سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

زندگی در خرابه‌ها ماراوی یک سال بعد از حضور داعش

همزمان با سالگرد حمله داعش به شهر عمدتاً مسلمان‎نشین ماراوی در فیلیپین، کمیته بین‎المللی صلیب سرخ به شرح مصائبی پرداخت که بر مردم این شهر می‎گذرد.
کد خبر: ۱۶۳۸۸۵
۱۵:۱۱ - ۰۹ خرداد ۱۳۹۷
به گزارش «شیعه نیوز»، همزمان با سالگرد حمله داعش به شهر عمدتاً مسلمان‎نشین ماراوی در فیلیپین، کمیته بین‎المللی صلیب سرخ به شرح مصائبی پرداخت که بر مردم این شهر می‎گذرد.

درگیری‌ها در شهر ماراوی از تاریخ دوم خرداد ماه ۱۳۹۷ در استان «لانائو دل سو» در جنوب فیلیپین آغاز شد. آنچه که اغلب ساکنان درگیری­های مختصر میان نیروهای دولتی و عناصر داعش در لانائو می­ پنداشتند تبدیل به یک مخاصمه شهری ویرانگر شد که پنج ماه به طول انجامید. در این مدت بیش از ۳۰۰ هزار نفر از خانه ­های­شان گریختند و در آوارگی سر کردند.

در حالی که بعضی از خانواده ­ها شروع به بازسازی زندگی خود کرده­اند، در حدود ۲۳۰ هزار نفر از جمله ساکنان منطقه اصلی متأثر از مخاصمه تا این تاریخ آواره مانده ­اند. دیگران نیز هنوز عزیزان­شان را نیافته­ اند و هیچ خبری از سرنوشت آنان ندارند.

این افراد داستان­هایی از سرنوشت، کشمکش، درد و رنج و امید، و البته تاب ­آوری حیرت­ آور قربانیان مخاصمه ماراوی را بیان می­ کنند.

کمیته بین‌المللی صلیب سرخ به حمایت از آنهایی که از مبارزات گریختند، و به کار بیشتر از طریق رسیدگی به کمبودهای واکنش کلی زودهنگام برای بازیابی اوضاع، در هماهنگی با مقامات و دیگر سازمان­های امدادی متعهد می‌مانیم.

دایان از ساگوئیران می گوید: شوهر من و من نمی­دانستیم به کجا باید برویم، یا از کجا درخواست کمک کنیم. ما فقط حرکت مردم را که از شهر ماراوی بیرون می­رفتند دنبال کردیم. یک سال پس از مخاصمه، هنوز نمی­دانیم که چه پیش رویمان خواهد بود. من سنگینی این موضوع را احساس می­کنم و اعتراف می­کنم که زمان­هایی وجود دارند که احساس می­کنم باید تسلیم شوم. اما، به خاطر کودکانم، تلاش می­کنم قوی بمانم.

جلیل از شهر ماراوی می گوید: ما به همراه ۵۰ نفر دیگر در خانه­ ای که فقط ۱۰ متر از خانه ­مان فاصله داشت پنهان شدیم. پدر و مادرم  که می دانستند جایی نمی­توانند بروند، تصمیم گرفتند به خانه برگردند. این آخرین باری بود که آنها را دیدم. هر زمان که گزارشی از اجساد می رسد، سریع خودم را به کاپین (محل برگزاری مراسم ترحیم) می­رسانم. انگار شما به دنبال چیزی که از دست داده ­اید می­گردید و نمی­توانید آن را پیدا کنید. این قسمت دردناک موضوع است.

جهارا از شهر ماراوی می گوید: من در دانشگاه ماراوی استان میندانائو انگلیسی درس می­دهم. برگزاری کلاس­ها کار بسیار مشکلی بود چرا که بعضی اوقات باید باوجود صدای بلند انفجار داد می­زدیم. بعضی اوقات صدای انفجار به آنقدر بلند بود که دانشجویان را شوکه می­کرد. ما مجبور می شدیم کارمان را متوقف کنیم چرا که چیزی که گفته می­شد را درک نمی­کردند. زمان پرچالشی برای من بود گرچه که خوشحالم توانستیم یک ترم را به پایان برسانیم.

سهیلا از شهر ماراوی نیز در شرح این جنایات روایت می کند: من می­توانستم از مغازه­ مان همه هیاهوی بیرون را ببینم. با دیدن اینکه مردم به دنبال مکانی امن فرار می­کنند در حالی که از آنچه اطرافشان اتفاق می­افتد حیرت­ زده ­اند احساساتی شدم. شوهرم و من با امید به آنکه مبارزات به زودی پایان می­پذیرد شهر را ترک نکردیم. برای روزها و با آذوقه اندک داخل شهر گیر افتادیم. ما باید غذا و آبی را که داشتیم جیره­ بندی می­کردیم و خودمان را به یک وعده غذا در روز محدود کردیم. حالا که فرصتی برای بازگشت به خانه پیدا کرده ایم،  می­خواهیم از نو آغاز کنیم.

جلانیه از ساگوئیاران نیز شرح می دهد که همسر من فرحانه در بحبوحه مبارزات فرزند کوچک­مان را بدنیا آورد. هنگامی که او نوزاد را بدنیا آورد، ما هیچ حمایتی نداشتیم. ما حتی نمی­توانستیم هیچگونه کمکی از بستگان­مان بگیریم چراکه برای آنها آسان نیست که پیش ما بیایند. یک ماهی از زمان دریافت اقلام امدادی می­گذرد. اوضاع کماکان دشوار است چراکه ما هیچ منبع درآمد دیگری نداریم.

محمد از شهر ماراوی می گوید: آنها شروع به خارج کردن بیماران و کارکنان از مرکز درمانی کردند. اما به عنوان یک پرستار اتاق اورژانس به ما دستور داده شده بود که بیمارستان را ترک نکنیم. ما افرادی بودیم که باید زخمیان را میدیدیم. این کار برای من ترسناک بود اما من را از فعال نگهداشتن مرکز در میان مبارزات بازنداشت. خیلی غم ­انگیز است که شهرتان، شهر زیبای شما، تبدیل به تلی از خاک شود.

عبدالله از شهر ماراوی نیز در خصوص این جنایات می گوید: من راننده کمیته بین ­المللی صلیب سرخ هستم. شهر ماراوی موطن من است. در ۳ روز اول مبارزات، خانواده من به ترک خانه رضایت ندادند. اما هنگامی که مشخص شد که مخاصمات ادامه خواهند داشت، آنها در نهایت تصمیم گرفتند که در یک مرکز امن در نزدیکی پناه بگیرند. باوجود تمامی نگرانی­های من برای امنیت خانواده­ام و موقعیت آنها. من به جابجایی صدها خانواده از شهر در حین این بحران کمک کردم. اکنون، خانواده من به خانه بازگشته­ اند. من واقعاً شکرگزارم که اتفاق بدی برای آنها نیفتاد.
منبع: مهر
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: