نخلها، كل ميكشند، خورشيد پا برخاك ميگذارد و بهار، با پيراهني از شكوفه از راه ميرسد.
زمان، از حركت ميايستد و زمين، زيباترين لحظات را پايكوبي ميكند.
فرشتهها، با بالهايي از بلور، زير گامهايشان نور ميپاشند و كوثر در جاريِ جريان زمان، از بهشت، مشتاقانه سرازير ميشود.
پروانهها، به پنجرههاي بسته بال ميكوبند تا راهي به نور، به پرواز و به روشنايي بيابند و هزار فانوس در دستهاي ملايك، مسير عبورشان تا افلاك را روشن ميكند. ذوالفقار جوانه ميزند و هزار شكوفه از سر شاخههاي دستان تاريخ كه به شكرگذاري بلنده شدهاند، بوي بهار ميپراكنند.
ياسهاي كبود بر نيام ذوالفقار ميپيچند و بالا ميروند و آسمان با همهي عطش، در چشمهايشان خلاصه ميشود. بوي سرشار سيب و ياس، فضا را پر ميكند و شهر، دست افشانِ زيباترين اتفاق ممكن است.
حس ميكنم در آسمانم ماه ميخندد انگار چشمانِ رسول اللّه ميخندد.
روشنترين تلاقي آيينه و آب، در آوازهاي روشن شهر زمزمه ميشود و دو بهار، توأمان، در فصلي گم شده در تاريخ، از راه ميرسند و باهم پيوند ميخورند.
فاطمه عليهاالسلام دستان ابرمردي را در دست ميفشارد كه شبها در كوچههاي بيپناهي، پشت درهايي كه گل ميخ غربتش را بانويش خوب ميفهمد، نان و رطب پخش ميكند.
و علي عليهالسلام دست بانويي را در دست دارد كه دسته دستاس رنج را ميچرخاند و گهوارهي خالي فرزندش را در نظر مجسّم ميكند كه در ابرها كمرنگ ميشود.
پيوند خجستهاي كه سالهاي درد را در سر ميپروراند و هنوز نخلهاي سوخته، كل ميكشند و چاه با دهانِ راز دارش هزار سلام و صلوات ميفرستد و هنوز ملايك، دست افشان اين واقعهي زيبايند.
كاروانِ ستارهها، امشب در زيباترين جشنِ عشق و سرور حاضرند؛ شبي كه از ناوكِ مژگانِ فرشتگان، غزلِ محبت ميبارد و لحظهها، بيصبرانه در گذرگاهِ وصالِ دو شاخهي مهرباني، پايكوبي ميكنند. صداي افلاكيان، سكوت را پس ميزند و خورشيد، شعاعِ عشق ميگسترد. قصرِ شادماني، از استواري ايمان، برخود ميلرزد. دستهاي تقدير، در پيِ شكوفههاي اخلاصند و نسترنها، ميآيند تا حضور زهرا و علي را جشن بگيرند. غبار قدمهايشان، چونان ژالهاي، طراوت گلهايِ زندگي را بيقرار ميسازد.
فرشتگان، در نبضِ مهرورزي ميتپند و در سبزستان پيوند، زيباترين عطيهي الهي را با جهيزيه اخلاص، به خانهخوشبختي ميبرند. عروسي خورشيد، با ترنّم لبهاي پدر و هديهي صحيفهي نوراني، از كوههاي بلندِ تفاهم طلوع ميكند، حصارِ دلتنگي را درهم ميشكند و شكوهِ بيمانند لحظههايِ عاشقانه را به تماشا مينشيند. زمين، به آسمان فخر ميفروشد. به اِشارتِ خورشيد، ستارگان، تختِ عروس را با شكوفههايِ ايمان ميآرايند و قطراتِ باران، ساعتي بعد، بر فرازِ شمعدانيها ميبارند و سرودِ اشتياق سر ميدهند.
برگرفته از سايت حوزه
خبرگزاری فارس