شیعه نیوز:
پرسش
شیعیان همه اهل بیت را که در قرن اوّل بوده اند کافر قرار مى دهند! زیرا در روایت ها و منابع مورد اعتمادشان آمده است که بعد از پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) همه مردم مرتد شدند، به جز سه نفر: سلمان و ابوذر و مقداد، و بعضی می گویند فقط هفت بر اسلام باقی ماندند، اما از این هفت نفر هیچ کس از اهل بیت نیست. پس شیعه همه را مرتد و کافر قرار داده اند، پس بقیه اهل بیت مانند فرزندان جعفر و فرزندان علی و ... کجا هستند؟ آیا آنها هم مرتد شدند؟
پاسخ اجمالی
ارتداد اصحاب در روایات صحیح و معتبر اهل سنت بسیار وسیع تر و با روایات زیاد و متواتر مطرح شده است در حالی که در منابع شیعه روایات صحیحی که بیانگر ارتداد اصحاب باشد بیش از سه روایت نبوده و به اصطلاح علم حدیث از خبر واحد تجاوز نمی کند. و بقیه روایات از نظر سند دارای اشکالاتی هستند که نمی توان به آنها اعتماد کرد. بنابراین، باید برادران اهل سنت پاسخ دهند که ارتداد اصحاب در این روایات متواتر (روایات رده، حوض) به چه معنا است. اما علمای شیعه معتقدند ارتدادی که در این روایات به صحابه نسبت داده شده هرگز نمی تواند معنای کفر و بازگشت به بت پرستی باشد؛ زیرا این معنا با متن و نص آیات قرآن درباره صحابه و گزارش منابع تاریخی در تضاد است؛ از این روی عموم علمای شیعه این ارتداد را به معنای شکستن پیمان آنان با ولایت و نافرمانی پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در امر خلافت امام علی ( علیه السلام ) دانستهاند؛ زیرا تنها عده بسیار کمی حاضر شدند در حمایت از حضرت علی ( علیه السلام ) حتی تا پای جان نیز پیش بروند و به گفته آن حضرت با سرهای تراشیده و شمشیرهای برهنه به حمایت ایشان بیایند. با این حال افراد دیگری نیز به شهادت منابع روایی بعداً به این گروه پیوستند که از آن جمله میتوان به عمار اشاره کرد.
اما اهل بیت بنا به روایت منابع تاریخی در مسئله خلافت همگی از حضرت علی ( علیه السلام ) حمایت کردند و اگر جایی نیز سکوت کردهاند، تنها به دلیل اقتدا به خود ایشان و حفظ مصالح اسلام بوده است. البته این که فردی از بنی هاشم بوده است، دلیل بر این نیست که حتماً از شیعیان نیز باشد. یا این که در همه عمر در مسیر حق حرکت کرده باشد.
پاسخ تفصیلی
درپاسخ به این سوال باید به نکات زیر توجه کرد:
اول. ارتداد اصحاب در روایات اهل سنت بسیار وسیع تر و با روایات زیاد و متواتر مطرح شده است که در اینجا فقط آدرس بخشی از این روایات را ذکر می کنیم:
در اینجا ما فقط یک روایت از روایات منابع اهل سنت را به عنوان نمونه متذکر می شویم و مراجعه به سایر منابع را به اهل معرفت واگذار می کنیم. [1] : ابوهریره از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل می کند که فرمود: من بر سر حوض ایستاده ام، در این هنگام گروهی حاضر می شوند که آنان را می شناسم. (مردی از مأموران خداوند که مراقب آنهاست)، از میان من و آنان خارج می شود و به آنها می گوید: بیایید (برویم) من می پرسم: به کجا؟ پاسخ می دهد: به خدا سوگند به سوی آتش. من می پرسم: گناه شان چیست؟ پاسخ می دهد: آنان پس از تو به افکار و عقاید گذشته ی خود بازگشتند. سپس گروه دیگری را می آوردند که آنان را می شناسم. مردی (از مأموران الهی که مراقب آنهاست) از میان من و آنان خارج می شود و به آنها می گوید: بیایید برویم، می پرسم: به کجا؟ پاسخ می دهد: به سوی آتش. می پرسم: گناه شان چیست؟ پاسخ می دهد: آنان پس از تو به افکار گذشته ی خویش بازگشتند. من گمان نمی کنم کسی از آنان نجات یابد مگر به تعداد شتران اندکی که از گله جدا شده و به خاطر نداشتن چوپان، گم و ضایع می شوند [2] (کنایه از این است که نجات یافتگان از نظر تعداد، بسیار اندک اند). [3]
اما در منابع شیعه تنها در دو کتاب اختصاص ( شیخ مفید ) و رجال کشی روایاتی در این زمینه آمده است که اکثر آنها از نظر سند ضعیف اند. تنها روایتی که در سندش علی بن حسن فضال است، موثق و سه روایت دیگر صحیح میباشند. [4] ، [5]
در هر حال این چهار روایت برفرض این که هیچ اشکالی در سندشان نباشد در اصطلاح علم حدیث "خبر واحد" اند که حجیت آنها مورد اتفاق همه علما نیست. اما بر فرض حجیت خبر واحد باید دید ارتداد در این روایات به چه معنا است؟ با توجه به کثرت و تواتر احادیث ارتداد صحابه در منابع معتبر اهل سنت، باید برادران اهل سنت پاسخ دهند که ارتداد اصحاب در این روایات به چه معنا است. هر معنایی را که آنان برای ارتداد مطرح شده در روایات بپذیرند ما نیز همان معنا را خواهیم پذیرفت.
دوم. این روایت با گزارشهای تاریخی تطابق ندارد. چگونه میتوان گفت که تنها این سه نفر بودند که از علی بن ابی طالب حمایت کردند؛ در حالی که ابن قتیبه و طبری گفتهاند که جماعتی از بنی هاشم و دیگران به نشانه اعتراض به سقیفه در خانه علی بست نشستند و خانه علی را ترک نکردند، مگر بعد از تهدید و روشن کردن آتش در مقابل خانه. [6]
سوم. شیخ صدوق در کتاب خصال به نام برخی از کسانی که منکر خلافت بودند و به خلافت اعتراض داشتند اشاره و اعتراضات هر کدام از آنها را بیان کرده است. این اسامی به دوازده نفر میرسد.
چهارم. وجود اضطراب در متن این احادیث در تعداد این افراد صحت آنها را مشکوک میکند.
پنجم. چگونه ممکن است ایمان برخی از صحابه را که شیعه و سنی در بزرگی مقام آنها اتفاق دارند، انکار کرد. کسانی مانند بلال، حجر بن عدی، اویس قرنی و ... . همچنین بنی هاشم که در مسیر امام علی بودند و از آن تخلف نکردند و تنها به دلیل اقتدا به حضرت علی ( علیه السلام ) و حفظ مصالح عالیه اسلام سکوت کردند. [7]
ششم. درباره ارتداد مطرح شده در این روایات علمای شیعه تأویلاتی مطرح کردهاند. آیت الله سبحانی معتقد است که این ارتداد به معنای کفر و الحاد و بازگشت به جاهلیت نیست؛ بلکه مراد از آن عدم وفای به پیمانی است که در روز غدیر خم از آنها گرفته شده بود. روایتی که در آن حضرت علی ( علیه السلام ) از آنها خواست که فردا با سرهای تراشیده بیایند و تنها این سه نفر آمدند، شاهدی است بر این که مراد از ارتداد بقیه افراد کناره گیری از قتال و جنگ همراه حضرت علی ( علیه السلام ) بوده است. [8]
امام خمینی (ره) در کتاب طهارت خود در بحث از این که آیا مخالفان شیعه کافرند یا نه، میگوید: صدق اسلام بر افراد به صرف اعتقاد به الوهیت، توحید، نبوت و معاد (مورد آخر اختلافی است) محرز است.
ایشان امامت را از اصول مذهب شیعه و مخالفت با آن را سبب خروج از تشیع، نه اسلام میداند. ایشان در این بخش روایاتی را که در آنها به اهل سنت نسبت کفر داده شده است، بررسی میکند و معتقد است که این در این نسبتها معنای کلامی کفر اراده نشده؛ چرا که این با اخبار مستفیضه بلکه متواتره در این باب و معاشرت شیعیان و ائمه با اهل سنت (حتی در مواردی که شائبه تقیه وجود ندارد) مخالف است. [9]
بنابراین چارهای نیست به جز این که این موارد بر احکام باطنی حمل شود؛ مثلاً بر این حمل شود که ثواب در آخرت نصیب آنها نخواهد شد یا این که بگوییم کفر در این موارد به برخی از درجاب کفر اطلاق شده است؛ چرا که در روایات به تارک صلاة، زناکار و ... هم نسبت کفر داده شده است؛ اما این افراد کافر به معنای خاص خوانده نمیشوند. اما این که گفته شود آنها در حقیقت کافرند و احکام اسلام بر آنها به صورت ظاهری جاری میشود قابل توجیه نیست؛ چراکه گفته شد که اسلام چیزی به جز اعتقاد به اصول مذکوره نیست. [10]
امام خمینی در تحلیل این روایت نیز میگوید: اقرب آن است که مراد از ارتداد در این روایتها شکستن پیمان ولایت و لو ظاهراً یا تقیةً باشد؛ نه ارتداد از اسلام. [11]
میرداماد نیز در کتاب نبراس الضیاء این ارتداد را به معنای انحراف از مسیر و غصب حق از اهلش دانسته است. [12]
هفتم. ممکن است برخی از این روایات، ساخته غلات و حشویه شیعه بوده باشد. آیت الله سبحانی در پایان بحث از این روایت چنین میگوید: گمان من این است که این روایت از جمله ساختههای غلات و حشویه برای تحکیم امر ولایت و نیرنگ در ایجاد اخلاص در بین شیعیان باشد؛ در حالی که غافل اند از این که این روایات با قرآن کریم و روایات امیرالمؤمنین [13] و امام سجاد ( علیه السلام ) [14] در مدح برخی از صحابه در تضاد است. [15]
هشتم. دیدگاه شیعه نسبت به صحابه مانند دیدگاه قرآن به صحابه است. قرآن در بسیاری از جاها از صحابه تمجید و در برخی از جاها برخی از آنها را مذمت کرده است. در قرآن در آیات بسیاری مانند بیعت تحت شجره از صحابه تجلیل شده است. در عین حال قرآن در بین صحابه منافقین را مذمت میکند. پس این که تمام صحابه عادل باشند، یا این که همه آنان مرتد شدند، با بیانات قرآن در تضاد است. [16]
اهل بیت نیز به روایت منابع تاریخی در مسئله خلافت همگی از حضرت علی ( علیه السلام ) حمایت کردند. اما این که فردی از بنی هاشم بوده باشد، دلیل بر این نیست که حتماً از شیعیان نیز باشد، یا این که در همه عمر در مسیر حق حرکت کرده باشد.
[2] "بینا أنا قائم إذا زمرة، حتی إذا عرفتهم خرج رجل من بینی و بینهم، فقال: هلم، فقلت: أین؟ قال: الی النار والله، قلت: و ماشأنهم؟ قال: إنهم ارتدوا بعدک علی أدبارهم القهقری. ثم إذا زمرة، حتی إذا عرفتهم خرج رجل من بینی و بینهم، فقال: هلم، قلت: أین؟ قال: إلی النار والله. قلت: ماشأنهم؟ قال: أنهم ارتدوا بعدک علی أدبارهم القهقری، فلا أراه یخلص منهم الا مثل همل النعم». صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53، ح 2115؛ لسان العرب، ابن منظور، 15/135؛ الترغیب والترهیب، منذری، 4/422؛ النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر 5/274؛ فتح الباری، ابن حجر 11/475؛ عمدة القاری، عینی 23/142؛ ارشاد الساری، قسطلانی، 9/342.
[4] شیخ طوسی؛ اختبار معرفة الرجال (معروف به رجال کشی)، ص 19، ح 17 و 18 و 20 و 21.
[5] سبحانی، جعفر؛ مع الشیعة الامامیة فی عقایدهم؛ ص177 – 178؛ چاپ اول؛ دار الاضواء؛ بیروت؛ 1414 ه.ق.
[6] ر. ک. به: مع الشیعة الامامیه فی عقایدهم، ص 178 و 179. آیت الله سبحانی در این کتاب بخشهایی از کتابای تاریخ طبری، الامامة و السیاسة و تاریخ یعقوبی را آورده است که در آنها به این افراد اشاره شده است.
[7] ر. ک. به: مع الشیعة الامامیة فی عقایدهم ، ص180 و 181.
[8] ر. ک. به: مع الشیعة الامامیة فی عقایدهم، ص 181.
[9] امام خمینی، کتاب الطهارة، ج 3، ص 437، چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379.
[10] امام خمینی، کتاب الطهارة، ج 3 ، ص 438.
[11] امام خمینی، کتاب الطهارة، ج 3 ، ص 446.
[12] میرداماد، نبراس الضیاء و تسواء السواء فی شرح باب البداء و اثبات جدوی الدعاء؛ ص 54 ، دفتر نشر میراث مکتوب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374.
[13] نهج البلاغه، خطبه 56 و 182.
[14] صحیفه سجادیه، دعای چهارم.
[15] سبحانی، جعفر، مع الشیعة الامامیة فی عقایدهم، ص 181؛ چاپ اول؛ دار الاضواء؛ بیروت؛ 1414 ه.ق.
[16] عسکری، سید مرتضی، معالم المدرستین، ج 1، ص130- 135، چاپ چهارم، مؤسسه بعثت، تهران، 1412 ه.ق.
T