سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

ارتباط حارث اعور با امام علی(علیه السلام ) چگونه بود؟

در مورد حارث بن عبدالله همدانی توضیح دهید. و این‌که آیا ایشان زمانی در گمراهی بوده‌اند؟
کد خبر: ۱۹۵۰۸۶
۰۹:۲۲ - ۱۰ شهريور ۱۳۹۸

شیعه نیوز: ««حارث ‌بن عبدالله ‌بن کعب ‌بن اسد بن خالد (یخلُد) بن حوث[1] همدانی» یکی از یاران شناخته‌شده امام علی(علیه السلام ) است. در برخی منابع، نام پدر وی را «عبید» نیز گفته‌اند. [2]
در برخی منابع رجالی کهن، از شخصی به نام حارث بن قیس الاعور نیز یاد شده[3] که شاید فرد دیگری بوده و یا آن‌که پدر حارث، دو نام داشته است.
به هر حال، او از قبیله همدان - یکی از قبایل یمنی - بود، که بخشی از آنان پس از تأسیس شهر کوفه، به این شهر کوچ کردند.[4]
کنیه حارث، «ابو زهیر» بود[5] و چون فقط یک چشم داشت به «حارث اَعوَر» شهرت یافت.[6]
در منابع تاریخی گزارشی از سال تولد ایشان وجود ندارد.
حارث از امام علی(علیه السلام )، عبدالله بن مسعود و زید بن ثابت حدیث نقل کرده است.
علاوه بر روایات بسیاری که به نقل از او در منابع فریقین وجود دارد،‌ شیخ طوسی نام حارث را در میان اصحاب امام مجتبی(علیه السلام ) نیز آورده است. [7] در تفسیر فرات کوفی نیز روایتی از وی به نقل از امام حسین(علیه السلام ) وجود دارد.[8]
حارث در دوران خلافت عثمان از قاریان کوفه بود که به همراه مالک اشتر نخعی، علیه سعید بن عاص شوریده و به مدینه رفته و از عثمان خواستار عزل وی شدند. همین مخالفت‌ها موجب شد که عثمان آنان را به شام تبعید کند. [9] البته وی هنگام شدت گرفتن اعتراضاتِ منتهی به قتل عثمان، در مدینه حضور داشت. در ادامه او از نخستین افرادی بود که در مدینه با امام علی(علیه السلام ) بیعت کرد.[10]
حضرتشان هنگام فراخواندن لشکریان خود، از حارث کمک می‌خواست.[11] از او به عنوان پرچمدارِ علی(علیه السلام ) نیز یاد شده است.[12]
حارث اعور سخنان امام علی(علیه السلام ) را می‌نگاشت. [13] از دیدگاه برخی، او نخستین گردآورنده خطبه‌های امام علی(علیه السلام ) بود. [14] در گزارشی آمده است که حارث به تشویق حضرت علی(علیه السلام ) اوراقی خرید و پس از آن، علوم و احادیث بسیاری از آن‌حضرت را در آن نوشت. [15]
کتابی به نام «المسائل التی أخبر بها أمیرالمؤمنین الیهودی» به حارث اعور منسوب است. «عمرو بن میمون» مطالب این کتاب را به واسطه «ابواسحاق سَبیعی» از «حارث» از «امام علی(علیه السلام )» نقل کرده است.[16] متن این رساله را شیخ صدوق با سندی دیگر نقل کرده است.[17]
منابع رجالی اهل‌سنّت، در ارتباط با او مواضع مختلفی را ابراز کرده‌اند. برخی او را در شمار ثقات آورده،[18] و از او با عناوینی؛ مانند علامه، فقیه، امام و کثیر العلم یاد کرده‌[19] و او را یکی از پنج فقیه سرشناس کوفه دانسته‌اند. [20] اما برخی وی را ضعیف شمرده و در وثاقتش تردید کرده‌اند،[21] از آن‌رو که یکی از راویان به نام «عامر بن شراحیل شعبی» با آن‌که از حارث روایت کرده، اما او را کذّاب دانسته است. [22] احتمالاً به همین دلیل، بخاری و مسلم‌ بن حجاج، توجه کمتری به روایات او داشته‌اند.
