به گزارش «شیعه نیوز»، مرجع عالیقدر آیت الله صافی گلپایگانی در نوشتاری به مناسبت میلاد امام حسین(ع) آورده است: گرچه فداکاری بیمانند، استقامت، حقپرستی، توکل، قدرت اراده، چشمپوشی از مظاهر و جلوههای فریبنده دنیا و قطع علائق در واقعه جانسوز کربلا بهقدری از وجود حسین(علیهالسلام) تجلّی کرده، و دلها را مجذوب او نموده که به عظمتهای دیگر آن حضرت کمتر توجّه میشود.
مثل اینکه افکار جامعه و عقول بشر کسی را که در راه یاری حقّ، فداکاری و از خودگذشتگی نشان دهد مالک تمام عظمتها و فضایل میدانند و هرچه درجه فداکاری، عالیتر و خالصتر باشد، عظمت شخصیت او در دلها بیشتر میشود.
فداکاری بیمانند حسین(علیهالسلام) بهقدری پایه او را بالا برده که در هر میدان مقایسه و مسابقه میتواند با همین یک صفت با صاحب هر خُلق کریم مسابقه دهد.
حقیقت هم همین است ظهور آن استقامت و شجاعت و پایداری و مناعت از هیچکس قابل تحقّق نیست مگر آنکه در نواحی دیگر اخلاق نیز عظیم و برجسته و ممتاز باشد. ایمان و معرفت، یقین، بصیرت، توکل و اعتماد بر خدا، زهد و صبر باید بهحدِّ اعلا و وفور در شخص وجود داشته باشد تا بتواند مظهر آن آیات عظیمه و عجیبه و خویشتنداری و صبر و استقامت گردد.
اگر چه اشاره به فضائل و عظمتهای چنین شخصیت عظیمی، میسّر نخواهد بود لیک از باب تبرّک و اینکه «هم به قدر تشنگی باید چشید»، اشارهای مختصر به برخی از مکارم اخلاقی آن حضرت مینماییم:
شمع بزم عالِمان
هرچه بیشتر در حالات سیّدالشّهداء(علیهالسلام) دقیق شویم این رمز بر ما آشکارتر میشود که در امر دین بصیرتی خارقالعاده و بینشی غیبی، راهنمای آن حضرت بوده است.
علم و دانش آن بزرگوار از احتجاجات او با دشمنان اهلبیت، بهخصوص معاویه و مروان، از نامههایی که به معاویه مرقوم فرموده، از خطبههایی که به مناسبتهای مختلف انشا نمودهاند و از دعای عرفه، و دعاهای دیگری که از آن حضرت در کتابهای شیعه و سنّی نقل است، ظاهر و آشکار میگردد.
ابنکثیر در البدایه و النهایه خود آورده است: حسین(علیهالسلام) و ابنزبیر از مدینه بهسوی مکّه بیرون شدند و در مکّه اقامت گزیدند. حسین(علیهالسلام) مورد توجّه مردم قرار گرفت. آنها بهسوی او میآمدند، در اطراف او مینشستند و سخنش را میشنیدند و از آنچه از او میشنیدند سود میجُستند وگفتههایش را ضبط کرده و مینوشتند تا از او روایت کنند.(۱)
علائلی در سموّالمعنی نگاشته است: مردم چنان شیفته معنویّت وعظمت روح حسین(علیهالسلام) بودند و چنان حسین(علیهالسلام) محبوبیّت داشت که از همهکس و همهجا منصرف و منقطع شده و بهسوی او میشتافتند. کسی جز حسین(علیهالسلام) نبود که اینهمه مرید و ارادتمند داشته باشد؛ گویی مردم در وجود حسین(علیهالسلام) حقیقت دیگری از عالم ابداع الهی را تماشا میکردند. چون حسین(علیهالسلام) سخن میگفت مثل آن بود که زبان عالم غیب باز شده و آنها را از رموز و اسرار پنهان و حقایق نهان آگاه میساخت و زمانی که خاموش میشد سکوتش بهگونهای متفاوت آنها را از حقایق دیگر باخبر میساخت؛ زیرا پارهای از حقایق را جز با خاموشی عمیق نمیتوان اظهار کرد؛ مثل نقطه و فاصلهای که در میان سطرها، کلمهها و جملهها میگذارند و همان نقطه خالیِ از نوشته، مانند نوشتههای کتاب، معنایی میدهد که جز با آن نقطه با هیچ نوشتهای آن معنا را نمیتوان بیان کرد.(۲)
کلام فوق نشان از واقعیّتی انکارناپذیر از محبوبیّت علمی حسین(علیهالسلام) در میان مردم دارد. با آن که مردم در فشار حکومت بوده و جاسوسان و کارآگاهان همهجا در تعقیب آنها بودند تا کسی با حسین(علیهالسلام) رابطه نداشته باشند، امّا قدرت سرنیزه و زور نظامی چگونه میتواند مردم را از خودشان، دلشان و ضمیرشان جدا کند؟ قدرت، هر میزان که باشد نمیتواند بر شعور بشر مسلّط شود و سرنیزه هر قدر که کاری و نافذ باشد به باطن انسان و معنویّت او نفوذ نمیکند.
اخباری که از حسین(علیهالسلام) نقل شده حاکی از علم و ذوق سرشار، قوّت فطانت، استعداد و قریحه و استحکام منطق اوست. این اخبار بیش از آن است که قابل شمارش باشد. آن حضرت بهگونهای در مسائل علمیّه با جودت ذهن و حدّت خاطر اظهارنظر میکرد و فتوا میداد که موجب تحیّر مردم میشد، تا حدّی که عبدالله بن عمر در حقّ او گفت: إِنَّهُ یَغُرُّ الْعِلْمَ غَرّاً؛(۳)
همچنان که مرغ، جوجه خود را با منقار خود غذا میدهد، حسین(علیهالسلام) نیز در بیت نبوّت و ولایت از سرانگشت علوم رسول خدا(صلّیالله علیه و آله) غذا خورد، و از سینه معارف اسلام شیر مکید و رشد و نموّ یافت.
از افتادگی تا عزّت
هرچه معرفت، خداشناسی، توحید، علم و حکمت انسان بیشتر شود، تواضع و فروتنی او زیادتر میگردد. تکبّر بشر ناشی از جهل، نادانی، غفلت و خودپسندی است. در آیات کریمه و احادیث، از تکبّر بهشدّت مذمّت، و از تواضع، مدح و ستایش شده است.
حسین(علیهالسلام) در نزد مردم بسیار محترم بود. زمانی که او و برادرش، حسن مجتبی(علیهماالسّلام) پیاده به حجّ میشتافتند تمام رجال و شیوخ صحابه که همراه آنها بودند به احترامشان از مراکب پایین آمده و پیاده راه میپیمودند. احترام حسین(علیهالسلام) در میان مردم نه برای آن بود که او کاخ مجلّل داشت یا مرکَبهای سواری او گرانقیمت بودند یا غلامان و سربازانی پیشاپیش یا دنبال مرکَب او میرفتند یا آنکه مسجد پیغمبر(صلّیالله علیه و آله) را برای او خلوت مینمودند و راهها را در موقع آمدوشد وی بر مردم میبستند، نه! برای هیچیک از اینها نبود.
حسین(علیهالسلام) با مردم زندگی میکرد و جدایی از آنها را نمیپذیرفت. زندگی او مالامال از سادگی بود. همهساله پیاده به حجّ میرفت و با مردم نشست و برخاست، و آمد و شد مینمود؛ با فقرا معاشرت میکرد، در نماز جماعت، حاضر میشد، به عیادت بیماران میشتافت، در تشییع جنازهها شرکت میجست و در مسجد جدّش پیغمبر با دوستان و اصحاب مینشست. او دعوت فقرا را میپذیرفت و آنها را میهمان مینمود، خودش برای محتاجان، بینوایان، بیوهزنان و یتیمان، نان و غذا میبرد.
روح عبادت
ابنعبدالبرّ و ابناثیر از مصعب زبیری روایت کردهاند که میگفت: حسین بافضیلت و متمسّک به دین بود و نماز و روزه و حجّ او بسیار بود.(۴) عبدالله بن زبیر در وصف عبادت او گفت: حسین در شب بیدار و در روز، روزهدار بود.
در شبانهروز هزار رکعت نماز بهجا میآورد، و بیستوپنج مرتبه پیاده حجّ گذارد(۵) و این دلیل کمال عبادت و خضوع او به درگاه خداست. روزی از روزها، رکن کعبه را گرفته بود و بدینگونه دعا و اظهار بندگی و ذلّت به درگاه خدای عزیز میکرد و او را مدح و ثنا و ستایش مینمود:
«إِلَهِی أَنْعَمْتَنِی فَلَمْ تَجِدْنِی شَاکِراً وَابْتَلَیْتَنِی فَلَمْ تَجِدْنِی صَابِراً فَلَا أَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَهَ بِتَرْکِ الشُّکْرِ، وَلَا أَنْتَ أَدَمْتَ الشِّدَّهَ بِتَرْکِ الصَّبْرِ إِلَهِی مَا یَکُونُ مِنَ الْکَرِیمِ إِلَّا الْکَرَم»؛(۶)
«خدایا! مرا نعمت بخشیدی و شکر مرا نیافتی، به بلا گرفتارم نمودی و صبر مرا دریافت نکردی، با ترک شکرم نعمتت را از من دریغ نورزیدی و با ترک صبرم شدّت بلا را بیشتر ننمودی. پروردگارا! از کریم غیر از کرم نسزد.»
اگر کسی بخواهد حال دعا و پرستش و مسکنت آن امام مجاهد مظلوم را در درگاه خدا بداند کافی است که به دعای معروف عرفه رجوع نماید.
اوج عدالتخواهی
خاندان علیّ(علیهالسلام) در عدالت و حمایت از مظلوم، همانندی در عالم ندارند. حکایاتی که از عدل علی(علیهالسلام) در کتابهای تاریخ نگاشته شده، نشان میدهد که او دلباخته حقّ و فانی در عدالت بود. او به فرزندانش وصیّت فرمود:
«کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ دشمن ستمگر و یار ستمدیده باشید»(۷).
حسین(علیهالسلام) فرزند آن پدر و وارث همان صفات میباشد. از ستمهایی که بنیامیّه و عمّال آنها به مردم مینمودند بیش از هرکس رنج میکشید و بهشدّت ناراحت میشد. قیام او، قیام علیه ظلم، بیداد و ستمگری، و نهضت او نهضت نجاتبخش ستمدیدگان و مظلومین بود.
یکی از داستانهایی که گواه بر شدّت علاقه حسین (علیهالسّلام) به دفاع از مظلومین و حمایت از بیچارگان بیپناه میباشد، داستان اُرینب دختر اسحاق و همسر عبدالله بن سلام است. یزید که بهاصطلاح، شاهزاده و ولیعهد معاویه بود و تمام اسباب شهوترانی، ازجمله پول، مقام، زور، کنیزکان ماهرو و زنهای رقّاصه و خواننده خودفروش در اختیارش بودند؛ با اینوجود، باز چشم طمع به بانوی شوهرداری دوخت که باید او و پدرش معاویه پاسدار عصمت و عفّت او باشند.
یزید همچون اراذل و شهوتپرستانی که در وفور عیشونوش حکومت، تربیت میشوند ناآرام شد، امّا از آنجا که آن زن، نجیب، پاکدامن و عفیفه بود، دسترسی به او از راه فریب و منحرفساختن وی ازطریق پارسایی محال مینمود؛ معاویه ناپاک، که خود را امیرالمؤمنین میخواند، برای خواهش نفس و شهوت یزید دست به نیرنگ بسیار عجیب و بیسابقهای زد. او مرد بدبخت را از زن عفیفه و زیبایش جدا نمود و مقدّمات کامیابی یزید از آن زن را فراهم ساخت.
امّا حسین(علیهالسلام) با غیرت و جوانمردی در مقابل این تصمیم زشت و شیطانی معاویه ایستاد، و نقشه او را نقشبرآب کرد. حسین(علیهالسلام) غیرت و حمیّت هاشمی و علاقه خود به حفظ نوامیس مسلمین را نشان داد و مانع از رسیدن یزید به هوس ناپاک و شریرش گردید. افتراقی را که معاویه با نیرنگ ایجاد کرد، به اتّصال مبدّل نمود، و آن ستم بزرگ را از عبدالله بن سلام و همسرش دفع گردانید. این داستان در تاریخ مفاخر آل علی(علیهالسِلام) و مظالم بنیامیّه جاودان باقیمانده است.(۸)
مولای نیازمندان
حسین(علیهالسلام)، نماز را بهجا آورد و بیرون آمد. اعرابی تنگدستی را مشاهده نمود، برگشت و قنبر را صدا زد.
