سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

تهدید تروریسم؛ مهم اما نه حیاتی

سیاست آمریکا بیش از اندازه به تروریسم واکنش نشان می دهد. اگر چه تروریسم موضوعی مهم است، اما تهدیدی حیاتی علیه شیوه زندگی آمریکایی نیست، مگر این که واکنش های خود آمریکا آن را به چنین تهدیدی تبدیل کند.
کد خبر: ۱۲۵۰۶۱
۰۲:۰۰ - ۰۷ شهريور ۱۳۹۵
به گزارش «شیعه نیوز»، طی هفته های گذشته داعش بخش های زیادی از سرزمین های به تصرف در آورده خود را در لیبی، سوریه و عراق از دست داده است. داعش هم اکنون بیش از هر زمان دیگری طی دو سال گذشته به شکست نزدیک شده، با این حال هنوز راه زیادی تا نابودی داعش یا حداقل تبدیل آن به یک سازمان زیر زمینی - مانند آن چه در 2009 بود - باقی مانده است. شکست واقعی داعش بیش از آن چه به نظر می رسد و بیش از آن چه مردم حاضر به پذیرش آن هستند، هزینه دارد. بنابراین تنها گزینه باقیمانده سیاست مهار است.
با این وجود «جیمز جفری» با اتخاذ سیاست مهار مخالف است. وی معتقد است که آمریکا و متحدان آن باید با ورود 15هزار نیروی زمینی به سوریه به مبارزه میدانی با داعش پرداخته و با کاستن از بار قوانینی که اجازه درگیری کشورها در مداخلات خارجی را نمی دهد، مانع از تلافات بیشتر غیرنظامیان در سوریه شوند. جفری معتقد است که با پیاده کردن این سیاست، داعش بی درنگ شکست می خورد. بنا بر دیدگاه وی، با سقوط رقه ماموریت آمریکا پایان می یابد. وی در مورد این که پس از سقوط رقه این 15 هزار نیرو چه کاری باید انجام دهند، سخنی نگفته اما به طور کلی با ماموریت برقراری ثبات که به شدت پرهزینه است، مخالف است.
اگر چه هزینه های ثبات سازی بسیار زیاد است، اما سیاست اقدام به جنگ تمام عیار و سپس ترک سوریه هم جواب نمی دهد. چنین سیاسیتی هیچ یک از منافعی را که در آغاز آمریکا را وارد این جنگ  می کند، برآورده نمی کند.
بحث های مطرح شده از سوی جیمز جفری تنها نمونه ای از استدلال رایج میان تحلیلگرانی است که از تعهدات آمریکا در عراق و افغانستان برای مبارزه با شورش ها و برقراری ثبات خسته شده اند. این سیاست در قاموس سیاست خارجی آمریکا جدید نیست و سابقه آن به سیاستی می رسد که آمریکا در 2003 در عراق و در 2001 در افغانستان اتخاذ کرد. اکنون یک دهه گذشته و عواقب منفی این سیاست ها پیش رو است.
اگر چیزی که که آمریکا به دنبال آن است، آشوبی است که به طور طبیعی پس از سقوط یک رژیم به وجود می آید- مانند مورد لیبی- پس دستاوردهای واقعی ورود به چنین جنگی بسیار ناچیز خواهد بود. هر فرد منطقی می تواند بفهمد که دستاوردهای محدود ورود آمریکا به جنگ تمام عیار علیه داعش و سپس خروج نیروهای آمریکایی از سوریه به مراتب بدتر از دستاوردهای محدود سیاست مهار است که هم اکنون اجرا می شود. اما انتخاب بین پیروزی قطعی بر داعش با دستاوردهای کم و مهار تروریسم مزمن کار آسانی نیست. تفاوت واقعی این دو گزینه چندان زیاد نیست و آمریکا طی سال های آتی نسخه ای از سیاست مهار را برای مواجهه با بیشتر تهدیدها لحاظ خواهد کرد. بنابراین برآورد هزینه پیشنهادهایی مانند پیشنهاد جفری را باید در مقایسه با منافع حاصل از آنها صورت گیرد.
