چکیده
هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر( صلی الله علیه و آله) به مسیحیان نجران پیشنهاد مباهله داد، بزرگان مسیحی از پیامبر( صلی الله علیه و آله) یک روز مهلت خواستند. فردای آن روز، پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد در حالی که دست علی( علیه السلام) را گرفته و حسن و حسین( علیهما السلام) پیش روی او حرکت میکردند و فاطمه(سلام الله علیها) پشت سر او بود، هنگامی که اسقف پیامبر( صلی الله علیه و آله) را با همراهانش مشاهده کرد، گفت: من مردی را میبینم که مصمم و با جرات در مباهله است، و میترسم او راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، بلای عظیمی بر ما وارد خواهد شد.
مباهله پیامبر اسلام با مسیحیان نجران
ابتدا به توضیحی درباره جریان مباهله و سپس مصادیق برخی واژه ها که در پاسخ، ما را یاری می کنند، می پردازیم.
«مباهله» به معنای نفرین کردن دو نفر بر همدیگر است، به این ترتیب که وقتی استدلالات منطقی سودی نبخشید، افرادی که با هم درباره یک مسأله مهم دینی گفتگو دارند، در یکجا جمع می شوند و به درگاه خدا تضرع می کنند و از او می خواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.(۱)
در روایات اسلامی که مفسران و محدثان نقل کرده اند آمده است: هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مسیحیان نجران پیشنهاد مباهله داد، بزرگان مسیحی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) یک روز مهلت خواستند تا در این باره به شور بنشینند، اسقف به آنها گفت: نگاه کنید! اگر فردا محمد (صلی الله علیه و آله) با فرزند و خانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بپرهیزید، و اگر اصحاب و یارانش را همراه آورد، با او مباهله کنید که او پایه و اساسی ندارد!
فردای آن روز، پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد در حالی که دست علی (علیه السلام) را گرفته و حسن و حسین (علیهما السلام) پیش روی او حرکت می کردند و فاطمه (سلام الله علیها) پشت سر او بود، مسیحیان در حالی که پیشاپیش آنها اسقف اعظم آنان بود، نیز بیرون آمدند، هنگامی که اسقف پیامبر (صلی الله علیه و آله) را با همراهانش مشاهده کرد، پرسید: اینها کیانند؟ گفتند: این یکی پسر عمو و داماد و این دو دخترزاده های او، و این بانو دختر اوست که از همه نزد او گرامی تر است، اسقف نگاهی کرد و گفت: من مردی را می بینم که مصمم و با جرأت در مباهله است، و می ترسم او راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، بلای عظیمی بر ما وارد خواهد شد. سپس گفت: ای ابا القاسم! ما با تو مباهله نخواهیم کرد، بیا با هم صلح کنیم، و در بعضی روایات آمده است که اسقف اعظم گفت: من چهره هایی را می نگرم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جا برکند چنین خواهد شد، پس مباهله نکنید که هلاک خواهید شد!(۲)
در صحیح مسلم چنین آمده است: معاویه از سعد بن ابی وقاص سؤال کرد: چرا تو لعن و سبّ علی بن ابی طالب نمی کنی؟ سعد در جواب گفت: به خاطر سه امر: حدیث منزلت در جنگ تبوک، داستان پرچم در جنگ خیبر و داستان مباهله، وقتی که آیه «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُم» نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) را فراخواند و گفت: بار خدایا! اینها اهل منند (اهل بیت من هستند).(۳)
قاضی نور الله شوشتری در جلد سوم از کتاب ارزشمند «احقاق الحق» صفحه ۴۶ میگوید: مفسران در این مسأله اتفاق نظر دارند که «ابنائنا» در آیه فوق، اشاره به حسن و حسین (علیهماالسلام) و «نسائنا» اشاره به فاطمه (سلام الله علیها) و «انفسنا» اشاره به علی (علیه السلام) است.
سپس در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت را نقل میکند که آن ها تصریح کردهاند که آیهی مباهله درباره اهل بیت نازل شده است، و نام آنها و مشخصات کتب آنها را از صفحه ۴۶ تا ۷۶ مشروحاً آورده است.
شخصیتهایی چون مسلم بن حجاج، احمد بن حنبل، طبری، حاکم نیشابوری، فخر رازی، ابن اثیر، آلوسی و ابن حجر عسقلانی از جمله این افراد هستند.(۴)
در اینجا به پاسخ پرسشی میپردازیم که امکان دارد به ذهن خواننده گرامی خطور کند و آن اینکه. ما چگونه می توانیم بپذیریم که امام حسین (علیه السلام)، پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خوانده شود، در حالی که امام حسین (علیه السلام) فرزند پسر پیامبر نبوده است بلکه پسر دختر آن حضرت بوده است، و در عرب، به فرزند پسر، پسر گرفته نمی شود؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: اولاً جواب محکم و صریح به این سئوال را قرآن در همین آیه فرموده است. چرا که در این آیه کلمهی «ابناء» آمده است و بنا به نقل بسیاری از دانشمندان در تفسیر این آیه، پیامبر از فرزندان، کسی جز امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) را با خود برای مباهله با مسیحیان نجران نبرده است، و از اینجا روشن میشود که مراد از «ابناء» امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) است.
و گذشته از آن، پیامبر (صلی الله علیه و آله) بارها خطاب به این دو بزرگوار و یا درباره آن دو امام، می فرمودند: «ابنای» فرزندان من.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) با این فرمایش خویش خط بطلانی بر تفکر باطلی کشیدند که تنها فرزندان پسر را فرزند خود می دانستند و می گفتند:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا
بنوهن ابناء الرجال الْاَباعِدِ
یعنی فرزندان ما تنها پسرزاده های ما هستند، اما دخترزاده های ما فرزندان مردم بیگانه محسوب می شوند نه فرزندان ما.
این طرز تفکر مولود همان نسبت غلط جاهلی بود که دختران و زنان را عضو اصلی جامعه انسانی نمی دانستند و آنها را در حکم ظروفی برای نگاهداری پسران می پنداشتند چنانکه شاعر آنها می گوید:
و انما امهات الناس اوعیه
مستودعات و للانساب آباء
مادران مردم حکم ظروفی برای پرورش آنها را دارند و برای نسب تنها پدران شناخته میشوند!
ولی اسلام این طرز تفکر را به شدت درهم کوبید و احکام فرزند را بر فرزندان پسری و دختری یک سان جاری ساخت.
در قرآن در سوره انعام آیه هشتاد و پنج درباره فرزندان ابراهیم می خوانیم:
«و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون کذلک نجزی المحسنین و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس کل من الصالحین». در این آیه حضرت مسیح از فرزندان ابراهیم شمرده شده است در حالی که حضرت مسیح فرزند دختری حضرت ابراهیم بود.(۵)
مطلب دیگر این است که در آیه مورد نظر کلمهی «ابناءنا» آمده است که معنای جمع دارد ولی مصداق آن تثنیه است. در توضیح این مطلب که با توجه به جمع بودن «ابناءنا» چرا دو نفر انتخاب شدند؟
در پاسخ باید گفت: در صورت نداشتن فرزند پسری غیر از امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) همراه نمودن این دو امام روشن است. چرا که غیر از آنها را نداشته است، و در صورت بودن فرزند پسری غیر از حسنین (علیهماالسلام) برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) کار آن حضرت به اهمیت موضوع و جایگاه آن دو بزرگوار نزد خدا و رسولش باز میگردد، و از آنجا که این دو تن از فرزندانش جایگاه و شأن ویژه ای و دارای امتیازات منحصر به فردی بوده اند، پیامبر در حادثه ای چون مباهله از میان فرزندان فقط به همراه نمودن این دو تن اقدام نموده است، هر انسان منصف و دانایی که در این حادثه به دیده تحقیق و واقع نگرانه ای نظر کند به درست بودن کار رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ اعتراف می نماید و متوجه می شود که چرا رسول خدا ـ(صلی الله علیه و آله) در ماجرایی به این اهمیت از میان افراد خاندانش، این چند تن را به همراه می برد که به نقل فخر رازی در تفسیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این ماجرا، به جز امام حسن و امام حسین و فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیهم السلام) ، فرد دیگری را به همراه نبرد، و همو در پایان این نقل اضافه می کند: این روایت در بین اهل تفسیر و حدیث به عنوان روایتی که بر صحتش اتفاق نظر هست، معروف است.(۶)
اما پیرامون این موضوع که چرا بر اساس عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کلمه «ابناءنا» که به صورت جمع آمده است، مصداق آن دو نفر است؟
اطلاق صیغه جمع بر مفرد یا بر تثنیه تازگی ندارد و در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب و حتی غیر عرب این معنا بسیار است.(۷)
از جمله مواردی که میتوان لفظ را به صورت جمع آورد درحالی که مصداق آن تثنیه است، این است که هنگام صدور فرمان کلی و امری که به منزله قرارداد و یا پیمان است باید از الفاظ کلی و صیغه جمع استفاده کرد گر چه ممکن است مصادیق آن مفرد یا تثینه باشد، از این رو پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هنگامی که با نصارا قرارداد و پیمان مباهله بست و بین آن حضرت و مسیحیان نجران توافق شد که در وقت مشخص و در مکان معینی به مباهله بپردازند.
آن حضرت موظف بود همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانی را که به منزله جان او بودند همراه خود به مباهله ببرد، ولی اینها مصداقی جز دو فرزند و یک زن و یک مرد نداشت.(۸)
اضافه بر این، در آیات قرآن موارد متعدد داریم که عبارت به صورت صیغه جمع آمده، اما مصداق آن جهتی از جهات منحصر به یک فرد بوده است، به عنوان مثال آیهی ۱۷۳ سوره آل عمران که کلمه «الناس» آمده و به معنای مردم است، و طبق تصریح جمعی از مفسران، نُعیم بن مسعود، منظور است که از ابوسفیان اموالی گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشرکان بترساند.
و یا آیهی ۱۸۱ همان سوره کلمه «الذین» آمده است و معنای جمع دارد ولی طبق تصریح جمعی از مفسران «حی بن اخطب» یا «فتحاص» منظور آیه هستند.(۹)
در تفسیر المیزان به آیاتی اشاره شده است که لفظ آنها جمع است ولی مصداق آن مفرد است، آیه ۲ سوره مجادله، آیه ۳ سوره مجادله، آیهی ۲۱۹ سوره بقره.(۱۰)
و بر اساس نقل صاحب تفسیر المیزان، آیات بسیاری در قرآن هست که به لفظ جمع آمده ولی مصداق آن بر اساس شأن نزول مفرد است.(۱۱)
پس بر اساس آنچه گفته شد، جمع بودن لفظ «ابناءنا» هیچ گونه اشکال و مانعی برای تفسیر آیه و مراد بودن حسنین (علیهماالسلام) نخواهد بود.
پی نوشتها
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر پیام قرآن، ج ۹، ص ۲۴۲٫
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج ۱ و۲، ص ۴۵۲، با اندکی تلخیص و طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۳، ص ۲۳۱٫
مسلم، صحیح، ج ۴، ص ۱۸۷۱٫
مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۴۱ و ۴۴۲٫
مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، ج ۲، ص ۴۴۵ و ۴۴۶٫
فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۴، ص ۹۰٫
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۵۸۶٫
با استفاده از تفسیر نمونه و تفسیر کبیر فخر رازی.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۵۸۷٫
طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۳، ص ۲۵۸٫
همان، ص ۲۵۹٫
منبع: نرم افزار پاسخ ۲ مرکز مطالعات حوزه