قنبر گفت: لَبَّیْکَ یَااْبنَ رَسُولِ اللهِ.
فرمود: «از پول مخارج ما چقدر مانده است؟».
عرض کرد: دویست درهم که فرمودید در بین اهلبیت، قِسمت کنم.
فرمود: «آن را بیاور! کسی آمده که از آنها به آن پول سزاوارتر است». سپس آن پول را گرفت، بیرون آمد و به اعرابی داد.(۹)
روزی آن حضرت برای عیادت و احوالپرسی اسامه بن زید به منزل او رفت. اسامه ناله میکرد و از غمناکی خود میگفت.
فرمود: «برادر چه غمی داری؟».
عرض کرد: قرضی دارم که شصت هزار درهم است. حسین(علیهالسلام) فرمود: «آن بر عهده من است».
اسامه گفت: میترسم بمیرم و قرضم ادا نشده باشد. فرمود: «نمیمیری تا من آن را ادا کنم».
ایشان آن قرض را پیش از مرگ او ادا کرد.(۱۰)
***
پینوشتها:
[۱]. ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۶۲، علایلی، سموالمعنی، ص۹۹ – ۱۰۰٫
۲٫ علایلی، سموالمعنی، ص۱۰۰٫
۳٫ علایلی، سموالمعنی، ص۱۴۸٫ نظیر این کلمه را یزید در شأن حضرت امام زینالعابدین(علیهالسلام) گفت؛ وقتی به او پیشنهاد کردند که درخواست آن حضرت را بپذیرد، و اجازه دهد به منبر برود، یزید اجازه نداد و گفت: اگر به منبر برود ما را رسوا میسازد. به او گفتند: از این نوجوان در چنین حال چه بر خواهد آمد؟. گفت: شما از کار این خاندان بیخبرید: هَذَا مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ قَدْ زُقُّوا الْعِلْمَ زقّاً. مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۷ – ۱۳۸؛ بحرانی اصفهانی، عوالمالعلوم، ص۴۳۸؛ محدث قمی، نفسالمهموم، ص۴۶۵؛ مرعشی نجفی، شرح احقاقالحق، ج۱۲، ص۱۲۸٫
۴٫ ابنعبدالبرّ، الإستیعاب، ج۱، ص۳۹۷؛ ابناثیرجزری، اسدالغابه، ج۲، ص۲۰٫
۵٫ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۶؛ ابناثیرجزری، اسدالغابه، ج۲، ص۲۰؛ سبط ابنجوزی، تذکرهالخواص، ص۲۱۱؛ ابیالفداء، تاریخ، ج۱، ص۱۹۱٫
۶٫ مجلسی، بحارالانوار، ج۶۹، ص۱۹۷ـ۱۹۸٫
۷٫ نهجالبلاغه، نامه ۴۷ (ج۳، ص۷۶)؛ فتال نیشابوری، روضهالواعظین، ص۱۳۶؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۲، ص۲۵۶٫
۸٫ در بعضی از خصوصیّات این داستان مانند بعضی اعلام اختلافاتی بین مصادر آن دیده میشود. آنچه که ما اجمال آن را نقل کردیم موافق است با نقل شبراوی در الاتحاف (ص۲۰۱ – ۲۱۰) و ابنقتیبه دینوری در الامامه و السیاسه (ج۱، ص۱۶۶ – ۱۷۳) ر.ک: علایلی، سموالمعنی، ص۱۵۶ – ۱۵۹٫
۹٫ ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۱۸۵؛ علایلی، سموالمعنی، ص۱۵۱٫
۱۰٫ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۶۵؛ محدث نوری، مستدرکالوسائل، ج۱۳، ص۴۳۶؛ علایلی، سموالمعنی، ص۱۵۱ – ۱۵۲٫