بحثی که جفری مطرح می کند، حداقل دو موضوع مهم را به بحث می گذارد: آیا سرنگونی یک رژیم و سپس ترک آن کشور درست است؟ چگونه می توان میان تهدیدهایی که باید با آنها مبارزه کنیم و تهدیدهایی که باید آنها را مهار کنیم، تفاوت قائل شد؟
برای اولین بار سیاست سرنگونی یک رژیم و ترک آن کشور مورد انتقاد گرفته است. این انتقادات با بروز آشوب در عراق و ناتوانی آمریکا در برقراری ثبات در این کشور شکل گرفت. در اوایل 2004 همه به رامسفلد برای پیشنهاد خروج نیروهای آمریکا از عراق انتقاد کردند و آن را کوته نظری خواندند. پس از آن و در سال های 2007 و 2008 سه هزار سرباز آمریکایی دیگر وارد عراق شدند.
با این وجود سیاست سرنگونی رژیم و خروج از کشور مقصد مجددا طرفدار پیدا کرده است. کتاب های نوشته شده از سوی ژنرال دانیل بولگر، جیان جنتیل و بینگ وست به انتقاد از دولت - ملت سازی به عنوان یک ماموریت نظامی پرداخته و به جای آن از مبادرت به جنگ های متعارف برای نابودی ارتش دشمنان حمایت می کند.
با این وجود اکنون نتایج چنین سیاست هایی روشن شده است. اگر عراق به عنوان یک تجربه کافی نیست، می توان به لیبی، یمن، افغانستان و سومالی هم اشاره کرد که در آنها به دنبال تغییر رژیم، آشوب رخ داده و اغلب بهشت امنی برای تروریست ها فراهم شده و بستر بروز بحران های بشردوستانه و به دنبال آن بحران مهاجرت مهیا شده است. در واقع همین سیاست تغییر رژیم بدون ثبات سازی از سوی آمریکا در عراق بود که بستر شکل گیری داعش را فراهم کرد.
اقدام به جنگ متعارف عموما سریع تر و کم هزینه تر از ثبات سازی است، اما جنگ با یک هدف صورت می گیرد و اگر اقدام نظامی نتواند اهداف سیاسی را تامین کند، جنگ تنها اتلاف وقت، جان و پول است.
سوال دوم این است که سیاست گزاران چگونه باید بین تهدیداتی که باید درصدد نابودی آنها بر آمد و تهدیدهایی که باید به مهار آنها پرداخت، تفکیک قائل شوند؟  تقریبا هیچ کسی با یک جنگ جهان گستر از سوی آمریکا برای مبارزه با تروریست ها در نقاط مختلف موافق نیست. بدون شک برخی از این تهدیدها تنها باید مهار شوند. خود جفری هم فی نفسه با سیاست مهار مخالف نیست. در واقع وی معتقد است که باید داعش را در سوریه شکست داد و به مهار دیگر تروریست ها بسنده کرد.
جفری معتقد است که ایجاد دولت از سوی داعش آن را به تهدیدی جدی تبدیل می کند و شکست آن حتی بدون اقدام به ثبات سازی می تواند برای آمریکا مفید باشد. بدون شک تروریست ها می توانند از مزیت برخورداری از سرزمین استفاده کرده و برای برنامه ریزی حملات، آموزش نیروهای خود و جذب نیروها از آن استفاده کنند. اما بسیاری از گروه های تروریستی دیگر به غیر داعش هم بدون این که ادعای ایجاد دولت کرده باشند، به طور دو فاکتو واجد کنترل سرزمینی هستند و از آن برای حمایت از تروریسم استفاده می کنند. القاعده و شاخه هایی از آن در بعضی از مناطق پاکستان به همین ترتیب عمل می کنند. ادعای داعش مبنی بر ارتباط توانایی الهام بخشی و جذب نیروی آن با ایجاد دولت نیز جدید نیست و پیشتر از سوی القاعده هم مطرح شده بود.
در واقع مرز مشخصی وجود ندارد که بتوان با استفاده از آن داعش و خطر آنها را از دیگر گروه های تروریستی تفکیک کرد.
سیاست آمریکا بیش از اندازه به تروریسم واکنش نشان می دهد. اگر چه تروریسم موضوعی مهم است، اما تهدیدی حیاتی علیه شیوه زندگی آمریکایی نیست، مگر این که واکنش های خود آمریکا آن را به چنین تهدیدی تبدیل کند.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: