سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

ماجرای تشرف بانوی مسیحی به مذهب تشیع

یک بانوی مسیحی اظهار داشت: وقتی در مراسم عزاداری امام حسین (علیه السلام) شرکت کردم و روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام را شنیدم از خود بی خود شدم و من با حضرت ابوالفضل (علیه السلام) اسلام را شناختم.
کد خبر: ۱۹۲۰۳۰
۰۸:۴۱ - ۰۹ مرداد ۱۳۹۸

به گزارش «شیعه نیوز»، یکی از زندانیان بند زنان در ندامتگاه فردیس می گوید که با حضرت ابوالفضل (علیه السلام) اسلام را شناختم و به دین اسلام مشرف شدم.

«ماریا احدی» درباره ماجرای سرنوشت اجتماعی و تشرف خود به دین اسلام افزود: به اتهام قتل در سه زندان (شیراز – رجایی شهر – ندامتگاه فردیس) به مدت ۱۷ سال در حبس به سر می بردم در این مدت هیچ کدام از مسئولان از مسیحی بودنم اطلاعی نداشتند.

وقتی در مراسم عزاداری امام حسین (علیه السلام) شرکت کردم و روضه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را شنیدم از خود بی خود شدم و من با حضرت ابوالفضل (علیه السلام) اسلام را شناختم.

مربی فرهنگی ندامتگاه فردیس وقتی فهمید که مسیحی بودم و مسلمان شدم کتب زیادی از جمله فاطمه فاطمه است را به من معرفی کرد و بعد از آن کتابخانه ای با بیش از ۸۰۰ عنوان کتاب تهیه نمودم و امید به زندگی دوباره در من زنده شد و خاطرات خود را در ۷ جلد نوشتم.

اولین چیزی که بعد از اسلام آوردنم برایم سخت بود حفظ آیت الکرسی بود وقتی حفظ شدم خیلی حس قشنگی داشتم تا قبل از این اصلا اعتقادی به آزادی و برگشت به جامعه را نداشتم و حتی نزد مددکاران اجتماعی زندان هم نرفتم چون از خدا و حضرت ابوالفضل (علیه السلام) هم نخواستم ولی انگار خود حضرت ابوالفضل (علیه السلام) از درد و درمان من خبر داشت و به کمک مددکاران و خیران توانستم رضایت اولیای دم را جلب و آزاد شوم.

وی در ادامه ضمن اشاره کوتاهی به پرونده کیفری خود و اخذ رضایت شکات پرونده با همکاری بخش مددکاری ندامتگاه گفت: من در کشور فرانسه به دنیا آمدم مادرم و اقوام همه آنجا زندگی می کنند سال ۱۳۷۶ به ایران آمدم چون ایران وطنم است و پدرم هم در همین خاک مدفون است.

خانم احدی می گوید: فارغ التحصیل رشته ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی هستم. تهران دفتر گرفتم و کار شرکت ساختمانی انجام می دادم و تحقیق کردم دیدم که شهر شیراز به لحاظ گرمسیر بودن فضای خوب و قابل رشدی در زمینه ساخت و ساز دارد و عازم شیراز شدم.

اتفاقی با آقایی آشنا شدم که منجر به ازدواجم شد در مدتی که شیراز بودم منزلی اجاره کردم که استخر داشت، صاحبخانه گفته بود که ۲ قطعه میله آهنی در محل ورود استخر هست که باید برداشته شود، ما توجهی نکردیم و روزی که هوا گرم بود همسرم همین که از راه رسید وارد استخر شد آن زمان دختر بچه همسایه که ۷ سال بیشتر نداشت خانه ما بود و همسرم خواست بهش شنا یاد بده که متاسفانه از پشت بچه به میله ها برخورد و فوت کرد و من قتل را بخاطر رهایی همسرم از زندان به گردن گرفتم هرچند همسرم بعد از ۲ سال به دلیل تصادف رانندگی فوت کرد.

منبع: ابنا
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: