، چاپ اول ، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، زمستان 1381ه ش.
[11] بقره ، 158 .
[12] جناح معرب گناه است .
[13] نک: تفسیر عیاشى، ج1، ص 70، نرم افزار جامع التفاسیر نور.
[14] باید توجه داشت که شان نزول اعم از سبب نزول اسـت هرگاه به مناسبت جریانى درباره شخص و یا حادثه اى، خواه در گذشته یا حال یا آینده و یا دربـاره فـرض احـکـام، آیه یا آیاتى نازل شود همه این موارد را شان نزول آن آیات میگویند، مثلا میگـویـنـد کـه فـلان آیـه درباره عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل شده است که تمامیاینها را شان نزول آیه میگویند اما سبب نزول، حادثه یاپیش آمدى است کـه مـتـعـاقـب آن، آیـه یا آیاتى نازل شده باشد و به عبارت دیگر آن پیش آمد باعث و موجب نزول گردیده باشد لذا سبب، اخص است و شان اعم .
[15] نک: معرفت، محمد هادی، التمهید، ج1، ص 243 به بعد . برای آگاهی بیشتر، نک: نمایه: شرایط فهم آیات قرآن، سؤال 193 (سایت: 2511).
[16] رعد، 7.
[17] رعد، 7.
[18] ینابیع المودة ، ص114 – 115 – 116.
[19] . مائده، 67.
[20] برای آگاهی از اینکه چرا نام امامان به صراحت در قرآن نیامده است، مراجعه شود به نمایه: نام امامانعلیهم السلام در قرآن.
[21] برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به نمایه: دلایل اعتقاد به امامت و امامان. اقتباس از نمایه: اثبات امامت امام علی( علیه السلام )، سؤال 999 (سایت: 1162).
[22] . "و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین"، بقره، 124.
[23] اقتباس از نمایه: دلایل عقلی امامت، سؤال 614 (سایت: 671).
[24] بعنوان نمونه" هشام بن سالم" از" امام صادق" ع نقل مىکند که فرمود:
قد کان ابراهیم نبیا و لیس بامام، حتى قال اللَّه إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی فقال اللَّه لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ، من عبد صنما او وثنا لا یکون اماما:
" ابراهیم پیامبر بود پیش از آن که امام باشد، تا این که خداوند فرمود من تو را امام قرار مىدهم، او عرض کرد از دودمان من نیز امامانى قرار ده، فرمود:
پیمان من به ستمکاران نمىرسد، آنان که بتى را پرستش کردند امام نخواهند بود". اصول کافى، ج 1 ، باب" طبقات الانبیاء و الرسل"، ح 1.
در حدیث دیگرى" عبد اللَّه بن مسعود" از" پیامبر" ص نقل مىکند که: خداوند به ابراهیم فرمود: لا اعطیک عهدا للظالم من ذریتک، قال یا رب و من الظالم من ولدى الذى لا ینال عهدک؟ قال من سجد لصنم من دونى لا اجعله اماما ابدا، و لا یصلح ان یکون اماما!:
"من پیمان امامت را به ستمکاران از دودمان تو نمىبخشم، ابراهیم عرض کرد: ستمکارانى که این پیمان به آنها نمىرسد کیانند؟ خداوند فرمود: کسى که براى بتى سجده کرده هرگز او را امام نخواهم کرد و شایسته نیست که امام باشد". امالى شیخ مفید و مناقب ابن مغازلى، طبق نقل تفسیر المیزان ذیل آیه مورد بحث.
[25] لقمان، 13 .
[26] تفسیر نمونه، ج 1، ص 444 – 443.
T