البته برخی از اندیشمندان اهل‌سنت، دروغ‌گو بودن حارث در نقل حدیث را نپذیرفته و گزارش عامر بن شراحیل را این‌گونه تفسیر کرده‌اند که حارث در نقل حدیث دروغ نمی‌گفته بلکه تنها باورهایی نادرست داشته است،[23] یا این‌که تنها در سخنان روزمره دروغ می‌گفته[24] و یا این‌که دروغ‌های او عمدی نبوده است[25] و یا آن‌که دروغی از او گزارش نشده، ولی به سبب محبت شدیدش به امام علی(علیه السلام ) چنین تهمتی به او زده شد.[26]
در منابع شیعی گزارش گفت‌وگوی محبت‌آمیزی از حارث و امام علی(علیه السلام ) نقل شده است که در فرازی از آن اشاره شده که افراد محتضر هنگام مرگ با امام علی(علیه السلام ) ملاقاتی خواهند داشت. [27] سید حمیری نیز این موضوع را در قالب شعر مشهور (یا حار همدان من یمت یرنی) بیان کرده و این سخن امام علی(علیه السلام ) در کتاب‌های کلامی شیعی نیز مورد بررسی و گفت‌وگو قرار گرفته است.[28]
حارث اعور در سال 65ق، در دوران عبدالله بن زبیر، در کوفه درگذشت، و عبدالله بن یزید (عامل ابن زبیر در کوفه) بر پیکر وی نماز گزارد.[29]

[1]. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، ج ‏6، ص 208، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[2]. ابن أبی‌حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ج 3، ص 78، حیدرآباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، چاپ اول، 1271ق.
[3]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، ص 100، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، 1409 ق.
[4]. کحاله‏، عمر رضا، معجم ‏قبائل ‏العرب، ج ‏1، ص 1225، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ هفتم، 1414ق.
[5]. بخاری، محمد بن إسماعیل، التاریخ الکبیر، ج 2، ص 273، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیة، بی‌تا.
[6]. سمعانى‏، عبدالکریم بن محمد، الأنساب، ج ‏1، ص 315، حیدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، چاپ اول، 1382ق.
[7]. طوسى، محمد بن حسن‏، الأبواب(رجال الطوسی)، ص 94، قم، مؤسسة النشر الاسلامی‏، چاپ سوم‏، 1373ش.
[8]. کوفى، فرات بن ابراهیم‏، تفسیر فرات الکوفی، ص 563، تهران، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی‏، چاپ اول‏، 1410ق.
[9]. کتاب الفتوح، ج 2، ص 386، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1411ق.
[10]. مفید، محمد بن محمد، الجمل و النُصرة لسید العترة فی حرب البصره، ص 109، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413ق.
[11]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص 121، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی‏، چاپ دوم‏، 1404ق؛ ابن اعثم کوفی، أبو محمد أحمد، کتاب الفتوح، ج 2، ص 544.
[12]. اربلى، على بن عیسى‏، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج ‏1، ص 115، تبریز، بنى هاشمى‏، چاپ اول‏، 1381ق.
[13]. برای نمونه؛ ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 141، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[14]. شوشتری، محمد تقی، بهج ‌الصباغة فی شرح نهج ‌البلاغة، مقدمه مؤلف، ج 1، ص 23، تهران، امیر کبیر، چاپ اول، 1376ش.
[15]. الطبقات الکبرى، ج ‏6، ص 209.
[16]. طوسی، محمد بن حسن، فهرست کتب الشیعة و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، ص 319، قم، مکتبة المحقق الطباطبائی‏، چاپ اول‏، 1420ق.
[17]. صدوق، محمد بن على،‏ الخصال، ج 2، ص 365 – 382، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ اول‏، 1362ش.
[18]. ابن شاهین، عمر بن أحمد، تاریخ أسماء الثقات، ص 71، کویت، الدار السلفیة، چاپ اول، 1404ق.
[19]. ذهبی، محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ج 4، ص 152، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم، 1405ق؛ تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج 5، ص 252؛ ابن عساکر، على بن حسن‏، تاریخ مدینة دمشق، ج ‏34، ص 265، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق.
[20]. ابن عدی، أبو أحمد، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 2، ص 451، بیروت، الکتب العلمیة، چاپ اول، 1418ق.
[21]. الطبقات الکبرى، ج ‏6، ص 209؛ دارقطنی، علی بن عمر، الضعفاء الضعفاء و المتروکون، ج 2، ص 148، مدینه، مجلة الجامعة الإسلامیة، 1403ق.
[22]. التاریخ الکبیر، ج 2، ص 273؛ ذهبی، محمد بن أحمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 1، ص 435، بیروت، دار المعرفة للطباعة و النشر، چاپ اول، 1382ق.
[23]. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏2، ص 339، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، بی‌تا.
[24]. ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 147، هند، مطبعة دائرة المعارف النظامیة، چاپ اول، 1326ق.
[25]. سیر اعلام النبلاء ج 4، ص 153.
[26]. ابن عبدالبر نمری، یوسف بن عبدالله، جامع بیان العلم و فضله، ج 2، ص 1100، عربستان سعودی، دار ابن الجوزی، چاپ اول، 1414ق.
[27]. مفید، محمد بن محمد، کتاب الامالی، ص 3 - 7، قم، مؤسسه آل البیت(علیه السلام )، چاپ اول،‏ 1413ق؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص 625 ـ 627، قم، دار الثقافة، چاپ اول‏، 1414ق.
[28]. مفید، محمدبن محمد، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص 73 ـ 74، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، چاپ اول‏، 1413ق.
[29]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏11، ص 663، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ الطبقات ‏الکبرى، ج ‏6، ص 210.««حارث ‌بن عبدالله ‌بن کعب ‌بن اسد بن خالد (یخلُد) بن حوث[1] همدانی» یکی از یاران شناخته‌شده امام علی(علیه السلام ) است. در برخی منابع، نام پدر وی را «عبید» نیز گفته‌اند. [2]
در برخی منابع رجالی کهن، از شخصی به نام حارث بن قیس الاعور نیز یاد شده[3] که شاید فرد دیگری بوده و یا آن‌که پدر حارث، دو نام داشته است.
به هر حال، او از قبیله همدان - یکی از قبایل یمنی - بود، که بخشی از آنان پس از تأسیس شهر کوفه، به این شهر کوچ کردند.[4]
کنیه حارث، «ابو زهیر» بود[5] و چون فقط یک چشم داشت به «حارث اَعوَر» شهرت یافت.[6]
در منابع تاریخی گزارشی از سال تولد ایشان وجود ندارد.
حارث از امام علی(علیه السلام )، عبدالله بن مسعود و زید بن ثابت حدیث نقل کرده است.
علاوه بر روایات بسیاری که به نقل از او در منابع فریقین وجود دارد،‌ شیخ طوسی نام حارث را در میان اصحاب امام مجتبی(علیه السلام ) نیز آورده است. [7] در تفسیر فرات کوفی نیز روایتی از وی به نقل از امام حسین(علیه السلام ) وجود دارد.[8]
حارث در دوران خلافت عثمان از قاریان کوفه بود که به همراه مالک اشتر نخعی، علیه سعید بن عاص شوریده و به مدینه رفته و از عثمان خواستار عزل وی شدند. همین مخالفت‌ها موجب شد که عثمان آنان را به شام تبعید کند. [9] البته وی هنگام شدت گرفتن اعتراضاتِ منتهی به قتل عثمان، در مدینه حضور داشت. در ادامه او از نخستین افرادی بود که در مدینه با امام علی(علیه السلام ) بیعت کرد.[10]
حضرتشان هنگام فراخواندن لشکریان خود، از حارث کمک می‌خواست.[11] از او به عنوان پرچمدارِ علی(علیه السلام ) نیز یاد شده است.[12]
حارث اعور سخنان امام علی(علیه السلام ) را می‌نگاشت. [13] از دیدگاه برخی، او نخستین گردآورنده خطبه‌های امام علی(علیه السلام ) بود. [14] در گزارشی آمده است که حارث به تشویق حضرت علی(علیه السلام ) اوراقی خرید و پس از آن، علوم و احادیث بسیاری از آن‌حضرت را در آن نوشت. [15]
کتابی به نام «المسائل التی أخبر بها أمیرالمؤمنین الیهودی» به حارث اعور منسوب است. «عمرو بن میمون» مطالب این کتاب را به واسطه «ابواسحاق سَبیعی» از «حارث» از «امام علی(علیه السلام )» نقل کرده است.[16] متن این رساله را شیخ صدوق با سندی دیگر نقل کرده است.[17]
منابع رجالی اهل‌سنّت، در ارتباط با او مواضع مختلفی را ابراز کرده‌اند. برخی او را در شمار ثقات آورده،[18] و از او با عناوینی؛ مانند علامه، فقیه، امام و کثیر العلم یاد کرده‌[19] و او را یکی از پنج فقیه سرشناس کوفه دانسته‌اند. [20] اما برخی وی را ضعیف شمرده و در وثاقتش تردید کرده‌اند،[21] از آن‌رو که یکی از راویان به نام «عامر بن شراحیل شعبی» با آن‌که از حارث روایت کرده، اما او را کذّاب دانسته است. [22] احتمالاً به همین دلیل، بخاری و مسلم‌ بن حجاج، توجه کمتری به روایات او داشته‌اند.
البته برخی از اندیشمندان اهل‌سنت، دروغ‌گو بودن حارث در نقل حدیث را نپذیرفته و گزارش عامر بن شراحیل را این‌گونه تفسیر کرده‌اند که حارث در نقل حدیث دروغ نمی‌گفته بلکه تنها باورهایی نادرست داشته است،[23] یا این‌که تنها در سخنان روزمره دروغ می‌گفته[24] و یا این‌که دروغ‌های او عمدی نبوده است[25] و یا آن‌که دروغی از او گزارش نشده، ولی به سبب محبت شدیدش به امام علی(علیه السلام ) چنین تهمتی به او زده شد.[26]
در منابع شیعی گزارش گفت‌وگوی محبت‌آمیزی از حارث و امام علی(علیه السلام ) نقل شده است که در فرازی از آن اشاره شده که افراد محتضر هنگام مرگ با امام علی(علیه السلام ) ملاقاتی خواهند داشت. [27] سید حمیری نیز این موضوع را در قالب شعر مشهور (یا حار همدان من یمت یرنی) بیان کرده و این سخن امام علی(علیه السلام ) در کتاب‌های کلامی شیعی نیز مورد بررسی و گفت‌وگو قرار گرفته است.[28]
حارث اعور در سال 65ق، در دوران عبدالله بن زبیر، در کوفه درگذشت، و عبدالله بن یزید (عامل ابن زبیر در کوفه) بر پیکر وی نماز گزارد.[29]

[1]. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، ج ‏6، ص 208، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[2]. ابن أبی‌حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ج 3، ص 78، حیدرآباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، چاپ اول، 1271ق.
[3]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، ص 100، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، 1409 ق.
[4]. کحاله‏، عمر رضا، معجم ‏قبائل ‏العرب، ج ‏1، ص 1225، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ هفتم، 1414ق.
[5]. بخاری، محمد بن إسماعیل، التاریخ الکبیر، ج 2، ص 273، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیة، بی‌تا.
[6]. سمعانى‏، عبدالکریم بن محمد، الأنساب، ج ‏1، ص 315، حیدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، چاپ اول، 1382ق.
[7]. طوسى، محمد بن حسن‏، الأبواب(رجال الطوسی)، ص 94، قم، مؤسسة النشر الاسلامی‏، چاپ سوم‏، 1373ش.
[8]. کوفى، فرات بن ابراهیم‏، تفسیر فرات الکوفی، ص 563، تهران، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی‏، چاپ اول‏، 1410ق.
[9]. کتاب الفتوح، ج 2، ص 386، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1411ق.
[10]. مفید، محمد بن محمد، الجمل و النُصرة لسید العترة فی حرب البصره، ص 109، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413ق.
[11]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص 121، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی‏، چاپ دوم‏، 1404ق؛ ابن اعثم کوفی، أبو محمد أحمد، کتاب الفتوح، ج 2، ص 544.
[12]. اربلى، على بن عیسى‏، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج ‏1، ص 115، تبریز، بنى هاشمى‏، چاپ اول‏، 1381ق.
[13]. برای نمونه؛ ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 141، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[14]. شوشتری، محمد تقی، بهج ‌الصباغة فی شرح نهج ‌البلاغة، مقدمه مؤلف، ج 1، ص 23، تهران، امیر کبیر، چاپ اول، 1376ش.
[15]. الطبقات الکبرى، ج ‏6، ص 209.
[16]. طوسی، محمد بن حسن، فهرست کتب الشیعة و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، ص 319، قم، مکتبة المحقق الطباطبائی‏، چاپ اول‏، 1420ق.
[17]. صدوق، محمد بن على،‏ الخصال، ج 2، ص 365 – 382، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ اول‏، 1362ش.
[18]. ابن شاهین، عمر بن أحمد، تاریخ أسماء الثقات، ص 71، کویت، الدار السلفیة، چاپ اول، 1404ق.
[19]. ذهبی، محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ج 4، ص 152، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم، 1405ق؛ تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج 5، ص 252؛ ابن عساکر، على بن حسن‏، تاریخ مدینة دمشق، ج ‏34، ص 265، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق.
[20]. ابن عدی، أبو أحمد، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 2، ص 451، بیروت، الکتب العلمیة، چاپ اول، 1418ق.
[21]. الطبقات الکبرى، ج ‏6، ص 209؛ دارقطنی، علی بن عمر، الضعفاء الضعفاء و المتروکون، ج 2، ص 148، مدینه، مجلة الجامعة الإسلامیة، 1403ق.
[22]. التاریخ الکبیر، ج 2، ص 273؛ ذهبی، محمد بن أحمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 1، ص 435، بیروت، دار المعرفة للطباعة و النشر، چاپ اول، 1382ق.
[23]. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏2، ص 339، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، بی‌تا.
[24]. ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 147، هند، مطبعة دائرة المعارف النظامیة، چاپ اول، 1326ق.
[25]. سیر اعلام النبلاء ج 4، ص 153.
[26]. ابن عبدالبر نمری، یوسف بن عبدالله، جامع بیان العلم و فضله، ج 2، ص 1100، عربستان سعودی، دار ابن الجوزی، چاپ اول، 1414ق.
[27]. مفید، محمد بن محمد، کتاب الامالی، ص 3 - 7، قم، مؤسسه آل البیت(علیه السلام )، چاپ اول،‏ 1413ق؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص 625 ـ 627، قم، دار الثقافة، چاپ اول‏، 1414ق.
[28]. مفید، محمدبن محمد، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص 73 ـ 74، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، چاپ اول‏، 1413ق.
[29]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏11، ص 663، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ الطبقات ‏الکبرى، ج ‏6، ص 210.

 

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: