سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

اسراری که امام علی(ع) به یار ایرانی خود گفت

امام علی(علیه السلام) خطاب به «میثم تمار» یار ایرانی خود فرمود: بعد از من، تو را به دار می‌آویزند و نیزه بر تو می‌زنند و دماغ و دهانت پر از خون شده، محاسنت خضاب می‌شود و جلوی خانه عمرو بن حریث بر نخلی آویزان می‌کنند.
کد خبر: ۱۰۱۵۲۶
۱۴:۵۸ - ۱۴ مهر ۱۳۹۴

به گزارش «شیعه نیوز»، 22 ذی‌الحجه سالروز شهادت میثم تمار یار ایرانی امام علی (علیه السلام) است، شیخ مفید در کتاب ارشاد خود درباره این یار صدیق امیرالمؤمنین می‌نویسد: میثم تمار غلام زنی از بنی اسد بود، حضرت علی (علیه السلام) او را خرید و آزاد کرد ... و فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به من خبر داده که اسم تو در عجم، میثم است و روزی به ایشان فرمود: تو را بعد از من به دار می آویزند و نیزه بر تو می‌زنند و دماغ و دهانت پر از خون شده، محاسنت خضاب می‌شود و جلوی خانه عمرو بن حریث بر نخلی آویزان می‌کنند، پس از این میثم روزها می‌آمد و کنار آن نخلی که حضرت به او نشان داده بود، نماز می‌خواند.

روزی ام‌سلمه به او گفت: من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)شنیدم که در نیمه‌های شب سفارش تو را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌کرد، میثم از ام‌سلمه پرسید: امام حسین (علیه السلام) کجاست، من خیلی مشتاق دیدار اویم که إن‌شاء‌الله نزد خدا با هم ملاقات می‌کنیم .

سرانجام نیز عبیدالله او را گرفت و به همان تفصیلی که حضرت علی (علیه السلام) فرموده بود او را شهید کرد و به همان نخل آویزان کرد، این جریان 10 روز قبل از ورود امام حسین (علیه السلام) به عراق بود، به مناسبت سالروز شهادت مدافع ولایت میثم تمار در ادامه برش‌هایی از زندگانی وی بیان می‌شود:

*
تمار همراه خانواده به سوی کوفه شیعه‌نشین آمد

میثم تمار همان‌طور که از اسمش مشخص است، خرما فروشی بود که در کوفه زندگی می‌کرد و از موالیان بود. «موالیان» عجم‌هایی بودند که در بین عرب‌ها زندگی می‌کردند، موالی به ایرانیانی گفته می‌شد که در بلاد اسلامی زندگی می‌کردند، به بیان دیگر به ایرانیانی که از شهر و کاشانه خود آمده بودند و در مناطق عرب‌نشین دنیای اسلام مثل کوفه که یکی از مراکز تشیع بوده، با قبایل عرب زندگی می‌کردند، موالی گفته می‌شد.

موالیان در دوره‌های غیر از خلافت حضرت امیرالؤمنین (علیه السلام) نسبت به عرب‌ها بهره کمی از بیت‌المال داشتند، اما حضرت امیر (علیه السلام) در دوران خلافت خودشان این تبعیض‌های اقتصادی را برداشتند و بین عرب و عجم در بهره‌برداری از بیت‌المال فرقی نگذاشتند، حتی معروف است که عرب و عجم را به یک چشم می‌دیدند.

*
مردی از تبار آذربایجان/ماجرای نخستین دیدار تمار با امام علی (علیه السلام)

منطقه‌ای که میثم تمار پیش از اسلام ساکن آنجا بود و در آن متولد شده، منطقه‌ای به نام «ران» است که در آذربایجان قرار داشت، البته شهرهایی مانند کرمان و فارس هم در منابع گفته شده، اما در ظاهر، نقل قوی‌‌تر این است که زادگاه جناب میثم منطقه آذربایجان بوده است، بنابراین میثم تمار، ایرانی و اهل منطقه آذربایجان است.

میثم تمار نیز مانند بقیه موالیان که پس از اسلام برای نزدیکی بیشتر به خاندان طهارت به مناطق عرب‌نشین آمده بودند، به کوفه آمده بود، وی اولین بار امیرالمؤمنین را در کوفه دیدار می‌کند، در آن زمان میثم غلام یک زن عرب بوده و چون موالی بوده، خدمتگزاری این خانواده را در کوفه انجام می‌داده است.

بعد از آن امام علی (علیه السلام) میثم را از آن زن عرب می‌خرد و آزاد می‌کند، در واقع میثم آزاد شده امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، در دیدار اولی که بین میثم و امام علی (علیه السلام) اتفاق می‌افتد، حضرت از ایشان می‌پرسد که اسم تو چیست؟ وی پاسخ می‌دهد: «سالم». حضرت (علیه السلام) می‌فرماید: اما پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)به من فرمود که پدرت اسم تو را در ایران و در سرزمین خودت، میثم گذاشته است.

میثم بسیار متعجب می‌شود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)و جانشین او امیرالمؤمنین (علیه السلام) درست می‌گویند و اسمش قبلاً میثم بوده است. اما در این منطقه و کوفه هیچ کس این را نمی‌داند و کسی از این موضوع با خبر نیست.
اسراری که امام علی (علیه السلام) به یار ایرانی خود گفت

*2
رازی که امام علی (علیه السلام) برای تمار بازگو کرد

امام (علیه السلام) به میثم می‌فرماید: از امروز نامت همان میثم باشد و همان نامی که پدرت بر تو گذاشت و همان نامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)مرا از آن نام باخبرم کرد، حضرت به میثم که نامش را از میثم به سالم تغییر داده بود، دستور می‌دهد که دوباره به همان نام قبلی برگردد.

میثم تمار یک روز صبح خدمت امام علی (علیه السلام) می‌رسد و به منزل حضرت (علیه السلام) می‌رود، حضرت در چشمان میثم خیره می‌شود و می‌فرماید: به خدا قسم روزی را می‌بینم که به خاطر دوستی تو با من، دست و زبانت را می‌برند و تو را از نخل آویزان می‌کنند.

میثم می‌پرسد: آیا واقعاً این اتفاق می‌‌افتد؟ حضرت (علیه السلام) می‌فرماید: آری! به خدای کعبه قسم که این اتفاق می‌افتد و این رازی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله)به من گفته است، وی در پاسخ به امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌گوید: هرگز پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)دروغ نمی‌گوید و من ایمان دارم همان چیزی که شما فرمودید، اتفاق می‌افتد.

20
سال از این ماجرا می‌گذرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امام حسن مجتبی (علیه السلام) به شهادت رسیده‌اند و در این زمان امام حسین (علیه السلام) به امامت رسیده‌اند، میثم تمار برای ملاقات امام حسین (علیه السلام) به سمت شهر مدینه حرکت می‌کند. میثم سراغ خانه امام حسین (علیه السلام) را می‌گیرد و در آنجا ام‌سلمه، همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله)را می‌بیند.

*
امام حسین (علیه السلام) هم مشتاق دیدار «تمار» بود

میثم در مورد امام حسین (علیه السلام) سؤال می‌کند، نکته جالب اینکه ام‌سلمه به میثم می‌گوید: امام حسین (علیه السلام) نیز از شما زیاد یاد می‌کنند، طبیعتاً در دوره‌‌ای که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کوفه بوده و حسنین (علیه السلام) نیز در کوفه بودند، مطمئناً ملاقات‌هایی بین میثم و اباعبدلله اتفاق افتاده بود و وقتی ام سلمه این خبر را به میثم می‌دهد، میثم خیلی خوشحال می‌شود و می‌گوید: دلم می‌خواهد زودتر امام را ببینم.

ام‌سلمه می‌گوید: ایشان در منزل تشریف ندارند و به باغشان رفته‌اند. میثم به دیدار امام حسین (علیه السلام) می‌رود و با این دیدار خاطرات امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، در دل امام حسین‌ (علیه السلام) و میثم زنده می‌شود.

*
پیشگویی امام علی (علیه السلام) درباره تمار چه زمانی تحقق می‌یابد

در نهایت پیشگویی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مورد شهادت میثم تمار می‌کند، به واقعیت می‌پیوندد، وقتی عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه می‌شود، دستور می‌دهد تا یاران و مرتبطان با امام حسین (علیه السلام) را دستگیر کنند.

میثم نیز دستگیر می‌شود و هنگامی که با دستان بسته او را به دیدار عبیدالله می‌برند، عبیدالله با تمسخر می‌گوید: این برده ایرانی این قدر مهم شده است که با حسین (علیه السلام) دیدار می‌کند و وارد نهاد سیاست شده است. همچنین در جایی نقل شده است که ابن زیاد به جناب میثم جسارت می‌کند و از اینکه میثم با دشمنان خلیفه که یزید بوده، رویارویی می‌کند و با امام حسین (علیه السلام) ارتباط گرفته، ایشان را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد.

ابن زیاد تا حدی پیش می‌رود که می‌گوید الآن خدای تو کجاست که تو را کمک کند. میثم خون از چهره پاک می‌کند و می‌گوید: در کمین تو و دشمنان است. در نهایت میثم اینقدر درشت‌گویی می‌کند و پاسخ‌های دندان شکن به ابن زیاد می‌دهد که وی می‌گوید: چطور جرأت می‌کنی با من این‌گونه صحبت کنی؟

میثم می‌گوید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) به من گفته تو زبان مرا می‌بری و از نخلی آویزانم می‌کنی و در پایان مرا می‌کشی، جالب اینجاست که جناب میثم می‌گوید: حتی من می‌دانم آن نخل کجاست و آن را می‌شناسم و اگر بخواهی به تو نشان می‌دهم.

ابن زیاد برای اینکه امام علی (علیه السلام) را دروغگو خطاب کرده باشد، می‌گوید: حالا که این‌طور است، من برخلاف آن گفته کار می‌کنم. اما میثم که ایمان کامل به ائمه خود داشته، می‌گوید: مولای من هرگز دروغ نمی‌گوید و این به واقعیت می‌پیوندد.

در اینجا عبیدالله، میثم را زندانی می‌کند، میثم در زندان کوفه شروع به سخنرانی می‌کند و زندانیان را علیه حکومت مرکزی بنی‌امیه و یزید و حاکمیت کوفه یعنی عبیدالله بر می‌شوراند. میثم تمار اینقدر از اینها بدگویی می‌کند تا نظام سلطه مجبور می‌شود، وی را از زندان خارج کرده و دست و پایش را بریده و بر نخلی آویزان کند.

میثم تمار هنوز بر بالای دار با دست و پای بریده، دست از برداشتن پرده از چهره کریه نظام سلطه اموی نمی‌کشد و برای مردم صحبت می‌کند و ظلم حکومت را افشا می‌کند تا جایی پیش می‌رود که در روز سوم همان جا بالای دار عبیدالله مجبور می‌شود، همان پیشگویی امام علی (علیه السلام) را رقم بزند.

انتهای پیام/ 852
منبع: فارس
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۳
نظرات بینندگان
ناشناس
۱۰:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۷/۱۵
روحش شاد انشاله شفیع ما باشد
ناشناس
۰۸:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۷/۱۵
و لعنت خدا بر سقيفه ايان و پيروانشان باد
آمين
اکبر
۲۱:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۷/۱۴
درود و سلام خدا بر همه رهروان صدیق راه روشن و پاک اهل بیت...